«حسین پناهی» : و سکوت میکنی ، و فریاد زمانم را نمیشنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…
درباره من
«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر قدر کسی به خدا نزدیکتر باشد، بیشتر از خدا شرم کرده وَ آدمیت او از کمال بیشتری برخوردار میشود ...
************
مولانا مولوی :
گر در طلب لقمه نانی،
نانی /
گر در طلب گوهر کانی،
کانی /
این نکته رمز اگر بدانی،
دانی /
هر چیز که اندر پی آنی،
آنی ...
*************************
« امام خمینی» :
همه باید نظر خودشان را بدهند /
و هیچ کدام هم برایشان حتی جایز نیست که یک چیزی را بفهمند و نگویند. /
باید وقتی می فهمند، اظهار کنند. /
این موافق هر که باشد ، باشد ، مخالف هرکه هم باشد ، باشد. /
( صحیفه امام،ج13،ص102)
ادامه...
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
می گویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت
و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست
تا اسم اعظم را به او بیاموزد.
چون شنیده بود کسی اسم اعظم را بداند
درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد.
شیخ مدتی او را سر گرداند بعد به او گفت :
اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد
وَ ریاضت لازم دارد وَ برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد می دهد
وَ می گوید آن را پخته وَ بفروشد بصورتی
که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد.
مردک رفته پاتیل و پیاله ای خریده شروع به پختن و فروختن فرنی می کند
وَ چون کار وُ بارش رواج می گیرد طمع کرده و شاگردی میگیرد
وَ کار پختن را به او می سپارد.
بعد از مدتی شاگرد رفته بالا دستش دکانی باز کرده
مشغول فرنی فروشی میشود به طوری که کارش کساد میگردد.
کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی میرود
با ناله و زاری طلب اسم اعظم می کند.
شیخ چون از چند وُ چون کارش خبردار میشود به او میگوید :
تو راز یک فرنی پزی را نتوانستی حفظ کنی،
حالا میخواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی ؛
برو همون کشک تو بساب ...