بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…

وقتی اصل زندگی را فراموش میکنیم ...


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s6.picofile.com/file/8230692942/TAJAMOLGER8EE_ZAW8HERE_ZENDEGY_8.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8230694418/TAJAMOLGER8EE_ZAW8HERE_ZENDEGY_6.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8230695218/TAJAMOLGER8EE_ZAW8HERE_ZENDEGY_5.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8230695976/TAJAMOLGER8EE_ZAW8HERE_ZENDEGY_7.jpg

 وقتی اصل زندگی را فراموش میکنیم ...

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

 خانمی یک طوطی گران قیمت خرید، اما روز بعد آن را به مغازه برگرداند، او به صاحب مغازه گفت:
این پرنده صحبت نمی کند. صاحب مغازه گفت:
آیا در قفسش آینه ای هست؟ طوطی ها عاشق آینه هستند، آن ها تصویرشان را در آینه می بینند و شروع به صحبت می کنند.
آن خانم یک آینه خرید و رفت. روز بعد باز آن خانم برگشت. طوطی هنوز صحبت نمی کرد. صاحب مغازه پرسید :
نردبان چه؟ آیا در قفسش نردبانی هست؟ طوطی ها عاشق نردبان هستند. آن خانم یک نردبان خرید و رفت.
 اما روز بعد باز هم آن خانم آمد. صاحب مغازه گفت :
آیا طوطی شما در قفسش تاب دارد؟ نه؟ خب مشکل همین است. به محض این که شروع به تاب خوردن کند، حرف زدنش تحسین همه را بر می انگیزد.
آن خانم با بی میلی یک تاب خرید و رفت. وقتی که آن خانم روز بعد وارد مغازه شد، چهره اش کاملأ تغییر کرده بود. او گفت :
طوطی مُرد.
 صاحب مغازه شوکه شد و پرسید:
 آیا او حتی یک کلمه هم حرف نزد؟
 آن خانم پاسخ داد :
چرا، درست قبل از مردنش رو به من کرد و با صدای ضعیفی گفت:
 آیا در آن مغازه، غذایی برای طوطی ها نمی فروختند؟!!!

-------------------------------

 داستان زندگی برخی از ما هم همین طور است، متن و اصل نیازها و زندگی را فراموش کرده ایم و فقط نظر   به حاشیه ها دوخته ایم!
 اگر سرگرم ظواهر زندگی و تجملات شویم، لذت بردن از زندگی و اصل زندگی را فراموش می کنیم و فرصت عمر را از دست می دهیم.