بسم الله الرحمن الرحیم
زمانی
بر سر مسند نشستی / و گردو با دُم خود می شکستی
در آن نوبت که بودی تو سر کار / خلایق را نهادی بر سرِ کار!
گهی در قهر بودی چند روزه / گهی گفتی از اونجا که می سوزه!
در آن دوران که می کردی تو تهدید / به اسناد درون جیب تاکید
سخنرانی نمودی بی شماره / وَ تحریمی که کردی پاره پاره
شدی بر سر اسیر هاله نور / تکان دادی دو دست خویش از دور
رفیقان را به پشت میز بُردی / رقیبان را تو خار وُ خَس شمردی
در آن دوران چرا افشا نکردی؟ / چرا مشت کسی را وا نکردی؟
نگفتی یک کلام از رانت خواری / نگفتی از مدیر انحصاری
نگفتی از خیانتهای بسیار / چرا حالا شدی اینگونه غمخوار؟!
کنون که رفته از کف، قدرت تو / فزون گشته به هر دم حسرت تو
زنی هر دم صَلای وا مصیبت / از این وُ آن کنی هر لحظه غیبت!
اگر تو واقعا خدمت گذاری / چرا هرگز نکردی پا فشاری؟
برو حالا که کُل این خلایق / همه دانند تشخیص حقایق
نزن بیهوده دست و پا که دیگر / ندارد هیچ تاثیری برادر
«مجید
مرسلی»
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی