بسم الله الرحمن الرحیم
مث خوابه و خیاله حتی باورش محاله
بوی آسمون گرفته دلی که بی پر و باله
چقد از حادثه دوری ای پرنده ی گرفتار
برا پر کشیدن از خود علم خیمه رو بردار
یه علامت یه نشونه اسمش از جنس جنونه
تازه این اول عشقه کیه اسمشُ ندونه
وقتی چشمات پر آبه دنیا رو سرت خرابه
قد یه نفس کشیدن اسمشُ ببر ثوابه
مث ماهه مث مهتاب اونیکه تو رویا دیدی
با صداش وضو گرفتی با چشاش نفس کشیدی
علم خیمه رو بردار لب آب تشنه بگذار
بذا عاشقاش بدونن برنمی گرده علمدار
عکس، وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی با عده ای از جوانان صحبت می کنیم، یکی از مسائلی که
مطرح می کنند این است که نمی توانند با بسیاری از قشر روحانیون ارتباط خوبی
برقرار کنند ...
این اتفاق دلایل مختلفی می تواند داشته باشد ولی یکی از
مهم ترین دلایل می تواند این باشد که قشر روحانی شاید آن طور که باید و
شاید خود را به جوانان نزدیک نکرده اند و با آنها رفیق نشده اند
و این در
حالی است که قرآن کریم در توصیف شخصیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و
سلم) به عنوان برترین عالم زمان می فرماید: (لَقَدْ جَاءکمْ رَسولٌ مِّنْ
أَنفسِکمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکم بِالْموْمِنِینَ
رَووفٌ رَّحِیمٌ) (توبه/ آیه 128) قطعاً، براى شما پیامبرى از خودتان آمد
که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به «هدایت» شما حریص، و نسبت به
مومنان، دلسوز مهربان است.
این فراز از آیه قرآن که می فرماید پیامبر از خود شماست؛ یعنی بسیار به شما
نزدیک است؛ شما را خوب درک می کند و اگر رنج کوچکی به شما برسد، برای او
بسیار نگران است. این نهایت همدلی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را
نسبت به امّت عموماً و نسبت به مردم زمان خودش به خصوص نشان می دهد. علاوه
بر این، صداقت در رفتار، صمیمیت و دلسوزی پیامبر (صلی الله علیه و اله و
سلم) آن قدر زیاد بود که قرآن می فرماید: «حَرِیصٌ عَلَیْکم بِالْموْمِنِینَ
رَووفٌ رَّحِیمٌ» او نه تنها مردم را دوست می داشت، حتی دلبسته و مشتاق
هدایت آن ها بود.
آن حضرت آن قدر در گوش دادن به سخنان مراجعان خود، اهتمام می ورزید
که قرآن کریم از او تعبیر به «اذن» (گوش) می کند:
«یِقولونَ هوَ أذنٌ قلْ
أذن خَیْرٍ لَّکمْ» (توبه/ آیه 61) مى گویند: «او زودباور است.» بگو: «گوش
خوبى براى شماست.»
سیره عملی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این بود که با مخاطبان خود
از طریق همدلی، پذیرش مثبت بدون شرط، صداقت و گوش دادن فعّال، ابتدا ارتباط
عاطفی برقرار می کرد، سپس معارف دین را برایشان بیان می نمود.
(لَقَدْ
جَاءکمْ رَسولٌ مِّنْ أَنفسِکمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتّمْ)
به نظر می رسد اگر عالمان، روحانیون، سخنوران و مبلغان دین سیره اهل بیت
علیهم السلام مخصوصاً رسول گرامی اسلام را مد نظر داشته و عملاً در مواجه
با مخاطبین خود مخصوصاً جوانان اجرا کنند، بسیاری از مشکلات دینی و اعتقادی
و گسستگی میان جوانان و روحانیت برطرف خواهد شد.
وقتی چنین شرایطی پیش آمد و ارتباط خوب و صمیمی بین جوان و روحانی و عالم
دینی ایجاد شد، کم کم مشکلاتی که دامنگیر جوانان شده را می توان از این
طریق مرتفع کرد چرا که بسیاری از مشکلات معلول فقدان معنویت و عمل نکردن به
تکالیف شرعی است.
باید به جای دین گریزی به دین گرایی رو آورد، زیرا که عمل به دین، مایه ی
حیات جامعه است،
چنان که قرآن مجید به این نکته اشاره می کند: «یا ایّهَا
الَّذِینَ آمَنوا اسْتَجِیبوا للهِ و َلِلرَّسول اِذا دَعاکمْ لِما
یحْیِیکمْ»(انفال، 24).
«ای افراد با ایمان، به ندای خدا و رسول او پاسخ بگویید، زمانی که شما را
به آنچه مایه ی حیات شما است دعوت کند».
چه طور است که الان در ذهن مردم جا افتاده است که آب مایه حیات است و همه
گروه ها در هر قشری در تلاش هستند که این شعار را با راهکارهایی به بهترین
شکل پیاده سازی کنند ... باید در مسأله ی دین نیز مردم نیاز را احساس کنند
و دین را به حقیقت عنصر حیاتی و به عنوان ستون حیات مادی و معنوی بدانند
... اگر این اتفاق افتاد همه احساس نیاز می کنند که به هر طریقی به این
عنصر حیاتی برسند و آن را بفهمند و برای زندگی و آرامش آن را عمل کنند.
به واقع باید این را فهمید و به مردم فهماند که دین برنامه سعادت و رستگاری
بشر است. دین کیمیای معنوی و نوش دارویی است که سبب آرامش حقیقی انسان می
شود. دین داری ثمرات ارزشمند بی شماری را در فرد و اجتماع ایجاد می کند و
در لباس یقین، صبر، تسلیم، رضا، امانت داری، راستی، حیا، پاکدامنی، وفاداری،
پارسایی، انفاق، احسان، عطوفت، گذشت، مدارا، طاعت، عبادت، جهاد، تلاش و ...
جلوه می کند و به زندگی و شخصیت انسان زیبایی و طراوت و شادابی می بخشد.
اگر این زیبایی ها از دین برای مردم، به ویژه جوانان با زبان خودشان به
آنها نشان داد، به یقین می توان گفت که همه از آن استقبال می کنند، چرا که
دین داری یک امر فطری است و از انسان جدا شدنی نیست: "فَأَقِمْ وَجْهَکَ
لِلدِّینِ حَنِیفا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا
تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّین الْقَیِّم وَلَکِنَّ أَکْثَرَ
النَّاسِ لَا یَعْلَمونَ"؛ [روم، آیه 30] پس روى خود را متوجّه آیین خالص
پروردگار کن! این فطرتى است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده دگرگونى در
آفرینش الهى نیست این است آیین استوار ولى اکثر مردم نمى دانند ...
ممکن است دینداری افراد به ویژه جوانان برای مدتی کم رنگ و ضعیف شود
و به دلایلی از دین فاصله بگیرند و یا از آن گریزان شوند، اما هیچ کس نمی
تواند برای همیشه بی دین باقی بماند!
جوانان نه تنها فطرتاً دین گریز نیستند که خیلی هم متمایل به دین و تشنه
راه سعادت، تکامل و دریافت علوم دینی هستند.
این وظیفه ی مربیان، عالمان، مبلغان و قشر روحانیت است که آموزه های دینی
را در قالب های نو و جذاب بر جوانان عرضه نمایند.
نکته ی مهمی که در این رابطه می تواند بسیار مثمر ثمر باشد این است که آن
هایی که دین را ترویج می کنند در ابتدا خود فهمیده باشند و عامل (اهل عمل) نیز باشند
:
یَا أَیّهَا الَّذِینَ آَمَنوا لِمَ تَقولونَ مَا لَا تَفْعَلونَ (2)
کَبرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقولوا مَا لَا تَفْعَلونَ(3): ای مؤمنان،
چرا چیزی می گویید که عمل نمی کنید؟ این کار موجب خشم شدید خداست. (سوره صف،
2 و 3)
کسانی که باعث فراری دادن مردم از دین می شوند
امام علی علیه السلام در روایتی می فرمایند: «دو شخص کمرم را شکستند، عالمی
که از انجام گناه ابائی ندارد و نادانی که اهل عبادت باشد. آن عالم با
ارتکاب گناهان، مردم را از دینداری فراری می دهد و این نادان، به خاطر جهلش،
مردم را به سمت باطل می کشاند»
(قصارالجمل، ج 1 ص 127؛ به نقل از حجت
الاسلام قرائتی در کتاب گناه شناسی)
این روایت نشان می دهد کسانی که به لباس مقدس روحانیت مزیّن هستند، کارشان
از بقیه بسیار سخت تر است: چرا که اگر افراد معمولی گناه کنند، گناهی شخصی
محسوب می شود، اما اگر از عالمی، گناه سر بزند، سبب ضربه به دین و دوری
مردم از دین خواهد شد و این نکته در جامعه ی امروز نیز متأسفانه دیده می
شود.
(به نقل از بیانات آیة الله سبحانی (دام ظله)
به امید آنکه در این ایام سوگواری سالار شهیدان اباعبدالله الحسین علیه
السلام ، مبلغان و روحانیون از مسیر صحیح وارد شده و باعث دینداری واقعی و
چشاندن طعم شیرین و حیاتی دین برای جوانان باشند
انشاءالله ...
عکس، وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
آقا اجازه بده دستتو ببوسم! ...
طنز
- سرمقاله نویس روزنامه توپخانه درباره دست دادن اتفاقی احمدی نژاد و
اوباما نوشت: رییس جمهور پاکدست و محبوب کشورمان در یک پیچ تاریخی، دست
استکبار را فشار داد و بار دیگر اقتدار ایران را به جهانیان ثابت کرد.
فرض کنید
رییس دولت نهم و دهم که بارها به رییس جمهور امریکا نامه نوشته
و گویا بر اساس شواهد و قرائن، علاقه شدیدی برای دیدار مادر اوباما هم
داشته، به طور اتفاقی با باراک اوباما برخورد کرده و در دو ثانیه با او دست
داده بود؛ برخورد رسانه های دلواپس امروز با این اتفاق را در ادامه می
خوانید.
***
روزنامه توپخانه(حیران سابق)
تیتر: اوباما در برابر ایران زانو زد
زیر تیتر: مردم به استقبال
قهرمان ملی می روند
رییس جمهور پاکدست و محبوب کشورمان در یک پیچ تاریخی، دست استکبار را فشار
داد و بار دیگر اقتدار ایران را به جهانیان ثابت کرد.
بر اساس اسناد غیر قابل انکار و شنیده های خبرنگار ما در سازمان ملل،
اوباما در پیچ دم در سازمان ملل منتظر بوده تا رییس دولت اسلامی ما را دست
بیاندازد اما هوش و درایت به کمک احمدی نژاد آمده و او در مواجهه با اوباما
دست او را آنقدر فشار داده که اوباما به او نزدیک شده و گفته:
آقا اجازه بده دستتو ببوسم!
احمدی نژاد هم از موضع عزت و اقتدار به اوباما تذکرات مهمی داده که ما به
خاطر مسائل امنیتی و دیپلماسی، اجازه درج آن را نداریم
اما شاهدان عینی می گویند اوباما عرق کرده و با سر حرفهای احمدی نژاد را که
با زبان انگلیسی بیان شده تایید کرده است. گفتنی است طبق گزارشهای واصله،
اوباما بعد از این مواجهه اتفاقی که برگ برنده دیگری برای نظام و دولت
اصولگرایان داشت، از حضور در سالن اصلی منصرف و به محل کارش باز می گردد.
در این میان ذوق زدگی برخی رسانه های زنجیره ای و اجاره ای و فتنه گر از
دست دادن احمدی نژاد با اوباما در نوع خود قابل تامل است
حال آنکه اصل داستان، درس دادن بوده تا دست دادن.
احمدی نژاد به اوباما درس بزرگی داد که بداند با فرزندان انقلاب چطور رفتار
کند. همچنین مردم در تدارک استقبال ویژه از انقلابی ترین رییس جمهور تاریخ
هستند و از این اتفاق خوشحالند.
***
روزنامه کفن امروز(چمن دیروز)
تیتر یک روزنامه: دمت گرم
مرد!
زیر تیتر: شیرین ترین
اتفاق تاریخ اسلام
دیروز راهروی اصلی سازمان ملل، شیرین ترین اتفاق تاریخ اسلام را به خود دید؛
آنجا که دکتر احمدی نژاد
در حرکتی غافلگیرانه و عزتمندانه، دست شیطان را طوری فشار داد که دوربین
های جهانی هم از گرفتن عکس ذلت رییس جمهور ایالات متحده جا ماندند. چشم غره
های ویرانگر رییس دولت مهرورزی و عدالت، کاخ پوشالی یانکی ها را در نوردید
و از قضا پزشک تیم همراه اوباما مجبور به استفاده از پماد برای درد دست
اوباما شده است.
احمدی نژاد یک صفحه جدید و تکرارناشدنی دیگر در تاریخ انقلاب خلق کرد و به
دنیا نشان داد که دست شیطان را باید فشرد تا استخوان هایش خرد شود؛
روایت شاهدان عینی حاکی از آن است که اوباما به سختی دست خود را از رییس
جمهور میلیونی و محبوب ما بیرون کشیده و به توصیه همراهان، احمدی نژاد با
او کاری نداشته است.
شنیده ها حاکی است که اوباما دستور لغو تمام تحریم ها را صادر کرده اما
نتانیاهو اجازه انتشار این خبر را نداده است
و اکنون کاخ سفید و تلاویو در یک رویارویی جدید، مات مهره چینی مرد شماره
یک ایران شده اند.
***
بیست و سی
جهان در حیرت دست دادن احمدی نژاد و اوباما
روایت فلاح از لندن را با هم می بینیم
فلاح: اینجا خیابان بیست و هشتم در چند متری کاخ ملکه است.
مردم در حال شیرینی پخش کردن هستند و از اینکه ایران، امریکا را به زانو در
اورده و مجبور ساخته که برای دوستی، قدم پیش بگذارد، شادمان هستند.
یک رهگذر: خیلی خوشحالم. شنیدم که ایران حق امریکا رو گذاشته کف دستش...
یک رهگذر دیگر: امروز به
خودم می بالم که یک انگلیسی دوستدار ایران هستم. ایرانی که بالاخره شاخ غول
را شکست و امریکا را مجبور کرد بیاید باهاش دست بدهد.
یک رهگذر دیگر: اینقدر خوشحالم که نمی تونم حرف بزنم....هق هق هق!
فلاح: پروفسور لگن چولن سازن، استاد دانشگاه است. او می گوید کار احمدی
نژاد شبیه معجزه بوده. احمدی نژاد تنها سیاستمداری است که رییس جمهور
اوباما را مجبور کرده بیاید برای دست دادن. کاش دوباره انتخابات شود و من
هم به احمدی نژاد رای بدهم.
روایت علی آبادی از فتح الفتوح تازه معجزه هزار سوم
دکتر که بلند شد ما هم بلند شدیم. من چون زبان انگلیسی م بهتر بود، جلو
افتادم و باقی پشت سرمن بودند. ناگهان دیدم اوباما روبروی ما ایستاده و
حرکت نمی کند. به دکتر گفتم به نظرم منتظر است تا شما خارج شوید بعد وارد
شود. دکتر گفت نه!
همین جا به هوش این مرد غبطه خوردم. اشک در چشمانم حلقه زد و گفتم چه کنیم
حالا؟
دکتر گفت: ما به راه خود ادامه می دهیم. البته اگر مسیرشون رو تغییر دادن
ما هم تغییر میدیم.
توی دلم به دکتر افتخار کردم و راه افتادیم. اوباما میخواست خودش را کنار
بکشد که دکتر با زرنگی راهش را سد کرد و اوباما را مجبور کرد با او دست
بدهد. بازهم اشک در چشمانم حلقه زد. آنقدر محو این صحنه شده بودم که متوجه
نشدم بین آندو چه گذشت فقط دیدم که اوباما دائم سرش را به تایید تکان می
دهد و دکتر آرام چیزهایی در گوشش زمزمه می کند.
استیصال و بدبختی و پشیمانی را در چهره اوباما می شد دید. خیلی صحنه
باشکوهی بود. فکر نمی کنم در تاریخ بشریت چنین اتفاقی رخ داده باشد. بعد از
4 ثانیه دکتر به راهش ادامه داد و من به اوباما گفتم: گود بای.
قرار است اگر فرصت کنم، خاطرات این دیدار تاریخی را در کتابی دو زبانه با
عنوان «معجزه معجزه قرن» منتشر کنم.
«محسن
حدادی»
عکس، وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
ده ، یازده ساله بودم که همراه مرحوم پدر وُ مادرم برای عید-دیدنی (دید وُ بازدید نوروزی) رفته بودیم خونه-ی یکی از همسایه-هایی که با تحصیلات ابتدائی-ش ، کارمند یکی از اداره-جات اون موقع بود وَ همیشه خیلی دوست داشت که «لفظ-قلم» (کتابی) صحبت کنه وُ با اظهار فضل وُ اطلاع-رسانی-هاش جماعت حاضر رو بقول امروزی-ها «تحت-تأثیر» کمالاتش قرار بده ، یعنی همون «خود-نمایی»-ای که قدیمیآ میگفتن ... یادمه یک بار از کرامات وُ مردم-دوستی شاه برامون تعریف میکرد ، زنش هم به محض اینکه فرصتی میشد به کمک شوهرشون ، آقای بهرامی ، میرفت ، ولی با یک لهجه-ی قشنگ شهرستانی وَ کاملا عامیانه ؛ هدفش در واقع تأیید فرمایشات آقاشون بود ، انقدر سَر وُ ساده بود که نمیشد گفت داره «خود-نمایی» میکنه. وَ اما ، خلاصه-ی قضیه مردم-دوستی شاهانه-ی ممد رضا شاه ...
تعریف میکردن که چند وقت پیشآ آ ، شاه تـَــک وُ تنها بطور ناشناس شبونه میره که سَری بزنه به مردم گشنه-گدای ِ یکی از پایین-ترین آلونک-نشینآی جنوب شهر تهرون. وقتی وضعیت زندگی ِ زن بیوه-ای رو می-بینه ، زود دسته چک بانکی-ش رو در میآره وُ یک چک هزار تومنی (حداکثر اندازه-ی سه ماه حقوق کارگری) بهش میده وُ با ناراحتی میگه «نا-قابله! اینو ببر بانک وُ با پولش سَر وُ سامونی به زندگیت بده»! ... فردا که میره بانک ، بانکی-ها سؤال-پیچش میکنن که اینو از کجا آوردی؟! اونم قضیه رو تعریف میکنه. وقتیکه می-فهمه اون چک رو شاه بهش داده ، دو دستی میزنه تو سرش وُ گریه-کنون میگه «خآآک بر سر من! چقدر خـَــرَم که شاه مملکت رو نشناختم» ...
آقای بهرامی تازه ماجرای «عطای ملوکانه» رو به آخر رسونده بود که همسر محترمه-شون گفتن : «واقعا خاک بر سر بعضیا که قدر این شاه رو نمیدونن وُ گوش به حرفای رادیو مُسکو میدن» ... آقای خونه فورا پرید وسط حرفش وُ گفت : «نه آ آقآ آ! ... اینا یه مُشت عوام وُ بیسوادن ... حتی انگلیس وُ آمریکام فهمیدن که این آقا "نظر-کرده"-ی امام رضاست! خود شاه چند بار بین حرفاشون تو رادیو گفتن ؛ آدم مُسَلمووونیه!». بابام یک دفه عصبانی شد وُ گفت : «این چه مُسَلمونیه که همین دو سال پیش ، روز پونزده خرداد ، مردم رو به خاک وُ خون کشید»؟! آقای بهرامی که حسابی «یــِـکـّــه» خورده بود ، فقط «دَستپاچه» گفت : «خدآآ میدونه! ناقابله ، بفرمایین دَهن-تونو شیرین کنین!» ... بابام فقط یک جمله گفت وُ عصبانی از جا بلند شد که راه بیُفتیم : «اندازه-ی کافی کام-مون شیرین شد»! ...
نوشته : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
فکر میکنید اولین دفعه-ای که اختلاف شدیدی بین دو نفر پیش آمد ، علت اولیه-اش چی بوده؟ قاعدتا حق با یکی از آنها بوده یا حداقل مقصر اصلی ِ قضیه نبوده. حالا سؤال اینجاست که چی یا کی باعث بوجود آمدن این درگیری شده بود؟ یعنی عامل ِ تحریک اون شخص متعرض چی بوده، کی بوده؟ ممکن-ست بگویید که «خب ، شیطان وسوسه-اش کرده». فرمایش شما متین ... بعد هم اختلاف بین آنها تشدید میشود وَ نهایتا طرف مورد غضب را میکشد ؛ اینجاست که باید گفت جناب شیطان عامل وسوسه وَ تحریک یک قتل بوده ، قتل برادری بدست برادر دیگر ، قتل "هابیل" بدست "قابیل" ...
امروزه اگر چیزی یا کسی موجب تحریک به چنین فاجعه-ای بشود ، اسمش را میگذارند تخریب اذهان ، تخریب افکار ، تخریب فرهنگی ، جنگ ِ سَرد! ... تعجب نکنید ، در جنگ سرد هم دشمن با ابزار ، اشخاص ، یا هر وسیله-ی دیگری به میدان میآید ؛ با ادبیات وَ ظاهری کاملا فریبنده هم وارد میشود وَ نهایتا هم اگر "دستش رو شود" ، میگوید مگر کسی زور وُ اجباری بخرج داده ، خودش خواسته ، اینطوری شده! شیطان هم فردای قیامت دقیقا چیزی را به همین مفهوم دردفاع از خودش میگوید. وسوسه-ی شیطان بعد از رانده شدن از درگاه خداوند ، علیه حضرات آدم وَ حوا وَ فرزندانشان به شدت شروع شد ؛ شاید به من حق بدهید که بگویم «اولین جنگ سرد را جناب شیطان براه انداختند»! ...
نوشته : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
حیدر بیک رو به مَشد حسین آقا کرد وُ گفت : «ببین عمو جان ، اگه تو ببینی که من حرفای خوب وُ معقول زیاد میزنم ، ولی خودم بهشون عمل نمیکنم ، با خودت چی فکر میکنی؟ نمیگی این بابا هم کلاه-ش پَس ِ معرکه-ست؟ به راستی وُ صداقت من شک نمیکنی»؟ ... طرف هم فورا جواب داد : «دور از جون! این وصله-ها به شما نمی-چسبه»! ... حیدر بیک هم بی-تعارف بهش گفت : «مَرد حسابی! اولا جواب حرف منو بده ، بعدشَم بیخودی هندونه زیر بغل من نذار»! ... مَشد حسین آقا که جا خورده بود سَرشو انداخت پایین وُ گفت: «کربلایی حیدر بیک ، راستش ، درست نفهمیدم منظور شما چیه»! حیدر بیک با خونسردی گفت : «عمو جان! مَخلص کلام من اینه که اگه من یا هر کس دیگه-ای هَمَش دَم از خدا وُ پیغمبر بزنه ، نباید خودشم سعی کنه رنگ وُ بویی از اونا داشته باشه؟ نباید رفتارش شباهتی به خدا وُ رسول داشته باشه»؟ طرف فکری کرد وُ گفت : «راستش فرمایش شما عین ِ همون حرفیه که همیشه میزنین "خداوند عالم ، بیخودی برای ما کتاب وُ رسول وُ چارده معصوم رو نفرستاده ، اینآ اومدن تا بَشر آدم بشه"». حیدر بیک گفت : «پدر بیآمرز! پس اصل مطلب رو میدونی ، فقط ...». مَشد حسین آقا خجالت-زده گفت : «هَمَش از غفلت ِ ماست ...».
نوشته : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
عبرت نیوز:
محمود احمدی
نژاد برای نخستین بار تخم غلط خط قرمز برای کابینه اش را کاشت و از آن پس
بسیاری نهادهای نظارتی نتوانستند به دلیل رعایت برخی مصالح کشور و نظام
مقابل برخی تخلفات گسترده و خطرناک را بگیرند و در حقیقت از همین نقطه بود
که حرفهای نامربوط و اهانت آمیز و فرهنگ فریاد و عدم کنترل بر نهادهای
نظارتی ما مسلط شد.
اکنون چند سال از رفتن احمدی نژاد می گذرد اما هنوز حامییان او از همین
ایده و روش برای پیشبرد اهدافشان بهره می گیرند و تا جایی پیش می روند که
حتی تحمل پذیرش رای اکثریت مجلس برای آنها سخت می گردد و حتی قادر نیستند
بپذیرند که رای قاطبه نمایندگان بر ادعاهای اقلیتی اندک استوار است .
سوال این است که اگر بنای اداره کشور تصمیمات نمایندگان مردم در مجلس شورای
اسلامی بوده است چرا باید عده ای به خود اجازه بدهند که حتی رای اکثریت
نمایندگان ملت را نادیده بگیرند و با ادعای و توهین و فحاشی و عربده کشی،
علیه همه چیز و همه کس اظهار نظر کنند.
در حقیقت جریان پایداری و حامیان محمود احمدی نژاد بجای پاسخگویی این روزها
صدایشان از همه بلند تر است و با تهدید و ارعاب و فریاد و فحاشی را هیچکس
را نمی-پذیرند و این همان نکته خطرناکی است که میتواند انقلاب اسلامی را
تهدید کند، گرچه وجود رهبر معظم انقلاب اسلامی مانعی جدی در مقابل هر گونه
مخاطره و انحراف خواهد بود.
جلسه امروز مجلس برای لحظاتی دچار تنش های شدیدی شد.
به گزارش «انتخاب»، کوچک زاده در لحظات ابتدایی اغاز جلسه علنی، فریاد کشید
و به سمت هیات رئیسه رفت. وی گفت: رهبری موافق برجام نیست. این طرح اقای
لاریجانی است.
حمید رسایی، نماینده مردم تهران در مجلس با در دست داشت پلاکاردی با این
مضمون که « این قانون شکنی است، مجلس فرمایشی نیست» تلاش خود را برای
مخالفت با طرح برجام در صحن نشان داد.
آنطور که ایرنا گزارش داد، رسایی به سمت صندلی علی لاریجانی رفت و با فریاد
خواستار بیان تذکر بود که لاریجانی او را به کناری زد و گفت شما چرا این
طوری رفتار می کنید. رسایی به فریادهای خود ادامه داد و در نهایت نمایندگان
وی را به پایین جایگاه هیات رییسه هدایت کردند.
سپس مهدی کوچک زاده به سمت لاریجانی رفت و با فریاد خطاب به لاریجانی گفت:
این تصمیم هیچ ربطی به رهبری ندارد، تصمیم لاریجانی است و ما مخالفیم.
مهدی کوچک زاده نیز پس از آن که فریادها و اعتراض هایش به رئیس جلسه به
دلیل قرائت نشدن پیشنهادها راه به جایی نبرد، از درون صحن فریاد می زد گفت
امام حسین(ع) با یزید مذاکره کرد و مجلس هم گردن گرفت.
کوچکزاده همچنین به محمدرضا باهنر و توصیه وی اشاره کرد و گفت: آقای باهنر
هم نزد من آمد و گفت: دیشب آقایان لاریجانی٬ حجازی و شمخانی جلسه داشتند و
تصمیم گرفته شد این طرح تصویب شود.
کوچکزاده در واکنش به این مسئله در جمع خبرنگاران با فریاد میگفت که همه
بدانند این طرح٬ طرح مجلس نیست و طرح لاریجانی و شمخانی و حجازی است.
پس از تصویب توافق در مجلس، اصغر زارعی که در صندلی خود نشسته بود، گریست.
رئیس سازمان انرژی اتمی با تاکید بر این که اقدامات روی زمین(درباره عمل
ایران به تعهداتش در برجام) حداکثر دو ماه طول میکشد اظهار کرد: زمان شروع
این اقدامات با نظر رئیسجمهور خواهد بود.
علی اکبر صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی در حاشیه نشستی که با موضوع "اهمیت
بزمهای اندیشه در آموزش و پرورش" برگزار شد در جمع خبرنگاران با اشاره به
تصویب جزییات طرح برجام در مجلس شورای اسلامی اظهار کرد: از نمایندگان مجلس
شورای اسلامی تشکر میکنم که به صورت جدی بر روی موضوع برجام همگی با این
نیت کار کردند که به منافع و حاکمیت ملی ما خدشهای وارد نشود. به لطف خدا
برجام نهایتا با همت عزیزان در مجلس به نتیجه رسید.
وی با بیان این که همچنین تشکر ویژهای از آقای دکتر لاریجانی دارم ادامه
داد: آقای دکتر لاریجانی زمانی هم که دبیر شورای عالی امنیت ملی بودند گام
بزرگی در حل و فصل موضوع هستهای برداشتند و آن مربوط میشد به برنامه
مدالیته که به ابتکار ایشان بود و با این ابتکار بحث فنی ما با آژانس بینالمللی
پایان یافت.
به نوشته ایسنا، صالحی با تاکید بر این که لاریجانی واقعا قدم بزرگی در این
راستا برداشت و کارش در پیشرفت امور بسیار موثر بود خاطرنشان کرد: زمانی
که آقای لاریجانی به ریاست مجلس رسیدند چه در دولت سابق که ما به صورت
محرمانه با آمریکا مذاکره میکردیم ، فعالانه حمایت میکردند و چه در دولت
یازدهم که این موضوع شتاب بیشتری گرفت ایشان به عنوان یک عضو اصلی کمیته
راهبردی هستهای همواره حامی و پیشنهاد دهنده افکار و پیشنهادات بسیار مفید
و موثری بودند.
رئیس سازمان انرژی اتمی با بیان این که حضور من در تیم مذاکره کنندگان هستهای
بنا به توصیه و تاکید آقای لاریجانی صورت گرفت، اظهار کرد: میتوان گفت
ایشان واقعا در مجلس و با مدیریتی که انجام دادند سنگ تمام گذاشتند و با
وجود آراء مختلفی که در مجلس مطرح بود ایشان توانستند به گونهای مدیریت
کنند که برجام در جهت منافع ملی و حاکمیت ملی ما به سرانجام نیکوی خود برسد.
وی با بیان اینکه امیدواریم شورای نگهبان هر چه زودتر نتیجه نهایی را اعلام
کند، گفت: با اعلام شورای نگهبان امیدواریم که هفته آینده روز اعلام توافق
برجام و تصویب آن باشد.
صالحی با بیان اینکه تصویب به این معناست که طرفین به صورت رسمی اعلام میکنند
که برجام پذیرفته شده است ، به اقدامات پس از روز تصویب اشاره و اظهار کرد:
پس از روز تصویب اقداماتی که باید انجام بگیرد اقداماتی روتین خواهد بود و
دیگر نیازی نیست که در جایی موضوعی به تصویب رسانده شود.
وی با اشاره به اقداماتی که طرف مقابل پس از روز اعلام توافق برجام باید
انجام دهد خاطرنشان کرد: اتحادیه اروپا رسما اعلام خواهد کرد که تحریمها
لغو خواهد شد اما زمان اجرای آن را موکول به زمانی میکند که ما اقدامات
اجرایی خود روی زمین را انجام دهیم.
رئیس سازمان انرژی اتمی با بیان این که رئیس جمهور آمریکا نیز بیانیهای
خواهد خواند و طی آن اعلام خواهد کرد که تحریمها را رفع و تعلیق خواهند
کرد، افزود: آنها نیز روز اجرای تعهدات خود را به زمانی موکول میکنند که
ما اقدامات روی زمینمان را انجام دهیم.
صالحی با اشاره به اقدامات روی زمینی که ایران طی توافق برجام باید انجام
دهد خاطرنشان کرد: اقدامات علی الارض ما حداکثر حدود یک و نیم الی دو ماه
طول میکشد و میتوان گفت که اواخر آذرماه یا اوایل دی ماه سال جاری شاهد
اجرایی شدن کامل برجام خواهیم بود.
رئیس سازمان انرژی اتمی افزود: انشاءالله پس از اجرای کامل برجام جمهوری
اسلامی ایران در شرایط بسیار خوبی از نظر تبادلات تجاری، اقتصادی و همچنین
تعاملات بین المللی در ابعاد مختلف علمی، فنی، صنعتی و تجاری قرار خواهد
گرفت.
صالحی در مورد زمان آغاز انجام اقدامات روی زمین توسط ایران با تاکید بر
اینکه زمان آغاز این اقدامات را رئیسجمهور تعیین میکند خاطرنشان کرد: بخشهایی
از این اقدامات مربوط به نطنز است که باید تعداد سانتریفیوژهای موجود در
نطنز را به تعدادی که در برجام آمده است برسانیم. همچنین انجام اقداماتی در
فردو و آب سنگین اراک نیز از جمله اقدامات روی زمین است که ایران باید
انجام دهد.
وی افزود: زمانی که ما اقدامات لازم را انجام دهیم ، بازرسان در کشور حضور
یافته و پس از تایید این اقدامات به طرف مقابل اعلام میکنند که ایران
مطابق برجام اقدامات خود را انجام داده است.
صالحی در مورد گزارشی که آژانس بینالمللی انرژی اتمی باید در مورد مسائل
گذشته ارائه دهد، خاطرنشان کرد: در حال حاضر طبق نقشه راهی که در وین با
آقای آمانو توافق کردیم در حال همکاری با آژانس هستیم و تا امروز نیز کارها
به خوبی پیش رفته است.
