بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید
یکروز سرمیز نهار دیپلمات انگلیسی به سیاستمدار روس گفت: اگربتوانی قدری
خردل به خورد گربه بدهی نهارمهمون منی, سیاستمدار روس بدون تامل پس گردن
گربه رو گرفت، وقتی قاشق پر خردل رابه طرف دهان گربه برد، گربه با استشمام
بوی تند خردل چنگی به دست او زد ودرحالیکه دست مرد روسی را خونین ساخته بود
، باسرعت به پایین پرید.
دیپلمات انگلیسی درحالیکه نگاه معناداری به دوست روسی-اش میکرد ، به طرف
گربه رفت و یک تکه گوشت را جلوی گربه گذاشت. گربه وقتی مشغول خوردن شد آهسته
دم اورا بلند کرد و مقداری خردل به مخرج گربه مالید! گربه با احساس سوزش از
جا پرید ، جستی زده فرارکرد و رفت زیرمیز رستوران وپایش را بلند کرد وبه سرعت
مشغول لیسیدن ما تحتش شد. دیپلمات انگلیسی درحالیکه گربه رابه همکار روسی
اش نشان می داد گفت: «یادگرفتی که چیزی را به بعضی ها چطوری باید خوراند؟»
...
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی