بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…

ما نجار زندگی خود هستیم

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 
    ما نجار زندگی خود هستیم    


  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

http://s8.picofile.com/file/8304191526/NAJ_J8R_1.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8304191650/NAJ_J8R_2.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8304191834/NAJ_J8R_4.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8304192084/NAJ_J8R_3.jpg

 

     روزی روزگاری یک پیرمرد نجاری بود ماهر وُ عاقل ... سالها بود که کارش سَرکارگری وُ مدیریت بقیه کارگرآ توُ اون کارگاه ِ بزرگ بود. از قضای روزگار توُ اون شهری که کاروُ زندگیش صَرف میشد ، یک زلزله-ی بدی اومد وُ خیلی از خونه-ها خراب شدن وُ عده-ای هم زیر آوار برحمت خدا رفتن ؛ همه-ِی خوُنواده-ی اون هم که با هم زندگی میکردن، توُ این زلزله کشته شدن ، بجز خودش که موقع زلزله توُ کارگاه مشغول کار بود وُ جوُن ِ سالم به دَر بُرد.       

 بعد از زلزله، دیگه پیر مرد نجار هیچ انگیزه-ای واسه کار نداشت، بقول قدیمیآ «کاملا از دل وُ دِماغ افتاده بود» ... طولی نکشید که اعلام از کار-افتادگی کرد. صاحب کارگاه هر کاری کرد نتوُنست منصرفش کنه ، بالاخره بهش گفت: «اقلان، واسه یادگاری هم که شده ساخت یک خونه رو قبول کن»، اون هم با اکراه وُ بی-میلی، ناچار قبول کرد.

  نجار پیر که دیگه حس وُ حال کار کردن رو نداشت، خیلی زود سَر وُ تَه کار رو بهم آورد وُ خونه رو ساخت وُ تحویل داد تا از شَرش راحت بشه ؛ ولی به کسی نگفت که همه-ی ناراحتیش از اینه که «اگه خونه-ی خودش رو بهتر وُ محکمتر ساخته بود، تموم خونوادش زیر آوار زلزله کشته نمیشدن، فوقش دچار جراحت وُ شکستگی میشدن» ...

 وقتیکه آخرین خونه رو تحویل صاحب کارگاه داد، اربابش کلید خونه رو بهش پس داد وُ گفت: «این خونه هدیه-ی من به توست، بخاطر یک عُمر کار وُ تلاش برای من وَ مردم»! ...  نجار پیر که حسابی جاخورده بود، لام تا کام حرفی نزد وُ به دور دستها خیره شد ؛ به خورشید گلگونی که به سرعت داشت غروب میکرد ...
 

  بازنویسی کامل : عـبـــد عـا صـی 

تأمین رفاه سالمندان! ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 
Arcadio Esquivel/Aug.2017

خرم آنروز کزین منزل ویران بروم / راحت جان طلبم وَز

پی ِ جانان بروم ...

Seyran Caferli-Azerbaijan/Aug.2017

تأمین رفاه سالمندان! ...

تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

حجت‌الاسلام زائری، رامبد جوان، خندوانه، وظیفه روحانیت، وَ ...


  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

   حجت‌الاسلام زائری، رامبد جوان، خندوانه، وظیفه روحانیت، وَ ... 




  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 
حجت الاسلام محمدرضا زائری

انتقاد حجت‌الاسلام زائری از مسابقه خنداننده‌شو و پاسخ رامبد جوان

نتیجه تصویری برای زائری در خندوانه

تصویر مرتبط

     به گزارش خبرنگار حوزه رادیو تلویزیون گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ حجت‌الاسلام محمدرضا زائری مهمان دیشب خندوانه بود.
او که با هدیه‌هایی از جمله نسخه جدید ترجمه قرآن کریم به این برنامه آمده بود؛ در آغاز یک صفحه از کتابی را که شامل احادیث قدسی بود، خواند. حجت الاسلام زائری این روزها مشغول آماده‌سازی و انتشار مجله خود است.
وی در مورد توانایی آشپزی خود گفت: نیمرو می‌توانم درست کنم. ما بین آخوندها آشپز خوب زیاد داریم، چون مجبورند در دوران طلبگی و حجره نشینی آشپزی کنند.
این روحانی متولد کرمان و بزرگ شده بندرعباس، در مورد برنامه خندوانه گفت: خندوانه جزو افتخارات تلویزیون و قابل دفاع است و کار ارزشمندی است. اما فقط دیکته نانوشته است که ایراد ندارد.
ما گاهی آنقدر مطلق انگارانه نگاه می‌کنیم که گویا نباید هیچ ایرادی وجود داشته باشد. در صورتی که هیچ چیزی به صورت مطلق بدون ایراد نیست. مخصوصاً در مورد مسائلی که الگویی برای آن وجود ندارد. خیلی از کارهای ما آزمون و خطاست برای اینکه کشف کنیم، چه کارهایی باید انجام دهیم. وقتی کاری بزرگ باشد ایرادهایی به آن وارد می شود.
وی افزود: در برنامه‌های فصل‌های گذشته خندوانه، این مشکل وجود داشت که طوری رفتار می‌شد انگار خنده به خودی خود فضیلت است اما این اشکال است. ما باید بفهمیم برای چه می‌خندیم. ما قطعا دنبال خنده‌ایم و خدا به خنده ما راضی است. متاسفانه یکسری تصورهای غلطی داریم ولی
واقعیت این است که دینی که ما را در جاهایی به گریه تشویق می‌کند، به خنده و شادی نیز تشویق می‌کند. اما مهم این است که ریشه این شادی کجاست. چون اسلام می خواهد شادی امتداد داشته باشد. من جرات و جسارت خندوانه را ستایش می کنم.
وی افزود: این برنامه فرصت شادی ایجاد کرده و چیزی که باید همه به دنبال آن باشیم، خانواده است. داغی مثل مرگ ستایش و آتنا همه ما را می سوزاند. تهدید خانواده جدی ترین مشکل همه ماست. تعجب می کنم با مشکلات بزرگی مثل بی آبی، بیکاری، فساد و اعتیاد روبرو هستیم و سر چیزهای بی ارزشی دعوا می کنیم.
خندوانه فضایی ایجاد می کند که خانواده کنار هم باشند و در روایت داریم نشستن زن و مرد در کنار خانواده از اعتکاف در مسجد باارزش تر است.
حجت الاسلام زائری در ادامه با نقدی به خنداننده شو گفت: در مورد بعضی اجراهای خنداننده شو هرچند من به تعارف داشتن اعتقادی ندارم،
اما گاهی نمایشی اجرا می شد که مناسب خانواده نبود.
رامبد جوان در پاسخ گفت: تصمیم ما این بود که شادی، احترام و محبت را ترویج کنیم و ذهن همه به این مسائل حساس شود. یکسری جوان را دعوت می‌کنیم که در خندوانه استعداد خود را بروز دهند و این حواشی شروع می شود و شما می گویید مناسب خانواده نیست. ما زبان رسانه را می دانیم و رعایت می کنیم اما آن بچه ها، جوانان همین کشور و واقعی هستند و وارد این قالب رسانه نشده اند.
حجت الاسلام زائری گفت:
ولی وقتی ارتباطات مشترک را در نظر می گیریم، باید سطح توقع همه جامعه را در نظر بگیریم. حساسیت‌هایی که روی برنامه خندوانه است، نشان می دهد که این برنامه دیده شده است.
جوان پرسید:
پس تلویزیون وظیفه‌اش این است که فیلتر کند؟
مهمان خندوانه پاسخ داد:
اتفاقاً یک برنامه وقتی حس ایجاد می‌کنند که پنجره باشد نه قاب عکس. منتها همه جای دنیا شیوه بیان واقعیت را مدیریت می‌کنند. نه فقط تلویزیون بلکه من به عنوان یک آخوند هم وظیفه ام همین است. اگر بخواهم مخاطب با من ارتباط برقرار کند، باید در مورد یک چیزی صحبت کنم که مخاطب من بفهمد و قبول داشته باشد.
در بین صحبت‌های مهمان و میزبان خندوانه صدای باران شنیده شد و حجت الاسلام زائری گفت: یکی از جاهایی که دعا مستجاب می‌شود، موقع بارش باران و در جمع مومنان است. خدایا دل مردم ما را شاد کن و غم و غصه را از دل مردم بردار. پدرها و مادرها و دخترها و پسرها را با هم مهربان کن.
بعد از یک رفت و برگشت رسانه‌ای صحبت‌ها ادامه یافت.
روحانی مهمان خندوانه، نقش یک روحانی را چنین بیان کرد:
روحانیت قرار بوده نقش معنوی و عاطفی در جامعه داشته باشد. یعنی درد مردم را بشنود، در مشکلات همراهشان باشد و از جهت عاطفی مددکاری کند. به دلایلی از جمله مدرنیته این ارتباط روز به روز کمتر شد. هر دو طرف از این قطع ارتباط ضرر می کنند.
وی پس از بیان خاطره‌ای گفت: جامعه ما با بافت سنتی این خلأ را احساس می کند. قشرهای مختلف اجتماعی ما اگر با هم ارتباط نداشته باشند، جامعه از هم گسسته می شوند. این مسئله جامعه و زندگی و آینده ماست نه خوش آمدن یا نیامدن ما یا دیگران از یک قشر.
مسئله اینجاست که ما با هم صحبت نمی کنیم و این مصیبت امروز ماست.
رامبد جوان گفت: من می‌گویم کوتاهی از شماست. مردم که زندگی خود را می کنند؛ شما یا بیرون از مردم هستید یا بین کسانی هستید که تحت هر شرایطی شما را قبول دارند. مگر وظیفه شما این نیست به سراغ کسانی بروید که آغوششان برای شما باز نیست؟
حجت الاسلام زائری پاسخ داد:
شما تا به حال شده که وقتی آخوند می‌بینید به سراغش بروید و با او صحبت کنید؟ اینکه من باید زبان مخاطب را یاد بگیرم قبول. مردم از روحانیت فقط خطبه نماز جماعت را می‌بینند. یک بخشی از این مشکل هم عرف اجتماعی است. روابط اجتماعی دو طرفه است.
او سپس به مشکلات ایجاد شده به علت کم حرف زدن و فاصله گرفتن افراد از یکدیگر اشاره کرد.
پس از بازی دارت مهمان و میزبان خندوانه، در پایان برنامه حجت الاسلام زائری به دوربین خندوانه لبخند 20 ثانیه‌ای زد.

تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 


برچسب ها: محمدرضا زائری، خندوانه، رامبد جوان، ارتباط با مخاطب، نقش یک روحانی، زبان مخاطب،

مرگ سالانه حدود 110 هزار ایرانی از آنفارکتوس ...


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 
 مرگ سالانه حدود 110 هزار ایرانی از آنفارکتوس ... 


  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 
نتیجه تصویری برای بیماری چاقی 

نتیجه تصویری برای عوارض چاقی

تصویر مرتبط

تصویر مرتبط

نتیجه تصویری برای عوارض فست فودها

نتیجه تصویری برای عوارض فست فودها

 



 رئیس نوزدهمین همایش بین‌المللی تازه‌های قلب و عروق با اشاره به اینکه روزانه ۳۰۰ نفر در کشور به دلیل آنفارکتوس جان خود را از دست می‌دهند، گفت:
استعمال دخانیات، نداشتن خواب مناسب، اضطراب مزمن، دیابت و فشار خون بالا از عوامل بروز بیماری‌های قلبی و عروقی است.
  مرگ روزانه ۳۰۰ نفر در کشور به دلیل آنفارکتوس قلبی
به گزارش فارس، مسعود قاسمی در نشست خبری که در ارتباط با نوزدهمین کنگره بین‌المللی تازه‌های قلب و عروق برگزار شد، اظهار داشت: بیماری‌های قلب و عروق در مردان بالای 40 سال در کشور 57 درصد میزان شیوع آن بوده و در آبان ماه سال گذشته از 4 هزار و 766 نفر که فوت کرده‌اند، 441 مورد آن مربوط به ایست قلبی بوده است که در این مدت گازهای ناشی از احتراق در آسمان کشور، شدت بیشتری داشته است.
 وی افزود:
سالانه 375 هزار نفر در کشور فوت می‌کنند که 35 هزار مورد آن ناشی از سکته‌های قلبی و مغزی است، البته آمار ایران نیز تقریباً مشابه آمار جهانی بوده و به طور کلی می‌توان با پیشگیری آن را کاهش داد.
رئیس نوزدهمین کنگره بین‌المللی تازه‌های قلب و عروق بابیان اینکه فشار خون عامل اصلی سکته مغزی و یکی از بزرگ‌ترین عامل‌ها در بروز حوادث قلبی است، گفت: 40 درصد مرگ‌‌ها در ایران به دلیل مشکلات قلبی بوده که از این میزان 20 درصد مستقیم به دلیل سکته قلبی است.
 قاسمی اضافه کرد:
روزانه 300 مرگ ناشی از آنفاکتوس قلبی در کشور رخ می‌دهد که تهران رکورددار آن بوده و موقعیت سوق‌الجیشی این شهر و یا محبوس شدن هوای تهران، جمعیت بالا و فعالیت پراسترس مردم ازجمله دلایل آن است.
 رئیس نوزدهمین کنگره بین‌المللی تازه‌های قلب و عروق عنوان کرد: افرادی که دچار فشار خون بالا بوده تا آخر عمر باید درمان دارویی و تغذیه‌ای خود را مدنظر قرار دهند، همچنین نامنظمی‌های قلبی تحت کنترل باشد؛ چراکه این نامنظمی لخته در داخل قلب ایجاد کرده که ممکن است به مغز انتقال یافته و سبب سکته مغزی شود که امروزه می‌توان اقدامات مؤثری جهت کمک به این بیماران انجام داد.
 وی افزود:
استعمال قلیان و دخانیات یک عامل کشنده و خطرناک بوده که در بروز بیماری‌های قلبی بسیار تأثیرگذار است و متأسفانه جوانان امروز بسیار درگیر این مسئله شده در حالی‌که باید تابع روش‌های سلامت‌مدار باشند.
قاسمی ادامه داد: شیوع بیماری‌های قلبی و عروقی امروزه در ایران و جهان به حدود 30 سال کشیده شده که یکی از دلایل آن روش‌های نامطلوب زندگی، چاقی، کم‌تحرکی و استعمال دخانیات است که خانواده‌ها بسیار باید نسبت به این مسائل آگاه باشند و در کنار آن مدارس نیز اقدامات لازم را جهت برنامه‌های پیشگیرانه انجام دهد.
 رئیس نوزدهمین کنگره بین‌المللی تازه‌های قلب و عروق با اشاره به اینکه آگاهی‌های اجتماعی در کاهش بیماری‌های قلبی و عروقی بسیار مؤثر است، گفت:‌اندازه‌گیری فشار خون در زمان مناسب یعنی پیشگیری از بسیاری از بیماری‌ها، بنابراین با اقدامات به‌موقع و پیشگیرانه می‌توان به میزان زیادی حوادث قلبی و عروقی را کاهش داد.
 وی به
ایزومر ترانس در روغن‌ها اشاره کرد و گفت: اگر این میزان در روغن‌ها بالا باشد بسیار مضر و کشنده است که متأسفانه در روغن‌های قنادی و برخی از روغن‌های پخت و پز این ایزومر ترانس بسیار بالا بوده و مردم باید توجه کنند که هنگام خرید روغنی را مورد توجه قرار داده که ایزومر ترانس آن نزدیک به صفر باشد.
 قاسمی گفت: فشار خون و چربی خون بالا، دیابت، دخانیات، نداشتن خواب مناسب و استرس مزمن از فاکتورهای اصلی بروز بیماری‌های قلبی و عروقی است و افرادی که خواب نامناسب داشته بیشتر در معرض فشار خون بالا و بیماری‌های قلبی هستند که می‌توان گفت 7 ساعت خواب ممتد برای حفظ سلامتی بدن لازم است.

وی گفت: استرس مزمن و طول‌کشنده یک ریزفاکتور خطرساز در بروز بیماری‌های قلبی است که افراد این مسئله را جهت پیشگیری از بیماری‌های قلب و عروق باید مدنظر قرار دهند.
 نوزدهمین کنگره بین‌المللی تازه‌های قلب و عروق 21 تا 24 شهریورماه در سالن همایش‌های برج میلاد با حضور 30 سخنران خارجی از کشورهایی همچون آمریکای شمالی، اروپا و ژاپن برگزار می‌شود و پیش‌بینی می‌شود حدود 3 هزار و 500 تا 4 هزار نفر در این کنگره شرکت کنند که علاوه‌بر متخصصان قلب و عروق، پرستاران و پزشکانی که با این حوزه در این ارتباط هستند همچون پزشکان عمومی، طب اورژانس، بیهوشی، جراحی قلب و مغز و اعصاب نیز در کنگره حضور خواهند داشت.
کلمات کلیدی: ایست قلبی،مسعود قاسمی،آنفارکتوس قلبی،رئیس نوزدهمین همایش بین‌المللی تازه‌های قلب و عروق


تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

تحمل باخت ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 
  پرواز در آسمان بیکران با خیالات باطل ... 
 
Alessandro Gatto-Italy/Aug.2017

Abolfazl Mohtarami-Iran/Aug.2017

  تحمل باخت ... 


 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

ندید بَدیدها ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 
    ندید بَدیدها ...  

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 
نتیجه تصویری برای کاریکاتور ندید بدیدها

تصویر مرتبط

 

تصویر مرتبط

تصویر مرتبط

نتیجه تصویری برای کاریکاتور ندید بدیدها

تصویر مرتبط

تصویر مرتبط

تصویر مرتبط

تصویر مرتبط

تصویر مرتبط

تصویر مرتبط

 

       همة انسان‌ها معمولاً دوست دارند معروف شوند، همه انسان‌ها معمولاً دوست دارند دیده شوند، همه انسان‌ها معمولاً از تعریف و تمجید لذت می‌برند؛ همه این‌ها طبیعی و قابل‌درک است، اما آنچه خیلی طبیعی نیست، میل و اشتیاق مفرطی است که در میان بسیاری از ما ایرانیان به چشم می‌خورد نسبت به اینکه به ما گفته شود که ما مهم هستیم؛ ایران کشور مهمی است؛ ایران مهد تمدن و پیشرفت بوده؛ اسلام وام‌دار علم و تمدن ایرانیان بوده است؛ غرب پیشرفتش را مدیون فرهنگ و تمدن ایران اسلامی است و مطالبی ازاین‌دست. چه از فرهنگ و تمدن گذشته‌مان تعریف و تمجید شود و چه از مجد و عظمتی که امروز برای خودمان قائل هستیم، هرگاه سخنی به میان آید سرمست می‌شویم. اگر هم در زمین فوتبال دو تا گل بزنیم که دیگر واویلا می‌شود و در خیابان‌ها به پرواز درمی‌آییم. چرا راه دور برویم؛ همین داستان مراسم تحلیف و آمدن نمایندگانی از ۸۰کشور جهان. چقدر این را در بوق‌وکرنا دمیدیم. بااینکه صداوسیما نمی‌خواهد سر به تن آقای روحانی باشد، مع‌ذلک ورود لحظه‌به‌لحظه سران کشورها را گزارش می‌کردند. چرا این‌قدر باید برای ما اهمیت داشته باشد که نمایندگانی از ۸۰کشور جهان برای مراسم تحلیف رئیس‌جمهورمان به ایران می‌آیند؟ آیا هندی‌ها، ژاپنی‌ها، انگلیسی‌ها یا آلمانی‌ها هم مثل ما برایشان اهمیتی دارد که سران چند کشور در مراسم آغاز به کار نخست‌وزیر، رئیس‌جمهور یا صدراعظمشان آمده‌اند؟ نه اینکه فکر کنید این «اشتیاق بیمارگونه مهم تلقی شدن» فقط دریک گروه از ما ایرانیان مثلاً اصلاح‌طلبان یا دولتمردان روحانی وجود دارد، خیر. اصولگرایان اگر از این بابت کارنامه سیاه‌تری از اصلاح‌طلبان نداشته باشند یقیناً بهتر هم نیستند. رسانه‌های اصولگرا و در رأس همه‌شان صداوسیما مملو از اخبار و تبلیغاتی است که خلاصه آن‌ها این است که ایران کشور بسیار مهمی است. بدون حضور و مشارکت ایران هیچ مسئله و بحرانی در منطقه خاورمیانه محال ممکن است که حل شود. یک‌شب در رأس اخبار گفته می‌شود که معاون مشاور وزیر خارجه «توباگو» که برای دیدار با مقامات کشورمان به ایران آمده اظهار داشته که بدون مشارکت ایران مسائل خاورمیانه حل نمی‌شود؛ فردا شب اخبار می‌گوید که نخست‌وزیر «گینه بیسائو» در ملاقاتش با وزیر خارجه‌مان که برای دیداری رسمی به آن کشور سفرکرده اظهار داشته که برخلاف کشورهای غربی که همه برای غارت آفریقا آمدند، جمهوری اسلامی ایران فقط به خاطر کمک به پیشرفت و ترقی کشورهای آفریقایی با ما رابطه دارد. شب بعدی نوبت به فرستاده ویژه دبیر کل سازمان ملل برای حل بحران سوریه می‌رسد که برای دعوت رسمی از ایران برای شرکت در کنفرانس صلح سوریه به تهران آمده، وی اظهار داشته که بدون هماهنگی و مشارکت ایران هیچ پیشرفتی در حل مسئله سوریه صورت نخواهد گرفت. شب بعد گفته می‌شود که درحالی‌که آمریکا و انگلستان برای نشست صلح سوریه دعوت نشده‌اند اما وزیر خارجه روسیه درخواست حضور ایران را از طرف آقای پوتین شخصاً به تهران آورده. شب بعد فرستاده ویژه حماس در دیدارش با آقای روحانی اظهار داشته که تنها کشوری که به فکر مردم فلسطین است فقط ایران است. شب بعد نوبت به آقای ترامپ می‌رسد که در واشنگتن اظهار داشته ما واقعاً نمی‌دانیم با این جمهوری اسلامی چه خاکی باید بر سرمان بریزیم. تمام طرح‌ها و نقشه‌های ما را ایرانیان نقش بر آب کرده‌اند. در یک کلام، دنیا اذعان و اعتراف دارد که ایران اسلامی مهم‌ترین کشور منطقه (اگر نگفته باشیم اساساً کل دنیا) است و بدون حضور ایران هیچ کاری در منطقه (اگر نگفته باشیم کل دنیا) از پیش نخواهد رفت.
 این «بیماری» که من نام آن را نیاز به «مهم تلقی شدن» می‌گذارم در همه ایرانیان مستقل از خط و جهت‌گیری‌های سیاسی وجود دارد. بعضاً اتفاق افتاده که فی‌المثل وزیر خارجه «بورکینافاسو» یا نماینده سلطان «زنگبار» تصادفاً هم‌زمان باهم به تهران آمده‌اند. فردایش روزنامه‌های اصولگرا با تیتر درشت می‌نویسند: تهران کانون توجهات بین‌المللی برای حل مسائل جهان. یا همان‌طور که گفتیم اگر مسئول یا مقامی اظهار نماید که از ایران هم برای نشست بحران سوریه، عراق یا افغانستان دعوت به عمل خواهد آمد، بلافاصله مقامات در ایران در بوق‌و‌کرنا می‌دمند که «دنیا به نقش مهم و بین‌المللی ایران در حل بحران خاورمیانه اذعان نمود». همه ما این دست گزاره‌ها را بالأخص از جانب اصولگرایان منظماً شنیده‌ایم که «غربی‌ها، اذعان کردند که بدون ایران امکان حل‌وفصل بحران سوریه یا عراق وجود ندارد»؛ «نخست‌وزیر عراق اظهار داشته که بدون کمک ایران، ما نمی‌توانستیم موصل را باز پس بگیریم»؛ «فرستاده ویژه دبیر کل سازمان ملل برای بحران سوریه، شب گذشته وارد تهران شد و در فرودگاه‌ اظهار داشت، امیدواریم ایران همچنان به نقش سازنده و استراتژیکش در رابطه با حل بحران سوریه ادامه دهد» و ...
 بنابراین نه اصرار بر سلفی‌گرفتن با خانم موگرینی می‌بایستی خیلی داستان عجیب‌وغریبی باشد و نه این ‌همه احساس فخر و بزرگی کردن از آمدن نمایندگانی از ۸۰ کشور جهان برای مراسم تحلیف رئیس‌جمهورمان.
کلاً ما خیلی «ندید بدید» هستیم علیرغم همه فیس‌ و ‌افاده‌ها و قمپزهایی که در خصوص نژاد، تمدن و فرهنگ تاریخی ایرانی‌مان درمی‌کنیم. فی‌الواقع آثار و عواقب بیماری «اشتیاق به بزرگ دیده شدن» فقط در حوزه سیاسی نیست که بروز و ظهور پیدا می‌کند. در بسیاری از حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی‌مان هم علائم این بیماری به چشم می‌خورد. اصرار بر «بین‌المللی» برگزار کردن کنفرانس‌ها و همایش‌های علمی، تاریخی، هنری، فرهنگی، دینی و غیره. بجای داشتن دغدغه پیرامون محتوا و کیفیت علمی مقالات یا سخنرانی‌ها همه فکر و ذکر مسئولین و برگزارکنندگان می‌شود اینکه از چند تا کشور خارجی شرکت‌کنندگان دعوت‌شده‌اند. به طرز خنده‌دار و درعین‌حال غم‌انگیزی مهم‌ترین مسئله کنفرانس می‌شود تعداد کشورهای خارجی که حضور دارند. اگر هم که یکی دو کشور غربی یا اروپایی حضورداشته باشند که مسئولین همان حالت گرفتن عکس سلفی با خانم موگرینی را پیدا می‌کنند.
 آنچه از همه شگفت‌انگیزتر است، آن است که بسیاری از چهره‌ها و شخصیت‌هایی که بیشترین حملات و ناسزاها را نثار غربی‌ها می‌نمایند، درعین‌حال اگر یک آمریکایی یا انگلیسی بگوید یا بنویسد که «ایران کشور مهمی است» همه دشمنی‌ها به‌یک‌باره فراموش می‌شود و غرب‌ستیزان از فردا اعلام می‌کنند که «دنیای استکبار سرانجام به عظمت و بزرگی ایران اسلامی مجبور شد اعتراف نماید.» اگر غرب و تمدن آن در حال سقوط هستند؛ اگر آمریکایی‌ها ظالم، زورگو، متجاوز، وحشی و... هستند؛ اگر انگلیسی‌ها روباه، استعمارگر، دروغ‌گو، مکار و حیله‌گر هستند (آن‌گونه که غرب‌ستیزان و آمریکاستیزان می‌گویند)، پس دیگر چه اهمیتی دارد که در مورد ما چه فکر می‌کنند؟ ما که آن‌ها را قبول نداریم، بنابراین چه اهمیتی دارد که آمریکایی‌ها یا اروپایی‌ها در مورد ما چه فکر کنند یا چه قضاوتی دارند؟ واقعیت آن است که تلاش برای گرفتن سلفی با خانم موگرینی، از همان جنسی است که این‌قدر داریم می‌بالیم که سران هشتاد کشور جهان در مراسم تحلیف رئیس‌جمهور ایران شرکت کرده‌اند یا فلانی گفته که ایران یک بازیگر اصلی و مهم در منطقه شده.
 شاید یک دلیل این رفتار عجیب و این نیاز روحی روانی به دیده شدن و مهم تلقی شدن، ریشه در گذشته‌مان داشته باشد که کشور محروم، توسعه‌نیافته و عقب‌مانده‌ای بوده‌ایم. شاید یک دلیل بغض و کینه‌مان نسبت به غربی‌ها به‌واسطه این واقعیت تاریخی باشد که در بخشی از گذشته‌مان اتفاقاً آن‌ها بر ما مسلط بودند؛ و امروز هم علیرغم همه توهین‌ها، بی‌حرمتی‌ها و پلشتی‌ها که نثار غربی‌ها می‌نماییم، قلباً می‌دانیم که از خیلی جهات از ما پیشرفته‌تر و جلوتر هستند. شاید این نیاز شدید به مهم تلقی شدن اتفاقاً به‌واسطه آن است که خودمان هم در عمق وجودمان می‌دانیم که خیلی هم غول و بزرگ نیستیم و با ادعای بزرگ بودن می‌خواهیم آن کمبود را جبران کنیم. به همین خاطر است که این‌قدر برایمان عکس گرفتن با خانم موگرینی یا آمدن نمایندگان ۸۰کشور جهان برای مراسم تحلیف رئیس‌جمهورمان، یا مسافرت فرستاده ویژه دبیر کل سازمان ملل در بحران سوریه به تهران و... این‌قدر برایمان اهمیت پیدا می‌کند و احساس خودبزرگ‌بینی به ما دست می‌دهد. شاید این اشتیاق سیری‌ناپذیر برای بزرگ دیده شدن کمک می‌کند تا آن احساس کاستی‌های درونی‌مان را ارضا نماییم.

تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

شاه کلید رژیم شاه ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 

  شاه کلید رژیم شاه ... 




  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 


http://s9.picofile.com/file/8303301234/HOWEYDAA_1.jpg

http://s9.picofile.com/file/8303301468/SH8H_1.jpg

http://s8.picofile.com/file/8303301742/HOWEYDAA_2.jpg

http://s8.picofile.com/file/8303302018/HOWEYDAA_3.jpg

http://s8.picofile.com/file/8303302142/HOWEYDAA_4.jpg

http://s8.picofile.com/file/8303302250/HOWEYDAA_SAD_D8M_1.jpg

http://s9.picofile.com/file/8303302442/HOWEYDAA_5.jpg

http://s8.picofile.com/file/8303302626/HOWEYDAA_6.jpg

http://s8.picofile.com/file/8303302892/SH8H_2.jpg

 

 به گزارش اعتدال، روزنامه ابتکار نوشت: «من فقط هماهنگ‌کننده بودم. من وقتی دانستم که در محکمه انقلابی اسلامی ‌محاکمه می‌شوم، خوشحال شدم و دانستم که در این محکمه عدالت هست. بنابراین سعی کرده‌ام با شهامت و صداقت سخنم را بگویم. به همین جهت هم با جسارت می‌گویم که این گونه که شما صحبت می‌کنید انگار، من پادشاه بوده‌ام و پادشاه نخست‌وزیر. پادشاه طبق قانون اساسی، رئیس قوه مجریه بود و ما همه، حتی شاید شما هم، از او اطاعت می‌کردیم.» اینها آخرین گفته‌های امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر ۱۳ ساله و بی‌رقیبی بود که پس از ترور حسنعلی منصور، دوست دیرینش، به جای او نخست‌وزیر شد و در دوره درخشش اقتصادی ایران در دوره پهلوی در این سمت بود.
 گر چه ایران را حکومتی یک نفره می‌دانست که در اختیار شاه است اما در طول سال‌های صدارت به امید بازتر شدن فضای سیاسی همراه با رسیدن رفاه اجتماعی ناشی از بالا رفتن قیمت نفت، در مقام نخست‌وزیری عملا «رئیس دفتری اعلیحضرت» را بر عهده داشت و از برنامه‌ها و فکر‌های لیبرال مسلکش تا رسیدن روزگاری که هرگز نیامد، چشم‌پوشی می‌کرد.
 سیاستمداری که عصا، پیپ و گل ارکیده‌ای همرنگ کراوات را مشخصه ظاهری‌اش ساخته بود، در آخرین روز عمر در ۱۸ فروردین ۱۳۵۸ در زندان قصر تهران، نشانی از تجمل روزگار سپری شده را با خود نداشت. حذف نابهنگام و غافلگیرانه او، ابهامات حل نشده یکی از طولانی‌ترین صدارت‌ها در تاریخ ایران را به معماهایی تبدیل کرده است.
 استعفا در بزنگاه انقلاب
 امیرعباس هویدا پس از پایان دوران وزارت ۱۳ساله‌اش به وزارت دربار منصوب شد و تا یک روز پس از حوادث ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ در میدان ژاله که از سوی مخالفان شاه «جمعه سیاه» نامگذاری شد، این منصب را در اختیار داشت.
 عباس میلانی، نویسنده کتاب «معمای هویدا» نوشته است که او بعدها در نامه‌ای که از زندان به خارج فرستاد، ادعا کرد که استعفایش در اعتراض به کشتار میدان ژاله بوده است.
در عین حال از قول برخی از دوستان هویدا نقل می‌کند که کناره‌گیری‌اش از وزارت درباره نتیجه مستقیم تحریکات اردشیر زاهدی، داماد سابق شاه و وزیر امور خارجه سابق بوده است.
 عباس میلانی در کتابش از قول یکی از اقوام هویدا نقل می‌کند که در آخرین ملاقات با او در زندان شنیده است که او معتقد بود
زاهدی شاه را متقاعد کرده که تنها راه توافق و تفاهم با روحانیون میانه‌رو، همانا برکناری هویدا از وزارت دربار است.
 اردشیر زاهدی، وزیر امور خارجه در کابینه امیرعباس هویدا گر چه بخشی از تحولات سیاسی منجر به انقلاب اسلامی را ناشی از برخی از سیاست‌های هویدا می‌داند، اما درباره ادعایی که به او نسبت داده و دلایل اختلافات شدیدش با او سکوت پیشه کرده و هنوز حاضر به سخن گفتن نیست.
 شاه پس از پذیرش استعفای هویدا از وزارت دربار، پیشنهاد سفارت بلژیک را به او داد اما هویدا این سمت را نپذیرفت و علیرغم هشدار‌های پی در پی درباره احتمال بازداشتش، رغبتی به خروج از ایران نشان نداد. نگهداری از مادر و نگرانی از وضعیت کشور که هر روز بی‌ثبات‌تر می‌شد، دلایل اصلی مقاومت هویدا برای خروج از ایران بوده است.
 شایعه داغ بازداشت نخست‌وزیر ۱۳ ساله با آغاز صدارت جعفر شریف‌امامی‌ هر روز داغ‌تر می‌شد؛ به خصوص که شریف‌امامی‌ پی در پی از نیاز کشور به یک «تصمیم قاطع» و لزوم برخورد با «منادیان فساد» سخن می‌گفت.
 هوشنگ نهاوندی، رئیس وقت دانشگاه تهران و از مشاوران دربار می‌گوید که رفتار سیاسی هویدا را نمی‌پسندید اما او را از نظر اداری و اقتصادی فردی سالم می‌دانست و کم و بیش همین تلقی هم از او در افکار عمومی ‌وجود داشت اما بر خلاف این برداشت به نظر می‌رسد که در آن دوره امیرعباس هویدا در چشم افکار عمومی ‌ایران آرام‌آرام به یکی از نمادهای فساد در کشور تبدیل می‌شد؛ امری که سرانجام باعث قربانی شدن او شد.
دستگیری هویدا، تصمیم شاه با صحنه‌سازی رای‌گیری؟
 روایتی که تاکنون از تصمیم‌گیری برای بازداشت امیرعباس هویدا وجود دارد، مربوط به جلسه‌ای است که شاه با چند نفر از مشاورانش درباره بازداشت نخست‌وزیر سابق مشورت و تصمیم‌گیری می‌کند. «در هفدهم آبان ۱۳۵۷ شاه تنی چند از مشاورانش را به جلسه‌ای احضار کرد. ملکه هم حضور داشت. به علاوه مهدی پیراسته، جواد شهرستانی، هوشنگ نهاوندی، رضا قطبی، حسن پاکروان و علی‌قلی اردلان که تازه به وزارت درباره منصوب شده بود نیز در جلسه شرکت داشتند.»
 به روایت عباس میلانی، جلسه با موضوع نوسازی تشکیلات بنیاد پهلوی آغاز شد. سپس فعالیت اقتصادی خاندان سلطنت مورد بحث قرار گرفت و از ضرورت شفافیت هر چه بیشتر در این زمینه صحبت شد... این مباحث هیچکدام وقت چندانی نگرفت.
شاه ناگهان دستور جلسه را تغییر داد. می‌گفت مدتی است مشاورانش به خصوص فرماندهان ارتش خواستار بازداشت هویدا شده‌اند. آنگاه از جمع خواست که این درباره بحث و رای‌زنی کنند.
 بر اساس این روایت، در گرماگرم صحبت، تلفن زنگ می‌زند و شاه گوشی را برمی‌دارد و برای چند لحظه سکوت می‌شود. شاه حرفی نمی‌زد و فقط گوش می‌داد. سپس بی‌‌مقدمه گفت: «اتفاقا گروهی اینجا جمع‌اند و درباره همین موضوع صحبت می‌کنند.»
 هوشنگ نهاوندی می‌گوید که ناصر مقدم، رئیس سازمان امنیت کشور (ساواک) پشت خط تلفن بود.
شاه پس از چند لحظه سکوت در حالی که لبخندی تلخ بر گوشه لبانش نشسته بود، دست روی دهانی تلفن گذاشت و گفت: «او هم فکر می‌کند بازداشت هویدا از شام شب واجب‌تر است.»
 بر اساس روایت میلانی، دقایقی بعد از این گفت‌و‌گو شاه از مشاورانش خواست که هر یک در مورد پیشنهاد بازداشت هویدا نظر خود را اعلام کنند. نهاوندی می‌گوید که دیدگاه‌های مختلفی در جمع وجود داشت؛ از جمله علی‌نقی اردلان می‌گفت چطور می‌شود نخست‌وزیر ۱۳ ساله اعلیحضرت را به زندان انداخت. با این همه رای اکثریت، بازداشت هویدا بود.

این روایت ظاهرا نشان می‌دهد که تصمیم بازداشت هویدا در جریان رای‌گیری مشاوران شاه انجام شد اما سند تازه‌ای که عباس میلانی به آن دست یافته نشان می‌دهد که شاه از مدتی پیش تصمیم به بازداشت امیرعباس هویدا و نعمت‌الله نصیری، رئیس پیشین ساواک گرفته بود. این سند، محتوای نامه‌ای که اخیرا از آنتونی پارسونز، سفیر وقت بریتانیا، به دست آمده است.
 آقای میلانی می‌گوید که شاه تصمیم خودش را گرفته بود و جلسه‌ای که برای تصمیم‌گیری درباره وضعیت هویدا برگزار کرد، تنها یک صحنه‌سازی بود؛ چرا که مثل خیلی از تصمیم‌های دیگر نمی‌خواست خودش به تنهایی تصمیم بگیرد و کاسه و کوزه‌ها را بر سر هویدا بشکند.
 هوشنگ نهاوندی می‌گوید که شاه از سوی افراد مختلف برای بازداشت هویدا تحت فشار بود. عباس میلانی هم در کتابش می‌نویسد که از اواخر سال ۵۶ که شاه می‌خواست نخست‌وزیری را عملا خودش بر عهده بگیرد، استمزاجی از آمریکایی‌ها کرد که نظر آنها را در این باره بداند اما آمریکایی‌ها مخالفت کردند. ایالات متحده اعتقاد داشت در صورتی که شاه منصب نخست‌وزیری را هم در اختیار بگیرد، آنگاه عملا سرنوشت او با رژیم یکی می‌شود و تغییر موقعیت او می‌تواند دوام سلطنت را هم تهدید کند.
 دفاع از حضور جبهه ملی در عرصه سیاسی
 شاه سال بعد با همین استدلال کوشید با دستگیری شماری از مقام‌های دولتی از عملکرد آنها فاصله بگیرد و از این طریق تداوم سلطنت را تضمین کند. عباس میلانی می‌گوید که در میان بازداشت‌شدگان، هویدا شاه‌کلید بود. عصر روز هفدهم آبان ماه شاه به وسیله تلفن هویدا را از تصمیم خود مطلع کرد و گفت: «برای حفظ سلامت شما، دستور دادیم چند روزی شما را به محل امنی ببرند.»
 ساعاتی بعد در زمانی که فرستادگان شاه برای جلب نخست‌وزیر پیشین حاضر شده بودند، در حضور برخی از مقام‌های سیاسی وقت، هویدا اجازه پیدا کرد با اتومبیل پیکان آبی رنگ معروفش، خانه مادری در خیابان دروس را ترک کند.
هوشنگ نهاوندی می‌گوید هویدا در اقامتگاه سازمان امنیت در خیابان فرشته با کیفیت خاصی در بازداشت بود که می‌توانست رفت و آمد کند و حتی سفرای خارجی به دیدارش بروند.
 عباس میلانی در کتاب تازه‌اش «شاه» اسنادی به میان آورده که نشان می‌دهد هویدا پس از نخستین جرقه‌های مخالفت جدی با حکومت شاه درصدد وارد کردن جبهه ملی به کارزار سیاست و جلب نظر شاه به این منظور بوده و این خود می‌توانسته برخی از چهره‌های با نفوذ سیاسی را که با این طرح مخالفت بودند، به تحریک علیه هویدا وادارد. هویدا دوستانی در میان اعضای جبهه ملی داشت و در دوره‌ای تلاش می‌کرد که نوعی حسن رابطه میان شاه و جبهه ملی به وجود آورد.
 هوشنگ نهاوندی می‌گوید: «در آن زمان برخی از ما تلاش‌هایی برای نزدیک کردن جبهه ملی و شاه انجام دادیم؛ از جمله این که روابط شاه با کریم سنجانی گرم‌تر شده بود.» این دوره با نخست‌وزیری جمشید آموزگار مقارن بود و بازداشت هویدا عملا فرصت ادامه این طرح را از او گرفت.
 کتابی که نوشته نشد
 شعله‌های آتش انقلاب در حالی زبانه می‌کشید که شاه همراه خانواده‌اش در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ ایران را ترک کرد. با پیروزی انقلاب اسلامی در اواخر بهمن این سال وضعیت بازداشت هویدا هم نامعلوم بود. برخی از نزدیکانش از جمله هوشنگ نهاوندی می‌گویند که او در عصر ۲۲ بهمن عملا آزاد بود و هر اقدامی‌ می‌خواست می‌توانست انجام دهد. این شاید آخرین فرصت هویدا برای جان به در بردن از مهلکه بود
اما حاصل گفت‌و‌گوی او با داریوش فروهر، از اعضای دولت موقت و همچنین مشورت با مهدی بازرگان، تن دادن به دور تازه‌ای از بازداشت بود.
 امیرعباس هویدا با آمبولانس به مدرسه رفاه برده شده که آیت‌الله خمینی پس از بازگشت از پاریس در آن اقامت کرده بود. پس از ترک مدرسه از سوی آیت‌الله خمینی، هویدا هم به زندان قصر منتقل شد. نخسین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات آقای هویدا پیش از نوروز ۱۳۵۸ در همین محل برگزار و دومین جلسه آن به ۱۸ فروردین موکول شد. در آخرین لحظاتی که دادگاه انقلابی برای تعیین سرنوشت امیرعباس هویدا به شور نشسته بود و دقایقی پیش از اعلام رای دادگاه، روزنامه اطلاعات گفت‌و‌گویی با او انجام داده که هویدا در آن از این که «به دست دادگاه عدل اسلامی» محاکمه می‌شود اظهار خوشحالی کرده بود و حدس زده بود که در مورد او «عدل اجرا خواهد شد.»
 در پاسخ به آخرین پرسش خبرنگار روزنامه اطلاعات که پرسیده بود: «خواسته‌ای دارید؟» جواب داد: «بله در طول زندگی‌ام شبی نبوده که بدون مطالعه خوابیده باشم. از قول من خواهش کنید یک سری کتاب تازه برایم بفرستند.»
 ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه دولت موقت می‌گوید که وقتی هویدا را از پادگان جمشیدیه به مدرسه رفاه آوردند به من گفت که فلانی، من حرف‌های زیادی دارم که باید بزنم. آقای یزدی می‌گوید این خیلی طبیعی بود که فردی که ۱۴ سال نخست‌وزیری یک نظام را کرده است، اطلاعات بسیار گسترده‌ای از درون نظام داشته باشد. «پیش‌فرض من این است که می‌خواست راجع به نظام گذشته حرف بزند. من با توجه به این که اطرافیان شاه یک عداوت خاصی با هویدا پیدا کرده بودند و به همین دلیل او را به زندان انداخته بودند، نگران بودم که در آن اتاقی که همه فرماندهان نظام قبل در آن بودند او را در آن اتاق خفه‌اش بکنند. بنابراین من در مدرسه رفاه یک اتاق دیگری را ترتیب دادم که هویدا را آن جا تنها نگهداری کنند. من به آقای خمینی گفتم که هویدا اسرار زیادی دارد. زمانی می‌شود که ما می‌گفتیم خاندان پهلوی فاسد بودند و روابط کثیفی داشتند، خب ما مخالف بودیم و می‌توانستیم هر حرفی را بزنیم اما نخست‌وزیری که ۱۴ سال مسئول بوده است می‌خواهد حرف بزند. باید بگذاریم حرفش را بزند. آقای خمینی پیشنهاد من را پذیرفت. به خلخالی گفت همان جور که فلانی می‌گوید عمل کنید.»
 در یکی از آخرین جملاتی که هویدا در دادگاه می‌گوید، خواستار یافتن مهلتی برای نوشتن خاطرات دوران نخست‌وزیری‌اش شده بود. «من نمی‌گویم بی‌تقصیر بودم. کارهای مفیدی هم کردم. سبک‌سنگین بکنید. می‌خواهم تاریخ ۲۵ساله ایران را بنویسم.» صادق خلخالی، قاضی دادگاه و حاکم شرع در خاطراتش می‌نویسد: «گفتم بعد از این تاریخ‌‌نویس زیاد خواهد بود و سبک‌سنگین کردیم. جزای شما همان جزای مفسد فی‌الارض است.»
 امیرعباس هویدا که تصور می‌کرد فرصت گرفتن برای نوشتن خاطرات می‌تواند جانش را نجات دهد، هرگز چنین فرجه‌ای نگرفت و بخشی از تاریخ معاصر ایران که می‌توانست به قلم او روایت شود، از تاریخ‌نگاری کم‌جان معاصر دریغ شد.
 تحقیق مفصلی که حاصل آن کتاب «معمای هویدا» است بخشی از این تکه تاریخ را کامل کرده است. با این همه هنوز اسرار و معماهایی از زندگی هویدا به جا مانده که از مذهب و روابط شخصی او تا صورت جلسات کابینه او و نحوه تصمیم‌گیری و رابطه‌اش با شاه را دربر‌می‌گیرد.
 آن چه از اسناد و روایت‌های منتشر شده برمی‌آید، ابراهیم یزدی به پشتوانه گفته‌های آیت‌الله خمینی تلاش برای نجات دادن هویدا از خطر اعدام را در آخرین روزها ادامه داد اما حاکم شرع دادگاه‌های انقلاب نیز در روایت خواندنی‌اش نشان می‌دهد که در خنثی کردن این تلاش‌ها چه انگیزه‌ای داشته و چگونه پس از محاکمه هویدا در زندان قصر، درهای زندان را روی خبرنگاران می‌بندد و سیم‌های تلفن را قطع می‌کند تا مانع به نتیجه رسیدن تلاش‌ها برای نجات جان هویدا شود. «پس از اعدام من داخل زندان آمدم. افراد مسئول از جمله نراقی به من گفتند چه باید بکنیم؟ گفتم درباره چه چیزی و چه کسی صحبت می‌کنید؟ گفتند درباره هویدا. گفتم کار او تمام است. هویدایی دیگر در عالم وجود ندارد.»
 هوشنگ نهاوندی که پس از آخرین خروج شاه از ایران با او چندین ملاقات داشته است، می‌گوید شاه خبر کشته شدن هویدا را در زمانی که در باهاما اقامت داشت، از رادیو شنیده بود. «وقتی به دیدارش رفتم چیزی نگفت اما آثار عذاب وجدان در چهره‌اش نمایان بود.»
 

تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

بهار ایرانشهر

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 

    بهار ایرانشهر   



  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 
تصویر مرتبط

http://s8.picofile.com/file/8303200134/IslamicConquestsIroon.png

http://s8.picofile.com/file/8303200826/ARTESHE_HAX8MANESHY8N_3.jpg

http://s8.picofile.com/file/8303206926/ARTESHE_HAX8MANESHY8N_2.jpg

http://s8.picofile.com/file/8303207218/ARTESHE_HAX8MANESHY8N_1.jpg

http://s8.picofile.com/file/8303207326/ARTESHE_HAX8MANESHY8N_4.jpg

http://s8.picofile.com/file/8303207484/ARTESHE_AFSH8RY8N_5.jpg

http://s9.picofile.com/file/8303207726/DOR8NE_PAHLAVY_1.jpg

http://s9.picofile.com/file/8303207934/SARNEGUNYE_PAHLAVY_1.jpg

http://s9.picofile.com/file/8303208168/EM8M_XOMEYNY_12_BAHMAN_1.jpg

 

      به نظر من اشکالی ندارد که کسی سالهایی طولانی از عمر خود را به نقالی و نقادی نسبت به تاریخ کهن ایران زمین تلف و اصرار کند که آیین و رسوم قدیمی ایرانیان و تاریخ قدیم ایران زمین چیزی به جزخرافه نیست وهمینطور معتقد باشند بهتر است امروزیان کهنه پرستی را کنار گذاشته و امور خود را فارغ از آنچه در گذشته و بر اساس علم جدید،تدبیرکنند. بدیهی است که جهل دلیل نیست و نمی تواند بهانه موجهی برای تبیین هر چیزی که ما نمی توانیم بفهمیم باشد. مشکل اینجاست که همین افراد بعضا در مقام تصمیم گیری باشند و دانسته یا ندانسته شریک و عامل خیانتی هستند که در هر جای دنیا مجازات سنگینی برای مرتکبان آن اعمال میشود. بر اساس روایت های مورد اجماع بسیاری از دانشمندان ایرانی و بیگانگان، تاریخ با ایران شروع میشود و ایرانیان نخستین کسانی بودند که توانستند ملت باشند و نخستین دولت تاریخ بشر را تاسیس کنند. البته این ملک بارها میدان تاخت و تاز بیگانگان شد.از آتشی که بر تخت جمشید افتاد و پایتخت با شکوه هخامنشیان را سوزاند تا سقوط ایران در حمله اعراب مسلمان و یورش قوم تاتار و استقرار آنان در بخشهایی از ایران، همه، گواهی بر پایداری فرهنگ سترگ ایرانیان در برابر مهاجران بیگانه است.ایرانیان با وجود شکست در جبهه نظامی اما، در جبهه فرهنگی مقاومتی بی بدیل از خود نشان دادند.نه فقط به جانشینان اسکندر اجازه حضور طولانی مدت در این خاک ندادند،که بعد از پذیرش آیین مسلمانی و تغییر دین خویش نیز تمامی نحله های فکری و اندیشه ای آیین جدید را با تکیه بر میراث کهن خود تدوین کردند به نحویکه سهم ایرانیان در نحوه نگارش،قواعد دستوری و استواری زبان عربی که زبان رسمی دربار خلافت بود، به مراتب بیش از خود اعراب بود.علاوه بر آن ایرانیان زبان ملی خود را بر خلاف ساکنان تمدن مصر حفظ کردند و با رسم الخطی متاثر از گذشته خود،هویت ملی خویش را تداوم بخشیدند.نقش ایرانیان در متمدن کردن اعقاب چنگیزخان و ایرانی ساختن آنها بی نظیر و چیزی شبیه معجزه بود.در عصر پس از مغولان نیز با وجودیکه ایران هر از گاهی کنام پلنگان وشیران بوده اما از معدود کشورهایی است که همواره دارای ملت بوده هر چند در بعضی مواقع نمی توانسته دولتی ملی داشته باشد.سه آیین چهارشنبه سوری،نوروز و سیزده بدر به دنبال هم و با فاصله کوتاهی از یکدیگر کهن ترین و پایدارترین آداب فرهنگ ایرانشهری اند که هیچوقت و حتی در سخت ترین شرایط سیاسی اقتصادی و فرهنگی گرامیداشت آن توسط ملت ما فراموش نشده است.به روایت تاریخ دوران اسلامی،آیین نوروز حتی در دربار خلافت و بعد از آن دربار مغولان البته به یاری وزیران اندیشمند ایرانی همواره به عنوان نمادی از فرهنگ غنی ایران گرامی و مورد احترام بوده است.دربار پادشاهی صفوی و با وجودیکه تاکید بسیاری بر آموزه های مذهبی شیعه داشتند هیچگاه آیین نوروزو جشن های آن را ترک نکردند به نحویکه هر گاه روز عاشورای حسینی با اولین روز بهار تقارن میافت،روز اول را در مصیبت شهید کربلا میگریستند و روز بعد مجلس جشن پادشاهی را می آراستند.این آیین کهن که یکی از مهم ترین نمادهای ماندگاری ملتی به نام ایران است و میتواند و باید نشانه ای از زنده بودن و مانایی ملتی به نام ایران فهمیده شود که میطلبد همواره و تحت هر شرایطی حفاظت و حراست شود.بدیهی است که مشکلات عدیده اقتصادی و فرهنگی و... که امروزه با ان دست به گریبانیم نمی تواند معلول فرهنگ ایرانی ما باشد. و راه حل آن نه تقلید از دیگران است و نه بومی سازی چیزهایی است که در دنیای توسعه یافته موفق بوده است.بلکه راه ممکن آن فهم و تعریف صحیح مشکلات و اجتهاد در حل آن است
پ.ن:در بهاریه نویس های سال قبل هم نوشته ام که کمک و شراکت در شادی دیگران از خصوصیات پسندیده دینی و انسانی است.چنانچه بخشی از آنچه را که برای خودمان در نظر گرفته ایم،برای دیگران هزینه کنیم و اگر به مفهوم مهمی به نام برکت معتقد باشیم به صواب و ثواب نزدیکتر است.بهار ایرانشهر بسیار نیکوتر خواهد بود اگر همه ایرانیان بتوانند در شادی آن شریک باشند.

تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

نشان عشق چیست...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 

    نشان عشق چیست...    

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

http://s8.picofile.com/file/8303063692/ESHQ_YA_ANY_1.jpeg

 

http://s9.picofile.com/file/8303060626/ESHQ_YA_ANY_2.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8303061126/ESHQ_YA_ANY_3.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8303062150/ESHQ_YA_ANY_4.jpg

 

  ای که میپرسی نشان عشق چیست / عشق چیزی جز ظهورمِهرنیست 
 عشق یعنی مِهربی چون وُ چرا / عشق یعنی کوشش بی ادعا 
 عشق یعنی عاشق بی زحمتی / عشق یعنی بوسه بی شهوتی 
 عشق یعنی دشت گل کاری شده / درکویری چشمه ای جاری شده 
 یک شقایق درمیان دشت خار / باورامکان بایک گل بهار 
 عشق یعنی ترش راشیرین کنی / عشق یعنی نیش رانوشین کنی 
 عشق یعنی اینکه انگوری کنی / عشق یعنی اینکه زنبوری کنی 
 عشق یعنی مهربانی درعمل / خلق کیفیت به کندوی عسل 
 عشق یعنی گل به جای خارباش / پل به جای اینهمه دیوارباش 
 عشق یعنی یک نگاه آشنا / دیدن افتادگان زیرپا 
 عشق یعنی تنگ بی ماهی شده / عشق یعنی ماهی راهی شده 
 عشق یعنی مرغ های خوش نفس / بردن آنهابه بیرون از قفس 
 عشق یعنی جنگل ِ دورازتبر / دوری سرسبزی از خوف وخطر 
 عشق یعنی ازبدی ها اجتناب / بردن پروانه از لای کتاب 
 درمیان اینهمه غوغا و شر / عشق یعنی کاهش رنج بشر 
 ای توانا،ناتوان عشق باش / پهلوانا،پهلوان عشق باش 
 عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر / واگذاری آب را بر تشنه تر 
 عشق یعنی ساقی کوثرشدن / بی پر وُ بی پیکر وُ بی سر شدن 
 نیمه شب سرمست از جام سروش / دَر به در انبان خرما روی دوش 
 عشق یعنی مشکلی آسان کنی / دردی از درمانده-ای درمان کنی 
 عشق یعنی خویشتن را نان کنی 


تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

این آقا را محاکمه کنید ...

  این آقا را محاکمه کنید ... 


  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 





سخنگوی جامعه روحانیت مبارز گفت: شبهات مطرح شده درباره محاکمه محمود احمدی نژاد معنی ندارد زیرا این تشکل به صورت رسمی نظر خود را اعلام کرده است.

به گزارش ایرنا؛ حجت الاسلام غلامرضا مصباحی مقدم با بیان اینکه حرف جدیدی درباره بیانیه جامعه روحانیت مبارز برای محاکمه احمدی نژاد ندارد، اظهار داشت: بنده خودم مصاحبه کردم و زمانی که سخنگو نظرجامعه روحانیت را می گوید یعنی این نظر همه است.

سخنگوی جامعه روحانیت مبارز ادامه داد: کنفرانس خبری تشکیل دادم که حدود 20 خبرنگار حضور داشتنند و رسما وارد این بحث شدم، پس شبهات درباره صحت و سقم بیانیه جامعه روحانیت معنی ندارد.

گفتنی است او عصر دوشنبه در نشست خبری با خبرنگاران در محل دفتر خود، اظهار داشت: از قوه قضائیه می خواهم و تقاضا می کنم خواسته جامعه روحانیت مبارز را عملی و پرونده های محمود احمدی نژاد را بررسی کنند و ملاک، قانون است. جامعه روحانیت مبارز در بیانیه ای خواستار محاکمه احمدی نژاد توسط قوه قضاییه شده است.

تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 



ساده که میشوی ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 
    ساده که میشوی ...   

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

http://s8.picofile.com/file/8302965434/S8DEGY_4.jpg

http://s9.picofile.com/file/8302965568/S8DEGY_3.jpg

http://s9.picofile.com/file/8302965884/S8DEGY_6.jpg

http://s8.picofile.com/file/8302966026/S8DEGY_2.jpg

http://s8.picofile.com/file/8302966176/S8DEGY_5.jpg

http://s8.picofile.com/file/8302966326/S8DEGY_1.jpeg

 

  ساده که میشوی / همه چیز خوب می شود 
 خودت ، غمت ، مشکلت ، غصه ات ، آدم های اطرافت ، حتی دشمنت 
 یک آدم ساده که باشی / برایت فرقی نمی کند که تجمل چیست / که قیمت تویوتا لندکروز چند است / بنز آخرین مدل ، چند ایربگ دارد 
 مهم نیست نیاوران کجاست / شریعتی و پاسداران و فرشته و الهیه / کدام حوالی اند 
 رستوران چینی ها / گرانترین غذایش چیست 
 ساده که باشی / همیشه در جیبت شکلات پیدا می شود 
 همیشه لبخند بر لب داری / بر روی جدول های کنار خیابان راه میروی 
 زیر باران ، دهانت را باز میکنی / و قطره قطره مینوشی باران را 
 آدم برفی که درست میکنی / شال گردنت را به او میبخشی 
 ساده که باشی / بربری داغ با پنیر واقعاً عشقبازیست 
 آدمهای ساده را دوست دارم / بوی ناب آدم می دهند 
 ساده که می‌شوی / فرمول نمی‌خواهی / ایکس تو همیشه مساوی ایگرگ توست 
 درگیر رادیکال، انتگرال نیستی / هرجایی به راحتی محاسبه می‌شی 
 ساده که می‌شوی / حجم نداری، جایی نمی‌گیری 
 زود به‌یاد می آیی و دیر از خاطر میروی 
 ساده که می‌شوی / کوچک می‌شوی / توی دل هر کس جا میشوی 

تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

عوارض روانگردان ها ...

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 
 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

http://s8.picofile.com/file/8302830376/MASRAFKONANDEYE_RAW8NGARD8NHAA_6.JPG تا به حال نام"اکستاسی" را شنیده‌اید؟ احتمالا در بین دوستان شما کسانی هستند که اسم این ماده را شنیده‌اند یا آن را مصرف کرده‌اند؟! اکستاسی در قالب قرص‌های شادی‌بخش به "طاعون خفته عصر ما" تبدیل ‌شده است.

-
به گزارش میگنا دکتر حسین ابراهیمی‌مقدم، روان‌شناس در گفت‌وگو با شفقنا زندگی با بیان اینکه اکستاسی که MDMA نیز نامیده می‌شود، داروهای مهمانی یا داروی باشگاهی رایج است که فرمول شیمیایی آن با آمفتامین‌ها که محرکند و هم با مسکالین که توهم‌زاست، شباهت‌هایی دارد، اظهار داشته: «در ایران این قرص را با نام‌های مختلفی می‌ شناسند، از جمله
اکستیسی، اکستاسی، اکستازی، XTC، E، EX، X، قرص شادی، قرص عشق، قرص نشئه، بمب شادی، سوپر من، مرسدس، استار، جت و... این ماده به صورت قرص‌های خوراکی و جویدنی، کپسول و مواد تدخینی و تزریقی موجود است که البته متداول‌ترین شکل آن به صورت قرص است.مصرف اکستیسی در مصرف‌کنندگان باعث ایجاد نیروی محرکه در آنها می‌شود و پس از مصرف فرد به‌طور ناگهانی به سمت انرژی زیاد می‌رود. این قرص به عنوان توهم‌زای ملایم، مصرف‌کننده را از واقعیت دور می‌کند. از این رو به نظر می‌رسد که ترکیب این دو (ایجاد انرژی و توهم‌)، مصرف‌کنندگان را تا حدی از بازداری‌ها و آگاهی‌ از نتایج احتمالی رفتار خطرناک مانند رفتار جنسی بدون استفاده از کاندوم آزاد کند.»
وی در ادامه اظهار داشت: «از اکستیسی نخست در دهه 1970 به صورت قانونی استفاده می‌شود و حتی پزشکان آن را برای کمک به درمان تجویز می‌کردند. این دارو در دهه 1980، بخشی از صحنه داروی تفریحی و خلاف قانون شده بود. امروزه هم تلاش می‌شود تا پژوهش‌ها در جهت استفاده‌های دارویی MDMA هدایت شود، اما مقاومت‌های زیادی وجود دارد. همان‌گونه که برای تحقیق در استفاده‌های پزشکی ماری‌جوانا وجود دارد در حالی که جر و بحث ادامه دارد به نظر می‌رسد که محبوبیت مصرف این داروی مهمانی یا باشگاهی، در میان دانش‌آموزان دبیرستانی و دانشجویان دوره لیسانس در حال افزایش است.»
اکستیسی، با کاهش سروتونین به کارکرد حافظه فعال آسیب می‌رساند
وی با اشاره به اینکه مصرف این داروی باشگاهی می‌تواند باعث بروز اضطراب در مصرف‌کننده شود، افزود: «اکستیسی به معنای زندگی کردن در مرز بوده و علت آن تا اندازه‌ای خطرهای شناخته‌شده و چندخطر بالقوه برای آن است. نتایج آزمایش روی جانداران آزمایشگاهی مانند موش نشان می‌دهد که MDMA (اکستیسی) می‌تواند اضطراب را افزایش دهد. همچنین باعث کاهش فعالیت ناقل‌های عصبی سروتونین و دوپامین شود. درحالی که کاهش سروتونین به کارکرد حافظه فعال آسیب می‌رساند و باعث بروز مشکلاتی در خوردن، خوابیدن و خلق و خوی فرد می‌شود. بعضی پژوهشگران نیز نگرانند که حتی مصرف‌کنندگان اتفاقی این دارو، خود را در معرض مشکلاتی مربوط به کاهش سروتونین و دوپامین قرار بدهند. از این رو هرگوه تغییر ناگهانی در افکار، احساس، کلام و حتی اشتها و خواب جوانانی که اقدام به مصرف قرص‌های (اکستازی) می‌کنند را باید به عنوان یک زنگ خطر جدی قلمداد کرد.»
مصرف مکرر ماری‌جوانا باعث ایجاد وابستگی در فرد می‌شود
عضو هیات علمی دانشگاه آزاد در ادامه گفت‌وگو اشاره‌ای به تعریف داروی توهم‌زاها داشت و گفت: «داروهای توهم‌زا را به این علت توهم‌زا می‌نامند که بدون محرک بیرونی، باعث ایجاد احساس‌ها و ادراک‌هایی در مصرف‌کننده می‌شود. مصرف مواد روانگردان توهم‌زا ممکن است باعث بروز آثار دیگری مانند آرمیدگی، شنگولی یا در برخی موارد وحشت‌زدگی در مصرف‌کننده شود. ماری جوانا هم جزو مواد روانگردان توهم‌زا محسوب می‌شود که از گیاه شاهدانه که به صورت خودرو و در مناطق زیادی از جهان می‌روید به دست می‌آید و از آنجا که مصرف آن باعث آرمیدگی در برخی از مردم می‌شود، مصرف‌کننده این احساس را دارد که مصرف آن روحیه او را بالا می‌برد و توهمات خفیفی را هم به وجود می‌آورد.»
وی با اشاره به اینکه گرایش به سمت استفاده از ماری‌جوانا و اعتیاد به آن در دنیای امروز شیوع فراوانی یافته و در اغلب موارد نخستین گزینه برای افرادی است که استفاده از مواد مخدر را تجربه می‌کنند، بیان کرد: «درتصور عوام ماری جوانا یک ماده بی‌خطر گیاهی است و استفاده از آن ضرری برای انسان ندارد در صورتی که بیش از 400 نوع ماده شیمیایی خطرناک در آن دیده شده.
مصرف مکرر ماری‌جوانا اعتیادآور بوده و باعث ایجاد وابستگی در فرد می‌شود. این وابستگی با علائمی از قبیل وسوسه‌های شدید برای مصرف بیشتر، بی‌حوصلگی، بی‌خوابی، زودرنجی، استرس در فرد مشخص می‌شود. نتایج پژوهش‌های انجام‌شده نشان می‌دهد افرادی که به استفاده از ماری‌جوانا معتاد شده‌اند در برابر فقدان این ماده مخدر دچار عصبانیت، خشونت و اعمال خلافکارانه شده و در نهایت به مواد مورد نیاز خود دسترسی پیدا می‌کنند. با بررسی‌های انجام‌شده توسط موسسه بین‌المللی سوء ‌مصرف مواد اثری که ماری‌جوانا بر هر فردی دارد به میزان استفاده، میزان ماده موثر و درجه خلوص آن بستگی دارد.»
ماری‌جوانا حافظه کوتاه‌مدت را تضعیف و یادگیری را کند می‌کند
واکنش‌های روانپریشی در مصرف‌کنندگان ماری‌جوانا
ابراهیمی‌مقدم همچنین در ادامه افزود: «ماده توهم‌زای عمده در ماری جوانا دلتا- 9 - تتراهیدروکانابینول یا THC است که در ساقه و برگ‌های شاهدانه یافت می‌شود اما
ماده یادشده در رزین بسیار غلیظ شده است و مواد روانگردان حشیش یا بنک از رزین به دست می‌آیند که قوی‌تر از ماری‌جواناست.»
به گفته این روانشناس در قرن نوزدهم، ماری‌جوانا به آن اندازه که امروزه آسپیرین برای سردردها و دردهای جزئی مصرف می‌شود مورد استفاده قرار می‌گرفت و مردها می‌توانستند ماری‌جوانا را بدون نسخه از داروخانه بخرند اما در حال حاضر، هم مصرف ماری‌جوانا و داشتن آن در بیشتر ایالت‌ها غیرقانونی است.
وی غیرقانونی بودن ماری‌جوانا را چندین خطر بهداشتی دانست و گفت: «مصرف این ماده روانگردان به هماهنگی ادراکی-حرکتی آسیب می‌رساند، حافظه کوتاه‌مدت را تضعیف و یادگیری را کند می‌کند. علاوه بر این، با آنکه مصرف آن در بسیاری از مردم باعث بروز تغییرات خلقی می‌شود ولی مواردی از اضطراب و آشفتگی پریشان‌کننده و گزارش‌هایی از واکنش‌های روانپریشی نیز در مصرف‌کنندگان دیده شده است.»
به گفته ابراهیمی‌مقدم
برخی از مصرف‌کنندگان هم اظهار می‌کنند که ماری‌جوانا به آنها کمک می‌کند تا اجتماعی شوند. سرخوشی متوسط تا شدید با گزارش‌هایی از ادراک تیزبینانه افزایش خودپیشی فکر خلاق و همسویی با دیگران ارتباط دارد. به نظر می‌رسد که با مصرف آن، زمان کند شده باشد و ممکن است آهنگ معینی که چند دقیقه است، چنان به نظر برسد که یک ساعت طول کشیده است. آگاهی از احساس‌های بدنی مانند ضربان قلب افزایش می‌یابد. همچنین مصرف‌کنندگان ماری‌جوانا گزارش می‌دهند سرخوشی شدید باعث گم‌گشتگی می‌شود. درصورتی که مصرف ماری‌جوانا باعث ایجاد شنگولی شود ممکن است فقدان هویت شخصی به عنوان هماهنگی با جهان تعبیر شود اما مصرف‌کنندگانی که گم‌گشتگی را تهدیدکننده می‌دانند و می‌ترسند که هویت خود را دوباره به دست نیاورند، افزایش ضربان قلب و افزایش آگاهی از احساس‌های بدنی‌شان منجر می‌شود که از کنترل خارج شدن قلبشان بترسند.
"ال‌اس‌دی" باعث از دست‌دادن قدرت تشخیص می‌شود
طیف مواد توهم‌زا بسیار وسیع است و محدود به یکی دو موردی که اشاره شد، نمی‌شود. این مواد مخدر توهم‌زا به طریق شیمیایی و در آزمایشگاه یا از قارچ‌ها استخراج می‌شوند؛ LSD یا اسید لیزرجیک دی اتیل آمید نیز از دیگر توهم‌زای مصنوعی به شمار می‌رود.
مصرف‌کنندگان این ماده، ادعا می‌کنند که اسید لیزرجیک دی‌اتیل‌آمید هوشیاری را گسترش می‌دهد و دنیای تازه‌ای را به روی آنها باز می‌کند و وقتی ال‌اس‌دی مصرف می‌کنند به بینش‌های بزرگی دست می‌یابند اما هنگامی که اثرش از بین می‌رود نمی‌توانند آنها را به یاد بیاورند.
دکتر ابراهیمی‌مقدم با بیان اینکه ال‌سی‌دی، دارویی است که احساس شخص را نسبت به جایی که در آن است مختل می‌کند و اگر زیاد مصرف شود باعث ایجاد توهم می‌شود، اظهار داشت: «
وخیم‌ترین پیامد ال‌سی‌دی را از دست‌دادن قدرت تشخیص واقعیت است دگرگونی هوشیاری که در اثر مصرف ال‌سی‌دی ایجاد می‌شود، ممکن است به رفتاری بسیار غیرمنطقی و همراه با گم‌گشتگی، یا گهگاه به حالتی از وحشت‌زدگی منجر شود که طی آن قربانی احساس کند نمی‌تواند اعمال یا افکار خود را کنترل کند. بوده‌اند کسانی که در این حالت از مکان‌های بلند به پایین پریده و مرده‌اند. مصرف‌کنندگان LSD علائم روانپریشی‌های نسبتا درارمدت مانند اسکیزوفرنی یا افسردگی‌های شدید را نشان می‌دهند.»
مصرف مرتب توهم‌زاها ممکن است به تحمل و وابستگی روانی منجر شود
به گفته ابراهیمی‌مقدم از دیگر پیامدهای مصرف ال‌سی‌دی، بازگشت به گذشته است؛ ادراک‌های تحریف‌شده یا توهماتی که سیر و سیاحت ال‌اس‌دی را تقلید می‌کنند. انجمن روانپزشکی آمریکا به زبان فنی، بازگشت به گذشته را اختلال ادراک ادامه‌دار توهم‌زا HPPD نامیده است. بنابر اظهارات این انجمن، توضیح روانشناختی بازگشت به گذشته این است: اشخاصی که به‌طور مرتب ال‌سی‌دی مصرف می‌کنند به احتمال زیاد پروازهای خیال‌بافی را ممکن می‌سازند. نتایج پژوهش‌ها روی 38 فرد مبتلا به اختلال ادراک ادامه‌دار توهم‌زا HPPD نشان می‌دهد که دنبال کردن مصرف‌کنندگان PCD به صورت داروی بی‌حس کننده و آرام‌بخش گسترش یافته و به نام‌های خیابانی گرد پریان، اوزون، خل و چل و سوخت راکب رفته شناخته می‌شود.»
عضو هیات علمی دانشگاه آزاد در پایان با اشاره به اینکه اصطلاحات خیابانی مفصل‌های کشنده و خبرچین بلورین نیز اشاره به PCD مخلوط با ماری جوانا دارد، گفت: «مصرف مرتب توهم‌زاها ممکن است به تحمل و وابستگی روانی منجر شود با این حال هنوز مشخص نیست که وابستگی فیزیولوژیک ایجاد می‌کند یا نه. ولی مصرف دوزهای بالا می‌تواند هماهنگی حرکتی بدن را تضعیف و قضاوت را مختل کند و باعث تغییر خلق و خو و بروز توهمات ترسناک و هذیان شود.»

تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

افشای شخصیت ناخوشایند ایرانیها ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 افشای شخصیت ناخوشایند ایرانیها ... 
  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

وبلاگ  فاضلی ، محمد ، خبرآنلاین : دیروز خانوادگی به تماشای فیلم «ساعت 5 عصر» ساخته مهران مدیری نشستیم. یکی از دانشجویانم چند سال قبل http://s8.picofile.com/file/8302878984/AADAT_H8YE_BADE_IR8NY_4.jpgپایان‌نامه کارشناسی ارشدش را درباره ساخته‌های مهران مدیری نوشت و از آن‌جا که تقریباً همه ساخته‌های تلویزیونی او را دیده‌ام، فکر می‌کنم اکنون می‌شود تصویری از تجربه هنری مدیری ارائه کرد. فیلم‌سازی او در درجه اول برایم مهم نیست، بلکه ایده‌ای که او روایت می‌کند قابل نقد است.
مهران مدیری بیش از یک دهه است که «گفتمان خودزنی» را با تصویر روایت می‌کند.
منظورم از «گفتمان خودزنی» مجموعه ایده‌ها، متون، تصاویر و کردارهایی است که بر این تصور بنا شده‌اند که ایرانیان ملتی قانون‌گریز، بی‌اخلاق، بی‌نظم، فاقد تفکر سیستمی، اقتدارگرا، فاسد، مال‌دوست، طمع‌کار و شماری دیگر از صفات ناپسند هستند. این گفتمان، ویژگی‌های ناپسند ایرانیان را ذاتی فرهنگ آن‌ها دانسته و در نظری‌ترین و روشنگرترین بیانش راهکار توسعه و حل مشکلات ایران را کار فرهنگی و اصلاح
http://s8.picofile.com/file/8302879176/AADAT_H8YE_BADE_IR8NY_2.jpgتک‌تک مردم ایران معرفی می‌کند.
مهران مدیری راوی تصویری تلویزیونی - و نه سینمایی، حتی در ساعت 5 عصر - از گفتمان خودزنی است. سیامک انصاری نیز در نقش‌های متعدد سریال‌های پاورچین، نقطه‌چین، شب‌های برره، شوخی کردم، و حتی مجموعه دورهمی، شخصیت عاقل، اخلاقی، مهربان، آزاداندیش و بیشتر «دانای کل»ی است که میان یک مشت بی‌اخلاق، منفعت‌طلب، نادان، حریص و بدون دوراندیشی گیر افتاده است.
من وسوسه می‌شوم بگویم که «مدیری برداشت از خودش را در نقش‌های متعدد سیامک انصاری به تصویر می‌کشد.» استنداپ‌های مدیری در دورهمی نیز همین رویکرد را دارند. او هر بار جلوه‌ای از آن‌چه را بی‌خردی‌های جامعه می‌انگارد هجو می‌کند. سیامک انصاری و نقش‌هایش آن‌قدر تکرار شده‌اند که توجیه می‌شوم بگویم مدیری دائم فاصله فهم و ادراک خودش با جامعه‌ای را که تصور می‌کند مظلومانه در آن گیر افتاده است به دیگران یادآور می‌شود. برخی
http://s9.picofile.com/file/8302879442/KUDAK_DAR_HES8R_1.jpgرفتارهای شخصی او نیز می‌توانند برای تقویت این ایده به‌کار گرفته شوند.
آخرین ساخته مدیری نیز تکرار همان گفتمان خودزنی است، این بار در قالب رسانه سینما، البته با ساختاری تلویزیونی؛ گویی سکانس‌های مختلف فیلم را می‌شود از هم جدا کرد و به صورتی شبیه مجموعه «شوخی کردم» پخش کرد. هر بلایی که در این فیلم بر سر سیامک انصاری می‌آید، جدای از بقیه فیلم، با کمی ویرایش، یک هویت جداگانه دارد، و خیلی به دانستن پس و پیش داستان احتیاج ندارید.
مهم این است که این «سینویزیون» (سریال تلویزیونی که ادای فیلم سینمایی درمی‌آورد) هیچ حرف عمیقی درباره مشکلات جامعه ایران و چرایی بروز آن‌ها ارائه نمی‌کند.
مدیری عقلانیت و اخلاقی را که سیامک انصاری نمایندگی می‌کند در تصویر غلو شده‌ای از ناخرسندی‌های جامعه ایران به تصویر می‌کشد؛ و خیلی با تعجب به معدود رفتارهای درست شهروندان می‌نگرد. سیامک انصاری به تنها پرستاری که کارش را در بیمارستان درست انجام می‌دهد می‌گوید «شما از سیاره دیگری آمده‌اید؟» و به کارمند خوش‌خلق و اخلاقی بانک هم با نگاهی متعجب می‌نگرد. مدیری دائم نشان می‌دهد آن‌که اعتماد کند قربانی می‌شود، و دیگران بی‌صبرانه منتظرند تا دیگران را تیغ بزنند.
این‌ها دقیقاً حرف‌های گفتمان خودزنی است که گاه روایت تصویری پیدا می‌کند یا در نوشته‌های مختلفی درباره خلقیات
http://s8.picofile.com/file/8302879642/AADAT_H8YE_BADE_IR8NY_1.jpgایرانیان تکرار می‌شود. روایان گفتمان خودزنی دست آخر مجبور می‌شوند خود را حکیم، دانای کل یا برگزیده‌ای معرفی کنند که شخصاً توانسته‌اند راه خود به سوی رستگاری فردی و مدرن‌شدن را برگزینند و از نادانی، بی‌اخلاقی و بلبشویی که دنیای انسان ایرانی را فرا گرفته است بگریزند. این راویان هرگز توضیح نمی‌دهند جامعه‌ای که تا به این اندازه به‌هم‌ریخته، نامنظم، بی‌عاطفه، سودجو و بی‌اخلاق است چگونه جلوه‌های مهمی از انسانیت، عقلانیت و سازمان اجتماعی از خود بروز می‌دهد. این راویان هرگز قادر نمی‌شوند یا جرأت نمی‌کنند تحلیل خود را به سمت ساختارهایی http://s9.picofile.com/file/8302880334/OLGUGEERY_AZ_MO_AL_LEM_1.jpegببرند که در مواضع خاص بر آدم‌ها فشار می‌آورند تا ملزومات عقلانیت، اخلاق یا زیست عاطفی را ترک کنند.
گفتمان خودزنی، اگرچه از سوی بسیاری به عنوان «فاش‌کننده جلوه‌های ناخوشایند شخصیت ایرانی» تقدیر می‌شود، اما در نهایت بیشتر از آن‌که توضیحی برای توسعه‌نیافتگی و ناخرسندی جامعه ایرانی، یا حتی مشاهده‌ای منصفانه باشد، فخرفروشی راوی است به جامعه‌ای که آن‌را بسیار عقب‌مانده‌تر از خود می‌انگارد.
ژست روشنفکری فخرفروشانه‌ای است که گیشه را هم اگر فتح کند، اثر هنری از آن بیرون نمی‌آید؛ حتی اگر جنجالی‌ترین حادثه یک دهه اخیر ایران را دست‌آویز خود قرار دهد.

 

تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

تمسخر بیماران روانی ، روانپزشکان، روانشناسان و مشاوران در ...


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 
  تمسخر بیماران روانی ، روانپزشکان، روانشناسان و مشاوران در ... 


  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 
تمسخر بیماران روانی و تخریب روانپزشکان، روانشناسان و مشاوران در برنامه «دورهمی»!

در آخرین شب تابستانی تیرماه مردم و خانواده‌های ایرانی پای برنامه دورهمی مهران مدیری نشستند تا احتمالا لختی بیاسایند و پای نمایش‌های طنز برنامه لبخندی به لبانشان بنشیند.

شب گذشته (31 تیر 1396) برنامه طنز دورهمی موضوع خود را به مشورت و مراکز مشاوره اختصاص داد.
به گزارش میگنا دکتر مجتبی ارحام‌صدر - روانپزشک، طی یادداشتی اعتراضی نسبت به این برنامه در روزنامه شرق نوشت: در آخرین شب تابستانی تیرماه مردم و خانواده‌های ایرانی پای برنامه دورهمی مهران مدیری نشستند تا احتمالا لختی بیاسایند و پای نمایش‌های طنز برنامه لبخندی به لبانشان بنشیند.  اما این «دورهمی» از جنس دیگری بود و بابی را در رسانه ملی فتح کرد که تاکنون سابقه نداشته است.
  در حضور تماشاگران برنامه و در مقابل چشم مردم، سازندگان و بازیگرانی که احتمالا قصد نقد عملکرد روان‌پزشکان و روان‌شناسان را داشتند،
شروع به تمسخر و استهزای علائم بیماری‌های جدی و سخت روان‌پزشکی کردند و با ذکر نام علمی و لاتین بیماری‌ها به صورت نمادین به بیماران روان‌پزشکی خندیدند! 
مهران مدیری، مجری و سازنده برنامه، هم از کنار گود برنامه سریال نه‌چندان زیبای تمسخر بیماری یک عده انسان بی‌گناه را تکمیل می‌کرد و دم‌به‌دم آتشی می‌داد که معلوم نیست چه چیزی را نخواهد سوزاند!
گذشته نه‌چندان‌دور: در سال‌های اخیر افکار عمومی ما با طنزپردازی‌های آقای مدیری که گهگاه جنجالی هم می‌شود غریبه نیست. 
ایشان که نبض زمانه را خوب می‌شناسد و سمت وزیدن باد را خوب می‌فهمد، گاهی به تحصن نمایندگان مملکت و گاهی به عملکرد سیاست‌مردان خوشنام کشور‌ گیر می‌دهد و به‌این‌ترتیب مایه و ماده طنز برای خودش فراهم می‌آورد.  مدیری یک سریال کامل و درسته هم در نقد و هجو پزشکان و پزشکی مملکت ساخت و تا مراحل آخر آن را پیش برد و تقریبا هرچه بود و نبود گفت.
اما این برنامه از جنس دیگری بود؛ هنوز هم معتقدم سریال‌سازی در نقد پزشکان اشکالی ندارد، اگرچه تخریب جای نقد را در آن گرفته باشد، اما تمسخر بیماری و علائم بیماران مظلوم روان‌پزشکی هیچ توجیهی ندارد، مگر اینکه احتمال بدهیم عده‌ای دارند با مستمسک قراردادن نشانه‌ها و اسم بیماری‌های روان آدمی، برنامه طنز می‌سازند و با درد بیماران کاسبی می‌کنند.
نکته نگران‌کننده همین‌جاست که جای نقد پزشک و روان‌پزشک و روان‌شناس با لودگی در مورد نشانگان و رنج و درد بیمار روان‌پزشکی عوض شود.
نمونه‌های مشابه: خوشبختانه در جهانی زندگی می‌کنیم که نمونه و مشابه برای هرچیزی زیاد است. کارگردانان زیادی به سراغ پرداخت طنز از آموزه‌های روان‌شناختی رفته‌اند. حتی بسیار نویسنده و هنرمند و فیلم‌ساز داریم که مستقیما سروقت بیماری روان‌پزشکی و نشانه‌های آن رفته‌اند، اما هوشیار بوده‌اند تا در دام مسخره‌کردن بیماران روان‌پزشکی نیفتند. نویسندگانی مثل ساعدی، مرتضاییان آبکنار و آیدا مرادی‌آهنی در ایران و خارجیانی چون سالینجر، وونه‌گات، بکت، کامو و کارور همگی از گرفتاری‌های روان انسان محترمانه گفته‌اند و نوشته‌اند بدون اینکه برچسب بیماری روانی به پیشانی کسی بزنند. 
چه کسی است که نوشته‌ها و ساخته‌های وودی آلن را فارغ از دغدغه‌های روان‌شناختی بداند، درحالی‌که او هم طنزپرداز است، اما همواره مرز مشخصی دارد بین نقد درمانگر و استهزای بیمار و بیماری. برادران کوئن در اکثر فیلم‌هایشان شخصیت‌های گرفتار بیماری روان‌پزشکی را نمایش می‌دهند، ولی آیا چون طنزپرداز ما به دام ریشخند بیماری و رنج دیگری می‌رفتند؟
بازی خطرناک با اخلاق و سلامت عمومی: در زمانه‌ای که بیش از هر زمان دیگری احتیاج به ارتقای شاخصه‌های اخلاق عمومی و سلامت روان داریم، برنامه‌ای زنده روی آنتن می‌رود که در آن علنا بیماران روان‌پزشکی دست انداخته می‌شوند و دورهمی به آنها و رنج و دردشان می‌خندد!
این‌چنین نشان بیماری را بر پیشانی تعدادی انسان بی‌گناه‌زدن چه پیامی به جامعه می‌دهد؟
در کارزاری که متخصصان سلامت روان، اعم از روان‌پزشک و روان‌شناس و مشاور در مبارزه با بیماری‌ها و مشکلات روان‌شناختی جامعه دارند،
یکی از موانع همیشگی برای مراجعه و طرح مشکل، ترس و نفرت بیماران از انگ و استیگمای بیماری روان‌پزشکی است. نام و شهرتی که به اسم بیماری روانی مطرح می‌شود همیشه مانعی است که انسان گرفتار را از آغوش درمانگران دور می‌کند و به کنج تنهایی دردآورش سوق می‌دهد. بنابراین مبارزه با انگ بیماری همواره در دستور کار دست‌اندرکاران سلامت روان جوامع قرار دارد.
در چنین شرایطی شاهدیم که مدیری و تیمش چنین ناشیانه و توهین‌آمیز به سراغ علائم و نشانه‌ها و نام چند بیماری نادر روانی می‌روند و با آنها دستمایه طنز می‌سازند! آیا این برنامه و این نگرش درست در مسیر خلاف سیاست‌های سلامت عمومی نیست؟!
مشاهده فیلم : اینجا
لینک کامل برنامه


تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

برچسب ها: مشکلات روان‌شناختی، دورهمی، نقد و هجو پزشکان، مهران مدیری، تمسخر بیماران روانی،

پس بگو حاج رضا بآبآی مرضیه! ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 

  پس بگو حاج رضا بآبآی مرضیه! ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 


http://s9.picofile.com/file/8302605434/DOXTARE_HAMS8YEH_1.jpg

http://s8.picofile.com/file/8302605634/DOXTARE_HAMS8YEH_3.jpg

http://s9.picofile.com/file/8302605742/DOXTARE_HAMS8YEH_2.jpg

http://s9.picofile.com/file/8302605850/DOXTARE_HAMS8YEH_4.jpg

    وسط حیاط نشسته بودم وُ چایی میخوردم یهو در حیاط باز شد ننه-ام با یک زنبیل پر از میوه گریان اومد تو. ترسیدم ... ها ننه چی شده؟ وسط هق هق-اش گفت «نشستی چایی میخوری دنیا را اب ببره» ...! پریدم تو حرفش! «حالا میگی چی شده ... یا نه »!؟ با گریه گفت «بیچاره حاج رضا فوت کرده». گفتم «آخیش راست میگی ..کی مرده»؟ «میگه همین نیم ساعت پیش »... فهمیدم هوا پسه چایی ام را هورت کشیدم وُ گفتم «خدا بیامرزدش ! حالا حاج رضا کی هست»؟ یک نگاه عاقل اندر سفیه بهم انداخت وُ گفت «حاج رضا شوهر زبیده خانم. دوست قدیمی خودم». دوباره گفتم «آخ آخ بیچاره در عرض نیم ساعت بیوه شد»! تو همین فاصله ننه ام میوه ها را ریخت تو حوض وُ گفت «آره خدا نصیب گرگ بیابون نکنه»! گفتم «اه گرگ مش رضا را خورده»؟! «حالا کدوم زبیده خانمو میگی». کف دستش رو گذاشت زیر چونه-اش وُ گفت «وُُوُی مگه چند تا زبیده خانوم داریم»؟ گفتم «نمیدونم». «زبیده خانم مادر حمید! که رفته سربازی». دوباره گفتم «بیچاره حالا خدمت سربازی کوفتش میشه». گفت «آره بدبخت. حالا خدا کنه جاندرما ! بزارن بیاد خونه برا سوم وُ هفت ِ عزاداری باباش»!!!! گفتم «ننه جاندرما نه!! ژاندارما». گفت «حالا تو ملا غلطی نشو خودوم میدونم، همون (جاندارما ). گفتم «حالا هر خری مهم نیست! اما آخرش نفهمیدم حاج رضا کیه»؟ گفتش «ای خدا از دست تو! حاج رضا بابای مرضیه که پارسال دیپلم خیاطی گرفت». پرسیدم «حاج رضا ! با این سنش تازه پارسال دیپلم گرفت»؟! جواب داد «تو مغزت زیاد آفتاب خورده چرا چرت وُ پرت میگی!! خوده مرضیه رو میگم». پرسیدم «همون مرضیه که تو خیاطی اقا شهاب کار میکنه»!؟ با کله اش حرفمو تایید کرد. «همون مرضیه که همیشه دامن آبی وُ صندل پاش میکنه»؟ گفت «الهی خیر ببینی ننه یک چایی هم برا من بریز زبانم خشک شده، آره همون مرضیه». پرسیدم «اه!! ... همون مرضیه که شبا بالای پشت بوم مینشست وُ درس میخوند، تا اخرش بعد از3 سال دیپلم گرفت»؟ در حالیکه کم کم چشمهایش داشت به سمت من خیره میشد با لحنی اعتراضی گفت «آره همون مرضیه» ... گفتم «آخ آخ همون مرضیه که همیشه میخنده خیلی هم مهربونه»! با مشت گره کرده میزنه تو سینه اش!!! «بمیرم ! ننه مرده ... آره همون مرضیه». در حالیکه دستش ارام داشت میرفت سمت دسته جارو ، گفتم «همون مرضیه که یک کمی هم شیطونه وُ خیلی هم خوش خنده-ست وُ هویج بستنی هم خیلی دوست داره». دسته جارو را برداشت گفت «آره ننه مرده!! همون خودشه».
چایی را دادم دستش و گفتم «خوب ننه از اول بگو حاج رضا بابای مرضیه، حالا میدونم چه کسی مرده، حالا من چطوری به مرضیه تسلیت بگم»؟؟! ...
ای خدا دلم گرفت بیچاره مرضیه!! بهتره برم جلوی خیاطی آقا شهاب تا دیر نشده بهش بهش بگم چقدر در غمش شریکم ...

تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی    

روش برخورد با مردم

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 روش برخورد با مردم   

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 


http://s9.picofile.com/file/8302561150/EM8M_REZAA_M3L8D_TO_SYEH_2.jpg

http://s9.picofile.com/file/8302560876/EMAAM_REZAA_M3L8D_TO_SYEH_3.jpg

http://s9.picofile.com/file/8302564018/EM8M_REZAA_M3L8D_TO_SYEH_6.jpg

http://s8.picofile.com/file/8302564168/EM8M_REZAA_M3L8D_TO_SYEH_4.jpg

http://s8.picofile.com/file/8302564476/EM8M_REZAA_M3L8D_TO_SYEH_5.jpg

http://s9.picofile.com/file/8302564792/EM8M_REZAA_M3L8D_TO_SYEH_1.jpg

 

     مرحوم شیخ طوسى رضوان اللّه تعالى علیه ، کتاب رجال :
در یکى از روزها، عدّه اى از دوستان امام رضا علیه السلام در منزل آن حضرت گرد یکدیگر جمع شده بودند و یونس بن عبدالرّحمن نیز که از افراد مورد اعتماد حضرت و از شخصیّت هاى ارزنده بود، در جمع ایشان حضور داشت .
هنگامى که آنان مشغول صحبت و مذاکره بودند، ناگهان گروهى از اهالى بصره اجازه ورود خواستند.
امام علیه السلام ، به یونس فرمود: داخل فلان اتاق برو و مواظب باش هیچ گونه عکس العملى از خود نشان ندهى ؛ مگر آن که به تو اجازه داده شود.
آن گاه اجازه فرمود و اهالى بصره وارد شدند و بر علیه یونس ، به سخن چینى و ناسزاگوئى آغاز کردند.
و در این بین حضرت رضا علیه السلام سر مبارک خود را پائین انداخته بود و هیچ سخنى نمى فرمود؛ و نیز عکس العملى ننمود تا آن که بلند شدند و ضمن خداحافظى از نزد حضرت خارج گشتند.
بعد از آن ، حضرت اجازه فرمود تا یونس از اتاق بیرون آید.
یونس با حالتى غمگین و چشمى گریان وارد شد و حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت :
یاابن رسول اللّه ! من فدایت گردم ، با چنین افرادى من معاشرت دارم ، در حالى که نمى دانستم درباره من چنین خواهند گفت ؛ و چنین نسبت هائى را به من مى دهند.
امام رضا علیه السلام با ملاطفت ، یونس بن عبدالرّحمان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: اى یونس ! غمگین مباش ، مردم هر چه مى خواهند بگویند، این گونه مسائل و صحبت ها اهمیّتى ندارد، زمانى که امام تو، از تو راضى و خوشنود باشد هیچ جاى نگرانى و ناراحتى وچود ندارد.
اى یونس ! سعى کن ، همیشه با مردم به مقدار کمال و معرفت آن ها سخن بگوئى و معارف الهى را براى آن ها بیان نمائى .
و از طرح و بیان آن مطالب و مسائلى که نمى فهمند و درک نمى کنند، خوددارى کن .
اى یونس ! هنگامى که تو دُرّ گرانبهائى را در دست خویش دارى و مردم بگویند که سنگ یا کلوخى در دست تو است ؛ و یا آن که سنگى در دست تو باشد و مردم بگویند که درّ گرانبهائى در دست دارى ، چنین گفتارى چه تاءثیرى در اعتقادات و افکار تو خواهد داشت ؟
و آیا از چنین افکار و گفتار مردم ، سود و یا زیانى بر تو وارد مى شود؟!
یونس با فرمایشات حضرت آرامش یافت و اظهار داشت : خیر، سخنان ایشان هیچ اهمیّتى برایم ندارد.
امام رضا علیه السلام مجدّدا او را مخاطب قرار داد و فرمود:
اى یونس ، بنابر این چنانچه راه صحیح را شناخته ، همچنین حقیقت را درک کرده باشى ؛ و نیز امامت از تو راضى باشد، نباید افکار و گفتار مردم در روحیّه ، اعتقادات و افکار تو کمترین تاثیرى داشته باشد؛ مردم هر چه مى خواهند، بگویند.

  

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

امامزاده ای که خودمون ساختیم ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 امامزاده ای که خودمون ساختیم ...   

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

  در ادوار گذشته چند نفر صیاد تصمیم گرفتند ممر معاشی از رهگذار خدعه و تزویر به دست آورند و به آن وسیله زندگانی بی دغدغه و مرفهی برای خود تحصیل و تامین نمایند، پس از مدتها تفکر و اندیشه، لوحی تهیه کرده نام یکی از فرزندان ائمه را بر آن نقر کردند و آن لوح مجعول را در محل مناسبی نزدیک معبر عمومی روستائیان پاکدل در خاک کردند. آن گاه مجتمعا بر آن مزار دروغین گرد آمدند و زانوی غم در بغل گرفتند به یاد بدبختی های خود در زندگی، به خاطر امامزاده خود ساخته، گریه را سر دادند و به قول معروف «حالا گریه نکن کی بکن !» چون عابرین ساده لوح به تدریج در آنجا جمع شدند و جمعیت قابل توجهی را تشکیل دادند شیادان با شرح خواب های عجیب و غریب با آنان فهماندند که هاتف سبز پوشی در عالم رویا آنها را به این مشهد مقدس و مکان شریف هدایت فرموده و از لوح مبارکی که در دل این خاک مدفون است بشارت داده است. روستاییان پاک طینت فریب نیرنگ و تدلیس آنها را خورده به کاوش زمین پرداختند تا لوح به دست آمد و دعوی آنها ثابت گردید. دیگر شک و تردیدی باقی نمی ماند که این چند نفر مردان خدا هستند و فضیلت و صلاحیت آنها ایجاب می کند که خدمت مزار را خود بر عهده گیرند. طبیعی است چون این خبر به اطراف و اکناف رسید و موضوع کشف و پیدایش امامزاده جدید دهان به دهان گشت، هر کس در هر جا بود با هر چه که از نذر و صدقه توانست بردارد به سوی مزار مکشوفه روان گردید. خلاصه کار و بار این امامزاده دیر زمانی نگذشت که بازار مزارات اطراف را کساد کرد و هر قسم و سوگند بزرگ وحتی الاجرا بر آن مزار شریف و بقیه منیف بوده است. زایران و مسافران از سر و کول یکدیگر برای زیارتش بالا میرفتند. این روال و رویه سال ها ادامه داشته و شیادان بی انصاف به جمع کردن مال و مکیدن خون روستاییان و کشاورزان بی سواد پاکدل متعصب مشغول بودند. از آنجا که گفته اند «نیزه در انبان نمی ماند» قضا را روزی یکی از شیادان از همکار و دستیار خویش مالی بدزدید. صاحب مال به حدس و قیاس بر او ظنین گردید و طلب مال کرد. شیاد مذکور منکر سرقت شد و حتی حاضر گردید برای اثبات بی گناهیش در آن مزار شریف و بقعه منیف سوگند بخورد که مالش ندزدیده است. صاحب مال چون وقاحت و بیشرمی شریکش را تا این اندازه دید بی اختیار و بر خلاف مصلحت خویش در ملا عام و با حضور کسانی که برای زیارت آمده بودند فریاد زد :«ای بیشرم، کدام سوگند؟ کدام مزار شریف؟ این امامزاده ایست که با هم ساختیم و با آن کلاه سر دیگران می گذاریم نه آنکه بتوانی کلاه سر من بگذاری !» گفتن همان بود و فاش شدن اسرارشان همان.

  

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

عـِلم غیب داری که هر جفایی عین بلاست؟! ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 

 عـِلم غیب داری که هر جفایی عین بلاست؟! ...

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

http://s8.picofile.com/file/8302476242/HAR_CHE_AZ_DUST_RASAD_N3KUST_8.jpg

http://s9.picofile.com/file/8302476400/HAR_CHE_AZ_DUST_RASAD_N3KUST_7.jpg

http://s8.picofile.com/file/8302476568/HAR_CHE_AZ_DUST_RASAD_N3KUST_6.jpg

http://s9.picofile.com/file/8302476800/HAR_CHE_AZ_DUST_RASAD_N3KUST_4.jpg

http://s9.picofile.com/file/8302476934/HAR_CHE_AZ_DUST_RASAD_N3KUST_5.jpg

http://s9.picofile.com/file/8302477134/HAR_CHE_AZ_DUST_RASAD_N3KUST_2.jpg

http://s8.picofile.com/file/8302477592/HAR_CHE_AZ_DUST_RASAD_N3KUST_3.jpg

   نقاش مشهوری درحال اتمام نقاشی اش بود. آن نقاشی بطورباورنکردنی زیبا بود و میبایست در مراسم ازدواج شاهزاده خانمی نمایش داده میشد. نقاش آنچنان غرق هیجان ناشی از نقاشی اش بود که ناخودآگاه در حالیکه آن نقاشی را تحسین میکرد، چند قدم به طرف عقب رفت. نقاش هنگام عقب رفتن پشتش را نگاه نکرد که یک قدم به لبه پرتگاه ساختمان بلندی فاصله دارد. شخصی متوجه شد که نقاش چه میکند .میخواست فریاد بزند، اما ممکن بود نقاش بر حَسَب ترس غافلگیر شود و یک قدم به عقب برود و نابود شود، مرد به سرعت قلم مویی رابرداشت و روی آن نقاشی زیبا را خط خطی کرد. نقاش که این صحنه را دید باسرعت و عصبانیت تمام جلو آمد تا آن مرد را بزند. اما آن مرد تمام جریان را که شاهدش بود را برایش تعریف کرد که چگونه در حال سقوط بود.
 براستی گاهی آینده مان را بسیار زیبا ترسیم میکنیم، اما گویا خالق هستی میبیند چه خطری در مقابل ماست و نقاشی زیبای مارا خراب میکند. گاهی اوقات از آنچه زندگی بر سرمان آورده ناراحت میشویم ، اما یک مطلب را هرگز فراموش نکنیم:
«خالق هستی همیشه بهترین ها را برایمان مهیا کرده است».

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

 

رسانه میلی وَ واقعیتهای ونزوئلا ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 رسانه میلی وَ واقعیتهای ونزوئلا ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

http://s9.picofile.com/file/8302405168/NAFT_JANGE_1.jpg

http://s9.picofile.com/file/8302405400/DOZD8NE_BOZORG_RAHAA_1.jpg

http://s8.picofile.com/file/8302405568/TAWAR_ROM_MOB8REZEH_BAA_2.jpg

http://s9.picofile.com/file/8302405768/AFZ8YESHE_HOQUQ_1.jpg

http://s9.picofile.com/file/8302405918/TAWAR_ROM_MOB8REZEH_BAA_.jpg

http://s8.picofile.com/file/8302406426/AFZ8YESHE_HOQUQ_2.jpg

 

وبلاگ  دانشمندی، رضا ، خبرآنلاین :
 شوربختانه نزدیک به دو ماه است که مردم ونزوئلا، بیش از پیش، درگیر بحران و آشوب‌های خیابانی هستند. اما صداوسیما، سکوت اختیار کرده و تمایلی به انعکاس اخبار این کشور و واکاوی این بحران ندارد. اگر هم خبری از ونزوئلا منتشر شود، رویکرد قالبِ آن «مداخلۀ خارجی» است. کافی است «ونزوئلا» را در وب‌سایت خبرگزاری صداوسیما جستجو کنید، با چنین تیترهایی مواجه می‌شوید: ونزوئلا قطعنامه سازمان کشورهای آمریکایی را به رسمیت نمی‌شناسد / برگزاری شب احیا در کاراکاس / تظاهرات در مکزیک علیه دخالت خارجی در امور ونزوئلا / مادورو تغییر سیاست آمریکا در قبال کوبا را محکوم کرد / حقوق بشر و باز هم رویکرد دوگانه آمریکا! / انتقاد مورالس از دخالت آمریکا در امور داخلی ونزوئلا / ماه مبارک رمضان در ونزوئلا / مراسم گرامیداشت ارتحال امام خمینی(ره) درجهان / هواپیمایی یونایتد ایرلاینز پرواز به ونزوئلا را متوقف می‌کند / ونزوئلا از سازمان کشورهای آمریکایی خارج می شود / ارزش پول ملی ونزوئلا نزدیک به 65 درصد سقوط کرد ...
 اگر فکری برای مشکلات نظام اقتصادی کشور نشود، ممکن است امروز ونزوئلا، فردای ما باشد و با توجه به وجوه تشابه دو کشور (به‌ویژه اقتصاد نفتی)، کمتر رویدادی به این وضوح می‌تواند برای جامعۀ ما مایۀ عبرت‌ شود. پیش از وقوع آنچه اقتصاددانان «ونزوئلایی ‎شدن اقتصاد ایران» می‌نامند، باید به جامعه آگاهی‌ بخشید تا با دولت در اِعمال اصلاحات لازم همراه شود.
 رسانۀ ملی نیز اگر خواهان رشد و بلوغ مردم و جلوگیری از بروز مشکلات احتمالی است، باید به‌جای سکوت و تغافل و یا کتمان علل واقعی بحران ونزوئلا، به تببین منصفانه و واقع‌بینانۀ آن بپردازد. شایسته است علاوه بر انعکاس اخبار این آشوب‌ها در بخش‌های مختلف خبری، در برنامه‌های تحلیلی مانند گفتگوی ویژۀ خبری (شبکۀ دو)، از عُقلای اقتصاددان و باورمند به علم اقتصاد دعوت شود تا برای مردم توضیح دهند که چرا اکنون ونزوئلا در چنین شرایطی قرار گرفته است؛
آیا آنچه امروز در خیابان‌های ونزوئلا رخ می‌دهد صرفاً حاصل بدخواهی و توطئۀ آمریکاست یا معلول سیاست‌های نادرستِ اقتصادی و فساد گستردۀ اداری است(سطح کلان)؟
رئیس جمهور مادورو که خواهان تغییر قانون اساسی ونزوئلا است، کیست و چگونه مدارج قدرت را طی کرده و با کدام پیشینه و دانش، مدیریت جامعه را بر عهده گرفته است(سطح خُرد)؟
چرا کشوری که دارای بیشترین ذخایر نفتی اثبات‌شده جهان است، دچار «بحرانِ نان» شده و مبتلا به تورم 500 (و به روایتی 700) درصدی است؟

بی‌شک رنج انسان‌ها در ونزوئلا، اندوه‌ناک است، اما می‌توان این بحران را بهانه کرد و برای مردم به شکلی عینی، فرجام سیاست‌های نادرست و عوام‌پسندانۀ اقتصادی را توضیح داد.
«نلسون ماندلا» گفته است: تربیت مردمان فرهیخته، روشن‌بین و آگاه، مطمئن‌ترین مسیر سلامت‌بخشی به دموکراسی است. رسانۀ ملی چقدر برای تربیت چنین انسان‌هایی تلاش می‌کند؟
  

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

حماقت هارون ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 

  حماقت هارون ... 

 

http://s9.picofile.com/file/8301939442/H8RUNO_R_RASH3D_1.jpg

http://s9.picofile.com/file/8301939776/BOHLUL_1.gif

http://s8.picofile.com/file/8301940042/ZOBEYDEH_ZANE_H8RUNO_R_RASH3D_1.jpg

 آورده اند که خلیفه هارون الرشید در یکی از اعیاد رسمی با زبیده زن خود نشسته و مشغول بازی شطرنج بودند . بهلول بر آنها وارد شد، او هم نشست و به تماشای آنها مشغول شد. در آن حال صیادی زمین ادب را بوسه داد، او ماهی بسیار فربه قشنگی را جهت خلیفه آورده بود.
هارون در آن روز سر خوش بود امر نمود تا چهار هزار درهم به صیاد انعام بدهند . زبیده به عمل هارون اعتراض نمود و گفت : این مبلغ برای صیاد زیاد است به جهت اینکه تو باید هر روز به افراد لشگری و کشوری انعام بدهی و چنانکه تو به آنها از این مبلغ کمتر بدهی خواهند گفت که ما به قدر صیادی هم نبودیم و اگر زیاد بدهی خزینه تو به اندک مدتی تهی خواهد شد.
هارون سخن زبیده را پسندیده و گفت الحال چه کنم؟ گفت صیاد را صدا کن و از او سوال نما این ماهی نر است یا ماده؟ اگر گفت نر است بگو پسند مانیست و اگر گفت ماده است باز هم بگو پسند ما نیست و او مجبور می شود ماهی را پس ببرد و انعام را بگذارد .
بهلول به هارون گفت : فریب زن نخور مزاحم صیاد نشو ولی هارون قبول ننمود . صیاد را صدا زد و به او گفت : ماهی نر است یا ماده؟
صیاد باز زمین ادب بوسید و عرض نمود این ماهی نه نر است نه ماده بلکه خنثی است .
هارون از این جواب صیاد خوشش آمد و امر نمود تا چهار هزار درهم دیگر هم انعام به او بدهند . صیاد پولها را گرفته ، در بندی ریخت و موقعی که از پله های قصر پایین می رفت یک درهم از پولها به زمین افتاد . صیاد خم شد و پول را برداشت . زبیده به هارون گفت : این مرد چه اندازه پست همت است که از یک درهم هم نمی گذرد . هارون هم از پست فطرتی صیاد بدش آمد و او را صدازد و باز بهلول گفت مزاحم او نشوید . هارون قبول ننمود و صیاد را صدا زد و گفت : چقدر پست فطرتی که حاضر نیستی حتی یک درهم از این پولها قسمت غلامان من شود .
صیاد باز زمین ادب بوسه زد و عرض کرد : من پست فطرت نیستم . بلکه نمک شناسم و از این جهت پول را برداشتم که دیدم یک طرف این پول آیات قرآن و سمت دیگر آن اسم خلیفه است و چنانچه روی زمین بماند شاید پا به آن نهند و از ادب دور است .
خلیفه باز از سخن صیاد خوشش آمد و امر نمود چهار هزار درهم دیگر هم به صیاد انعام دادند و هارون گفت : من از تو دیوانه ترم به جهت اینکه سه دفعه مرا مانع شدی من حرف تو را قبول ننمودم و حرف آن زن را به کار بستم و این همه متضرر شدم.

  

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

احتمال هجوم هزاران میلیارد میکرب با اسفنج ظرفشویی ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 احتمال هجوم هزاران میلیارد میکرب با اسفنج ظرفشویی ... 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

  بر اساس تحقیق جدید اسفنج ظرفشویی حاوی میکروب‌های بی‌شماری است که موجب ذات‌الریه و مننژیت می‌شوند.
به گزارش ایسنا و به نقل از ساینس، یکی از میکروب‌های اسفنج ظرفشویی Moraxella osloensis است که موجب عفونت در افراد مبتلا به سیستم ایمنی ضعیف می‌شود و علت بوی بد اسفنج ظرفشویی است.
محققان با استفاده از توالی DNAهای میکروبی از 14 اسفنج استفاده شده در آشپزخانه دریافتند جوشاندن و یا حتی قراردادن اسفنج در برابر امواج مایکروویو این میکروب‌ها را از بین نخواهد برد .
دانشمندان اظهار کردند: علت این مورد مقاومت باکتری‌های بیماری‌زا به پاکیزگی و سرعت جابجایی آنها به قسمت‌های دیگر است، دقیقا مانند آنچه در مقاومت به درمان با آنتی‌بیوتیک روی می‌دهد.
محققان با بررسی اسفنج‌ها در زیر میکروسکوپ دریافتند که در یک سانتیمتر مکعب اسفنج بیش از 1010 *5 باکتری وجود دارد که حدود هفت برابر تعداد افرادی است که بر روی زمین زندگی می‌کنند.
آنها در ادامه اظهار کردند: چنین تراکم باکتریایی فقط در مدفوع انسان و حیوانات یافت می‌شود.
البته نگران نباشید با تعویض هفته‌ای اسفنج ظرفشویی این میکروب‌ها وارد بدن شما نخواهند شد.
نتایچ این تحقیق در نشریه Scientific Reports منتشر شده است.

  

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

پاچه-لیسان چه راحت بهَم نان قرض میدهند ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

   پاچه-لیسان چه راحت بهَم نان قرض میدهند ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

http://s3.picofile.com/file/8212499384/CH8PLUSEE_3.jpg

http://s3.picofile.com/file/8212499926/CH8PLUSEE_4.jpg

http://s6.picofile.com/file/8196696350/CH8PLUSY_2.jpeg

http://s8.picofile.com/file/8302071184/Z3R8BY_RAFTAN_1.jpg

http://s9.picofile.com/file/8302071350/DOZD8NE_BOZORG_RAHAA_AAFT8BEHDOZD8N_MOJ8Z8T_1.jpg

 عبد الملک بن صالح از امرا و بزرگان خاندان بنی عباس بود و روزگاری دراز در این دنیا بزیست و دوران خلافت هادی و هارون الرشید و امین را درک کرد. مردی فاضل و دانشمند و پرهیزگار و در فن خطابت افصح زمان بود. چشمانی نافذ و رفتاری متین و موقر داشت به قسمی که مهابت و صلابتش تمام رجال دارالخلافه و حتی خلیفه وقت را تحت تاثیر قرار می داد. بعلاوه چون از معمرین خاندان بنی عباس بود خلفای وقت در او به دیده احترام می نگریستند. به سال 169 هجری به فرمان هادی خلیفه وقت، حکومت و امارت موصل را داشت ولی پس از دو سال یعنی در زمان خلافت هارون الرشید بر اثر سعایت ساعیان از حکومت بر کنار و در بغداد منزوی و خانه نشین شد. چون دستی گشاده داشت پس از چندی مقروض گردید. ارباب قدرت و توانگران بغداد افتخار می کردند که عبد الملک از آنان چیزی بخواهد، ولی عزت نفس و استغنای طبع عبد الملک مانع از آن بود که از هر مقامی استمداد و طلب مال کند. از طرف دیگر چون از طبع بلند و جود و سخای ابوالفضل جعفربن یحیی بن خالد برمکی معروف به «جعفر برمکی» وزیر مقتدر هارون الرشید آگاهی داشت و به علاوه می دانست که جعفر مردی فصیح و بلیغ و دانشمند است و قدر فضلا را بهتر می داند و مقدم آنان را گرامی تر می شمارد، پس نیمه شبی که بغداد و بغدادیان در خواب و خاموشی بودند با چهره و روی بسته و ناشناس راه خانه جعفر را در پیش گرفت و اجازه دخول خواست. اتفاقا در آن شب جعفر برمکی با جمعی از خواص و محارم من جمله شاعر و موسیقیدان بی نظیر زمان، اسحق موصلی بزم شرابی ترتیب داده بود و با حضور مغنیان و مطربان شب زنده داری می کرد. در این اثنا پیشخدمت مخصوص، سر در گوش جعفر کرد و گفت : «عبدالملک بر در سرای است و اجازه حضور می طلبد.» از قضا جعفر برمکی دوست صمیمی و محرمی به نام عبد الملک داشت که غالبا اوقات فراغت را در مصاحبتش می گذرانید. در این موقع به گمان آنکه این همان عبد الملک است نه عبد الملک صالح، فرمان داد او را داخل کنند. عبد الملک صالح بی گمان وارد شد و جعفر برمکی چون آن پیر مرد متقی و دانشمند را در مقابل دید به اشتباه خود پی برده چنان منقلب شد و از جای خویش جستن کرد که «میگساران جام باده بریختند و گلعذاران پشت پرده گریختند، دست از چنگ و رباب برداشتند و رامشگران پا به فرار گذاشتند.» جعفر خواست دستور دهد بساط شراب را از نظر عبد الملک پنهان دارند ولی دیگر دیر شده کار از کار گذشته بود. حیران و سراسیمه بر سر و پای ایستاد و زبانش بند آمد. نمی دانست چه بگوید و چگونه عذر تقصیر بخواهد. عبد الملک چون پریشان حالی جعفر بدید به سابقه آزاد مردی و بزرگواری که خوی و منش نیکمردان عالم است با کمال خوشرویی در کنار بزم نشست و فرمان داد مغنیان بنوازند و ساقیان لعل فام جام شراب در گردش آورند. جعفر چون آن همه بزرگمردی از عبدالملک صالح دید بیش از پیش خجل و شرمنده گردید پس از ساعتی اشاره کرد بساط شراب را برچینند و حضار مجلس - بجز اسحق موصلی - همه را مرخص کرد. آنگاه بر دست و پای عبد الملک بوسه زد عرض کرد :«از اینکه بر من منت نهادی و بزرگواری فرمودی بی نهایت شرمنده و سپاسگزارم. اکنون در اختیار تو هستم و هر چه بفرمایی به جان خریدارم.» عبدالملک پس از تمهید مقدمه ای گفت :«ای ابو الفضل، می دانی که سالهاست مورد بی مهری خلیفه واقع شده خانه نشین شده ام. چون از مال و منال دنیا چیزی نیندوخته بودم لذا اکنون محتاج و مقروض گردیده ام. اصالت خانوادگی و عزت نفس اجازه نداد به خانه دیگران روی آورم و از رجال و توانگران بغداد، که روزگاری به من محتاج بوده اند، استمداد کنم ولی طبع بلند و خوی بزرگ منشی و بخشندگی تو که صرفا اختصاصی به ایرانیان پاک سرشت دارد مرا وادار کرد که پیش تو آیم و راز دل بگویم، چه می دانم اگر احیانا نتوانی گره گشایی کنی بی گمان آنچه با تو در میان می گذارم سر به مهر مانده، در نزد دیگران بر ملا نخواهد شد. حقیقت این است که مبلغ ده هزار دینار مقروضم و ممری برای ادای دین ندارم.» جعفر بدون تامل جواب داد : «قرض تو ادا گردید، دیگر چه می خواهی؟» عبدالملک صالح گفت :«اکنون که به همت و جوانمردی تو قرض من مستهلک گردید. برای ادامه زندگی باید فکری بکنم زیرا تامین معاش آبرومندی برای آینده نکرده ام.» جعفر برمکی که طبعی بلند و بخشنده داشت با گشاده رویی پاسخ داد : «مبلغ ده هزار دینار هم برای ادامه زندگی شرافتمندانه تو تامین گردید چه می دانم سفره گشاده داری و خوان کرم بزرگمردان باید مادام العمر گشاده و گسترده باشد. دیگر چه می فرمایی؟» عبد الملک گفت : «هر چه خواستم دادی و دیگر محلی برای انجام تقاضای دیگری نمانده است.» جعفر با بی صبری جواب داد : «نه، امشب مرا به قدری شرمنده کردی که به پاس این گذشت و جوانمردی حاضرم همه چیز را در پیش پای تو نثار کنم. ای عبدالملک، اگر تو بزرگ خاندان بنی عباسی، من هم جعفر برمکی و از دوده ایرانیان پاک نژاد هستم. جعفر برای مال و منال دنیوی در پیشگاه نیکمردان ارج و مقداری قایل نیست. می دانم که سال ها خانه نشین بودی و از بیکاری و گوشه نشینی رنج می بری، چنانچه شغل و مقامی هم مورد نظر باشد بخواه تا فرمانش را صادر کنم.» عبدالملک آه سوزناکی کشید و گفت :«راستش این است که پیرو سالمند شده ام و واپسین ایام عمر را می گذرانم. آرزو دارم اگر خلیفه موافقت فرماید به مدینه منوره بروم و بقیه ی عمر را در جوار مرقد رسول به سر برم.» جعفر گفت :«از فردا والی مدینه هستی تا از این رهگذر نگرانی نداشته باشی.» عبد الملک سر به زیر افکند و گفت :«از همت و جوانمردی تو صمیمانه تشکر می کنم و دیگر عرضی ندارم.» جعفر دست از وی بر نداشت و گفت :«از ناصیه تو چنین استنباط می کنم که آرزوی دیگری هم داری. محبت و اعتماد خلیفه نسبت به من تا به حدی است که هر چه استدعا کنم بدون شک و تردید مقرون اجابت می شود. سفره دل را کاملا باز کن و هر چه در آن است بی پرده در میان بگذار.» عبدالملک در مقابل آن همه بزرگی و بزرگواری بدوا صلاح ندانست که آخرین آرزویش را بر زبان آورد ولی چون اصرار و پافشاری جعفر را دید سر بر داشت و گفت :«ای پسر یحیی، خود بهتر می دانی که من در حال حاضر بزرگترین فرد خاندان عباسی هستم و پدرم صالح همان کسی است که در محل ذات السلاسل نزدیک مصر- بر مروان آخرین خلیفه اموی غلبه کرد و سرش را نزد سفاح آورد. با این مراتب اگر تقاضایی در زمینه وصلت و پیوند زناشویی از خلیفه امیر المومنین بکنم توقعی نابجا و خارج از حدود صلاحیت و شایستگی نکرده-ام. آرزوی من این است که چنانچه خلیفه مصلحت بداند فرزندم صالح را به دامادی سر افراز فرماید. نمی دانم در تحقق این خواسته تا چه اندازه موفق خواهی بود.» جعفر برمکی بدون لحظه ای درنگ و تامل جواب داد : «از هم اکنون بشارت می دهم که خلیفه پسرت را حکومت مصر می دهد و دخترش عالیه را نیز به ازدواج وی در می آورد.» دیر زمانی نگذشت که صدای اذان صبح از موذن مسجد مجاور خانه جعفر برمکی به گوش رسید و عبدالملک صالح در حالی که قلبش مالامال از شادی و سرور بود خانه جعفر را ترک گفت. بامدادن جعفر برمکی حسب المعمول به دارالخلافه رفت و به حضور هارون الرشید بار یافت. خلیفه نظری کنجکاوانه به جعفر انداخت و گفت :«از ناصیه تو پیداست که در این صبحگاهی خبر مهمی داری.» جعفر گفت :«آری امیر المومنین شب گذشته عموی بزرگوارت عبدالملک صالح به خانه ام آمد و تا طلیعه صبح با یکدیگر گفتگو داشتیم.» هارون الرشید که نسبت به عبد الملک بی مهر بود با حالت غضب گفت :«این پیر سالخورده هنوز از ما دست بردار نیست. قطعا توقع نابجایی داشت، اینطور نیست؟» جعفر با خونسردی جواب داد :«اگر ماجرای شب گذشته را به عرض برسانم امیرالمومنین خود به گذشت و بزرگواری این مرد شریف و دانشمند که به حق از سلاله بنی عباس است، اذعان خواهند فرمود.» آن گاه داستان بزم شراب و حضور غیر مترقب عبدالملک و سایر رویدادها را تفصیلا شرح داد. خلیفه آنچنان تحت تاثیر بیانات جعفر قرار گرفت که بی اختیار گفت : «از عمویم عبدالملک متقی و پرهیزکار بعید به نظر می رسید که تا این اندازه سعه ی صدر و جوانمردی نشان دهد. جدا از مردانگی و بزرگواری او خوشم آمد و آنچه کینه از وی در دل داشتم یکسره زایل گردید.» جعفر برمکی چون خلیفه را بر سر نشاط دید به سخنانش ادامه داد و گفت :«ضمن مکالمه و گفتگو معلوم شد پیرمرد این اواخر مبلغ قابل توجهی مقروض شده است که دستور دام قرض هایش را بپردازند.» هارون الرشید به شوخی گفت :«قطعا از کیسه خودت !» جعفر با لبخند جواب داد :«از کیسه خلیفه بخشیدم، چه عبدالملک در واقع عموی خلیفه است و حق نبود از بنده چنین جسارتی سر بزند.» هارون الرشید که جعفر برمکی را چون جان شیرین دوست داشت با تقاضایش موافقت کرد. جعفر دوباره سر بر داشت و گفت : «چون عبد الملک دستی گشاده دارد و مخارج زندگیش زیاد است مبلغی هم برای تامین آتیه وی حواله کردم.» هارون الرشید مجددا به زبان شوخی و مطایبه گفت :«این مبلغ را حتما از کیسه شخصی بخشیدی !» جعفر جواب داد :«چون از وثوق و اعتماد کامل بر خوردار هستم لذا این مبلغ را هم از کیسه خلیفه بخشیدم.» هارون الرشید لبخندی زد و گفت :«این را هم قبول دارم به شرط آنکه دیگر گشاده بازی نکرده باشی !» جعفر عرض کرد :«امیر المومنین بهتر می دانند که عبدالملک مانند آفتاب لب بام است و دیر یا زود افول می کند. آرزو داشت که واپسین سال های عمر را در جوار مرقد پیغمبر بگذراند. وجدانم گواهی نداد که این خواهش دل رنجور و شکسته اش را تحقق نبخشم، به همین ملاحظه فرمان حکومت و ولایت مدینه را به نام وی صادر کردم که هم اکنون برای توقیع و توشیح حضرت خلیفه حاضر است.» هارون به خود آمد و گفت :«راست گفتی، اتفاقا عبد الملک شایستگی این مقام را دارد و صلاح است حکومت طائف را نیز به آن اضافه کنی.» جعفر انگشت اطاعت بر دیده نهاده پس از قدری تامل عرض کرد :«ضمنا از حسن نیت و اعتماد خلیفه نسبت به خود استفاده کرده آخرین آرزویش را نیز وعده قبول دادم.» هارون گفت :«با این ترتیب و تمهیدی که شروع کردی قطعا آخرین آرزویش را هم از کیسه خلیفه بخشیدی !؟» جعفر برمکی رندانه جواب داد :«اتفاقا بخشش در این مورد بخصوص جز از کیسه خلیفه عملی نبود زیرا عبدالملک آرزو دارد فرزندش صالح به افتخار دامادی از خلیفه امیر المومنین نایل آید. من هم با استفاده از اعتماد و بزرگواری خلیفه این وصلت فرخنده را به او تبریک گفتم و حکومت مصر را نیز برای فرزندش، یعنی داماد آینده خلیفه در نظر گرفتم.» هارون گفت :«ای جعفر، تو در نزد من به قدری عزیز و گرامی هستی که آنچه از جانب من تقلیل و تعهد کردی همه را یکسره قبول دارم، برو از هم اکنون تمشیت کارهای عبدالملک را بده و او را به سوی مدینه گسیل دار.»

  

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

از پشت کوه آمده ام ...


 

﷐  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

  از پشت کوه آمده ام ...


 آری از پشت کوه آمده ام ...
چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت، حرام خورد؟!
برای عشق خیانت کرد
برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد
برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند
وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم
می گویند: از پشت کوه آمده!
ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام
سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها باشد، تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ! 


« محمد_بهمن_بیگی »


 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 



مدیر باهوش وُ موفق ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 

 مدیر باهوش وُ موفق ... 


  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

http://s9.picofile.com/file/8301620318/MOD3RE_B8HUSHE_MOWAF_FAQ_1.jpg

http://s9.picofile.com/file/8301620492/MOD3RE_B8HUSHE_MOWAF_FAQ_3.jpg

http://s8.picofile.com/file/8301620750/MOD3RE_B8HUSHE_MOWAF_FAQ_2.jpg

http://s8.picofile.com/file/8301621092/MOD3RE_B8HUSHE_MOWAF_FAQ_4.jpg

 

 روباه: می‌دونی ساعت چنده آخه ساعت من خراب شده.
شیر : اوه. من می‌تونم به راحتی برات درستش کنم.
روباه : اوه. ولی پنجه‌های بزرگ تو فقط اونو خرابتر می‌کنه.
شیر : اوه، نه بده برات تعمیرش می‌کنم.
روباه : مسخره است. هر احمقی میدونه که یک شیر تنبل با چنگال‌های بزرگ نمی‌تونه یه ساعت مچی پیچیده رو تعمیر کنه.
شیر : البته که می‌تونه. اونو بده تا برات تعمیرش کنم.
شیر داخل لانه‌اش شد و بعد از مدتی با ساعتی که به خوبی کار می‌کرد بازگشت.
روباه شگفت زده شد و شیر دوباره زیر آفتاب دراز کشید و رضایتمندانه به خود می‌بالید.
بعد از مدت کمی گرگی رسید و به شیر لمیده در زیر آفتاب نگاهی کرد.
گرگ : می‌تونم امشب بیام و با تو تلویزیون نگاه کنم؟ چون تلویزیونم خرابه.
شیر : اوه. من می‌تونم به راحتی برات درستش کنم.
گرگ : از من توقع نداری که این چرند رو باور کنم. امکان نداره که یک شیر تنبل با چنگال‌های بزرگ بتونه یک تلویزیون پیچیده رو درست کنه.
شیر : مهم نیست. می‌خواهی امتحان کنی؟
شیر داخل لانه‌اش شد و بعد از مدتی با تلویزیون تعمیر شده برگشت.
گرگ شگفت زده و با خوشحالی دور شد.
حال ببینیم در لانه شیر چه خبره؟
در یک طرف شش خرگوش باهوش و کوچک مشغول کارهای بسیار پیچیده بوسیله ابزارهای مخصوص هستند و در طرف دیگر شیر بزرگ مفتخرانه لمیده است.
نتیجه :اگر می‌خواهید بدانید چرا یک مدیر مشهور است به کار زیر دستانش توجه کنید.
اگر می‌خواهید مدیر موفق و مؤثری باشید از هوشمندی و ارتقاء کارکنانتان نهراسید بلکه به آنها فرصت رشد بدهید. این مسأله چیزی از توانمندی‌های شما نمی‌کاهد.
** بیل گیتس: «مدیران موفق، افراد باهوش‌تر از خود را استخدام می‌کنند».
 «بیل گیتس»
 

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

هر دروغ وُ دَغلی ابتدا از یک چیز کوچک شروع شده ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

  هر دروغ وُ دَغلی ابتدا از یک چیز کوچک شروع شده ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

http://s8.picofile.com/file/8301516768/DORUQ_VA_SALBE_E_ETEM8D_2.jpg 

http://s9.picofile.com/file/8301522250/DORUQ_VA_SALBE_E_ETEM8D_4.jpg

http://s8.picofile.com/file/8301522584/DORUQ_VA_SALBE_E_ETEM8D_3.jpg

http://s9.picofile.com/file/8301522850/DORUQ_VA_SALBE_E_ETEM8D_5.jpg

http://s8.picofile.com/file/8301523142/DORUQ_VA_SALBE_E_ETEM8D_1.jpg

 

 در کشور دانمارک با قطار سفر میکردم. بچه ای بسیار شلوغ میکرد. خواستم او را آرام کنم به او گفتم «اگر آرام باشد برای او شکلات خواهم خرید». آن بچه قبول کرد و آرام شد.
قطار به مقصد رسید و من هم خیلی عادی از قطار پیاده شده و راهم را کشیدم و رفتم ... ناگهان پلیس مرا خواند و اعلام نمود شکایتی از شما شده مبنی بر اینکه به این بچه دروغ گفته ای ... به او گفته-ای شکلات میخرم ولی نخریدی!!!
با کمال تعجب بازداشت شدم! ... در آنجا چند مجرم دیگر بودند مثل دزد و قاچاقچی!!! آنها با نظر عجیبی به من مینگریستند که تو دروغ گفته ای آن هم به یک بچه!!!
به هر حال جریمه شده و شکلات را خریدم و عبارتی بر روی گذرنامه ام ثبت کردند که پاک نمودن آن برایم بسیار گران تمام شد!!! آنها گدای یک بسته شکلات نبودند ... آنها نگران بدآموزی بچه شان بودند و اینکه اعتمادش را نسبت به بزرگترها از دست بدهد و فردا اگر پدر و مادرش حرفی به او زدند او باور نکند!!! ...

  

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

فرهنگ «هیس!»، سنگر کودک آزارها

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

    فرهنگ «هیس!»، سنگر کودک آزارها    
 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 میگنا : همنشینی ندا، ستایش، آتنا و... در این تصاویر همچون یادداشت این فیلمساز اجتماعی و دیگر اهالی فرهنگ و هنر پیوندی http://s9.picofile.com/file/8301435076/HEES_BE_KUDAK8N_VA_NOJAV8N8N_3.jpgمشترک با یک عبارت دارد: «هیس دخترها فریاد نمی‌زنند». برگرفته از عنوان فیلمی که حدود 4 سال قبل با نشستن بر پرده سینما قصه تلخ فریادهای فروخورده از آزارجنسی کودکان را روایت کرد و با برچسب تکراری سیاه‌نمایی از سوی جامعه اخلاقی تخریب شد. حالا هیسِ تابویی که آن زمان کمتر کسی پروای ورود به آن را داشت با انفجار بی‌محابای بمب‌های خبری شکسته شده و دیگر واقعیت مگوی آزارهای جنسی غیرقابل کتمان شده است. در زمانه‌ای که حتی به گفته شیرین احمدنیا فعالان اجتماعی با محافظه‌کاری با این واقعه مواجه می‌شدند دغدغه طرح این معضل اجتماعی و آگاه‌سازی جامعه، پوران درخشنده را بر آن داشت تا با نگاهی اصلاح‌گرایانه و هشداردهنده مسأله تجاوز به کودکان را در سطح سینما و به بیانی بهتر در سطح جامعه مطرح کند.

http://s8.picofile.com/file/8301435226/HEES_BE_KUDAK8N_VA_NOJAV8N8N_1.jpg متأسفانه در چنین شرایطی در دسترس‌ترین رسانه‌ جمعی یعنی تلویزیون خود را کنار کشیده است و اساساً ضرورتی در این باره احساس نمی‌شود. ضریب مراقبت از جسم و روح کودکان در مملکت ما بسیار کم است و بچه‌ها موجودات بی‌پناهی هستند. کسی حق مؤاخذه پدری که فرزندش را بر دیوار سد کرج قرار داده تا از او عکس بگیرد، ندارد؟ کسی حق ندارد از مادری بپرسد چرا دست بچه ات لای چرخ گوشت رفته است؟ اصلاً تو پدر عزیز و مادر عزیز کجا هستید که بچه‌تان قربانی چنین حوادث تلخی می‌شود. پدر و مادرها بدون هیچ تعهدی نسبت به فرزندانشان از هم جدا می‌شوند و بچه‌ها را تقسیم می‌کنند و بچه‌ها قربانی جنسی ناپدری‌ها و نامادری‌ها می‌شوند. شاید نگاهم تلخ باشد اما من امیدی به اصلاح این وضعیت ندارم.اتفاقات تلخ مشابه آتنا مختص کشور ما نیست و در همه کشورهای دنیا شاهد این اتفاقات هستیم. بیمار زیاد است و کشور ما هم مستثنی از کشورهای دیگر نیست اما ما برای مقابله با آن چه کرده‌ایم. تک تک ما از مسئولان و تصمیم‌گیرندگان تا عامه مردم برای مقابله با این اتفاق چه کرده‌ایم.  ما نمی‌توانیم همه انتظارات را از دولت و جامعه داشته باشیم. درست است که دولت نقش مهمی دارد اما http://s9.picofile.com/file/8301435418/HEES_BE_KUDAK8N_VA_NOJAV8N8N_9.jpgحالا که نیست ما چه نقشی داریم؟! یا اصلاً در کنار دولت پدر و مادرها چه نقشی دارند؟!

 این غفلت ما شهروندان، مسئولان، والدین و... است که حداقل دانشی که بچه‌ها باید راجع به بدن خود بدانند را از آنها دریغ کرده‌ایم.»

 «این موارد مثل الفباست که بچه‌ها باید آن را یاد بگیرند اما متأسفانه حتی در سطح والدین هم آموزشی وجود ندارد و هروقت هم راجع به ضرورت این آموزش صحبت می‌شود تحذیر می‌شویم که نباید مطرح شود. امیدوارم حداقل پیامد چنین فجایعی این باشد که هشیار شویم و مسئولیتمان را در هرجایگاه و مقامی که هستیم بدرستی انجام دهیم.»

http://s9.picofile.com/file/8301435618/HEES_BE_KUDAK8N_VA_NOJAV8N8N_8.jpg وقتی می‌خواهیم درباره مهارت‌های ده گانه‌ای که بخشی از آن بهداشت و تربیت جنسی است صحبت کنیم می‌گویند شما می‌خواهید س ک  س را به بچه‌ها آموزش دهید در حالی که هدف این آموز‌ش‌ها این است که آنها یاد بگیرند چگونه از خودشان مراقبت کنند.»

  جای خالی مددکاران اجتماعی در مدارس نکته مهم دیگری است که لیلا ارشد از آن یاد می‌کند. او در این باره توضیح می‌دهد: «ما علاوه بر اینکه پیشگیری سطح یک را نداریم متأسفانه در پیشگیری سطح دو که حضور مددکار اجتماعی در مدارس است هم کوتاهی کرده‌ایم. اگر به جای کارمند پرورشی مددکار اجتماعی در مدارس بود می‌توانست مداخله کند و با مراجعه به خانواده بخشی از مسائل برطرف شود. کودکان ما امکان مطرح کردن دلایل مشکلاتی چون منزوی بودن، پرخاشگری، افت تحصیلی و... را ندارند و این مسائل برای همیشه با آنها سنگینی می‌کند. تمام این موارد را خانم درخشنده بدرستی در فیلم دیدند و به آن توجه کردند که بسیار ارزشمند است.»
 ««سلطه» در آزارگری و خشونت خانگی علیه زن، شوهر، سالمند و کودک بروز و ظهور دارد. در جامعه‌ای که فرهنگ سلطه بر آن غالب http://s9.picofile.com/file/8301435834/HEES_BE_KUDAK8N_VA_NOJAV8N8N_5.jpgاست هر کس که زورش بیشتر می‌رسد اگر دچار اختلال باشد براحتی می‌تواند هر آدم دیگری را گوشه‌ای گیر بیندازد حال این آدم می‌تواند کودک باشد، زن یا حتی مرد. این مسأله بویژه در تهران بیشتر از جاهای دیگر است اما انکارش می‌کنیم. «انکار» همان مفهوم دوم مورد نظر من در بافت فرهنگی ماست که همه مسائل و مشکلات انکار می‌شود.»

 «اگر فشار اجتماعی کمتر شود و نقاب‌ها کنار رود، خواهیم دید که آدم‌های بالقوه دیگری هستند که به همین میزان آسیب دیده‌اند یا می‌توانند به دیگران آسیب برسانند اما در جامعه ما این خواسته بخصوص در بخش حکومتی و دولتی وجود دارد که ویترینی شسته و رفته و شیک از جامعه ارائه شود و بگوییم که ما مردمی با اخلاق هستیم.»

 گرچه کم و کاستی‌های زیادی وجود دارد اما در وهله اول باید از خودمان شروع کنیم و هر کس در حد و اندازه خود برای کمک کردن داوطلب شود.

http://s9.picofile.com/file/8301436026/HEES_BE_KUDAK8N_VA_NOJAV8N8N_6.jpg «در دوره شورای چهارم، وقتی نخستین بار در صحن شورا راجع به کودکان کار و استفاده چند خانواده از یک سرویس بهداشتی و کودک شش ماهه‌ای که به خاطر اسهال فوت شد صحبت کردم یا بعدها که به بحث فروش کودک رسیدیم  بر حذر شدم که چرا باید چنین مسائلی مطرح شود.

 به گفته او در برخورد با آسیب‌دیده‌های اجتماعی بیشتر با یک نوع غفلت عجیب از سوی مادر مواجه هستیم که سرمنشأ آن کم‌کاری در بحث آموزش است که کار بسیار سختی است چرا که این افراد باید یک سطح استانداردی از درک داشته باشند که از آنها بخواهیم سر کلاس بنشینند و بعد نحوه مراقبت از فرزند به آنها آموزش داده شود.

 «هیچ جایی در کشور ما وجود ندارد که به موضوعات اجتماعی و علی‌الخصوص آسیب‌های اجتماعی بپردازد. در مجلس ششم سازمان برنامه‌ریزی در اتاق فکر که مغز کشور بود و آقای احمدی‌نژاد آن را گردن زد به این http://s9.picofile.com/file/8301436150/HEES_BE_KUDAK8N_VA_NOJAV8N8N_7.jpgنتیجه رسید که این کشور به یک وزارت رفاه و تأمین اجتماعی نیاز دارد تا به رفاه آحاد ملت توجه کند اما شش ماه از عمر این وزارتخانه نگذشته بود که آقای احمدی‌نژاد آن را با وزارت کار و وزارت تعاون ادغام کرد و شد یک وزارت گردن کلفتی که هیچ کدام از کارهایش را هم نمی‌تواند درست انجام دهد.

 نکته تکان‌دهنده این است که حتی کادر درمانی ما اطلاعی درباره آسیب‌های اجتماعی ندارند و باید آموزش ببیند. بر این اساس ضرورت آموزش فقط مختص کودکان و خانواده نیست و بر اساس بررسی‌هایی که شده همه ما نیاز به آموزش داریم؛ از مجلس گرفته تا عامه مردم.»

 «بهداشت روانی مهم‌تر از جسم است. اگر جسم با مشکلی رو به شود با درمان و جراحی حل می‌شود اما اگر روح آسیب ببیند عوارض آن سالیان سال بروز خواهد داشت.»

    متن کـــامـــل 

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

اجازه دهید فرزندتان این اشتباهات را مرتکب شود!


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 

اجازه دهید فرزندتان این اشتباهات را مرتکب شود!
 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

http://s8.picofile.com/file/8301340234/ESHTEB8H_5.jpg

http://s9.picofile.com/file/8301340326/ESHTEB8H_2.jpg

http://s9.picofile.com/file/8301340484/ESHTEB8H_6.jpg

http://s8.picofile.com/file/8301340592/ESHTEB8H_1.jpg

http://s8.picofile.com/file/8301340700/ESHTEB8H_4.jpg

http://s9.picofile.com/file/8301340726/ESHTEB8H_3.jpg

 

 میگنا: گاهی پدر و مادرهای دلسوز و عاقل، در تلاش برای آماده کردن فرزندان خون جهت رویارویی با دنیای واقعی، اصرار دارند که آنها همیشه نمرات و امتیازات عالی را کسب کنند، در زندگی اجتماعی فعال باشند و بهترین ایمنی‌ها را برای آنها فراهم می‌کنند.
متاسفانه اگر به فرزندان آزادی کافی ندهیم که مرتکب اشتباه شوند، تلاش ما به عنوان پدر و مادر هدر رفته و موفقیت‌هایی را که ایده‌آل ماست، از فرزندان‌مان دور خواهیم کرد.
هرچند مهم است که حمایت کافی از فرزندان‌مان داشته باشیم و راهنمایی‌شان کنیم، اما به همان اندازه نیز
مهم است که به آنها فرصت تجربه‌ شکست و اشتباه را بدهیم. به جای پیشگیری از اشتباهات، به نوجوان‌مان کمک کنیم تا از لغزش‌هایش درس بگیرد.
در ادامه اشتباهاتی را برای‌تان می‌گوییم که باید اجازه دهید فرزند نوجوان شما مرتکب شود:
۱. بگذارید چند دوست مشکوک و غیرقابل اعتماد داشته باشد!
تا حدودی باید به فرزند نوجوان‌تان اجازه دهید دوستانش را خودش انتخاب کند، حتی اگر چند دوست غیر قابل اطمینان در حلقه‌ی اطرافیانش باشند.
اگر نوجوان‌تان را از وقت گذراندن با یک سری از افراد منع کنید این احتمال وجود دارد که تمایل او به بودن با همین افراد بیشتر شود.
اگر فرزندتان چند دوست مشکوک دارد، نگرانی‌های خود را بابت این موضوع با او در میان بگذارید و رفتارها و فعالیت‌هایش را کنترل کنید. به جای اینکه ارتباط با این افراد را کاملا رد کنید، به او اجازه دهید تعاملات اجتماعی محدود با شرایط خاص و شفاف با این تیپ افراد داشته باشد؛ شرایط را بدون ابهام و به روشنی وضع کنید. با این کار به فرزند نوجوان خود فرصت می‌دهید چیزهایی را که شما نگرانش هستید با چشم‌های خود ببیند، شاید خودش تصمیم بگیرد به این رابطه پایان بدهد، به تشخیص و اراده‌ شخص خودش، نه به اجبار شما!
۲. بگذارید گاهی از قبول مسئولیت سرباز بزند
گاهی والدین از فرزند خود توقع دارند همه را راضی نگه دارند و همه را تحت تاثیر رفتارهای عالی و بی‌نقص خود قرار دهند، تا حدی که اجازه‌ هیچ خطایی به او نمی‌دهند. یک پدر ممکن است با تحکم از فرزندش بخواهد هر شب تمام تکالیف خود را انجام دهد تا هرگز نمره‌ بد یا امتیاز منفی نگیرد. یک مادر ممکن است ساک ورزشی فرزندش را بارها چک کند تا مطمئن شود که او هرگز چیزی را فراموش نکرده است.
مدیریت و کنترل کردن ریز به ریز فعالیت‌های روزمره‌ فرزندتان که مبادا اشتباهی بکند، مسئولیت پذیری را به او یاد نمی‌دهد. بلکه باعث می‌شود همیشه وابسته‌ هشدارها و یادآوری‌های مکرر شما بماند و مدام انتظار حمایت کردن از شما داشته باشد.
اجازه دهید نوجوان‌تان گاهی مسئولیت‌هایش را فراموش کند، اشتباهی انجام دهد و پیامدهای رفتارهایش را تجربه کند.
۳. بگذارید ابراز وجود کند، حتی اگر به شیوه‌ای که شما نمی پسندید
خودمختاری و خودسری و استقلال طلبی، بخشی از رشد طبیعی انسان است و گاهی ممکن است فرزندتان دوست داشته باشید به شیوه‌ای که ایده‌آل نیست ابراز وجود کند. اجازه دهید کارش را بکند، حتی اگر اصرار دارد موهایش را سبز کند یا لباس‌هایی بپوشد که اصلا با هم جور نیستند!
البته مراقب مرزها باشید؛ باید تعادل نسبی وجود داشته باشد تا فرصت ابراز وجود فرزندتان تبدیل به یک رفتار تهاجمی یا آسیب رسان نشود. وقتی که بزرگ‌تر شد، حتما نگاهی به گذشته خواهد کرد تا برخی از رفتارهای آن دوران خود را ببیند و احتمالا به خیلی از آنها خواهد خندید یا بابت‌شان شرمنده خواهد شد،میگنا دات آی آر، اما اگر در این دوران حساس به او اجازه‌ی ابراز وجود طبق میل خودش را ندهید احتمال اینکه از راههای دیگری، طغیان کند بیشتر خواهد شد.
۴. بگذارید گاهی شکست بخورد
گاهی والدین نمی‌توانند شکست فرزندشان را تحمل کنند و تمام سعی خود را می‌کنند تا از شکست و ناکامی او جلوگیری کنند. بنابراین تمام توجه‌شان را معطوف هدایت نوجوان‌شان طی مسیری که دارد می‌کنند تا حتما موفق شود. اما جلوگیری از شکست، خیانت در حق فرزندتان است، چون اجازه نمی‌دهید یاد بگیرد چطور از پس ناامیدی و ناکامی بربیاید و خودش را نبازد.
اگر کودک ۵ ساله‌تان اصرار دارد برای اولین باربسکتبال بازی کند، بگذارید این کار را بکند. یا اگر دخترتان دوست دارد وارد گروه کُر بشود در حالیکه حتی آوازخواندن ساده را هم بلد نیست، مانعش نشوید. اگر فرزندتان در هدفش موفق نشد، حالا وقت آن است که حضورتان را پررنگ کنید و به او یاد بدهید چگونه از این فرصت، چیزهای جدید یاد بگیرد تا بر موانع و ناامیدی‌اش غلبه کند.
۵. بگذارید احساسات منفی را تجربه کند و در شرایط ناراحت کننده قرار بگیرد
بهتر است در برابر وسوسه‌ همیشه حامی بودن مقاومت کنید و بگذارید فرزندتان تجربه‌ی ناخوشایند را هم از سر بگذراند.
یک نوجوان باید یاد بگیرید با هیجانات منفی‌اش مانند اضطراب، خشم، اندوه و تنهایی چطور کنار بیاید. تجربه کردن این احساسات و فراگرفتن شیوه‌ی مدیریت آنها، به فرزندتان اعتماد بنفس داده و توانایی‌اش را برای رویارویی با نارحتی‌های اجتناب ناپذیر زندگی تقویت می‌کند.
حتی خیلی خوب است که اجازه دهید فرزندتان گاهی در شرایط جسمی ناخوشایند قرار بگیرد. اگر دوست دارد در سرمای هوای بیرون، شلوارک بپوشد، بگذارید این کار را بکند. یا
اگر فراموش کرده ناهارش را با خود ببرد، بگذارید گرسنه بماند. پیامدهایی که تجربه می‌کند، درس‌هایی ارزشمند، ضروری و به یادماندنی هستند.
ترجمه از: هدی بانکی

  

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 


برچسب ها: تجربه‌ شکست، تجربه‌ اشتباه، فرصت فهم اشتباه، وابسته‌ هشدارها، مسئولیت پذیری، استقلال طلبی، اعتماد بنفس،