رئیس سازمان انرژی اتمی اضافه کرد: یکی از شرایطی که آقای رئیس جمهور باید
از آن اطمینان پیدا کند این است که کار با آژانس روال خود را طی کرده باشد
در آن زمان آقای رئیس جمهور دستور لازم برای انجام اقدامات روی زمین را
صادر خواهند کرد.
وی همچنین در پاسخ به پرسشی مبنی بر این که آیا اجرای برجام ایران را برای
پیشرفتهای بعدی محدود نمیکند اظهار کرد: همانطور که من بارها نیز گفتهام
، این محدودیتهای 10 ساله از منظر آنها محدودیتهایی بر سر راه رسیدن به
سلاح هستهای است که ما اصلا نمیخواهیم در آن راه گام برداریم. لذا این
موضوعات را محدودیت قلمداد نمیکنیم.
به گزارش ایسنا، رئیس سازمان انرژی اتمی همچنین در مورد همکاریهای پادمانی
و ایمنی و شفاف سازی با ژاپن و قرارداد با این کشور در این زمینه خاطرنشان
کرد: ژاپنیها و بسیاری از کشورهای دیگر در بحث ایمنی نیروگاههای هستهای
آمادگی خود برای همکاری با ایران را اعلام کردند.
وی گفت: ژاپن از مدتها قبل آمادگی خود را اعلام کرده بود و در این راستا
نیز تعدادی از مسئولان سازمان انرژی اتمی با این کشور در تماس بوده و
سفرهایی نیز به این کشور داشتهاند.
صالحی با تاکید بر این که بحث ایمنی نیروگاههای هستهای یکی از مهمترین
مباحث مورد توجه کشورهای مختلف است خاطر نشان کرد: ایمنی نیروگاههای هستهای
موضوع بسیار مهمی است چراکه چنانچه حادثهای در این نیروگاهها رخ دهد ، آن
حادثه مرز نمیشناسد. در همین راستا نیز همه کشورها در مورد موضوع ایمنی
نیروگاههای هستهای حساسیت دارند و کنوانسیونی بینالمللی نیز در این
زمینه در سطح جهان تشکیل شده تا طی آن همه کشورها به یکدیگر کمک کنند.
صالحی همچنین در مورد اتفاقات جلسه روز یک شنبه مجلس و تهدید شدنش از سوی
یکی از نمایندگان با بیان این که آن جلسه گذشت و تمام شد اظهار کرد: آقای
حسینیان از دوستان بسیار عزیزمان هستند و برایشان آرزوی سلامتی داریم. روز
گذشته نیز خدمت ایشان جهت عیادت رسیدیم.
وی با بیان این که اقتضای مباحث سیاسی این گونه است، اظهار کرد: افراد در
مجلس گاهی تند و گاهی آرام حرف میزنند.
اصل و متن اتفاق روز یکشنبه مجلس از چنان اهمیت تاریخی برخوردار است که «حاشیه»های
جنجالی آن را ناچیز انگاریم. یک ماه سخت و نفسگیر در بهارستان سپری شد تا
طیف میانهروی مجلس در مواجهه با حریف، توافق ایران با 6 قدرت جهانی را
لباس قانون بپوشاند. رأی به برجام قیمت و ارزشی فراتر از آرای مشابه در
سابقه مجلس دارد. آحاد نمایندگانی که رأی سپید به گلدان برجام ریختند میتوانند
از این حرکت خود به عنوان سند افتخار در واپسین روزهای حیات مجلس نهم یاد
کنند. رأی به برجام محصول یک حسابگری و عقلانیت بود. نمایندگان روز یکشنبه
در امتحانی بزرگ بر سر ترجیح منافع ملی بر منافع حزبی قرار گرفتند و همچنان
که اتفاقات صحن مجلس نشان داد در این آزمون بزرگ کسانی رضایت افکار عمومی
را به دست آوردند که چشم طمع بر منافع حزبی و گوش تبعیت بر تهدیدها و
تنگناها فروبستند.
با این همه، چنان که از گفتههای رئیس جمهوری در سفر مازندران پیداست
مأموریت نمایندگان و دولتمردان حامی برجام هنوز پایان نیافته است زیرا جناح
مخالف برجام در داخل و خارج هنوز سودای مقابله با این سند را کنار ننهادهاند.
این واقعیت به روشنی فردای تصویب برجام در سیمای شبکه رسانهای تندروها نقش
بست. در نگاه و رفتار این رسانهها نه تنها نشانی از تمکین و احترام به
تصمیم قوه مقننه نبود بلکه با واژگان آکنده از طعنه و جسارت، شأن نمایندگان
و مجلس به سخره گرفته شد.
در این اثنا، آسیبشناسی و شناخت الگوهای رفتاری جریان مخالف مذاکره و
اعتدال یک ضرورت است. کسانی که امروز پرچم مقابله با دیپلماسی اعتدال و
بویژه برجام را در دست گرفتهاند، دارای خاستگاه سیاسی مشخص و منافع مشترک
هستند. لذا برای پیشبینی و پیشگیری از اقداماتی برخلاف سیاستهای دولت در
عرصه سیاست خارجی و داخلی باید رشتهها و رگههای تفکر و منافع سیاسی آنها
را بازشناخت.
1- اتفاقات روز تصویب برجام تابلو تمام نمایی از نحوه بازی سیاسی جریان
مخالف اعتدال بود. دستکم برای طیف اصولگرای مجلس روشن شد که جریان حریف
هیچ یک از موازین و قواعد رقابت و مبارزه پارلمانی و سیاسی را به رسمیت نمیشناسد.
به طور مثال اصولی مثل تمکین به رأی اکثریت که در عرف دنیا فیصله دهنده همه
مناقشات پارلمانی است در قضیه برجام براحتی از سوی جریان تندرو و اقلیت زیر
پا گذاشته شد تا جایی که آنها رأی موافق اکثریت مجلس به برجام را به لطایف
الحیل زیر سؤال برده و آماج طعنه و توهین قرار دادند.
2- جریان تندرو، در عرصه سیاست همواره بر رفتارها و تصمیمهای خود رنگ و
لعاب ایدئولوژیک بخشیده است چه در سیاست داخلی و چه درعرصه بینالمللی، این
جریان نوعی از مرزبندی حق و باطل را ترسیم کرده است. اما قضیه توافق هستهای
و برجام به معیار و محکی بزرگ برای اندازهگیری درجه پایبندی این گروه به
ارزشهای خودخوانده تبدیل شد. آنها در جنگ حیثیتی که علیه تیم هستهای و
توافق برجام به راه انداختند براحتی نظرات صریح مرجع عالی نظام را نادیده
گرفتند. نظراتی که به صورت مکرر از زبان رهبر معظم انقلاب اعلام شده بود که
«ما به تیم دیپلماتهایمان اعتماد داریم و آنان افرادی متدین، متعهد و
دلسوز برای کشور و نظام هستند» جالب اینجا است که جریان مخالف حتی در
آستانه تصویب برجام نامههای مراجع عظام قم را که تأخیر در اجرای این توافق
را خسارت بار خوانده بودند، زیر پا گذاشت.
بنابراین اگر از این منظر به وقایع روز یکشنبه مجلس نگاه افکنیم، قصه برجام
حکایتها و حرفهای بسیار برای سپردن به حافظه تاریخ دارد و در همان حال
پرده ابهام از چهره بسیاری از حقایق ناگفته کنار زده است. حتی دیپلماتها و
مدیران باسابقه و امتحان دادهای مثل صالحی و ظریف نیز تا پیش از این به
زوایای رفتار و تعصبات جناحی یک گروه سیاسی تندرو پی نبرده بودند. حقیقت
برجام اکنون بر همه تاریکیهای راه آینده مجلس و دولت پرتو افکنده است و
سران و ارکان مختلف نظام با شناختی تازه از موانع و دشواریهای این راه
باید برای اجرای مفاد و محتوای توافق هستهای گام بردارند.
*دکتر سید علی میرباقری
عکس، وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
روزی روزگاری ، پیرمرد دهاتی فقیری ، سوار بر الاغی لاغر مُردنی ، داشت تو
بیابون میرفت که الاغ بیچاره طاقتش طاق شد وُ یکهو نقش زمین شد. پیرمرد هر
چی زور زد که یک جوری حیوون رو سَر ِ پا کنه که اقلا بارشو به مقصد برسونه
، ولی هیچ فایده-ای نداشت ، بالاخره بارشو به کول کشید وُ الاغ رو به امان
خدا سپرد وُ رفت.
پیرمرد که از نظر دور شد الاغ بیچاره رو هول وُ هراسی عجیب گرفت ، هراس از گرگهای بیابون ... با خودش فکر کرد که اگه خودشو جمع وُ جور نکنه وُ سَر ِ پا نشه ، گرگها یک لقمه-ی چپش میکنند. با هر جون کندنی بود بلند شد وُ چار دست وُ پا وایساد. طولی نکشید که سَر وُ کله-ی گرگی ناقلا پیدا شد وُ با چرب-زبونی گفت : «رفیق! ایشالا بلا دوره ، از دُور دیدم که چی شد وُ صاحب بی-انصافت تنهات گذوشت وُ رفت». الاغ جواب داد : «درسته من خرم ، ولی میدونم که کارم تمومه وُ رفتنی-ام ؛ اون پیرمرد خرفت رو بگو که یادش رفت نعلهای طلای منو واکنه»! گرگ پوزخندی زد وُ گفت : «دست وَردآ آر! ... ما خودمون ختم ِ دوز وُ کلکیم ، کی میاد نعل طلا به سُم الاغش بزنه»؟ ... اونم فورا جواب داد : «درسته ، حق با شماست ، ولی من یک الاغ بی-اصل وُ نسب نیستم! من از یک نژاد مخصوص قبرسی-ام ، نهصد وُ پنجاه سال عمر کردم ، راز ِ طول عُمرم هم همین نعلهای طلاست! از بیست نسل قبل به این پیرمرد احمق به ارث رسیده! من که دارم میمیرم ، گوشتم هم از شیر مادر حلال-ترت ، ولی حیفه که قبل از مُردن من ، این نعلهای طلا نصیب دیگران بشه ؛ اگه تا چند دیقه دیگه چند تا گرگ دیگه هم برسند ، ممکنه هیچی به تو نرسه. باور نمیکنی ، یک نیگاه به نعلهام بندار». گرگه که به طمع افتاده بود گفت : «بآشه ، ضرری نداره». الاغ دو تا پاهاشو داشت بلند میکرد وُ گرگه هم چشماشو تیز کرده وُ داشت به اون نزدیک میشد که الاغه یکهو جُفتک جانانه-ای زد تو سَر وُ گردن اونو وَ خونین وُ مالین پرتش کرد عقب ...
گرگه
که بد جوری ضربه خورده بود ، دُمش رو گذوشت رو کولش وُ داشت دور میشد که
الاغه داد کشید : «اونقدرهام که فکر میکردی ، من خَر نیستم»!!! ...
نوشته : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
نمیدونم هیچوقت متوجه شدین که بزغاله برخلاف گوسفند ، حیوون جاه-طلب وُ شیطونیه ، بخاطر همینه که بزغاله-ها همیشه جلودار گله-ی گوسفندها هستن وُ از هر جایی بالا میرن وُ به هر جایی سَرک میکشن. میگن اون قدیم ندیما ، یکروز بزغاله-ای رفته بود روی صخره-ی بلند-بالایی تا شاید علف بهتری پیدا کنه. از قضا ، شیری از اون پایین رد میشده که بزغاله رو می-بینه ، سرش رو بالا میگیره وُ غـُرش ترسناکی میکنه. آقا بزغاله که مطمئن بوده دست آقا شیره از اون پایین بهش نمیرسه ، از اون بالا داد میکشه که «آی ی ی ... الاغ! چه خبرته عَرعَر میکنی! ...». آقا شیره با عصبانیت جواب میده که «مَرتیکه من شیرم ، سلطان بَرّ وُ بیابون ، سلطان جنگل ...». بزغاله قهقهه-ای سَر میده وُ میگه که «واسه ما سوسک هم نیستی! بیخودی قـُمپوز در نکن! ...». آقا شیره جواب میده که «حق داری! فعلا که جات اون بالا بالاهاست ؛ سوسک هم اگه جای تو نشسته بود ، خودشو گم میکرد ، ادعای پادشاهی ِ آسمون وُ زمین رو داشت. وای به روزی که به چنگم بیفتی ... گول ِ اون بالا بالاها رو نخور ، آبشار هم با اون عظمت-اش با سَر میاد پایین».
نوشته : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت موسی به عروسی دوجوان مومن و نیک سرشت قومش دعوت شده بود،
آخر شب در هنگام خداحافظی عزرائیل را بر بالای خانه بخت وحجله عروس و داماد
دید!!!
از او پرسید تو اینجا چه میکنی؟
عزراییل گفت امشب آخرین شب زندگی این عروس و داماد است ماری سمی درمیان
بستر این دوجوان خوابیده ومن باید در زمان ورود وهمبستر شدن آنها دراین
حجله جان هر دو را به امر پروردگار دراثرنیش مار بگیرم .
موسی با اندوه از ناکامی و مرگ این دوجوان نیکوکار و مومن قومش رفت و
صبحگاهان برای برگذاری مراسم دعا و دفن آن دو بازگشت اما
در کمال تعجب و خوشحالی عروس و داماد زنده و خندان از دیدن پیامبر
خدا درحال بیرون انداختن جسد ماری سیاه دید!!!
از خدا دلیل دادن این وقت و عمر اضافه به ایشان
را پرسید؟
جبرییل نازل شد و گفت دلیل را خود با سوال از
اعمال شب قبل ایشان خواهی یافت.
موسی از داماد سوال کرد دیشب قبل ورود بحجله چه کردند؟
جوان گفت وقتی همه رفتند گدایی (سائلی) در زد و
گفت من خبر عروسی شما را در روستای مجاور دیر
شنیدم و تمام بعد ازظهر و شب را برای خوردن و
بردن یک شکم سیر از غذای شما برای خود و همسر بیمارم در راه بودم لطفا بمن
هم از طعام جشن-تان بدهید.
بداخل آمدم و جز غذای خودم و همسرم نیافتم. غذای
خود را به آن مرد گرسنه دادم خورد برایم دعای
طول عمر کرد و گفت برای همسرم هم غذا
بدهید اونیز چون من سه روز است غذای مناسبی نخورده است.
باخجالت قصد ورود و بستن در را داشتم که همسرم با رویی خندان غذای خودش را
بمرد داد و او درهنگام رفتن برای هردوی ما دعای
طول عمر ،رفع بلا و شگون مصاحبت باپیامبر خدا دراولین روز زندگی مشترکمان
را کرد و رفت.
وقتی قصد ورود بحجله را داشتیم مجمعه (سینی بزرگ و سنگین غذای مسی ) از دست
همسرم بر روی رختخواب افتاد و باعث مرگ این مار سمی که در رختخواب مابود
گشت، پس ماهر دو دیشب را تااکنون بعبادت گذارندیم و العجب شادی ما از اینست
که دعای آنمرد بر شگون مصاحبت با شما نیز به اجابت رسید.
جبرییل (ع) فرمود ای موسی بدان صدقه و انفاق باعث رفع بلا و طول عمر شده.
این بر ایشان بیاموز و داستانشان برهمگان باز گو باشد که چراغی گردد بر خلق
ما برای نیکی به دیگران و مصاحبت پیامبرانی چون تو در جنت.
عکس، وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
اون بخاطر نقض «دکترین عدالت اوباما» اینجاست ...
این حقوق ماهانه برات سرمشقی میشه
که «زندگی منصفانه نیست» ...
می-تونی این ماده قانونی رو مطالعه کنی :
«بعضی وقتها میشه بین بعضی از کارکنان-تون یا بین همه-شون ،
یا اینکه همیشه بین بعضیاشون تبعیض بذارین» ...
به امام(عج) سلام دادم. حضرت جواب سلامم را داد و به من اشاره کرد که اکنون
ساکت باش و تماشا کن! در این حال دیدم پیرزنی که ناتوان بود، عصا به دست و
با قد خمیده وارد مغازه شد، و قفلی را نشان داد و گفت:
آیا ممکن است برای رضای خدا ، این قفل را سه ریال از من بخرید؟ من به این
سه ریال پول احتیاج دارم. پیرمرد قفل ساز، قفل را نگاه کرد و دید قفل، بی
عیب و سالم است. گفت: مادر، چرا مال مسلمانی را ارزان بخرم و حق کسی را
ضایع کنم؟ این قفل تو اکنون هشت ریال ارزش دارد. من اگر بخواهم سود کنم، به
هفت ریال می خرم. زیرا در این معامله، بیش از یک ریال سود بردن، بی انصافی
است. اگر می خواهی بفروشی، من هفت ریال می خرم، و باز تکرار می کنم که قیمت
واقعی آن هشت ریال است، من چون کاسب هستم و باید نفع ببرم، یک ریال ارزان
تر خریداری می کنم.
پیرزن ابتدا باور نکرد و گفت: هیچکس این قفل را سه ریال از من نخرید.
تو اکنون میخواهی هفت ریال از من بخری..؟! به هرحال پیرمرد قفل ساز، هفت
ریال به آن زن داد و قفل را خرید. وقتی پیرزن رفت،امام زمان(عج) خطاب به من
فرمودند: مشاهده کردی؟! این گونه باشید تا من به سراغ شما بیایم. ریاضت و
سیر و سلوک لازم نیست. مسلمانی را در عمل نشان دهید تا من شما را یاری
کنم.
از بین همه افراد این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کردم. چون او دین
دارد و خدا را می شناسد.از اول بازار، این پیرزن برای فروش قفلش، تقاضای سه
ریال کرد، امّا چون او را محتاج و نیازمند دیدند، همه سعی کردند از او
ارزان بخرند و هیچکس حاضر نشد حتی سه ریال از او بخرد. درحالی که این
پیرمرد به هفت ریال خرید. به خاطر همین انسانیت و انصافِ این پیرمرد،هر
هفته به سراغش می آیم و با هم گفت و گو میکنیم.
تعجیل در فرجش صلوات:
اللهم صلی علی محمد وال محمد وعجل فرجهم والعن عدوهم.
عکس، ترجمه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
وبلاگ حسن بهشتی پور، خبرآنلاین :
آیا تنها با شعار دادن مرگ بر آمریکا می شود جلوی نفوذ آمریکا را
گرفت؟ یا آنکه علاوه بر شعار دادن باید اقدام هایی واقعی انجام داد تا مانع
نفوذ و سلطه آمریکا در کشور شویم. این اقدام ها توسط چه کسانی برنامه ریزی
می شود و چگونه باید اجرایی شوند؟
زیرا در مواردی آمریکا حاضر است در صورتی که شما منافع او را تامین کنید و
زمینه نفوذ آن را فراهم کنید، حتی پول هم بدهد که شما شعار ضد آمریکایی
بدهید.
واقعا به نام مبارزه علیه آمریکا چه شرایطی را برای کشور بوجود آوردیم که
بجای رسیدن به الگوی مناسب اقتصاد اسلامی ، امروز بجایی رسیدیم که برای
صادرات نفت خود مجبور هستیم سقف تحریم تعیین شده یک میلیون بشکه نفت در روز
را رعایت کنیم. آن هم در شرایطی که کشور با کمبود شدید بودجه روبرو است.
البته
میتوانیم جنبه مثبت موضوع را مورد توجه قرار دهیم که شاید این سبب خیر شود
که اقتصاد ما از وابستگی صادرات نفت رها شود. اما درد بدتر آن است که ما
حتی نمی توانیم پول حاصل از صادرات نفتی و غیرنفتی خود را به کشور بدون
دردسر وارد کنیم.
به نام مبارزه با آمریکا اما به کام شرکتهای وابسته به آمریکا مانند
اپل و اچ پی که محصولاتش از طریق چین بازار ما را فتح کرده اند . ادامه این
مسیر به چه کسانی خدمت می کند؟
بنابراین
بیائیم بجای دعوا بر سر ظاهر مسائل سیاسی به عمق مسائل توجه کنیم . ببینیم
راه های واقعی مبارزه با نفوذ و سلطه آمریکا چیست.
آیا وسیله ارتباط مهم است یا موضوع ارتباط و نتایج حاصل از این ارتباط؟
چقدر فرق است بین دست دادن با جان کری و اوباما که هر دو رهبران نظام
شیطانی هستند؟
باید ببینیم این نامه نوشتن یا ننوشتن ، دست دادن یا دست ندادن در راستای
منافع و آرمان های ما هست یا موجب سلطه و نفوذ بیشتر آمریکا می شود؟ یا نمی
شود؟ برای قضاوت در این موارد باید معیار و الگو داشته باشیم .
اساتید ما در روابط بین الملل و سیاست بین الملل به ما یاد دادند که می
توانیم به آمریکا فحش و ناسزا بدهیم اما این فحش دادن خدمت به او باشد.
برعکس می توان به امریکا لبخند زد اما این لبخند به ضرر آمریکا تمام شود.
برای قضاوت درباره درستی و یا نادرستی این قبیل امور باید به معیارها توجه
کرد.
معیار ما در روابط بین الملل منافع ملی و آرمان های انقلاب بصورت هم زمان
است.
به دیپلماتی که مورد اعتماد است، فرصت داد تا از فن دیپلماسی در جای
خود بهره بگیرد . مثل این است که کسی را داخل استخر آب بیندازیم بعد به او
بگوئید شنا نکن یا خیس نشو خوب مگر چنین چیزی ممکن است؟
دست دادن یک دیپلمات با یک رئیس جمهوری که مقام ارشد محسوب میشود در هر
شرایطی تعریف خاص خود را دارد. قضاوت درباره غلط یا صحیح بودن این اقدام
باید متناسب با شرایط خودش در زمان و مکان معین تعریف شود.
برای اجرای منافعمان اگر لازم شد باید با اوباما و یا هر شیطان دیگری دست داد.
اما به صرف دست دادن یا نشستن بر سر میز مذاکره، ما منافع ملی و آرمانم ها
را فدا نکرده ایم. می توان
مذاکره کرد اما سازش نکرد می توان مستقل بود اما برای اثبات حقانیت خود اگر
لازم بود پای میز مذاکره با شیطان هم نشست.
در نقطه مقابل
ممکن است شما با شیطان دست ندهید اما با اظهارات نسنجیده خود وضعیت جنگی
برای کشور بوجود بیاورید.
به عنوان نمونه میلیون ها دلار بخاطر بالا رفتن بیمه های کشتیرانی به کشور
صدمه بزنی و پول بیشتری را روانه بیمه های انگلیسی آمریکایی کنید.
ما باید دنبال راه های واقعی علیه نفوذ وسلطه آمریکا باشیم .
در این مسیر می توان شعار هم داد اما باید حواسمان جمع باشد در عمل این
شعارها به نفع آمریکا و اذناب داخلی اش تمام نشود.
از حق باید به حق دفاع کرد و روش مناسبی برای دفاع از حق برگزید و در زمان
و مکان مناسب از روش صحیح استفاده کرد تا ضمن حفظ آرمان های انقلابی ،
منافع ملی را به حداکثر رساند.
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
... !!!؟؟؟ ...
پنج روز از تحصن آنها مقابل مجلس گذشته است؛ آنها که مخالف تصویب
برجام هستند.
«فارس» آن را «تحصن غیرت» نامیده است.
پنج روز هرچه در توان داشتهاند به کار گرفتهاند اما تعداشان هنوز از
مرز ١٧٠ نفر عبور نکرده است. ماجرا از روز دوشنبه گذشته و با تحصن و اعتصاب
غذای یک طلبه قمی به همراه زن و فرزندش در ضلع شمال شرقی مجلس کلید خورد.
او چادر مسافرتی خود را برپا کرد.
بر درودیوار محل اقامتش هم پارچهنوشتههایی مبنی بر مخالفت با تصویب
برجام نصب کرد. برای کودکانش غذا مهیا شد. بهتدریج عدهای هم به آنها
اضافه شدند. حرفشان هم یک چیز است؛ میخواهند برجام تصویب نشود. به ظریف هم
انتقاد دارند؛ از ماجرای هستهای گرفته تا نوع واکنش دربرابر فاجعه منا و
این آخری هم نوع مواجههاش با اوباما.
حالا پنج روز از زمان تحصن آنها گذشته است که بهتدریج چادرهای دیگری در
کنار طلبه قمی برپا شده است. آنطور که «فارس» گزارش میدهد، خیمههایی با
عنوان «خیمه دانشجویان دانشگاه امیرکبیر»، «خیمه دانشجویان دانشگاه صنعتی
شریف» و «خیمه خانوادههای شهدا» برپا شده است.
آنچه «تحصن غیرت» خوانده میشود، ظاهر قرار است روز یکشنبه هفته جاری با
برگزاری یک تجمع بزرگ خاتمه پیدا کند.
این خبر هم در جریان نماز جمعه تهران و با پخش تراکت بعد از پایان نماز
جمعه در بین نمازگزاران منتشر شده است. آنطورکه خبرگزاری ایلنا گزارش
داده است، مخالفان هستهای، با پایان نماز جمعه با بالابردن پلاکاردهایی از
نمازگزاران درخواست میکردند در تحصن غیرت شرکت کنند. بنا به این گزارش، در
یکی از تراکتهایی که بین نمازگزاران توزیع میشد، زمان تجمع روز شنبه (امروز)ساعت
شش عصر عنوان شده بود و در یکی دیگر از تراکتها ساعت ١٠ صبح روز یکشنبه بهعنوان
زمان پایان تحصن و تجمع بزرگ آمده بود. همچنین حضور نیروی انتظامی در نماز
جمعه تهران فریادهای این معترضان را تحتالشعاع قرار داده بود؛ تا جایی که
تجمع اندکی که قرار بود در میدان انقلاب برای مخالفت با برجام شکل بگیرد٬
با استقبال سرد نمازگزاران مواجه شد و کسی از نمازگزاران به جمعیت ٥٠ نفره
معترضان اضافه نشد. همچنین در نماز جمعه تهران توزیع هفتهنامه عبرتهای
عاشورا با احتیاط بیشتری انجام میشد و توزیعکنندگان از مردم میخواستند
این نشریه را دور از چشم مسئولان برگزاری نماز جمعه، نگهداری کنند. اگرچه
خبرگزاری فارس گزارش داد که نمازگزاران تهرانی نهتنها بعد از پایان نماز
جمعه راهپیمایی برگزار کردند، بلکه قطعنامهای هم صادر و در آن تأکید کردند
که تمام توافقات محرمانهای که مسئولان ایرانی با پنج کشور و شیطان بزرگ در
دو سال گذشته داشتهاند باید برای بررسی در اختیار مجلس و مردم قرار بگیرد.
تحصن در فضای مجازی
اما
تلاش مخالفان هستهای برای پیوستن مردم به تحصن غیرت را هم خبرگزاری فارس،
رجا، عماریون و فتن پوشش میدهند. یک کانال تلگرامی هم در فضای مجازی دارند
به نام دیدبان انقلاب. در همین پیام تلگرامی گفته شده که اخبار را از سایتهای
مزبور پیگیری کنند. در همین پیام است که به تعداد متحصنین اشاره میشود، با
این عبارات: «آمده بودند، ولی کم بودند. شاید کمتر از دویست نفر بودند.
هنوز پانصد مرد در تهران پیدا نشده!؟!
از اصفهان، از قم، از آبادان، از مشهد، از تهران، از ورامین، از مازندران،
بودند ولی کم بودند....
الان یه بندهخدایی
اومد تعداد نفرات رو شمرد و رفت برای همه اونهایی که اونجا بودن غذا گرفت.
۱۷۰ نفری میشدند».
این پیام از مخاطبان خود میخواهد تا هرکس هرکاری را بلد است انجام دهد؛ از
توزیع خبر در شبکههای مجازی گرفته تا درخواست برای خطاطی، طراحی، تولید
عکسنوشت. در این پیام همچنین آمده است «آقای حسنی نقوی سخنگوی کمیسیون
برجام هم به میان تحصنکنندگان آمدند و با آنها صحبت کرده و گفتند که وظیفه
مردم این است که هر کس از نماینده خودش مطالبه کند».
اگرچه نام درست سخنگوی کمیسیون ویژه برجام، نقوی حسینی است. در این پیام
همچنین تلویحا به درپیشبودن ماه محرم و تأثیرپذیری هیأتهای عزاداری از
موضوعات سیاست خارجی آمده است:
«... امروز جای شما اینجا خیلی خالی بود، با کی هستم؟ خوب معلومه با شما
هستم. با شماهایی که میرید تو هیأت امام حسین سینه میزنید. هیچ میدونی تو
هیأتی که دغدغه مبارزه با استکبار نباشد ابن زیاد هم سینه میزند؟!» در این
پیام به دفعات با پیونددادن موضوع هستهای با عقاید مذهبی از مخاطب خواسته
شده تا به متحصنین بپیوندند، با این عبارات: «نکنه امامتون رو تنها بذارید!
اونوقت جواب امامزمان(عج) رو چی میخواین بدین؟ جواب خون شهدا رو چی
میخواین بدین؟
جواب خدا رو چهجوری میخواین بدین؟ برجام داره تأیید میشه، برجام دیگه
آخرای کارشه، اگر الان هم در خواب باشید آیندگان، شما را نخواهند بخشید».
تبلیغات برای تجمع بیمجوز
تبلیغات برای افزایش تعداد تحصنکنندگان در حالی است که محمدرضا یوسفی،
مدیرکل سیاسی استانداری تهران در گفتوگو با ایسنا با اشاره به اینکه هیچ
درخواستی برای تجمع مقابل مجلس به استانداری ارائه نشده است، گفت : «بنابراین
این تجمع بدون مجوز و غیرقانونی است. نیروی انتظامی وظیفه برخورد با تجمعهای
غیرقانونی را دارد». با وجود غیرقانونیبودن تجمع،
علاوه بر نقوی حسینی، حسین شریعتمداری مدیرمسئول روزنامه کیهان هم روز
گذشته در جمع آنها حاضر شد. شریعتمداری در این جمع ابراز امیدواری کرد مجلس
برجام را یکجا رد کند.
شریعتمداری سپس برای اینکه اهمیت تحصن را مورد اشاره قرار دهد، چنین گفت:
از نخستین روزهای بعد از انقلاب اسلامی همین نیروهای پاک، به تعبیری
نیروهای کف خیابان، از باشعورترین و با بصیرتترین افراد جامعه هستند و
موقع نیاز در صحنهاند و در مواقع دیگر هم توقعی ندارند. او همچنین از نفوذ،
از طریق برجام، ابراز نگرانی کرد و گفت: چند وقت پیش خبرنگار واشنگتنپست
به دفتر کیهان آمد و پرسید که چرا شما معتقدید که در مذاکرات منافعتان
تضمین نمیشود؛ گفتم چون نمایندگان شما در میز مذاکرات دنبال پرونده هستهای
نیستند، بلکه دنبال مسئله یمن و سوریه هستند.
سیاست کف خیابانی
روز چهارشنبه هفته گذشته بود که
عدهای از طلاب قمی هم در اعتراض به تصویب برجام در مجلس، در مدرسه فیضیه
تجمعی برگزار کردند؛ تجمعی که تعدادشان تقریبا ٤٠ نفر تخمین زده شد. آنها
پلاکاردهایی با مضمون «ای مجلس بیدار باش؛ از برجام بیزار باش» یا «کشتار
مکه و منا نتیجه دیپلماسی لبخند» در دست داشتند.
روز جمعه یعنی دیروز، باز هم طلبههای قمی در برابر دفتر رئیس مجلس در این
شهر تجمع کردند. البته دفتر علی لاریجانی در آن زمان تعطیل بود. رضا سیار،
فرماندار قم نیز چند دقیقهای برای شنیدن سخن تجمعکنندگان به آنجا رفت.
قمیها البته پیشتر هنگام اعلام نهایی توافق هستهای هم یک بار دیگر در
فیضیه تجمع کرده بودند. اما با نگاهی به حضور مخالفان دولت در خیابانها
چنین به نظر میرسد که مخالفخوانی خیابانی در عرصه سیاست خارجی در حال
تبدیلشدن به یک روند است. مخالفان موضوع هستهای از ابتدای اعلام حضور خود
با عنوان دلواپس تابهحال تجمعهای بدون مجوز زیادی را در خیابانها ترتیب
دادهاند که محور مشخص آن نقد سیاست خارجی دولت روحانی با محوریت بحث هستهای
بوده است. اقلیتی که میکوشد با حضور خیابانی و تبلیغات نظر خود را بر
اکثریتی تحمیل کند که دولت روحانی را انتخاب کردهاند؛ آن هم فقط به یک
دلیل، یعنی انتخاب روش حسن روحانی در سیاست خارجی و حل موضوع هستهای در
مقابل شیوه سعید جلیلی، دبیر سابق شورایعالی امنیت ملی. اقلیتی که در
انتخابات ٩٢ توانست چهار میلیون رأی را در برابر ١٨ میلیون رأی اکثریت از
آن خود کند. این اقلیت اما با صدای بلند خود بنا دارد تا نظر خود را در
برابر اکثریت به کرسی بنشاند. اقلیتی که مخالفت با شیوه او در هشت سال
گذشته حتی محدود به حسن روحانی نبود. جالب آن که حتی نامزدهای جریان
اصولگرا در انتخابات ٩٢ در زمره سرسختترین مخالفان شیوه دولت گذشته و سعید
جلیلی در بحث هستهای بودند.
شاید مهمترین مواجهه مخالفان اصولگرای سعید جلیلی، جدل لفظی علیاکبر
ولایتی، مشاور مقام معظم رهبری در امور بینالملل با او بود. آن هنگام که
ولایتی جلیلی را با این سخنان مخاطب قرار داد: «دیپلماسی این نیست که در
داخل کشور بگوییم ما اصولگراییم و انعطاف نداریم. دیپلماسی خشونت و سرسختینشاندادن
نیست. دیپلماسی تعامل و بدهبستان است. نمیشود که آنها هرچه که ما میخواهیم
بدهند و ما هیچ کاری نکنیم! دیپلماسی بیانیهصادرکردن پشت تریبون نیست!».
درحالیکه صداوسیما با همراهی دولتیها در هشت سال دولت احمدینژاد،
سیاستهای دوره حضور روحانی در کسوت دبیری شورایعالی امنیت را بارها مورد
تخطئه قرار داده بودند، اما نتیجه آن هشت سال در کنار آن کشمکشهای
انتخاباتی را مردم در پای صندوق رأی نشان دادند. بعد از آن هم با اوجگرفتن
تحرکات تندروها در خیابانها و البته به موازات آن، نمایندگان آنها در مجلس،
باز هم اکثریت نظر خود را نشان داد. در نظرسنجی «خبرآنلاین» با سؤال آیا
نیاز است که توافق هستهای وین در مجلس به تصویب برسد، نزدیک به ٨٠ درصد از
شرکتکنندگان اعلام کردند که معتقدند، نیازی نیست توافق هستهای وین به
تصویب مجلس شورای اسلامی برسد. درمجموع به نظر میرسد که با وجود هجمه
تبلیغاتی اقلیت مخالف، آنها هنوز نتوانستهاند خود را از بار اقلیتبودن
برهانند. هنوز نتوانستهاند به ٥٠٠ نفر برسند. آنها در جمعیت ١٢میلیونی
تهران هنوز ١٧٠ نفرند.
فرماندار تهران:
متأسفانه برخی نمایندگان بر ادامه اجتماع تأکید کردند
ایرنا:
عیسی فرهادی، فرماندار تهران،
با بیان اینکه این اجتماع غیر قانونی است گفت: در صورت ادامه این اجتماع
فرمانداری شهرستان تهران ملزم به اعمال قانون برابر اجتماعکنندگان روبهروی
مجلس خواهد بود. او گفت: از چهار شب پیش تاکنون تعداد معدودی از افراد خارج
از شهرستان تهران بهمنظور اعتراض به تصویب لایحه برجام مقابل مجلس شورای
اسلامی تجمع کردهاند که اجتماع آنان بدون مجوز صورت گرفته است. فرهادی با
تأکید به اینکه در این مدت بهصورت مسالمتآمیز از اجتماعکنندگان
درخواست ترک محل شده گفت: تعدادی از این افراد از انقلابیون هستند که
انتظار میرود این افراد انقلابی بیش از دیگران در مسیر رعایت قانون و
انجام مراحل دریافت مجوز رسمی اقدام کنند. فرهادی ادامه داد: تعدادی از
نمایندگان مجلس نیز در این اجتماع حضور پیدا کردند که برخلاف انتظار باید
با تأکید بر قانون نسبت به پراکندهشدن این اجتماعکنندگان اقدام میکردند
ولی متأسفانه با ایراد سخنرانی بر ماندگاری و ادامه اجتماع تأکید کردند.
عکس، وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
عشق لیلا در دلت انداختم ...
یک
شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.
«مرتضی
عبدالهی»
عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
آیا دست اوباما با دست کری تفاوت دارد؟!
عابد فتاحی
،نماینده مردم ارومیه ، با
اشاره هجمههای انتقادی تندروها درپی دیدار کوتاه ظریف و اوباما، اظهار
داشت: برخی بر روی این موضوع تاکید دارند که این دیدار از پیش برنامهریزی
شده نبوده و مسئله اینجاست که حتی اگر چنین دیداری برنامهریزی شده باشد،
هم باز مشکلی وجود ندارد.
به گمان من، تخریب دولت و زیرسوال بردن عملکرد ظریف تنها به دلیل دست دادن
با اوباما، نه به لحاظ اخلاق سیاسی و نه از نظر اخلاق دینی و انسانی درست
نیست.
مسئله اینجاست که ما بیش از دو سال بهصورت رسمی درحال مذاکره با مقامهای
آمریکایی هستیم و سوالی که پیش میآید این است که آیا دست باراک اوباما با
دست جان کری تفاوتی دارد؟!
آیا جان کری که بهعنوان نماینده رسمی رئیس جمهور ایالات متحده در مذاکرات
با ما حضور داشت، آمریکایی نیست؟! آیا نامهنگاری میان سران دوکشور در
بالاترین سطح انجام نشدهاست؟!
کسانی که امروز به هر بهانهای از ظریف و روحانی و عملکرد دولت انتقاد میکنند،
هیچگاه جرات حضور در مذاکرات سیاسی و رو در
رو را نداشتهاند. خط قرمز نظام در رابطه با آمریکا صحبت درباره
مسائل غیرهستهای است و آقای ظریف و روحانی هم هیچگاه این خط قرمز را
زیرپا نگذاشتهاند و بهعنوان مثال درباره مسائل حقوق بشر یا تسلیحات موشکی
با کسی صحبت و مذاکرهای انجام نداده است.
رئیس فراکسیون اهل سنت مجلس ادامه داد:
فارغ از اینها، در اسلام همواره بر سلام کردن سفارش و تاکید شده که اگر
کسی بهما سلام گفت، باید پاسخ او را بدهیم. ضمن آنکه پیشدستی در سلامدادن
هم از مسائلی است که در اسلام سفارش شده است.
بهنظر من آقای ظریف بهترین کار را انجام داده، چراکه فرهنگ غنی ایرانی و
عظمت اخلاقی اسلامی ما بر رفتار نیکو تاکید دارد و ما فرزندان انقلاب بهخوبی
از وظایف و حد و حدود خود آگاهیم.
کری و ظریف بهعنوان کسانی که بزرگترین مذاکرات سیاسی تاریخ را به
سرمنزل رساندهاند، حق دارند پس از پیروزی در مذاکرات، با یکدیگر گفتوگو
کنند، به یکدیگر خستهنباشی بگویند و ادامه روابط را تسهیل کنند و از
دیگرسو اوباما نیز حق دارد، بهعنوان رئیس جمهور یکطرف مذاکرات، به
نماینده ایران در مذاکرات خستهنباشید بگوید
و من متوجه نمیشوم که دلیل هجمههای انتقادی تندروها چیست.
این نماینده مجلس نهم اضافه کرد: بهنظرم آنچه در سازمان ملل بهوقوع
پیوسته، اتفاق ساده و البته حرکت در چارچوبهای اخلاقی بوده و فکر میکنم
همانطور که همه ما در ایران به ظریف، این دانشمند بزرگ سیاست افتخار میکنیم،
اوباما نیز حق دارد از امکان ارتباط با ظریف خوشحال باشد و برای دیدار با
او پیشقدم شود.
فتاحی در پایان تصریحکرد:
چندسال پیش همین منتقدان، سیاستمداران مطلوبشان را معجزه قرن میخوانند.
حال ما قصد گزافگویی نداریم اما فکر میکنیم، آقای ظریف باتوجه به حسن
صورت، حسن سیرت، توانایی بالای علمی و تجربه طولانی حرفهای در دیپلماسی
بینالمللی شایسته چنین توجهاتی است.
عکس، وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
زمانی که از فرزندان مان درخواست هایی داریم که با شرایط، رشد و مهارت های
مورد نیاز اکتسابی تعریف شده برای سن آنان تناسب نداشته باشد، توقع بیش از
حد انتظار از آن ها داریم.
والدینی که از فرزند خود توقع گرفتن نمره۲۰ از تمام امتحانات را دارند این
ذهنیت را در دانش آموز ایجاد می کنند که باید نمره ۲۰ بگیرد تا همواره مورد
قبول و احترام باشد.
از آن جا که دانش آموز همیشه نمی تواند بهترین باشد، کم کم اعتماد به نفس
خود را از دست داده، برای هر امتحانی بسیار مضطرب شده، درصورت نگرفتن نتیجه
مورد نظر پرخاشگر و تندخو خواهد شد. اگر والدین از فرزندان خود توقع بیش از
حد و نامتناسب با سن، میزان رشد و مهارت های تعریف شده در شرایط سن آنان
داشته باشند به مرور فرزندان در واکنش های خود آثار و نشانه های ناسازگاری
را بروز خواهند داد. ناتمام رها کردن کار و بازی، ناآرامی هنگام غذا
خوردن نافرمانی، دعوا کردن با بچه های دیگر، بروز مشکلات گفتاری، بی
احتیاطی و نسنجیده عمل کردن، زیاد حرف زدن، خرابکاری لوازم و اسباب بازی از
فرط استفاده غیر اصولی، آزار و اذیت دیگران، نرفتن به رختخواب و لجبازی.
باید بدانیم قرار نیست فرزند ما با فردی مقایسه شود و همیشه بهترین باشد
بلکه قرار است از درس خواندن لذت ببرد و تلاش کافی برای رشد و پیشرفت خود
را داشته باشد و بداند بین دوست داشته شدن و نمره، ارتباطی وجود ندارد. بنابراین دانش آموزی که نمره ۱۵ گرفته و تمام تلاش خود را کرده است باید از
رفتار و گفتار خانواده متوجه شود تلاش او برایشان کافی است و نیازی به
گرفتن نمره 20 نیست.
او به تدریج خواهد آموخت چیزی باعث افتخار است که برای آن تلاش کرده و زحمت
کشیده باشد و پس از هر شکستی، بیشتر تلاش خواهد کرد.
عکس، وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
عصر ایران 6 مهر 94 ، جعفر محمدی
:
در هجدهم خرداد 1389
، جلسه ای در یکی از شرکت های وزارت نفت برگزار شد. دستور کار این جلسه،
جمع بندی آزمایش های انجام شده بر روی آب های معدنی/آشامیدنی موجود در
بازار بود تا خریدهای وزارت نفت، با توجه به میزان سلامت آب های معدنی
انجام گیرد.
چندی نگذشت که صورتجلسه این شرکت در خصوص میزان سالم یا آلوده بودن آب های
معدنی/آشامیدنی به بیرون درز کرد:
از 21 برند آب معدنی که در آزمایشگاه های مجهز وزارت نفت بررسی شده بودند،
تنها 9 برند از نظر سالم بودن مورد تأیید قرار گرفت.
"دماوند" یکی از برندهایی بود که طبق آن صورتجلسه تأیید نشده بود.
در آن زمان، مدیران آب دماوند، در مقام دفاع از خود برآمدند و با استناد به
پروانه های بهداشتی و تأییدیه های استاندارد، مدعی شدند که تولیدات شان
سالم است و جای هیچگونه نگرانی نیست.
در چنان وضعی انتطار می رفت وزارت بهداشت، به مسؤولیت قانونی خود عمل کند و
به عنوان داور ، کیفیت دماوند و دیگر آب های معدنی/آشامیدنی را بسنجد و
گزارش آن را به مردم بدهد
ولی گویا مسؤولان آن دوران، چندان به سلامت مردم اهمیتی نمی دادند و ای بسا
فکر می کردند این فقط دعوایی است بین وزارت نفت و شرکت دماوند!
مسؤولان وقت ، نه تنها در این مورد بلکه
پیشتر نیز بعد از انتشار اخباری راجع به مرجوع کردن محموله آب دماوند از
افغانستان به دلیل سرطان زا بودن نیز سکوت اختیار کردند.
خبری که روز هفدهم مهر 1388 در روزنامه اعتماد منتشر شد
و البته ما بر صحت و سقم آن اشراف نداریم این بود:
« پس از آنکه نیروهای ناتو مستقر در افغانستان برای تامین آب شرب مورد نیاز
خود با طرف ایرانی وارد مذاکره شدند، مقرر شد شرکت آب معدنی دماوند به
عنوان بزرگ ترین تولیدکننده آب معدنی در ایران، آب شرب ناتو را تامین کند.
در این راستا اولین محموله هم به افغانستان صادر شد اما پس از مدتی محموله
مذکور به دلیل غیربهداشتی و سرطان زا بودن به ایران عودت داده شد.
این در حالی است که در این خصوص اطلاع رسانی صورت نگرفت و محموله مذکور به
همراه سایر تولیدات آب معدنی دماوند در داخل توزیع و در اختیار مردم قرار
داده شد... .»
اینک اما اتفاق جدیدی در وزارت بهداشت رخ داده است و معروف ترین برند آب
بسته بندی ایران، به اتهام توزیع آب آلوده، هم پلمپ شده و هم تحت پیگیرد
قضایی قرار گرفته است.
ماجرا نیز از آنجا آغاز شد که وزیر بهداشت، دستور بررسی تمام آب معدنی های
موجود در بازار را به سازمان غذا و دارو صادر کرد و نهایتاً اعلام شد که
حدود 10 درصد از آب های بسته بندی در بازار ، غیربهداشتی هستند و ملزم به
توقف خط تولید و اصلاحات هستند. دماوند یکی از این شرکت ها بود که علیرغم
دریافت دستور توقف تولید، همچنان به کارش ادامه داد و آن طور که وزارت
بهداشت اعلام کرده ، محصولاتش را که دارای آلودگی میکروبی بودند با "تاریخ
قبل از دستور توقف" به بازار عرضه کرد.
این جا بود که وزارت بهداشت، نام دماوند را اعلام کرد و از مردم خواست این
برند آب معدنی را مصرف نکنند.
در این باره نکاتی چند قابل توجه است:
1 - در ابتدا باید از وزارت بهداشت و مشخصاً وزیر بهداشت قدردانی کرد که
بعد از مدت ها، یکی از دغدغه های اصلی مردم در خصوص سلامت آب های معدنی را
مورد توجه قرار دادند.
امیدواریم این بررسی ها ، مستمر و بی رحمانه ادامه یابند و مسؤولان سازمان
غذا و دارو ، منتظر دستور وزیر برای انجام این وظیفه قانونی نمانند.
از این رو، همچنان منتظر هستیم که این سازمان، در بازه های زمانی تعریف شده
ای، گزارش سلامت آب های معدنی/آشامیدنی موجود در بازار را به مردم ارائه
دهد.
2 -
شجاعت سازمان غذا و دارو در اعلام نام معروف ترین برند آب معدنی ایران
ستودنی است.
در ایران معمولاً گزارش های این چنینی به ذکر کلیات می گذرد و نامی از
متخلفان ( و نه صرفاً متهمان برده نمی شود)
ولی این بار خرق عادت شد و مردم امیدوار شدند. با این حال انتظار می رود
اعلام نام متخلفانی که منافع مادی خود را بر سلامت جامعه ترجیح می دهند، به
عنوان یک روال دائمی در پیش گرفته شود چرا که این کار، خود عامل مهمی در
بازدارندگی است.
اگر نام متخلفان اعلام نشود یا به اعلام یکی دو نام بسنده شود، آنگاه خود
مسؤولان در مظان اتهامات خاص در محضر افکار عمومی خواهند بود، هر چند که
ناوارد باشد.
3 - تنها آب معدنی نیست که مردم را نگران کرده است.
چندی پیش ، در عصر ایران خبری منتشر شد مبنی بر این 500 تن آبلیمو که توسط
برند مطرح "دستچین" تولید شده بود، در واقع آب لیمو نبود بلکه یک ماده
شیمیایی با طعم و رنگ آبلیمو بود.
این مایع به حدی خطرناک بود که سازمان حفاظت محیط زیست اعلام کرد معدوم
کردنش در طبیعت نیز به محیط زیست آسیب می رساند.
اخیراً
هم سازمان تعزیرات حکومتی اعلام کرد که اکثر برندهای آبلیمو و آبمیوه در
ایران، صرفاً محصولات شیمیایی هستند که به اسم محصولات طبیعی به مردم
فروخته می شوند.
هم اکنون انواع بیسکویت ها، آب میوه ها، نوشابه ها، لبنیات، کمپوت ها،
کنسروها، تن ماهی ها، سوسیس ها و کالباس ها و محصولات دیگر با نشان بهداشت
و آرم استاندارد در بازار توزیع می شوند و مردم نگرانند که نکند این
محصولات هم - دستکم برخی شان - دچار مشکلات بهداشتی باشند و همانند برخی آب
معدنی ها ، مشکلات شان لاپوشانی شود.
از وزارت بهداشت، تقاضای جدی می شود، در یک برنامه ضربتی اولیه ، همه این
محصولات را با شجاعت و قاطعیت و البته شفافیت، تحت بررسی قرار دهد و نتایج
را اعلام کند و بعد از آن نیز این روند را ادامه دهد.
اطمینان بخشی باید به حدی بالا باشد که درج پروانه بهداشتی بر روی یک محصول،
خیال مصرف کننده را نه 99 درصد که 100 در صد، آسوده کند.
4 -
سازمان ملی استاندارد، باید پاسخ دهد که چگونه آرم بر روی محصولاتی قرار
دارد که نه تنها استاندارد نیستند بلکه اساساً چیزی غیر از نامشان هستند.
مثلاً یک ماده شیمایی که تنها رنگ و طعمش شبیه آبلیمو یا آب میوه است را به
نام محصول طبیعی عرضه می کنند و سازمان استاندارد هم آن را استاندارد اعلام
می کند!
نامه شرکت دماوند بعد از افشاگری سال 89 که در آن تصریح شده که آب معدنی
دماوند ، هم پروانه بهداشتی دارد ، هم استاندارد است و هم از موسسات خارجی
تأییدیه دارد.
به نظر می رسد یکی از ریشه های اساسی مصائب موجود در عرصه تولیدات داخلی،
استاندارد نبودن عملکرد سازمان استاندارد ایران است.
اگر این سازمان به وظائف خود درست عمل می کرد، این همه شرکت و حتی برندهای
مشهور به خود جرأت نمی دادند تحت پوشش آرم استاندارد، محصولات آلوده و
غیراستاندارد به مردم عرضه کنند و سلامت جامعه را به سخره بگیرند.
این موضوع ، فقط در خصوص مواد غذایی نیست و درباره محصولات دیگری مانند
خودرو نیز صادق است.
به عنوان مثال، اگر سازمان استاندارد، کامیون های چینی "هوو" را که به علت
نقص فنی در سیستم ترمزهایشان صدها ایرانی را به کام مرگ فرستادند، تأیید
نمی کرد یا اگر به خودروی تاریخ مصرف گذشته ای مانند پراید، تأییدیه
استاندارد نمی داد، سایپا نمی توانست برای سال ها خود را پشت نام استاندارد
پنهان کند و این ارابه مرگ را به مردم بفروشد و هزاران فاجعه را رقم بزند.
از این رو، بازبینی ساختار و عملکرد سازمان استاندارد به عنوان یک الزام
گریز ناپذیر باید در دستور دولت و مجلس قرار گیرد و الّا اگر این نهاد
نظارتی همچنان با وضعیت اسفناک کنونی به کار خود ادامه دهد، باید منتظر
فجایع بیشتری باشیم.
5 - از قوه قضائیه به عنوان نهادی که حافظ جان و مال مردم است انتظار می
رود، با قاطعیت بیشتری وارد این پرونده شود اجازه ندهد برخی مناسبات ناسالم
و سودجویی های جنایتکارانه، جان و مال مردم را در سطحی چنین گسترده به خطر
بیندازند.
محاکمه علنی و محکومیت سنگین و عبرت آموز چند تن از این اشخاص و شرکت های
بی مسؤولیت، می تواند به طور جدی بازدارنده و اطمینان آفرین باشد.
اگر مجرمی مانند یک کیف قاپ یا زورگیر با به جان خریدن خطر و پذیرفتن
بدنامی اقدام به جنایت می کند و هر بار ، یک نفر را قربانی می کند و آسیب
مالی به او می زند، این
مجرمان در لباس انسان های محترم، هر روز نه فقط مال که جان مردم را می
گیرند و نه فقط یک نفر که مردم یک کشور را قربانی می کنند.
مردم چشم انتطار دستگاه عدالت هستند.
عکس، وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
بیا با گل لاله بیعت کنیم
بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق حکایت کنیم
از آن ها که خونین سفر کرده اند
سفر بر مدار خطر کرده اند
از آن ها که خورشید فریادشان
دمید از گلوی سحر زادشان
غبار تغافل ز جانها زدود
هشیواری عشقبازان فزود
عزای کهنسال را عید کرد
شب تیره را غرق خورشید کرد
حکایت کنیم از تباری شگفت
که کوبید درهم، حصاری شگفت
از آن ها که پیمانه «لا» زدند
دل عاشقی را به دریا زدند
ببین خانقاه شهیدان عشق
صف عارفان غزلخوان عشق
چه جانانه چرخ جنون می زنند
دف عشق با دست خون می زنند
سر عارفان سرفشان دیدشان
که از خون دل خرقه بخشیدشان
به رقصی که بی پا و سر می کنند
چنین نغمه عشق سر می کنند:
«هلا منکر جان و جانان ما
بزن زخم انکار بر جان ما
اگر دشنه آذین کنی گرده مان
نبینی تو هرگز دل آزرده مان
بزن زخم، این مرهم عاشق است
که بی زخم مردن غم عاشق است
بیار آتش کینه نمرود وار
خلیلیم! ما را به آتش سپار
در این عرصه با یار بودن خوش است
به رسم شهیدان سرودن خوش است
بیا در خدا خویش را گم کنیم
به رسم شهیدان تکلم کنیم
مگو سوخت جان من از فرط عشق
خموشی است هان! اولین شرط عشق
بیا اولین شرط را تن دهیم
بیا تن به از خود گذشتن دهیم
ببین لاله هایی که در باغ ماست
خموشند و فریادشان تا خداست
چو فریاد با حلق جان می کشند
تن از خاک تا لامکان می کشند
سزد عاشقان را در این روزگار
سکوتی از این گونه فریادوار
بیا با گل لاله بیعت کنیم
که آلاله ها را حمایت کنیم
حمایت ز گل ها گل افشاندن است
همآواز با باغبان خواندن است
«سید حسن حسینی»
عکس، وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
میگن یکروز که کریم خان زند از بالای مهتابی (بالکن) اتاقش بیرون رو تماشا میکرد ، چشمش به مرد فقیری افتاد که با اشاره-ی سر وُ دستش به جناب خان سلام میکرد. یک دفه به دل او افتاد که پیرمرد را به باغ دعوت کنه. کریمخان قلیون بدست زیر درختی نشسته بود که یکی از خادمینش او را پیش خان آورد.
از پیرمرد پرسید که بعد از عرض ادبی که کردی ، کف دستهات رو بطرف آسمون گرفتی وُ زیر لب چیزی گفتی! میشه بپرسم قضیه چی بود؟ او هم خیلی راحت وُ بیخیال گفت :
_ به خدا گفتم «اسم من کریمه ، اسم این خان هم کریمه ، وَ اسم تو هم کریم! خدایا به من چی دادی وُ به این کریمخان ، چی»؟!
خان پرسید که خب ، حالا بگو ببینم چقدر برات بسه؟ پیرمرد هم فورا جواب داد :
_ همین قلیون کریمخانی ما رو بسه! ...
کرم خان هم بدون معطلی وُ حساب کتاب کردن وُ چـُــرتـــکـه انداختن ، قلیون رو به پیرمرد داد.
مَرد فورا رفت بازار وُ با بازار-گرمی ، قلیون رو به با یک قیمت کلون به تاجری فروخت ؛ تاجر هم بدنبال یک تحفه-ی درست وُ حسابی بود برای روزی که میخواد بره خدمت خان!
پیرمرد فردای ِ اونروز با خودش گفت که بهتره زود برم پیش کریمخان وُ ازش تشکر کنم. وقتی به حضور خان رسید ، دید که زیر همون درخت کنار تاجر نشسته وُ داره به همون قلیون پُک میزنه! ... کریمخان بعد از اینکه جواب سلام پیرمرد رو داد با تعجب پرسید :
_ چیه حیرت-زده-ای؟! کاری داری؟
_ جسارت نباشه خان! نه من کریم-ام ، نه شما ... کریم فقط خود ِ خداست که کرامتش هم با حکمته ... من به پول حسابی-ای رسیدم ، تاجرباشی هم به تحفه-ای لایق خان ، وَ شما هم به قلیونی که بخشیده بودین!
نوشته وَ عکس : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
دیلی میل (Daily Meal) نوشته:
در 10 دقیقه نخست
پس از مصرف انواع فست فود از جمله یک همبرگر عادی (با پنیر و سس) که حاوی
افزون بر 500 کالری است، میزان قند خون بدن به سطح غیر عادی افزایش می یابد.
غذاهای فست فود با آزاد سازی مواد شیمیایی بیشتری که در بدن احساس خوب
ایجاد می کند
مانند ناقل عصبی دوپامین که باعث بروز احساس لذت می شود موجب
فعال شدن سیستم پاداش مغز می شوند.
این رویه که میل نامعمول به خوردن را ایجاد می کند، فرآیندی مشابه عملکرد
تخدیرکننده هایی همچون کوکائین است.
پس از 20 دقیقه
با توجه به این که این نوع غذاها سطح بالایی شربت ذرت و سدیم دارند و هر دو
خاصیت اعتیاد آور دارند،
اشتهای کاذب برای خوردن ایجاد می کنند.
پس از 30 دقیقه
فست فودها حاوی مقادیر زیادی سدیم هستند. این مقدار زیاد نمک باعث تحریک کم
آبی بدن می شود. کم آبی بدن با ایجاد علائمی که دقیقا شبیه گرسنگی است،
نیاز به صرف غذای بیشتر را به فرد تلقین می کند.
همچنین زمانی که بدن سدیم زیادی را جذب می کند، از بین بردن نمک برای کلیه
ها دشوار می شود و شرایط را بیش از پیش پیچیده می کند.
به این معنی که وجود
سدیم زیاد و بیش از حد باعث می شود که قلب برای پمپاژ خون به رگ های بدن،
سریعتر کار کند.
همین امر باعث بروز فشار خون بالا و نهایتا به بیماری های قلبی و سکته مغزی
منجر می شود.
بعد از 40 دقیقه
40 دقیقه بعد از صرف فست فودها انسان همچنان احساس گرسنگی می کند، زیرا
کنترل قند خون از بین می رود و باعث می شود که اشتیاق به صرف فست فودها
بیشتر شود.
زمانی که برای اولین بار یک غذای پر کالری مصرف می شود، واکنش
انسولین سطح گلوکز خون را پایین می آورد و موجب می شود که انسان میل بیشتری
به غذا خوردن داشته باشد.
فست فودها حاوی شربت ذرت هستند؛ این شربت مملو از فروکتوز به سرعت در بدن
جذب می شود و باعث افزایش انسولین و ایجاد احساس گرسنگی بیشتر می شود.
بعد از 60 دقیقه
هضم غذا در بدن معمولا حدود 24 تا 72 ساعت طول می کشد. فست فودها از جمله
انواع همبرگر که چربی های ترانس (اشباع نشده) دارند، از غذاهایی هستند که
به واسطه چرب بودن هضم کامل آنها زمان زیادی می طلبد.
بر اساس این گزارش، هضم کامل چربی های ترانس (اشباع نشده) تقریبا 51 روز
طول می کشد.
علاوه بر این، مطالعات مختلف ثابت کرده اند که چربی های ترانس
با ابتلا به بیماری های قلبی، چاقی، سرطان و دیابت نیز ارتباط دارند.
در این گزارش به مشتاقان فست فود توصیه شده است که مواد غذایی موجود در این
غذاها به ویژه اگر به طور مرتب از آنها استفاده شود، آسیب جدی به بدن می
زنند و بهتر است مصرف این غذاها کاهش یابد.
عکس، وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
تفاوت زنان و مردان در دو چیز است: تفاوتهای فیزیکی و تفاوتهای روحی.
ما معمولا وقتی میخواهیم بگوییم فلان آدم زن است یا مرد، روی تفاوت فیزیکی
قضاوت میکنیم. ولی نباید از تفاوتهای روحی نیز غافل شد.
روحیات زنانه یا مردانه را نباید سیاه و سفید دید. بلکه حالت طیفی دارد.
یعنی یک سوی طیف مرد کامل و سوی دیگر زن کامل و در فاصله بین این دو افرادی
که به صورت کمرنگ یا پررنگ روحیات جنس مقابل خود را دارند. اگر بپذیریم که
هر انسان سالمی کشش و علاقه به جنس مخالف خود دارد، می توان گفت هرچه فرد
روحیاتش با جسمش هماهنگ تر باشد، تمایل بیشتری به جنس مخالف خود دارد.
هرچند انتخاب جسم زنانه یا مردانه دست خود افراد نیست، اما جنبه روحی را
میتوان مدیریت کرد. قبل ترها روی این تفاوتها بیشتر تاکید میشد و سعی
میکردند هرکس را به سمت انتهای طیف خود نزدیک کنند. مثلا بازی ها تقسیم
میشد به پسرانه و دخترانه، کارها تقسیم میشد به زنانه و مردانه، لباسها
تقسیم میشد به مردانه و زنانه، و خیلی چیزهای دیگر.
اما الان چه؟ تفکیکی بین بازی دختربچه ها پسربچه ها نیست، مرز بین شغلهای
مردانه و زنانه از بین رفته، لباس زنان و مردان شبیه هم شده، تفریحات زنانه
و مردانه به هم نزدیک شده و خیلی چیزهای دیگر. الان حتی مرز بین اسمهای
دخترانه و پسرانه هم معلوم نیست!
نتیجه این اتفاقات این شده که هر روز با زنانی مواجه می شویم که روحیات
مردانه پیدا کرده اند و نیز مردانی را می بینیم که روحیات زنانه دارند. و
این خود سرآغاز معضلاتی مثل همجنسگرایی است.
باید سعی کنیم روحیات فرزندانمان را از ابتدا مطابق با جنسیت آنها تقویت
کنیم و مرزهای بین زنان و مردان را پررنگ تر کنیم تا با معضلات بعدی آن
مواجه نشویم.
عکس، وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
فرهنگ-سازی به سبک «سیما»-ی خودمان ...
«خدایا
ما را بخاطر قمپوزهایی که تابه حال در کردیم و لُغُزهایی که
خواندیم ببخش و بیامرز و در آمپاس قرارنده... الهی
آمیییین».شاید اگر این پیامک بامزه، یک ماه زودتر میان مردم
دست به دست می شد، کسی نمی توانست زیاد از مفهومش سردربیاورد.
اما وقتی این اصطلاحات در ماه مبارک رمضان هرشب بارها و در
موقعیت های مختلف، در سریال «دودکش» و از زبان شخصیت اصلی
سریال شنیده می شود، خیلی زود ان را تبدیل به تکه کلام های
محبوب میان مردم کرده است. اما این تکه کلام ها چه معنایی دارد
و در چه مواردی گفته می شود؟
قُمپُز در کردن:
این اصطلاح از زمان جنگ دولت عثمانی با ایران مورد استفاده
قرار گرفت. قمپزنوعی توپ جنگی سَرپُر بود که دولتِ امپراطوری
عثمانی در جنگهایش با ایران به کار می برد. قمپز اما برخلاف
توپ های جنگی دیگر، هیچ اثر تخریبی نداشت و تنها در نقاط
کوهستانی شلیک می شد تا با کمک پژواک صدا در کوهستان،صدای
مهیبی تولید کند و موجب رعب و وحشت سربازان ایرانی شود.
این توپ گلوله ای نداشت و فقط در آن مقدار زیادی باروت می
ریختند و پارچه های کهنه و مستعمل را با سُنبه داخل آن می
کردند و می کوبیدند تا کاملا سفت و محکم شود و سپس آن را شلیک
می کردند. چندی بعد که ایرانیان به ماهیت دروغین و توخالی این
توپ ها پی بردند، اصطلاح «قمپز در کردن» را برای ادعایی که
سروصدای زیادی دارد اما بی اثر و دروغین است به کار می بردند.
لُغُز خواندن :
در لغت نامه دهخدا، معنای لغز که از نظر دستوری «مصدر مرکب»
تعریف شده، این طور بیان شده است:«بر کسی عیب گرفتن, به کنایه
از کسی بد گفتن، کرکری خواندن.» اصطلاح لغز خواندن وقتی
استفاده می شود که کسی از روی دشمنی یا حسادت و مدعی بودن،
حرفی بزند یا از کسی بدگویی کند. هرچند گفته می شود لغز، نام
دیگر علم «منطق» هم بوده است و فیلسوفان باستان علم منطق را به
نام لغز می خواندند. شاید به همین دلیل باشد که لغز را کلام
پیچیده و غیرقابل درک هم معنا کرده اند.
ان قُلت آوردن:
ریشه این واژه عربی از یک جمله آمده است. در واقع معنای واژه
به واژه این عبارت، «اگر تو بگویی» است. این تکه کلام وقتی به
کار می رود که مخاطب سعی در ایرادگرفتن و اشکال تراشی بیهوده
از حرف های گوینده و یا کار و عمل او را داشته باشد. آن موقع
است که گوینده تذکر می دهد:«ان قلت نیار»!
آمپاس:
شاید مورد استفاده ترین اصطلاح میان تکه کلام های سریال دودکش،
همین اصطلاح باشد. آمپاس از واژه آلمانی Engpass گرفته شده و
وارد زبان فارسی شده است. این واژه آلمانی در لغتنامه دهخدا به
معنای تنگنا ، فشار و کار انجام شده آمده است.
آچمز :
شطرنج بازها این اصطلاح را خیلی خوب می شناسند. این اصطلاح که
ریشه ترکی دارد، در شطرنج وقتی استفاده می شود که یکی از مهره
های شطرنج در موقعیتی قرار می گیرد که اگر حرکت داده شود، مهره
شاه در موقعیت کیش قرار می گیرد و بنابراین چاره ای ندارد جز
این که یا از جایش حرکت نکند و یا این که مهره شاه به خانه های
دیگر منتقل شود تا از خطر کیش دور شود. معمولا مهره هایی که در
موقعیت آچمز قرار می گیرند، با همین ترفند توسط حریف از جریان
بازی خارج می شوند. بنابراین اصطلاح آچمز شدن وقتی استفاده می
شود که فردی در موقعیت انجام شده قرار بگیرد و چاره ای نداشته
باشد جز این که کاری را به اجبار انجام دهد. معنای لغوی آچمز
در زبان ترکی هم «بازنشدنی» است.
ضرس قاطع:
این اصطلاح از دو واژه تشکیل شده. ضرس به معنای دندان تیز و
برنده است. اما این اصطلاح دوکلمه ای وقتی به کار می رود که
بخواهند از چیزی، حرفی یا کاری با قاطعیت دفاع کنند. آن موقع
است که می گویند:«به ضرس قاطع می گم ...»
عکس، وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
نخود هر آشی میشدم
طالقانی و بهشتی با هم بد بودند
بنیصدر خائن نبود، قدرتطلب بود
از زندان شاه آزاد شدم، توبهنامه ننوشتم
عضو مجاهدین خلق نبودم، رفیقشان بودم
فرودگاه پیام را دادند، عدهای خوردند و بردند
گوشت مخابرات را بردند، استخوانش را گذاشتند
وصله حمایت از «منافقین» به هاشمی نمیچسبد
مصباح از ١٥ خرداد ٤٢ خودش را از مبارزه کنار کشید
حرف آقای هاشمی در مورد آقای مصباح درست است
اعضای حزب جمهوری تنها از حزب خودشان دفاع میکردند
هاشمی را روی صندلی آتش سوزاندند اما نه اقرار کرد نه اعتراف
محمد غرضی را امروز جامعه ایرانی به کاندیدای ریاستجمهوری میشناسد که
ساده و بیپیرایه حرف میزد و گاهی همین سادگیاش اسباب شوخیهای سیاسی
ایام انتخابات را فراهم میکرد. اما آیا او محدود به همین شناخت حاصل از
ایام تبلیغات انتخاباتی است؟ حتما اینگونه نیست.
برای غرضی که از دهه چهل
مبارزه را شروع کرده و از مریدان و نزدیکان امام و آیتالله منتظری بوده
تنها حرف زدن از تورم و وضعیت اقتصادی دولتها کافی نیست هر چند که در این
باره هم حرفهایی دارد که میتواند شنیدنی باشد
اما او معدنی از خاطرات است؛ خاطراتی که هر کدام میتواند قطعهای گم شده
از پازل تاریخ سیاسی پیش و پس از انقلاب را تکمیل کند.
از اسلحهای که فداییان اسلام به وسیله آن حسنعلی منصور را ترور کردند تا
غائله کردستان و دعوا با شهید چمران و از ارایه گزارشهای شنود بیت آیتالله
منتظری به ایشان تا متلک به وزیر اطلاعات در جلسه هیات دولت خاطره دارد.
غرضی را باید از نو شناخت و از رهگذر این شناخت به تکمیل نقاط کور و کمتر
دیده شده انقلاب پرداخت. مشروح گفتوگوی «اعتماد» با او که این روزها به
کاندیداتوری در انتخابات مجلس میاندیشد در ادامه میآید
چرا هیچوقت عضو حزب ملل یا هیاتهای موتلفه که پس از قیام ١٥ خرداد متولد
شدند، نشدید؟
من تربیت شده جریان اجتماعی هستم.
مشروطه را خیلی خوب میشناسم. خانوادهام در همه جریانهای مهم اجتماعی-
سیاسی آن روز حضور داشته و برای من هم تعریف کردهاند که چه اتفاقاتی رخ
داده است.
من فراز و فرود حزب توده را دیده بودم، همچنین جبهه ملی را دیدهام، همینطور
فعالیت حزب قوامالسلطنه هم خاطرم هست.
برای فردی مثل من که از کنشگران اجتماعی است حضور در احزاب خیلی جذاب نبود.
به همین خاطر نه عضو موتلفه و حزب ملل شدم و نه مجاهدین خلق.
هیچوقت هم تمایل پیدا نکردید که عضو شوید؟ به هر حال بعد از سال ٤١ بازار
این احزاب داغ شده بود؟
از همان زمان دعوای من با محمد حنیفنژاد سر همین بود. امثال او میخواستند
یک تمرکز دموکراتیک درست کنند و من جزو مخالفان این تز بودم.
من میگفتم که شما موفق به انجام این کار نمیشوید، اما به هر حال با هم
رفیق بودیم و کار میکردیم.
قبل از سالهای ٤١ و ٤٢ مشخصترین فعالیت سیاسیتان چه بود؟ بعد از کودتای
٢٨ مرداد و اتفاقات آن زمان چه میکردید؟
من در جریان ٣٠ تیر١٣٣١ حضور داشتم که البته این اتفاق در اصفهان ٢٩ تیر
اتفاق افتاد.
به افق اصفهان یک روز جلوتر بود؟
همیشه اصفهان یک روز جلوتر از بقیه ایران و به خصوص تهران است. انقلاب ٢١
بهمن در اصفهان به پیروزی رسید و در تهران ٢٢ بهمن. من نخود همه آشها شدهام.
٢٨ مرداد ٣٢ بودهام. همینطور نهضت مقاومت ملی، جبهه ملی اول و جبهه ملی
دوم بودهام. خلاصه آنکه همه جا سر زدهام.
در بین این سر زدنها عضو کدام یک از این تشکیلاتها شدید؟
هیچ کدام.
شما با عضو تشکیلات شدن مساله داشتید؟ یا هیچ کدام از تشکلهای موجود را
نمیپسندیدید؟
اساسا تشکل توانایی ماندگاری ندارد. از دوران مشروطه و اتفاقات آن دوره این
برای من مسجل شده بود.
جریان اجتماعی ایران همیشه نسبت به جریانهای سیاسی قویتر و جلوتربوده.
همیشه عقبه اجتماعی اجتماعات خیلی محکم و به عکس عقبه اجتماعی احزاب و گروهها
خیلی ضعیف بوده است.
وقتی مردم وارد صحنه میشوند همهچیز ایجاد میشود اما وقتی سیاسیون و گروههای
سیاسی در کاری حضور پیدا میکنند همهچیز از بین میرود.
اینها تجربیاتی است که از مطالعه دوران جنگهای ایران و روس پیدا کردهام.
از طرف دیگر اصفهان در طول هزار سال تاریخ ایران مرکز بسیار مقتدری بوده
است.
ما نسل به نسل و سینه به سینه در اصفهان گفتمان مسائل دیگر را در سینههایمان
و حافظههایمان داریم. در محله احمدآباد اصفهان مزار دو بزرگ قرار دارد؛
سلطان جلالالدین خوارزمشاهی و دیگری خواجه نظام الملک.
ما در تاریخ خواندهایم که چطور ملکشاه به اصفهان آمده و خواجه نظامالملک
را کشته یا اینکه چگونه صفویه و افاغنه روی کار آمدند. من و امثال من تربیت
شده دورهای از ایران هستیم که جریان اجتماعی تفوق بسیار خوبی داشته است.
به هر حال این جریانهای اجتماعی بُروز و ظهوری در
تشکلهای سیاسی که در آن مقطع کار میکردند پیدا میکرد. این تشکلهای
سیاسی هیچ زمانی برای شما جذابیت نداشتند؟
بهترین و قویترین این تشکلهای سیاسی حزب توده بود. حزب توده در اصفهان به
دلیل اینکه حزبی کارگری بود، بسیار قدرتمند بود. منزل رییس حزب توده در
محله زندگی من یعنی محله شیخ یوسف بود. نام او تقی فداکار بود.
وضع حزب توده، جریان انحلال مجلس، جریان ٣٠ تیر و ٢٨ مرداد مرا به اندازه
کافی آگاه کرده بود که بدانم حزب و گروه توانایی نگهداری خودش را ندارد.
در آن مقطع خیلی جوان بودید و خیلی سخت است که یک جوان به این تحلیل رسیده
باشد که نگاهی اجتماعی به پدیدههای سیاسی داشته باشد. حتما باید یک الگوی
سیاسی در دوران جوانی داشته باشید.
من در ماجرای ١٥ خرداد ٤٢ نزد آقای خادمی در اصفهان رفتم. او شک داشت که به
میدان بیاید. وقتی به میدان آمد مردم به خیابانها ریختند. این حضور مردمی
عظمتی پیدا کرد. مرحوم خادمی به من گفت؛ غرضی فکر نمیکردم مردم اینگونه
از ما استقبال کنند.
من هم به ایشان عرض کردم؛ شما تهران نبودید که بدانید چه شرایطی وجود دارد.
آقای خادمی را روز ٢١ بهمن سوار جیپ کردند و روی سیوسه پل بردند.
فرماندار فرار کرد. خلقالله میگفتند که ما نمیدانستیم که اصفهان اینقدر
جمعیت دارد. وقتی سرلشکر ناجی فهمید که چنین جمعیتی به خیابان ریخته از شهر
فرار کرد. ما در اصفهان شش شهید دادیم و انقلاب پیروز شد.
در کل فرآیند انقلاب یا در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب؟
نه. روزهای دهه فجر در بهمن ماه.
در حد فاصل ١٢ تا ٢٢ بهمن شش شهید دادید؟
بله.
روایتی را برای شما تعریف میکنم.
زمان جنگ من به اصفهان زنگ زدم و گفتم ٥٠ نفر لازم داریم تا بروند روی مین.
فکر میکنید چند نفر آمدند؟ ٥٠٠ نفر آمدند ٥٠ نفر شهید شدند تا راه باز شود.
وقتی به یک جریان اجتماعی نگاه میکنیم باید بدانیم که آن جریان اجتماعی
خصوصیتهای خودش را دارد. الان داعش و طالبان و دیگر گروههای تروریستی همه
جا هستند اما در کشور ما نیستند.
دلیل آن این است که از این ملت نمیتوانند سربازگیری کنند. چرا منافقین از
بین رفتند؟ آنها خیلی محکم بودند و ستاد و پول و حمایت خارجی داشتند.
دلیل نابودی آنها این بود که مردم دیگر به آنها سرباز ندادند. مردم میفهمیدند
که آنها طالب قدرت هستند پسشان زدند.
بیست تا سی هزار نفر را جمع کردند و به عراق بردند، روزی صدهزار بشکه نفت
هم از صدام میگرفتند. اما جریان مرصاد که پیش آمد تمام شدند چراکه پشتوانه
مردمی نداشتند.
آقای غرضی، تمایل داریم بیشتر در مورد فعالیتهای خودتان گفتوگو کنیم.
من باید با شواهد برای شما توضیح دهم.
وقتی میگویید چرا عضو حزب نشدید باید بگویم که بیشتر با جریانهای اجتماعی
کار کردهام و ذهنم بیشتر دنبال رصد جنبشهای اجتماعی است.
اما عضو سازمان مجاهدین خلق که شدید.
نه من فقط رفیق سازمان بودم.
من با محمد حنیفنژاد، سعید محسن، اصغر بدیعزادگان و مهندس لطفالله میثمی
و آقای ربانی هم سن و سال هستم و در جریان سالهای ٢٩ تا ٤٢ خیلی با هم
نزدیک شدیم. البته آنها از قبل وارد جبهه ملی شده بودند.
نهضت آزادی هم از دل جبهه ملی متولد شد و بعد از ١٥ خرداد آنها شروع به کار
مبارزات سیاسی و نظامی کردند که در این اتفاقات ما در کنار آنها بودیم.
شما چه تیپ آدمی بودید؟
هیچ کدام. دعوای من با اینها این بود که میگفتم آن کسی که توانسته است ١٥
خرداد را به وجود بیاورد در تاریخ بی نظیر است و هیچ کس نتوانسته چنین کاری
کند. شما میخواهید چه کار کنید؟ به این روشها میخواهید حرکت کنید.
محمد حنیفنژاد تعبیر سنگینی داشت و البته سن ٢٥ سالگی او بود.
او میگفت این امریکاییها نمیتوانند عکسبرداری کنند و ببینند در مغز
خمینی چیست. من میگفتم که درست است و آنها میتوانند اما بیا و ببین ١٥
خرداد چه اتفاقی افتاد.
باور کنید وقتی در ١٥ خرداد در سبزه میدان من جنازه جمع میکردم و مقاومت
عظیم مردم را در مقابل رژیم دیدم
مطمئن شدم که این رژیم سرنگون میشود. از بس که قدرت اجتماعی در مقابل قدرت
نظامی و سیاسی قوی بود.
مردم را میکشتند اما هیچکسی عقبنشینی نمیکرد. بنابراین از نظر من دعوا
سر این است که یک جریان اجتماعی قوی باید با حکومت بجنگد یا یک جریان سیاسی
تعریف شده.
این دعوایی بود که در سازمان مجاهدین داشتید؟
من عضو سازمان نبودم. من بیرون از سازمان اینها را مشاهده میکردم و با
اینها فقط رفیق بودم. به خاطر همین رفاقت هم دستگیر شدم. ارتباطات من خیلی
گسترده بود، با قم و آقای منتظری و مرحوم بهشتی ارتباط داشتم.
همکاری شما با سازمان چقدر بود؟
از وقتی که سازمان تشکیل شد.
در ماجرای تغییر ایدئولوژی سازمان شما کجا بودید؟
فراری بودم. از زندان که بیرون آمدم، فراری شدم.
چند بار دستگیر شدید؟
یک بار.
چه سالی؟
سال ٥٠ وقتی سازمان لو رفت، من به خانه بهرام بازرگانی رفتم و دستگیر شدم.
محکومیتم شش ماه بود. بعد از آزادی فراری شدم.
سازمان تا سال ٥٠ و ٥١ تا وقتی که رضا رضایی بود قوتی داشت. وقتی رضا رضایی
شهید شد، تقی شهرام بالا آمد. وقتی تغییر ایدئولوژی شد ما جزو محکومین به
اعدام بودیم.
بنابراین به هیچوجه عنوان عضویت سازمان مجاهدین به شما نمیچسبد؟
نه.
با اینکه از ابتدا به ساکن درسازمان حضور داشتید؟
از قبل شروع سازمان نیز بودم. من به عنوان یک سرباز کشور نخود همه آشی شدم.
با مسعود رجوی در زندان و جلسات جروبحث داشتید؟
مسعود رجوی تحصیلات حقوقی خوبی داشت. مکتوبات خوبی مینوشت. سال ٤٦ وارد
سازمان شد و مورد احترام بود. وقتی رهبران سازمان اعدام شدند رجوی شأنی
پیدا کرد.
یعنی هد و راس اصلی سازمان
را زدند و یک سری تصفیههای درون سازمانی هم اتفاق افتاد و لایههای پایینتر
در راس کار رهبری سازمان قرار گرفت؟
نه در زندان این اتفاق افتاد. بیرون از زندان نبود. مسعود رجوی هم مثل ناصر
صادق و علی باکری و دیگران جزو همین چیزها بود. وقتی اعدام او به حبس ابد
تبدیل شد کمکم این حرفها شروع شد که او با آنها ارتباط دارد.
مسعود رجوی چطور وارد سازمان شده بود؟
سازمان با سه، چهار نفر تشکیل شد اما پس از مدت کوتاهی اعضا به این حلقه
فشار آوردند که کار باید توسعه پیدا کند. همین بود که این ٣، ٤ نفر شدند
سیزده، چهارده نفر. مسعود رجوی در بین این ١٣ نفر است.
آقای هاشمی چطور؟
هاشمی هم سال ٤٨ مطلع نبود.
