بسم الله الرحمن الرحیم
هنوز بردگی وجود دارد. برای نجات 27 میلیون
برده کمک کنید. راهپیمایی «واشنگتن متوقف کنید
بردگی مدرن را».
هر ثانیه یک نفر قربانی تجارت قاچاق انسان
میشود. لطفا این مسأله را فراموش نکنید».
«دوران بردگی مدرن».
آفتاب
:
دکتر مصطفی دلشاد تهرانی، مترجم و شارح نهج البلاغه
در سلسله جلسات «حکومت در نهج البلاغه» رابطه زمامداران و مردم و همچنین
شروط زمامداری در اندیشه امام علی(ع) را به عنوان هشتمین محور حکومت در نهج
البلاغه عنوان کرد. خلاصه سخنان وی را در ادامه می خوانید.
* از مسایل بسیار مهم در موضوع حکومت این است که ما به این پرسش پاسخ دهیم
که در یک حکومت رابطه مردم و زمامداران چگونه رابطه ای باید باشد و جست وجو
کنیم که در نهج البلاغه و خانواده حدیث نهج البلاغه این رابطه چگونه تصویر
شده است. آن چیزی که در بیشتر حکومت ها دیده شده، رابطه یک سویه بوده است،
یعنی وقتی در طول تاریخ رابطه مردم و زمامداران را بررسی می کنیم، در بیشتر
عمر تاریخ به جز دوره ای که دوره جدید است و تغییرات اساسی کرده،
رابطه میان زمامداران و مردم یک رابطه یک سویه بوده است. رابطه ای از جنس
رابطه فرمانده و فرمانبر.
به عبارت دیگر تلقی این بوده که زمامداران فرمانده هستند و مردم هم
فرمانبر،
و جالب این
است که مردم تصوری غیر از این نمی کردند؛
و چنان
فرهنگ حاکم، فرهنگ فرماندهی و فرمانبری بوده که اگر کسی پیدا می شد به مردم
می گفت که این رابطه غلط است، مردم زیر بار نمی رفتند و مخالفت می کردند.
همچنین در گذشته تاریخ به دلیل فرهنگ حاکم بر آن، رابطه حاکم و محکوم،
مستبد و استبداد پذیر بسیار راحت پذیرفته می شد و گاهی نیز شدیدتر از اینها
بوده مانند
رابطه آقا و برده، و گاهی شدیدتر از این که زمامداران مالک و مردم مملوک
بوده اند. حتی حرف هایی زده شده مانند این که "الناس انعام السلاطین؛ مردم
چارپایان سلاطین هستند" لذا می توانند سر آنها را ببرند و آنها را بفروشند
و در جان، مال و آبروی آنها دخل و تصرف کنند.
تلاش انبیاء
برای برهم زدن رابطه یک سویه میان زمامداران و مردم
*
در طول
تاریخ انسان هایی برخاستند که در رأس آنها پیامبران بودند و این رابطه را
به هم می زدند،
و یکی از مشکلات مصلحان اجتماعی به ویژه پیامبران این بود که برای مردم سخت
بود این رابطه به هم بخورد چرا که آن را به عنوان یک اصل پذیرفته بودند.
این دسته از مسایل آنقدر تکرار گردید تا تبدیل به فرهنگ حاکم شد، و
وقتی پیامبران می آمدند و می گفتند ما مثل شما هستیم، مردم نمی پذیرفتند.
قرآن کریم مکرر بیان می کند که پیامبران بشرند: " أنا بشر مثلکم" ولی کسانی
که با آن فرهنگ خو گرفته و این فرهنگ در اعماق جانشان نقوذ کرده بود زیر
بار نمی رفتند.
شاید هنوز هم پذیرش اینکه پیامبران از جنس بشر هستند برای عده ای سخت باشد.
انبیاء همواره سعی کردند این معادله یک سویه را به هم زنند و از این رو با
یک سد مقاومت روبرو می شدند. یک طرف این سد مقاومت، خواص و قدرت مداران، و
یک سر دیگر هم مردم بیچاره و مستضعف و استثمار شده ای بودند که آنها هم با
پیامبران مخالفت می کردند. شاید هیچ کس علیه این معادله به اندازه علی(ع)
سخن نگفته باشد، که البته امیرمومنان پای در جای پیامبران گذاشته و آن کار
بزرگی را که پیامبر اکرم آغاز کرده بود، بسط داده است.
رابطه میان
زمامداران و مردم از نگاه امام علی(ع)
* اینکه
میان زمامداران و مردمان چگونه رابطه اى برقرار باشد و هر یک در نگاه
دیگرى چه جایگاهى داشته باشد و نسبت میان آنان بر چه اساسى استوار باشد، از
امور محورى در حکومت هاست؛ به گونه اى که ساختار حکومت بر آن شکل مى
گیرد و رفتار و مناسبات مدیریتى از آن بر مى خیزد. این رابطه مى تواند
رابطه اى یک سویى یا رابطه اى دوسویى باشد. آنچه بیشترین صورت را در
حکومت ها رقم زده است، صورتى یکسویى از رابطه زمامداران و مردمان است،
یعنى رابطه حاکم و محکوم، مالک و مملوک، فرمانده و فرمانبر، آقا و برده، و
خدا و بنده. امیرمؤمنان على (ع) چنین روابطى را ملغى اعلام کرد و در سلوک
حکومتى خویش زیر پا گذاشت و درعهدنامه هاى حکومتى و دستورالعمل هاى دولتى
و رهنمودهاى مدیریتى خود به تبیین رابطه صحیح زمامداران و مردمان پرداخت.
* برخی از عبارات نهج البلاغه در این زمینه عباراتی از جنس نفی و از امور
سلبی است یعنی رابطه یک طرفه را نفی می کند. قسمت دوم
مطالب امیرمومنان عباراتی است که آن رابطه دو طرفه را تبیین و اثبات می کند
که رابطه مردم و زمامداران رابطه دو ذی حق است. مردم بر زمامداران حقوقی
دارند و زمامداران بر مردم حقوقی دارند، مردم نسبت به زمامداران تکالیفی
دارند و زمامداران نسبت به مردم تکالیفی دارند.
تضعیف دین
با رابطه یک سویه استبدادی
*
امیرمومنان
در نامه خود به اَشْعَث بن قَیْس استاندار آذربایجان نوشت: «لَیْسَ لَکَ
أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّهٍ؛
این حق براى تو نیست که در میان مردمان به استبداد و خودرأیى عمل نمایى»
(نامه ۵)
و در مطالب آغازین
عهدنامه مالک اشتر
حضرت بدو چنین یادآور شد: «وَ لَا تَقُولَنَّ إِنِّی مُؤَمَّرٌ آمُرُ
فَأُطَاعُ، فَإِنَّ ذلِکَ إِدْغَالٌ فِی الْقَلْبِ، وَمَنْهَکَهٌ
لِلدِّینِ، وَ تَقَرَّبٌ مِنَ الْغِیَرِ؛
مبادا بگویى من اکنون بر آنان مسلّطم، از من فرمان دادن است و از آنان
اطاعت کردن؛ که این عین راه یافتن فساد در دل، و خرابى دین، و نزدیک شدن
تغییر و تحوّل [در قدرت] است» (نامه ۵۳)
* چرا حضرت رابطه یک سویه استبدادی را موجب تضعیف دین می داند؟ مخاطب کلام
حضرت، مالک اشتر است، مالک به عنوان یک انسان مسلمان در حال حکومت کردن
است،
البته این سخن فقط به مالک نیست بلکه خطاب به هر کسی است که به عنوان
مسلمان یا به اسم اسلام حکومت و مدیریت می کند، اگر کسی به نام اسلام و دین
یا با چهره مسلمان بر سر کار آمد و استبداد کرد، یک پیامدی دارد که این
پیامد تضعیف و بی آبرویی دین و همچنین دین گریزی است؛ یکی از عوامل اساسی
پیدایش دین گریزی، استبداد به نام دین است.
* خطبه ۲۱۶ نهج البلاغه در بحث حقوق و حقوق متقابل یک شاهکار است،
امیرمؤمنان (ع) نگاه خودکامانه از سوى زمامداران به مردمان، و نگاه
مملوکانه از سوى مردمان به زمامداران را بزرگترین آفت حکومت مى دانست و
بسیار تلاش کرد که این امور را از ساحت حکومت خود پاک نماید. در عرصه پیکار
صفّین در ضمن
خطبه والای
۲۱۶
خطاب به مردمان چنین فرمود: «فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِیدٌ
مَمْلُوکُون لِرَبٍّ لَا رَبَّ غَیْرُهُ؛
جز این نیست که من و شما بندگان و مملوکان پروردگاری هستیم که جز او
پروردگارى نیست» یعنی من بنده هستم و شما هم بنده، اما بنده خداوند، نه شما
بنده من هستید و نه من بنده شما، نه شما مملوک من هستید، نه من مملوک شما.
*
آنچه در طول تاریخ مورد پسند زمامداران بوده، این است که مردم مملوک باشند
و بندگی آنها را کنند، خدمت گزار، سرافکنده، تعظیم کننده و پا بوس آنها
باشند.
امیرمومنان بر یک نکته اساسی تاکید می کنند که این نکته هنوز هم مغفول است
و آن اینکه یک خدا بیشتر نیست، اما بیشترین مساله ای که همین امروز هم در
همه عالم دیده می شود، شرک است؛ بدین صورت که کنار خدایی که رب العالمین
است ما قائل به قدرت های دیگر هستیم؛ این مساله زمانی که وارد عرصه حکومت
می شود، به شکل های خطرناک جلوه می کند.
مبارزه جدی حضرت علی(ع) با رابطه یک سویه میان مردم و زمامداران
*
امیرمؤمنان (ع) در تمام دوران حکومت خود با این تلقّى که حق از آنِ
زمامداران است و تکلیف بر دوش مردمان و میان والى و رعیت رابطه اى یک
سویى برقرار است، به شدّت مبارزه کرد و بر حقوق مدارى تأکید ورزید و حقوق
متقابل دولت و ملّت را بیان کرد و بر اجراى آن ایستادگى نمود. امام على (ع)
در خطبه اى که در صفّین ایراد کرده چنین فرموده است: «أَمَّا بَعْدُ،
فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِی عَلَیْکُمْ حَقًّا بِوِلَایَهِ
أَمْرِکُمْ، وَ لَکُمْ عَلَیَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِی لِی
عَلَیْکُمْ، فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْیَاءِ فِی التَّوَاصُفِ، وَ
أَضْیَقُهَا فِی التَّنَاصُفِ. لَا یَجْرِی لِأَحَدٍ إِلّا جَرَى عَلَیْهِ،
وَ لَا یَجْرِی عَلَیْهِ إلَّا جَرَى لَهُ. وَ لَوْ کَانَ لِأَحَدٍ أَنْ
یَجْرِیَ لَهُ وَ لَا یَجْرِیَ عَلَیْهِ، لَکَانَ ذلِکَ خَالِصًا لِلَّهِ
سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ، لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَ لِعَدْلِهِ
فِی کُلَّ مَا جَرَتْ عَلَیْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ، وَلکِنَّهُ سُبْحَانَهُ
جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ یُطِیعُوهُ، وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ
عَلَیْهِ مُضَاعَفَهَ الثَّوَابِ تَفَضُّلًا مِنْهُ، وَ تَوَسُّعًا بِمَا
هُوَ مِنَ الْمَزِیدِ أَهْلُهُ؛ امّا بعد، همانا خدا بر شما براى من حقّى
قرار داد، چون زمامدارى شما را به عهده ام نهاد، و شما را نیز حق است بر
من، همانند حقّ من که شما راست برگردن. پس حق فراختر چیزهاست که وصف آن
گویند و مجال آن تنگ، اگر خواهند از یکدیگر انصاف جویند. کسى را حقّى نیست
جز که بر او نیز حقّى است، و بر او حقّى نیست جز آنکه او را حقّى بر دیگرى
است؛ و اگر کسى را حقّى بُوَد که حقّى بر او نَبُوَد، خداى سبحان است نه
دیگرى از آفریدگان، چه او را توانایى بر بندگان است، و عدالت او نمایان است
در هرچیز که قضاى او بر آن روان است، و دگرگونى ها در آن نمایان. لیکن خدا
حقّ خود را بر بندگان، اطاعت خویش قرار داده و پاداش آنان را در اطاعت، دو
چندان یا بیشتر نهاده؛ از دَرِ بخشندگى که او راست و افزوندهى که وى را
سزاست»
(خطبه ۲۱۶)
تاکید حضرت علی(ع) بر پیشقدمی حکومت در رعایت کردن حقوق
*
حضرت می فرمایند، آنکه در رعایت کردن باید پیشقدم شود، حکومت است و اگر
حکومت رعایت نکرد نباید انتظار داشته باشد که مردم رعایت کنند.
امیرمؤمنان على (ع) حقوق را طرفینى معرفى کرده و این حقیقت را یادآور شده
که از جمله حقوق الهى، حقوقى است که براى مردم بر مردم قرار داده است و
آنها را چنان وضع کرده که هر حقّى در برابر حقّى دیگر قرار مى گیرد. هر
حقّى به نفع یک فرد و یا یک جمعیت موجب حقّى دیگر است که آن را متعهّد مى
کند؛ و هر حقّى آنگاه الزام آور مى گردد که دیگرى هم وظیفه خود را در
مورد حقوقى که بر عهده دارد انجام دهد. آن حضرت چنین فرموده است: «ثُمَّ
جَعَلَ - سُبْحَانَهُ - مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقًا افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ
النَّاسِ عَلَى بَعْضٍ، فَجَعَلَهَا تَتَکَافَأُ فِی وُجوُهِهَا، وَ
یُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضًا، وَ لَا یُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلَّا
بِبَعْضٍ؛ پس خداى سبحان برخى از حقهاى خود را براى بعض مردمان واجب داشت،
و آن حقها را برابرِ هم نهاد، و واجب شدنِ حقّى را مقابل گزاردن حقّى
گذاشت؛ حقّى بر کسى واجب نَبُوَد مگر حقّى که برابر آن است گزارده شود»
(خطبه ۲۱۶)
همچنین آن حضرت در نامه ۵۰ نهج البلاغه آورده است:
«أَلَا وَ إِنَّ لَکُمْ عِنْدِی أَنْ لَا أَحْتَجِزَ دُونَکُمْ سِرًّا
إِلَّا فِی حَرْبٍ، وَ لَا أَطْوِیَ دُونَکُمْ أَمْرًا إِلَّا فِی حُکْمٍ،
وَ لَا أُؤَخِّرَ لَکُمْ حَقًّا عَنْ مَحَلِّهِ، وَ لَا أَقِفَ بِهِ دُونَ
مَقْطَعِهِ، وَ أَنْ تَکُونُوا عِنْدِی فِی الْحَقِّ سَوَاءً؛ فَإِذَا
فَعَلْتُ ذلِکَ وَ جَبَتْ لِلَّهِ عَلَیْکُمُ النِّعْمَهُ، وَلِیَ
عَلَیْکُمُ الطَّاعَهُ؛ بدانید حقّ شماست بر من که چیزى را از شما نپوشانم
جز راز جنگ[که از پوشاندن آن ناچارم] ، و کارى را جز در حکم شرع بىراى زدن
با شما انجام ندهم، و حقّ شما را از موقع آن به تأخیر نیفکنم، و تا آن را
نرسانم وقفه اى در آن روا ندانم، و همه شما را در حق برابر دانم؛ پس
هنگامى که وظیفه خود را [نسبت به شما] انجام دادم، نعمت دادن شما بر خداست،
و طاعت من برعهده شماست»
در
صورت اداى حقوق متقابل، حکومت به درستى سامان مى یابد و الفت و عزّت و
عافیت همه جانبه فراهم مى شود.
