بسم الله الرحمن الرحیم
خبرآنلاین، وبلاگ
زیباکلام :
من
دو گروه مخالفین بسیار جدی و تندرو دارم: گروه نخست مخالفین سرسخت انقلاب و نظام
هستند؛ و گروه دوم موافقین قسمخورده انقلاب و نظام. دوگروهی که اتفاقاً مقابل
یکدیگر هستند، اما در خصوص مخالفت و بغض و کینهشان نسبت به من اتفاقنظر کامل
دارند.
گروه اول (مخالفین انقلاب) نفرتشان از من بهواسطه آن است که اولاً متهمم
میکنند در به وجود آوردن انقلاب؛ ثانیاً، من را شریک و در حقیقت «شریک جرم» همه
رویدادهای تلخ و البته به ندرت شیرین که در این ۳۸ساله در کشور اتفاق افتاده می
شمارند؛ ثالثاً مقصر در وضعیتی که ایران امروزه به آن گرفتار آمده میدانند. جدای
از کیفرخواست تاریخیام پیرامون انقلاب، منظما هم به من یادآور میشوند که «فکر
نکنم خیلی زرنگ هستم و توانستهام آنها را با انتقاداتم از عملکرد نظام و مسئولین
فریب دهم».
آنها دست من را خواندهاند و کاملاً فهمیدهاند که همه آن انتقادات
«جنگ زرگری» است و من در حقیقت دارم نقش بازی میکنم و «سوپاپ اطمینان» رژیم جمهوری
اسلامی هستم و «دستم با رژیم در یک کاسه است.» اما گروه دوم یا طرفداران حاکمیت و
نظام برعکس گروه اول، من را ضدانقلاب، مخالف نظام و معارض حاکمیت آن میدانند و
منظما هم انواع فحاشیها و ناسزاها را بهواسطه موضعگیریها و انتقاداتم از
سیاستها و عملکرد نظام نثارم مینمایند.
همچون گروه اول که موفق به پی بردن به
ماهیت حقیقی من شدهاند، گروه طرفداران نظام هم موفق به کشف ماهیت حقیقی من شدهاند
که عبارت است از مزدوری، سرسپردگی و وابستگی به دشمنان اسلام، انقلاب و نظام.
یقیناً اگر یک مریخی روزی بیاید ایران با این تصور به مریخ بازمیگردد که چه وجه
تشابه اسمی جالبی در مملکتی به اسم ایران به وجود آمده بوده. دو نفر که درست نقطه
مقابل یکدیگر بودهاند و یکیشان طرفداری از نظام میکرده و دومی برعکس نفوذی دشمن
بوده، هردویشان اسمشان صادق زیباکلام بوده. آنچه مریخی متوجه نشده بوده که شماره
شناسنامه و کد ملیشان هم ازقضای روزگار مشابه یکدیگر بوده.
علیرغم موضعگیری
متضادشان، اما هر دو گروه چندین ویژگی مشترک دارند. بسیاری از آنها متولدین دهه
شصت و هفتاد هستند. بسیاری از آنها حاضرند مدتها در فضای مجازی بحث و مجادله
داشته باشند و ساعتها در تلگرام و فضای مجازی سرگرم باشند اما حاضر نیستند دو خط
مطلب و دو صفحه کتاب مطالعه کنند. ویژگی دومشان آن است که منبع داوری، ادراک، فهم،
آگاهی و اطلاعاتشان بیش از آنکه مبتنی بر مطالعه و تحقیق باشد مبتنی بر عواطف و
احساسات فکری و ایدئولوژیکشان است. صدالبته که کسی از کره ماه یا سوئیس عهدهدار
تعلیم و تربیت این نسل نبوده و آنها هرچه هستند، نسل ما عهدهدار بزرگ کردنشان
بودهایم.
آنها محصولات نظام آموزشی هستند که من و نسل من آن را ساختهایم.
نمیخواهم با حوالت دادن موضوع به یک مقوله انتزاعی به نام «نظام آموزشی» از خودم و
نسل خودم سلب مسئولیت نمایم. نمیخواهم با به راه انداختن بازی «کی بود کی بود من
نبودم» که مسئولین در جریان «ساختمان پلاسکو»، یا از بین رفتن دریاچه ارومیه یا
نابودی جنگلها و... معمولاً به راه میاندازند از نقش و مسئولیت دانشگاه فرار کنم.