تا سال ٦٨آقای هاشمی اصلا از سازمان خبری نداشت؟
هیچ خبری نداشت. بعد از سال٥٠ که سیل امکانات مثل پول و اسلحه شروع شد او
هم فهمید سازمان فعالیت دارد.
سازمان سلاح از کجا تهیه میکرد؟
از همه جا.
شما در همین سفرها برای سازمان سلاح از عراق وارد ایران نکردید؟
من مبدع این فکر بودم اما مرجع آن نبودم.
قایل به مبارزه مسلحانه بودید؟
نه.
پس چرا مبدع ورود سلاح به ایران بودید؟
حرف من این بوده است که جریان اجتماعی بر جریان سیاسی قالب میشود. هر چه
جلو میآییم جریان سیاسی عقب مینشیند و جریان اجتماعی شما را رها میکند.این
همان حرفی است که سال ٥٤ امام به تراب حق شناس گفتند. او میگفت شما صد
نفرید که کشته میشوید و فایده ندارد.
سازمان در دهه ٤٠ دچار گرفتاریهای فلسفی شد
که یک طرف اسلام و طرف دیگر مارکسیسم بود.به
همین دلیل نام آن را
گذاشتند مارکسیسم اسلامی.
من شخصا نه مارکسیست را قبول دارم و نه جریان سانترالیزم دموکراتی را.
یکی از مشکلاتی که میان آیتالله هاشمی و آیتالله مصباح وجود دارد سر همین
مسائل است. آقای هاشمی مدعیاند که در دهه ٤٠ آقای مصباح حاضر نبود از
مبارزات حمایت کند.
این ایراد مربوط به ١٥ خرداد و جریان امام است.
آیتالله مصباح همواره در جواب هاشمیرفسنجانی گفته است که شما از سازمان
مجاهدین حمایت کردهاید.
آقای هاشمی هم پاسخ میدهد که آن زمان هنوز سازمان بود و منافق نبودند. به
نظر میرسد که در دهه ٤٠ آقای هاشمی در جریان فعالیتهای سازمان بوده است.حرف
آقای هاشمی در مورد آقای مصباح درست است. حرف آقای مصباح مربوط به بعد از
سال ٥٠ است.
بعد از سال ٥٠ وقتی که جریانات اجتماعی -سیاسی قوت گرفت آقای هاشمی
از مجاهدین حمایت کرد البته فقط آقای هاشمی نبود که از سازمان حمایت کرد
همه حمایت کردند.اینکه
آقای مصباح میگوید تو میخواستی از منافقین حمایت کنی تنها یک وصله لم
یتچسبک به آقای هاشمی است.
شما یک چهره انقلابی هستید، نام آیتالله مصباحیزدی را از چه زمانی شنیدید؟
آقای مصباح جزو کسانی است که در حوزه نامآور بود و تا ١٥ خرداد نیز با
انقلاب همراه بوده اما وقتی ماجرای ١٥ خرداد پیش میآید و خونریزی میشود
ایشان کنار میرود و روش را تایید نمیکند.
روش امام را؟
روش مبارزه کشته شدن و کشتار را تایید نمیکند. از ٤٢ به بعد دیگر وارد
معرکه نمیشود و هیچ کاغذی را امضا نمیکند.
ما به آقای میلانی خیلی نزدیک بودیم. وقتی انجمن اسلامی اروپا و امریکا
تشکیل شد آقای میلانی مقاله بسیار زیبایی را نوشت که من تعداد زیادی از آن
را رفتم و توزیع کردم. در
جریان منصور شهید مهدی عراقی برایم تعریف کرد که ما برای ترور منصوررفتیم
از امام حکم بگیریم که ایشان حکم نداد و ماهم رفتیم از آیتالله میلانی حکم
ترور منصور را گرفتیم.
این موضوع را حاج هاشم امانی هم تعریف کرده. پس سهم آقای هاشمی در ترور
منصور چه بود؟ این سلاحی که میگویند از مرحوم تولیت گرفت صحت دارد؟
من این را نمیدانم اما آقای هاشمی در آن جریان سهم پیدا کرد و آقای مطهری
و آقای بهشتی سهم پیدا نکردند.
زیر پوست اینکه میگویید سهم پیدا کرد چیست؟
بالاخره آقای هاشمی دستگیر میشود و او را در صندلی آتش مینشانند که دلیل
آن هم معلوم نیست. هاشمی
میسوزد، وقتی میسوزد یک ابزار تبلیغی خیلی خوبی برایش میشود. همه جا میگفتند
آقای هاشمی را سوزاندند اما اوبه چیزی اقرار و اعتراف نکرد.
برخورد اول شما با آقای هاشمی چه سالی بود؟
سال ٤٢ بعد از ١٥ خرداد که آقای طالقانی آزاد شد. آقای طالقانی، آقای هاشمیرفسنجانی
را به سخنرانی در مسجد هدایت دعوت کرد. اولین باری که ما آقای هاشمی را
دیدیم در مسجد هدایت بود که پای منبر او به همراه آقای طالقانی نشستم.
جایی به نقل از شما خواندم که وقتی امام در پاریس بودند کار مترجم را برایشان
انجام میدادید.
البته یک بار دیگر هم در سال ٤٩ به فرانسه رفت اما در سال ٥٧ من مترجم امام
بودم.
شما که اینقدر علاقهمند به سیر تحولات اجتماعی هستید چرا مهندسی خواندید؟
آدم باید نانش برای خودش باشد تا بتواند کار اجتماعی هم بکند. همه ما بچههایی
که دنبال مهندسی رفتیم برای این بود که نانمان را بتوانیم درآوریم.
با سید علی اندرزگو چگونه آشنا شدید؟
سالهای ٤٥ یا ٤٦ با او آشنا شدم.
کجا با او آشنا شدید؟
سید علی معمم میشد و به مدارس حوزه علمیه میآمد و
رفت و آمد میکرد.
شما در آن مقطع طلبه بودید؟
نه. مهندس بودم.
مهندسی که بعدا عبا و عمامه هم گذاشتید؟ چه زمانی این کار را کردید؟
وقتی به پاریس رفتیم و میخواستیم اعتصاب غذا کنیم. من و محمد منتظری و علی
جنتی و آلادپوش و چند نفر دیگر رفتیم و تعدادی از ما عمامه هم گذاشتیم.
درس حوزوی که نخوانده بودید پس چرا عمامه گذاشتید؟
من درس حوزوی بلد بودم. میخواستیم در ماجرای اعتصاب غذا در پاریس جلب
توجه کنیم. شکل کار اینطور بود و در فرانسه داد و قال میکردیم.
احمد سلامتی همشهری من است. در ماجرای اعتصاب غذا کنار من نشست و
گفت من تو را از صدا شناختم. گفتم حرف نزن و چیزی نگو.
چقدر نجف ماندید؟
از ٥٤ تا ٥٧ بین سوریه، مصر و لبنان جابهجا میشدم.
چه شد که عضو سازمان فتح شدید؟ کار چریکی و مسلحانه و آموزش فتح را چگونه
یاد گرفتید؟
اینها دیگر روال طبیعی بود. تعداد زیادی ما را در آنجا میشناختند.
چه کسی در سازمان فتح به شما آموزش چریکی میداد؟
در کمپ فتح همه در حال جنگ و یادگیری مسائل نظامی بودند. وقتی رفتم آنجا
اسلحه دستم دادند و به تدریج کار با سلاح را یاد گرفتم.
جلا الدین فارسی را آنجا دیدید؟
جلال را از سال ٤٠ میشناختم. او هم آنجا بود. مرا به خانهاش دعوت کرد.
اما او جزو طرفداران یاسر عرفات بود.
مصطفی چمران و برخی دیگر اما طرفدار عرفات نبودند و بیشتر به سمت آقا موسی
صدر بودند. خلاصه آنکه کمپ فتح یک معجون شلوغی بود که آدمهای زیادی به
آنجا رفت و آمد میکردند.
در سمتهای اجرایی چه کسانی را دیدید؟ صادق طباطبایی رفت و آمد داشت؟
همه اینها به نجف میآمدند. بنیصدر و آقای یزدی و صادق قطبزاده به نجف
رفت و آمد داشتند. یک جمله به شما بگویم. من تنها تحصیلکردهای هستم که در
بیت امام تثبیت شدم.
یعنی هر که بود آمد و رفت؟
بله.
از بچههای چپ خط امامی با کسی ارتباط داشتید؟ مثل بهزاد نبوی؟
بهزاد وقتی من به دانشکده فنی رفتم او در دانشکده پلی تکنیک درس میخواند.
بهزاد نبوی جزو همین گروهها بود و شعاعی هم که شهید شد، بهزاد نبوی به
زندان افتاد.
از سازمان فتح چرا بیرون آمدید؟
ما سازمان فتح را به عنوان یک پدیده انقلابی میشناختیم اما کمکم احساس
کردم که یک پدیده سیاسی است.
گفتید بر خلاف جلالالدین فارسی طرفدار امام موسی صدر بودید نه یاسر عرفات؟
ما بیشتر با ابوجهاد کار میکردیم و حشر و نشر داشتیم نه با عرفات.
جلالالدین فارسی تلاش نمیکرد تا بروید سمت عرفات؟
چرا خیلی تلاش کرد.
امام موسی صدر را از کجا میشناختید؟
رفیق بودیم. صدریها همه اصفهانی هستند.
امام موسی صدر با بازاریهای اصفهان رفت و آمد داشت. من با برادر او به نام
رضا رفیق بودم. آنها در بازاریهای اصفهان نفوذ داشتند و ما آنها را میشناختیم.
ماجرای ناپدید شدن امام موسی صدر برای شما جالب نبود؟
اینکه ناپدید شدن موسی صدر زیر سر قذافی است، درست است.
با علی جنتی چرا به لیبی رفتید ؟
ما انقلابی بودیم و به انقلابیون سر میزدیم.
در لیبی ما چه انقلابیونی داشتیم؟
شما دوره قذافی را به خاطر ندارید.
قذافی وقتی سال ١٩٦٩ کودتا کرد و به عنوان یک فرد مسلمان، متعهد، متدین و
کارآمدی در جوامع اسلامی شناخته شد. وقتی در ترکیه بودم ترکها به او میگفتند؛
چوخ گزل مسلمان.
دیداری که با قذافی داشتید را تعریف میکنید؟ چرا با علی جنتی رفتید؟
من و محمد منتظری و علی جنتی یک گروه بودیم.
گروهی که همهجا میرفتیم. محمد منتظری نتوانست بیاید که من و علی جنتی
رفتیم.
انقلاب ایران یک پدیده جهانی بود. اتفاقی که در ١٥ خرداد افتاد راه ما را
به همه جا باز کرد. وقتی جریانات ایران را با مصر یا سوریه یا ترکیه
مقایسه میکنید، عظمت ١٥ خرداد برایتان احراز میشود. همین بود که قذافی
هم طرفدار انقلاب ایران بود و انقلابیون را دوست داشت.
رفتید تا با او بر سر چه چیزی مذاکره کنید؟
حرفهایی که به ابوجهاد و یاسر عرفات میزدیم به آنها نیز میزدیم. میگفتیم
ما انقلابی هستیم و میخواهیم شاه را سرنگون کنیم. شما نظرتان چیست؟
ابزار و امکانات و تجهیزات میخواستی ؟
حرفی که بین ما و قذافی رد و بدل شد، این بود که انقلاب ایران برخاسته از
مردم است و اینکه شاه وابسته به مردم نیست.
آنها نیز قبول داشتند. قذافی میگفت شما این وسط چهکاره هستید؟ما هم میگفتیم
که جزو مردم هستیم، تاییدیه هم داشتیم. یک صبح تا ظهر با قذافی صحبت کردیم.
به اعتبار سازمان فتح از او وقت ملاقات گرفته بودید؟
بله، فتح معرفیمان کرده بود.
خروجی آن قرار بود چه باشد؟ شما فردی هستید که برای هدف کاری را انجام میدهید.
نزد قذافی رفتید که چه بشود؟
ذهنیت این بود که اگر قرار باشد اتفاقی رخ دهد باید دوستانی در سطح جهان
داشته باشیم. رابطه ما با الجزایریها تا قبل از ١٩٧٥ خیلی خوب بود.مثلا
به عنوان نمونه امام مرا نزد حافظ اسد فرستاد که اگر هواپیما در تهران
ننشست، هواپیما بتواند در سوریه بنشیند.
نقطه نظرات قذافی چه بود؟
چون او در آفریقا معروف بود و تعداد زیادی از کشورها را تحت تاثیر خود
قرار داده بود دلش میخواست در ایران نیز دستی داشته باشد.
بعد از انقلاب هم او را دیدید؟
یک بار که وزیر نفت بودم او را دیدم. مساله ما آن زمان اوپک بود.
من رفته بودم که او را با جریان اوپک همراه کنم تا میزان تولید را پایین
بیاوریم و قیمت نفت را بالا ببریم. او یادش نبود.
بعد از خروج از سازمان فتح کجا رفتید؟
بعد از آن بیشتر در نجف و کربلا بودم. دو سفر به پاریس رفتم. یکی برای
اعتصاب غذا بود و یکی هم برای امام.
ماجرای اعتصاب غذای پاریس را تعریف نکردید. ماجرا چه بود که هزار نفر را با
خود بردید؟
سر زندانیان سیاسی بود. میخواستیم یک موج رسانهای جهانی راه بیندازیم تا
همه بفهمند زندانیان سیاسی در ایران وضعیت بدی دارند.
با محمد منتظری و علی جنتی تصمیم گرفتیم که به پاریس برویم و اعتصاب غذا
کنیم. با تعداد دیگری از طلاب هم مشورت کردیم. با مرحوم فردوسیپور و آقای
دعایی هم قرار گذاشتیم که اینها هم تایید کردند.
چه سالی؟
٥٦.
واقعا هزار نفر را برای اعتصاب غذا به فرانسه بردید؟
بله.
از ایران؟
نه. از کل خاورمیانه.
با هزینه خودشان میآمدند؟
من از ایران که رفتم ١٠ هزار تومان در جیبم بود. وقتی برگشتم میلیونها
تومان پول با خودم آوردم.
چطور؟ همه آنجا خرج میکنند شما پول به دست آوردید؟
ساده است برایتان میگویم. حجاج به مکه میآمدند اما به آنها ویزا نمیدادند.
دستگاه ما چهار هزار تومان میگرفت و ویزا میداد.
چگونه از سعودی ویزا میگرفتید؟
سفارت سعودی در سوریه بود که ما هم در آنجا برای خودمان امکاناتی درست کرده
بودیم.
پس ویزا جعل میکردید؟
عربستان و مکه مال مسلمانها است. بیخود میکردند میگفتند ما به عنوان
دولت سعودی باید مجوز بدهیم. همین بود که خودمان ویزا صادر میکردیم.
این پاسپورتها را از کجا تهیه کردید؟
زمانی که میخواستیم به پاریس برویم محمد منتظری یک رفیق کویتی خیلی خوبی
داشت. هزار بلیت دوسره از دمشق به پاریس با ایر کویت گیر آورد. شیعههای
کویت اعتبار زیاد داشتند و خرج میکردند.
در پاریس با چه کسانی ارتباط داشتید؟در بیت امام چه کسانی بیشتر رفت و آمد
داشتند؟
ما همان جا در اتاق امام خوابیده بودیم.
اندرونی بیت امام بودید؟
بله. خواهر دباغ داخل بیت بود و ما بیرونش بودیم.
غیر از شما چه کسانی آنقدر نزدیک بودند؟
صادق طباطبایی .
ابراهیم یزدی چطور؟
آنها با زحمت باید میآمدند و در خانه روبهرویی مینشستند تا وقت ملاقات
بگیرند اما من در خانه اینطرف بودم.
بنیصدر چطور؟
بنیصدر هم با اهن و تلپ میآمد. میآمد آنجا یک اظهارنظری میکرد و میرفت.
ما کسانی بودیم که آنجا خوابیده بودیم. خیلیها میآمدند و میرفتند.
انقلاب پیروز شد و امام برگشت. چرا شما با هواپیمای امام برنگشتید؟
من به سوریه نزد حافظ اسد رفتم که مذاکره کنم اگر اجازه ندادند هواپیمای
حامل امام در تهران فرود بیاید چه کار کنیم. من هشتم اسفند تهران آمدم.
با این سوابق و اینکه شما تنها کسی بودید که در بیت امام جای تثبیت شدهای
داشتید، چرا به معاونت استانداری کردستان منصوب شدید؟ مسوولیتهای مهمتری
مثل عضویت در شورای انقلاب پیشنهاد نشد؟
من اصلا آدم رسمی نیستم.
پیشنهاد شد و قبول نکردید؟
من رفتم بیت امام و در وزارت اطلاعات امروزی که مرکز اسناد ساواک بود رییس
بودم. تمام کشور نیز از من فرمانبرداری داشت.