بسم الله الرحمن الرحیم
همیشه خوشحال، همیشه خوشبخت ...
یکی بود یکی نبود. مردی بود که سالهای سال جستجو میکرد که یکی
از اولیا الله رو پیدا کنه تا اون بشه مرشد وُ مرادش ... یکروز که خیلی
دلتنگ وُ مشتاق شده بود، بهش الهام شد تا به سَمتی بره وُ اون آدمو پیدا
کنه. رفت وُ رفت تا رسید به مردی که ظاهری ژنده وُ فقیر داشت. شک کرد که
اون همون گمشده-اش باشه، به رسم ادب سلامی کرد وُ روز بخیری گفت. جواب شنید:
_ تمام روزهای عُمرم خیر بوده! ...
با تعجب گفت: «خدا خوشبخت وُ عاقبت بخیرت کنه». مرد فقیر گفت: _ خدا خودتم خوشبخت وُ عاقبت بخیر کنه، من که همیشه خوشبخت بودم!
بازم تعجبی کرد وُ گفت: «همیشه خوش وُ سَر حال باشید». او هم جواب داد:
_ انشاالله خدا به شما هم همیشه این نعمت رو عطا کنه، به من که الحمدلله همیشه عنایت کرده.
مَرد کنجکاو بیشتر تعجب کرد وُ گفت: «عجب! میشه بیشتر توضیح بدی»!؟ در جواب شنید که «هر چی که برام آرزو کردی، خداوند کریم به من تفضل کرده» ... «برام روز بخیر آرزو کردی، هیچ روز شَری نداشته-ام، بنده-ی خدا هر چی پیش بیآد، شاکره ... از سرد وُ گرم روزگار، از داشتن وُ نداشتن، از سرما وُ گرما، از اذیت وُ آزار خلایق، از مریضی وُ تنهایی، شکایتی نکرده-ام، به همین خاطر، تمام روزها برام خیر بوده» ... «برام آرزوی خوشبختی کردی، من هیچوقت بدبخت نبوده-ام، به خدا توکل وُ توسل کردم، هر چه پیش آید خوش آید، من کار وُ تلاش خودمو کردم، پس هر چه از دوست رسد خوش-ست. کار ما بندگی-ست وُ کار خدا خدایی وُ کـَرم وُ رحمت» ... «برام سَرخوشی وُ دلخوشی آرزو کردی، چیزی که همیشه داشته-ام. بزرگترین آرزو وُ دعای من خشنودی وُ عاقبت بخیری بوده؛ راضی بودن به رضای خدا» ...
عـبـــد عـا صـی
داستان خوشبختی
جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید