بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…

شأن وُ شخصیت...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 شأن وُ شخصیت...

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 1) رئیس خوش اشتها!

http://s3.picofile.com/file/8210489584/SHEKAMU_1.jpeg آقای سمیعی می گفت: یکی از همکارها از سفر حج که برگشت، رئیس اداره و همکاران رو دعوت کرد رستوران. من اون شب اشتها نداشتم و نتونستم غذامو تموم کنم. رئیس اداره که کنار من نشسته بود، وقتی فهمید من غذامو نمی خورم، غذای دهنی و دست خورده ی منو کشید جلو و تا آخر خورد، سه تا از همکارها، نوشابه شونو نخوردند، رئیس، نوشابه ی اونا رو هم گرفت و خورد... چنین کاری در شأن رئیس یک اداره نیست !


http://s6.picofile.com/file/8210489768/SHEKAMU_2.jpg

    

2) همکار بی اعصاب!

http://s3.picofile.com/file/8210490042/ASABY_BAD_AXL8Q.jpeg من هر وقت می خوام سوار تاکسی بشم، زرنگی می کنم و می پرم صندلی جلو سوار می شم، اگه صندلی جلو پر باشه، اینقدر منتظر می مونم تا یک تاکسی گیرم بیاد که صندلی جلوش خالی باشه.
یک روز که مطابق معمول، جلو نشسته بودم، دو تا آقا آمدند و نشستند صندلی عقب. کمی پایین تر یک خانم لاغراندام سوار شد. آقای وسطی رو می شناختم، فرهنگی بود و چند سال پیش، دختر خانمش دانش آموز مدرسه ی ما بود. خانمه زودتر از بقیه پیاده شد و بعد از اینکه کرایه شو داد، رو کرد به دو تا آقایی که عقب نشسته بودند و گفت: یک جوری بشینید که یک خانم، راحت بتونه کنارتون بشینه.(منظورش این بود که جمع و جورتر بشینید)
چشمتون روز بد نبینه! همکار فرهنگی ما دست از دهن شست و شروع کرد رگباری فحش دادن: "برو گمشو زنیکه ی اُسگل بی سر و پا! من اینقدر جمع و جور نشسته بودم که پاهام درد گرفته، تو که شپشت منیژه خانمه، چرا با آژانس اینور و اونور نمی ری؟ ..."
خیلی دلم می خواست به این آقا بگم: " شما ناسلامتی فرهنگی هستید، آخه این چه طرز صحبت کردن با یک خانمه؟ مگه این بنده ی خدا چی گفت؟ این حرفها در شأن یک فرهنگی نیست."
اما راستشو بخواید از آبروم ترسیدم! آخه فکر کردم از کجا معلوم این آقا یادش باشه ما همکاریم و من یک زمانی معاون دخترش بودم؟ حتی اگه یادش باشه، از کجا معلوم حرمت نگه داره و منو هم زیر باد فحش نگیره؟!

 

 3) اوقور بخیر؟!
 

http://s4.picofile.com/file/8182589742/MOTEKABBER_1.jpeg آقاهه شصت و خرده ای سال سن داره، تعریف می کرد: نگهبان یک کارخونه بودم، یک روز موقع خروج رئیس، بدون هیچ منظور و مقصودی به رئیس گفتم: اوقور بخیر؟... رئیس سر همین حرف از کارخونه بیرونم کرد! گفته بود: این نگهبان شأن منو رعایت نکرده! چه معنی داره که یک نگهبان به رئیس کارخونه بگه: اوقور بخیر؟!

      4) دگردیسی کلمات!
 

http://s6.picofile.com/file/8210490692/MOTEKABBER_2.jpg حین یک سخنرانی نیمه رسمی از کلمه ی "پُخ" استفاده کرده بود، بلافاصله سردبیر یکی از روزنامه ها براش پیامک داده بود: در شأن شما نیست که از این کلمه استفاده کنید.
وقتی این ماجرا رو شنیدم گفتم: منم بعضی وقتا از این کلمه استفاده می کنم! من تا الان فکر می کردم وقتی می گن فلانی هیچ پُخی نمی شه، یعنی آدم حسابی نمی شه و به جایی نمی رسه!
از سر کنجکاوی رفتم سراغ لغت نامه معین و دیدم جلوی این کلمه نوشته:
"پُخ : پخ کلمه ترکی و آذری بوده و به معنای نجاست است و معادل گُه فارسی می باشد."
عجب! من اگه می دونستم این کلمه چنین معنایی داره، هیچ وقت ازش استفاده نمی کردم!
دوباره به لغت نامه نگاه کردم و با دیدن جمله ی بعدی خیالم راحت شد:
" البته این کلمه ، به دلیل استفاده زیاد در قالب جملات و ضرب المثلها، کراهت خود را از دست داده و استعمال این کلمه در محاورات روزمره حاکی ار بی ادبی فرد نمی باشد."

 

  عکس، تهیه وَ تدوین :

 

 عـبـــد عـا صـی 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.