نه نمیخواهم مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی که بیش از سه ده است که عنان همه
برنامهریزیهای خرد و کلان و کلیه ارکان و نهادهای ریزوُدرشت فرهنگی کشور را در
دست داشته اما امروز که کشتی فرهنگی کشور اینگونه بهگلنشسته و فساد از درودیوار
مملکت سرازیر شده ذرهای احساس مسئولیت ننموده و ماهواره، هالیوود، GEM TV، من وتو،
الگوی توسعه غربی، غرب، لیبرالیسم، اساتید غربزده، آمریکا و صهیونیسم را مقصر
میشمارد، من هم با ریختن کاستیها بر سر موجودی به نام نظام آموزشی از زیر بار
مسئولیت نسل خودم شانه خالی کنم.
آموزشوپرورش که بماند، متأسفانه ما حتی در
سطح آموزش عالی در دانشگاههایمان در حوزه علوم انسانی هم نتوانستهایم
فارغالتحصیلانی فکور، اهل مطالعه، علاقهمند به تاریخ و به مسائل سیاسی و اجتماعی
تربیت نماییم. من بههیچروی نمیخواهم بگویم که قبل از انقلاب اوضاعواحوال آموزش
عالی در ایران بسیار مطلوب بود.
نه واقعیت آن است که قبل از انقلاب هم به قول کرمانیها «شیره-ی گلوسوزی نبود»؛ اما
مشکل و مسئله اصلی محصولات آموزشی فعلیمان هستند.
ناباوری؛
شک و تردید به همهچیز و همهکس؛ امیدی به آینده نداشتن؛ سرخوردگی سیاسی و اجتماعی؛
بدون مطالعه و علم و آگاهی پیرامون تحولات و رویدادهای سیاسی و اجتماعی اظهارنظر
کردن و نظریهپردازی نمودن؛ و بالاتر و دردناکتر از همه عادت به مطالعه نداشتن و
اساساً اهل مطالعه نبودن ازجمله ویژگیهای محصولات نظام آموزشی ما
میباشد.
ابتداییترین حجتی که در بطلان استدلال شورای عالی انقلاب فرهنگی کشور
که غرب و سیطره علوم انسانی غربی را مسئول نابسامانی علوم انسانی در ایران اعلام
میدارد (و درنتیجه به دنبال اسلامی کردن علوم انسانی در دانشگاهها میباشند) می
توان آورد آن است که ایکاش اتفاقاً نظام آموزش عالی ما غربی میبود. آیا حجم
مطالعه فارغالتحصیلان علوم انسانی ما هیچ نسبتی به میزان مطالعه دانشجویان غربی
پیدا میکند؟ آیا تحقیقات، مطالعات، نظریهپردازیها، نوآوریها و آثار و مقالات
اساتید علوم انسانی ما هیچ تناسبی با اساتید غربی پیدا میکند؟
یکی دیگر از
محصولات نظام آموزشی ما رواج فرهنگ سیاسی توهم توطئه است. فرهنگ مخربی که بجای تلاش
در فهم اسباب و علل مناسبات پیچیده سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پدیدههای سیاسی و
اجتماعی برآید، یکسره به دنبال ریختن فلهای رویدادها در قالب تئوریهای توطئه و
فرضیههای دایی جان ناپلئونی است. صدالبته که این پدیده هم قبل از پیروزی انقلاب
رواج داشته (همانگونه که در مورد شاه دیدیم)؛ اما مصیبت بزرگ آن است که اگر در
سال۵۷ که انقلاب صورت گرفت، شاه و تعداد انگشتشمار دیگری اینگونه
میاندیشیدند، به برکت نظام آموزشی جمهوری
اسلامی ایران امروزه میلیونها تن از ایرانیان از تحصیلکرده گرفته تا عامی، همانند
شاه بجای تلاش در درک اسباب و علل به وجود آمدن تحولات، به دنبال شهرفرنگ و پادشاه
جنها در به وجود آوردن تحولات و رویدادهای سیاسی و اجتماعی هستند. به این مقوله در پست بعدی به
یاری حضرت باریتعالی، خواهم پرداخت.
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
عشق کجا؟ ما کجا؟
جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید
بسم الله الرحمن الرحیم
_ پس اون قول تغییراتی که میدادی چی شد؟
میشه باورشون کنیم؟
_ تو اون بازی سوختم ، ولی هنوزم میتونم با اون مانور بدم.
مسعود پزشکیان، از نمایندگان اصلاحطلب مجلس و از منتقدان همیشگی محمود
احمدینژاد در گفتوگویی که هفته قبل در حاشیه یکی از جلسات علنی مجلس با «خرداد»
داشت درباره ابهامهای کارنامه دولتهای نهم و دهم گفت: «واقعیت
این است که باز شدن این کارنامه پایان عمر سیاسی خیلیها خواهد بود.
امروز واضح و روشن است که دولت آقای احمدی نژاد درگیر تخلفات و مفاسد
گوناگون و اشتباهات غیرقابل گذشتی شده بود. اما
مساله این است که آن دولت در بروز چنان وضعیتی تنها نبود.»