آن حضرت فرموده است: «و
بزرگترین حق ها که خداوند واجب کرده است، حقّ سرپرست بر شهروندان و حقّ
شهروندان بر سرپرست است،
که خداى سبحان آن را واجب نمود، و حقّ هر یک را به عهده دیگرى واگذار
فرمود، و آن را موجب برقرارى پیوند آنان کرد، و ارجمندى دین ایشان. پس
حالِ شهروندان نیکو نگردد جز آنگاه که سرپرستان نیکو رفتار باشند، و
سرپرستان نیکو رفتار نگردند، جز آنگاه که شهروندان درستکار باشند.
پس چون شهروندان حقّ سرپرست را بگزارد، و سرپرست حقّ شهروندان را به جاى
آرد، حق میان آنان بزرگ مقدار شود، و راه هاى دین پدیدار، و نشانه هاى
عدالت برجا، و سنّت چنانکه باید اجرا. پس کارِ زمانه آراسته گردد، و طمع
در پایدارى دولت پیوسته، و چشم آز دشمنان بسته؛ و
اگر
شهروندان بر سرپرست چیره شود و یا سرپرست بر شهروندان ستم کند، اختلاف کلمه
پدیدار گردد، و نشانه هاى جور آشکار، و تبهکارى در دین بسیار. راه گشاده
سنّت را رها کنند، و کار از روى هوا کنند، و احکام فروگذار شود و بیمارى
جان ها بسیار، و بیمى نکنند که حقّى بزرگ فرو نهاده شود و یا باطلى سترگ
انجام داده.
آنگاه نیکان خوار شوند، و بدکاران بزرگ مقدار، و تاوانِ فراوان بر گردن
بندگان از پروردگار» (خطبه ۲۱۶)
شروط
زمامداری؛ درایت، معرفت، عدالت، قوت و سلامت
*
اداره امور مردمان، بر دوش گرفتن سنگین ترین امانت هاست، و زمامدارى
آزمونى سخت و مسئولیتى بس خطیر است و فقط کسانى مى توانند در این آزمون
سربلند بیرون آیند و حقّ این امانت را بگذارند و مسئولیت خویش را ادا
نمایند که شروط احراز این مسئولیت در آنها محقّق باشد؛ و
زمامدارانى مى توانند حقوق مردمان را به درستى ادا نمایند و حکومت را به
سوى اهدافش راه ببرند که به درایت و معرفت و عدالت و قوّت و سلامت متصف
باشند و اگر جز این باشد تباهى و خودکامگى، و گمراهى و بیدادگرى، دولت و
ملّت را نابود مى سازد.
امام على (ع) در این باره چنین هشدار داده است: « شما خوب مى دانید که نه
جایز است که بخیل بر ناموس و جان و غنیمت ها و احکام مسلمانان ولایت یابد
و پیشوایى آنان را عهده دار شود تا در مال هاى آنان حریص گردد؛ و نه
نادان تا به نادانى خویش مسلمانان را به گمراهى بَرَد؛ و نه ستمکار تا به
ستم، عطاى آنان را بِبُرَد؛ و نه حیف و میل کننده اموال، تا به مردمى ببخشد
و مردمى را محروم سازد؛ و نه آن که به خاطرِ حکم کردن رشوه ستانَد تا حقوق
را پایمال کند، و آن را چنانچه باید نرسانَد؛ و نه آن که سنّت را ضایع
سازد، و امّت را به هلاکت دراندازد» (کلام ۱۳۱)
عکس، ترجمه وَ تدوین :
عـبـــد عـا صـی