بسم الله الرحمن الرحیم
بیخبر از همدگر
آسوده خوابیدن چه سود /
بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید /
ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود
گر نرفتی سوی او تو در زمان بودنش /
خانه صاحبعزا تا صبح خوابیدن چه سود
زنده را زنده است اکنون قدرش را بدان /
ورنه بر روی مزارش کوزه گل چیدن چه سود
زنده را در زندگی باید به درد او رسید /
ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود
با محبت دست پیران را عزیز من ببوس /
ورنه بر روی مزارش تاج گل چیدن چه سود
یک شبی با زندهها غمخوار باش /
ورنه بر روی مزارش زار نالیدن چه سود
تا زمانی زندهایم از هم، همه بیگانهایم /
در عزاها روی همدیگر ببوسیدن چه سود
گر توانی زندهای را یک دمی تو شاد کن /
در عزا عطر و گلاب ناب پاشیدن چه سود
از برای سالمندان یک گل خوشبو ببر /
تاج گلها در کنار همدیگر چیدن چه سود
گر نپرسی حال او تا زنده است /
گریه و زاری و نالیدن برای او چه سود
سالها عید آمد و رفت و نکردی یاد من /
جای خالی مرا در خانهام دیدن چه سود
گر نکـردی یاد من تــا زنـدهام /
سنگ مرمر روی قبر من تو را چیدن چه سود
گر نپرسی حال و احوال همه فامیل خود /
بعد مرگش اشک باریدن و کاهیدن چه سود
بهر دور افکندن کینه، تو حرکت کن کنون /
فصل صلح و جشن و آیین است، جنگیدن چه سود
حق همدیگر به جا آریم و با هم به شویم /
نرم و نیکو گفتگو سازیم، غریدن چه سود
وقت بگذاریم بـهر کودک و فرزند خویش /
گر نهال الوار شد، بیهوده پیچیدن چه سود
دست و دامان پدر مادر ببوییم همچو گل /
گر کُنی پژمرده گلها را، بوییدن چه سود
اختیار مال و اموالت کنون در دست توست /
بعد مُردن آب در هاون کوبیدن چه سود
برگ سبزی را کنون خود تحـفه درویش کن /
لیک از فرزند و وارث چشم پاییدن، چه سود