پزشکیان با اشاره به جایگاه حقوقی مجلس در ساختار سیاسی ایران توضیح میدهد:
«در
همان سالها اگر مجلس به عنوان نهاد ناظر توانسته بود ابزارها و امکانات
نظارتی خود را به کار بگیرد، خیلی از این تخلفات و مفاسد در نطفه خفه میشد
و یا در همان گامهای ابتدایی متوقف میگشت. اما چنین نشد و دلیل آن هم
احساس خطر برخی از نیروهایی بود که احساس میکردند رفتن به آن سمت یعنی
ضربه زدن به جریان سیاسی و جناح خودی».
وزیر بهداشت دولت اصلاحات با اشاره
به موضوع مذاکرات هستهای در دولتهای محمود احمدینژاد و حسن روحانی و
تاکید به تفاوت فضای نقد در این دو دولت می افزاید:
«در
دوران احمدینژاد مجلس مطلقا نه در جریان مذاکرات بود و نه حتی اجازه مطرح
کردن کوچکترین بحثی را داشت. حتی برخی مواقع ما به عنوان نماینده از طریق
تلویزیون و اخبار رسانهها متوجه میشدیم که مثلا فلان دور مذاکره درباره
موضوع هستهای شروع شده است. یا مثلا بسیاری از نمایندگان از جریان دو دور
مذاکره با آمریکاییها در ماههای پایانی آن دولت بعد از سه سال خبردار شدهاند
و تا قبل از این اصلا روح ما هم خبر نداشت که چنین اتفاقی افتاده است.
حالا این را با وضعیت فعلی مقایسه کنید که صدا و سیما انواع و اقسام برنامههای
انتقادی و جهتدار را طراحی کرده و در نقد و مخالفت با مذاکرات هستهای
اصلا کم نگذاشته است».
وی با بیانی اینکه «ما
نمیگوییم نقد نباشد، اما میگوییم که باید پاسخ داده شود که چرا در دولت
قبل از این جور نقدها و فضاهای باز خبری نبود»
اضافه میکند: «در دولت احمدینژاد، خصوصا دولت دهم به هزار و یک بهانه
اجازه نقد و نظارت حتی به نمایندگان مجلس هم داده نمیشد.
تا ماهها بعد از انتخابات سال 88 که میگفتند وضعیت کشور عادی نیست و
نباید نقد کرد. بعد از آن میگفتند تحت فشار بینالمللی هستیم و نباید پیام
اختلاف نظر از داخل به خارج منتقل شود.
بعد هم که قدری نقدها شروع شد برخی از هواداران سابق آقای احمدینژاد یک
طیفی ساختند به اسم «جریان انحرافی» و همه چیز را به همان چند نفر افراد آن
طیف نسبت میدادند
و نه هیچ توضیحی میدانند که چطور ممکن است این تعداد آدم محدود تمام یک
دولت را به فساد بکشانند و نه هیچوقت برخوردی با آنها صورت میگرفت. یعنی
هم آزاد بودند و هم متهم.»
وی درباره دلایل افشا شدن فسادها هم میگوید: «اتفاقا خیلیها و از جمله
خیلی از نمایندگان مجلس تا قبل از خانهنشینی احمدینژاد بسیاری از موضوعات
را میدانستند. اما چرا اینها علنی نمیشد؟ چون اختلاف سیاسی چندانی در کار
نبود.
وقتی اختلافات بروز کرد و اوج گرفت این فسادها را جریانی که تا قبل از آن
هوادار احمدینژاد بود به عنوان برگ برنده رو کرد. اما به هیچ عنوان این
مسایل محدود به سالهای بعد از 88 نیست. فسادها از همان دولت نهم آغاز شده
بود.»
البته در این بین بسیاری از اصولگرایان هم بودند که راه عقلانی را در پیش
گرفتند.
اما جریان تندرو و افراطی بسیار مایل است تا یک بار دیگر به احمدینژاد
برگردد که البته کار سختی است.»
امروز هم اجازه بررسی کارنامه آن را نمیدهند.
آن روز میگفتند کشور در شرایط عادی نیست و مصلحت ایجاب میکند که با دولت
در نیفتیم و امروز هم میگوید آن روزها دیگر گذشته و نباید کاه کهنه را به
باد دهیم.
با یک چنین منطق و استدلالی هنوز کار بررسی کارنامه دولت قبل سخت است و
هنوز مجلس بعد از گذشت دو سال از پایان عمر آن دولت برای مسایلی مثل تحقیق
و تفحص از موارد تخلف احمدینژاد و مدیرانش با موانع و مشکلاتی مواجه میشود».
عکس وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی