بسم الله الرحمن الرحیم
آقا اجازه بده دستتو ببوسم! ...
طنز
- سرمقاله نویس روزنامه توپخانه درباره دست دادن اتفاقی احمدی نژاد و
اوباما نوشت: رییس جمهور پاکدست و محبوب کشورمان در یک پیچ تاریخی، دست
استکبار را فشار داد و بار دیگر اقتدار ایران را به جهانیان ثابت کرد.
فرض کنید
رییس دولت نهم و دهم که بارها به رییس جمهور امریکا نامه نوشته
و گویا بر اساس شواهد و قرائن، علاقه شدیدی برای دیدار مادر اوباما هم
داشته، به طور اتفاقی با باراک اوباما برخورد کرده و در دو ثانیه با او دست
داده بود؛ برخورد رسانه های دلواپس امروز با این اتفاق را در ادامه می
خوانید.
***
روزنامه توپخانه(حیران سابق)
تیتر: اوباما در برابر ایران زانو زد
زیر تیتر: مردم به استقبال
قهرمان ملی می روند
رییس جمهور پاکدست و محبوب کشورمان در یک پیچ تاریخی، دست استکبار را فشار
داد و بار دیگر اقتدار ایران را به جهانیان ثابت کرد.
بر اساس اسناد غیر قابل انکار و شنیده های خبرنگار ما در سازمان ملل،
اوباما در پیچ دم در سازمان ملل منتظر بوده تا رییس دولت اسلامی ما را دست
بیاندازد اما هوش و درایت به کمک احمدی نژاد آمده و او در مواجهه با اوباما
دست او را آنقدر فشار داده که اوباما به او نزدیک شده و گفته:
آقا اجازه بده دستتو ببوسم!
احمدی نژاد هم از موضع عزت و اقتدار به اوباما تذکرات مهمی داده که ما به
خاطر مسائل امنیتی و دیپلماسی، اجازه درج آن را نداریم
اما شاهدان عینی می گویند اوباما عرق کرده و با سر حرفهای احمدی نژاد را که
با زبان انگلیسی بیان شده تایید کرده است. گفتنی است طبق گزارشهای واصله،
اوباما بعد از این مواجهه اتفاقی که برگ برنده دیگری برای نظام و دولت
اصولگرایان داشت، از حضور در سالن اصلی منصرف و به محل کارش باز می گردد.
در این میان ذوق زدگی برخی رسانه های زنجیره ای و اجاره ای و فتنه گر از
دست دادن احمدی نژاد با اوباما در نوع خود قابل تامل است
حال آنکه اصل داستان، درس دادن بوده تا دست دادن.
احمدی نژاد به اوباما درس بزرگی داد که بداند با فرزندان انقلاب چطور رفتار
کند. همچنین مردم در تدارک استقبال ویژه از انقلابی ترین رییس جمهور تاریخ
هستند و از این اتفاق خوشحالند.
***
روزنامه کفن امروز(چمن دیروز)
تیتر یک روزنامه: دمت گرم
مرد!
زیر تیتر: شیرین ترین
اتفاق تاریخ اسلام
دیروز راهروی اصلی سازمان ملل، شیرین ترین اتفاق تاریخ اسلام را به خود دید؛
آنجا که دکتر احمدی نژاد
در حرکتی غافلگیرانه و عزتمندانه، دست شیطان را طوری فشار داد که دوربین
های جهانی هم از گرفتن عکس ذلت رییس جمهور ایالات متحده جا ماندند. چشم غره
های ویرانگر رییس دولت مهرورزی و عدالت، کاخ پوشالی یانکی ها را در نوردید
و از قضا پزشک تیم همراه اوباما مجبور به استفاده از پماد برای درد دست
اوباما شده است.
احمدی نژاد یک صفحه جدید و تکرارناشدنی دیگر در تاریخ انقلاب خلق کرد و به
دنیا نشان داد که دست شیطان را باید فشرد تا استخوان هایش خرد شود؛
روایت شاهدان عینی حاکی از آن است که اوباما به سختی دست خود را از رییس
جمهور میلیونی و محبوب ما بیرون کشیده و به توصیه همراهان، احمدی نژاد با
او کاری نداشته است.
شنیده ها حاکی است که اوباما دستور لغو تمام تحریم ها را صادر کرده اما
نتانیاهو اجازه انتشار این خبر را نداده است
و اکنون کاخ سفید و تلاویو در یک رویارویی جدید، مات مهره چینی مرد شماره
یک ایران شده اند.
***
بیست و سی
جهان در حیرت دست دادن احمدی نژاد و اوباما
روایت فلاح از لندن را با هم می بینیم
فلاح: اینجا خیابان بیست و هشتم در چند متری کاخ ملکه است.
مردم در حال شیرینی پخش کردن هستند و از اینکه ایران، امریکا را به زانو در
اورده و مجبور ساخته که برای دوستی، قدم پیش بگذارد، شادمان هستند.
یک رهگذر: خیلی خوشحالم. شنیدم که ایران حق امریکا رو گذاشته کف دستش...
یک رهگذر دیگر: امروز به
خودم می بالم که یک انگلیسی دوستدار ایران هستم. ایرانی که بالاخره شاخ غول
را شکست و امریکا را مجبور کرد بیاید باهاش دست بدهد.
یک رهگذر دیگر: اینقدر خوشحالم که نمی تونم حرف بزنم....هق هق هق!
فلاح: پروفسور لگن چولن سازن، استاد دانشگاه است. او می گوید کار احمدی
نژاد شبیه معجزه بوده. احمدی نژاد تنها سیاستمداری است که رییس جمهور
اوباما را مجبور کرده بیاید برای دست دادن. کاش دوباره انتخابات شود و من
هم به احمدی نژاد رای بدهم.
روایت علی آبادی از فتح الفتوح تازه معجزه هزار سوم
دکتر که بلند شد ما هم بلند شدیم. من چون زبان انگلیسی م بهتر بود، جلو
افتادم و باقی پشت سرمن بودند. ناگهان دیدم اوباما روبروی ما ایستاده و
حرکت نمی کند. به دکتر گفتم به نظرم منتظر است تا شما خارج شوید بعد وارد
شود. دکتر گفت نه!
همین جا به هوش این مرد غبطه خوردم. اشک در چشمانم حلقه زد و گفتم چه کنیم
حالا؟
دکتر گفت: ما به راه خود ادامه می دهیم. البته اگر مسیرشون رو تغییر دادن
ما هم تغییر میدیم.
توی دلم به دکتر افتخار کردم و راه افتادیم. اوباما میخواست خودش را کنار
بکشد که دکتر با زرنگی راهش را سد کرد و اوباما را مجبور کرد با او دست
بدهد. بازهم اشک در چشمانم حلقه زد. آنقدر محو این صحنه شده بودم که متوجه
نشدم بین آندو چه گذشت فقط دیدم که اوباما دائم سرش را به تایید تکان می
دهد و دکتر آرام چیزهایی در گوشش زمزمه می کند.
استیصال و بدبختی و پشیمانی را در چهره اوباما می شد دید. خیلی صحنه
باشکوهی بود. فکر نمی کنم در تاریخ بشریت چنین اتفاقی رخ داده باشد. بعد از
4 ثانیه دکتر به راهش ادامه داد و من به اوباما گفتم: گود بای.
قرار است اگر فرصت کنم، خاطرات این دیدار تاریخی را در کتابی دو زبانه با
عنوان «معجزه معجزه قرن» منتشر کنم.
«محسن
حدادی»
عکس، وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی