«حسین پناهی» : و سکوت میکنی ، و فریاد زمانم را نمیشنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…
درباره من
«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر قدر کسی به خدا نزدیکتر باشد، بیشتر از خدا شرم کرده وَ آدمیت او از کمال بیشتری برخوردار میشود ...
************
مولانا مولوی :
گر در طلب لقمه نانی،
نانی /
گر در طلب گوهر کانی،
کانی /
این نکته رمز اگر بدانی،
دانی /
هر چیز که اندر پی آنی،
آنی ...
*************************
« امام خمینی» :
همه باید نظر خودشان را بدهند /
و هیچ کدام هم برایشان حتی جایز نیست که یک چیزی را بفهمند و نگویند. /
باید وقتی می فهمند، اظهار کنند. /
این موافق هر که باشد ، باشد ، مخالف هرکه هم باشد ، باشد. /
( صحیفه امام،ج13،ص102)
ادامه...
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره کنید
خلاصه-ی مطلب :
حجت
الاسلام و المسلمین ابراهیم بهاری، کارشناس مسائل مذهبی :
دوران
امامت امام صادق(ع) با سقوط بنی امیه و آمدن بنی عباس همزمان بود، به همین دلیل
آزادی مناسبی برای انجام فعالیتهای علمی، مذهبی و فرهنگی در اختیار شیعیان قرار
گرفته بود.
امام باقر(ع) در دوران امامتشان زمینه را برای برپایی فعالیت های بزرگ علمی
فراهم کردند و امام صادق(ع) هم راه پدر را به خوبی ادامه داده و دانشمندان بسیاری
را پرورش دادند ...
بسیاری بر این باور هستند که فعالیتهای علمی امام صادق(ع) در زمینههای فقهی
و دینی بوده است،
در حالی که امام صادق(ع) در زمینه طب، نجوم، زیست، شیمی و غیره فعالیتهای علمی
فراوانی کردند. برای نمونه به این
نکته دست یافتم که امام صادق(ع) هفت هزار و 200 حدیث در خصوص گل و گیاه دارند. سالها پیش پروفسور حسابیبرای رفع شبهات علمی نزد
انیشتین دانشمند بزرگ
میرود،
انیشتین از او میپرسد که چرا این همه راه را از وطنت تا اینجا پیمودی؟ حسابی میگوید: سوالاتی
داشتم که میخواستم از شما بپرسم. انیشتین در جواب حسابی میگوید:
شما کسی را در دینتان دارید که در پنج سالگی شبهات بطلمیوس دانشمند بزرگ غربی را حل
کرده است، بعد برای جواب سوالات نزد من آمدی؟ پروفسور حسابی میپرسد که این شخص
کیست که انیشتین جواب میدهد، امام صادق(ع)، بنابراین شهرت علمی امام صادق(ع) جهانی
است. بدون شک اسلام و شیعه
در زمان امام صادق(ع) در جایگاه نخست علمی در جهان قرار داشت. زمانی که اروپا غرق
در شهوت و دنیا پرستی بود، شیعه به برکت و تلاش های امام ششم(ع) به فعالیت های علمی
می پرداخت. امام
صادق(ع) جایگاه خاصی را برای مناظره و تدریس نداشتند. گاهی در مسجد، گاهی در خانه،
گاهی در مسیر منزل تا مسجد، گاهی به صورت مکتوب و دیگر راههای ارتباطی به تدریس و
گفتگوی علمی میپرداختند.
منصور
غلامان را گفت:
چون صادق درآید و من کلاه از سر بردارم شما او را بکشید. وزیر صادق را درآورد.
منصور در حال برجست و پیش صادق باز دوید و در صدرش بنشانید و خود نیز به دو زانو
پیش او بنشست. غلامان را عجب آمد. پس منصور گفت: چه حاجت داری؟ صادق گفت: آنکه مرا
پیش خود نخوانی و به طاعت خدای بگذاری. پس دستوری
داد و به اعزازی تمام روانه کرد. درحال لرزه بر منصور افتاد و دواج بر سر در کشید و
بیهوش شد. گویند سه نماز از وی فوت شد. چون باز هوش آمد وزیر پرسید: که آن چه حال
بود؟ گفت: چون صادق از در درآمد اژدهایی دیدم که با او بود که لبی به زبر صفه نهاد
ولبی به زیر صفه؛ و مرا گفت به زبان حال اگر تو او را بیازاری تو را با این صفه
فروبرم. و من از بیم اژدها ندانستم که چه میگویم. از وی عذر خواستم و چنین بیهوش
شدم.
نقل
است که با موالی خود روزی نشسته بود. ایشان را گفت: بیایید تا بیعت کنیم و عهد
بندیم که هر که از میان ما در قیامت رستگاری یابد همه را شفاعت کند. ایشان گفتند:
یا ابن رسول الله تو را به شفاعت ما چه حاجت که جدتو شفیع جمله خلایق است؟ صادق گفت:
من بدین افعال خودم شرم دارم که به قیامت در روی جد خود نگرم.
نقل است که
صادق از ابو حنینفه پرسید که: عاقل کیست؟ گفت: آنکه تمییز کند میان خیر و شر. صادق
گفت: بهایم نیز تمییز توانند کرد، میان آنکه او را بزنند و آنکه او را علف دهند.
ابوحنیفه گفت: نزدیک تو عاقل کیست. گفت: آنکه تمییز کند میان دو خیر و شر تا از دو
خیر،
خیر الخیرین اختیار کند و از دو شر،
خیر الشرین برگزیند. نقل است که همیانی زر از یکی
برده بودند. آنکس در صادق آویخت که: تو بردی. و او را نشناخت.صادق گفت: چند بود.گفت: هزار دینار.او را به خانه برد و
هزار دینار به وی داد. پس از آن، آن مرد زر خود بازیافت. زر صادق باز برد و گفت:
غلط کرده بودم.صادق گفت: ماهرچه دادیم باز
نگیریم.بعد از آن مرد از یکی پرسید:
که او کیست؟گفتند: جعفر صادق.آن مرد خجل شد و برفت.
نقل است که
یکی پیش صادق آمد و گفت: خدای را به من بنمای.گفت: آخر نشنیده ای
که موسی را گفتند لن ترانی. گفت: آری! اما این ملّّّت محمّد است که یکی فریاد میکند
رای قلبی ربی، دیگری نعره میزند که لم اعبد رباً لم ارة.صادق گفت: او را
ببندید و در دجله اندازید. او را ببستند و در دجله انداختند. آب او را فروبرد. باز
برانداخت. گفت: یا ابن رسول الله!الغیاث، الغیاث.صادق گفت: ای آب! فرو
برش.فرو برد، باز آورد. گفت!
یابن رسول الله! الغیاث، الغیاث.گفت: فرو بر.همچنین چند کرت آب را
میگفت که فرو بر، فرو میبرد. چون برمی آورد میگفت: یاابن رسول الله! الغیاث،
الغیاث. چون از همه نومید شد و وجودش همه غرق شد و امید از خلایق منقطع کرد این
نوبت که آب او را برآورد گفت: الهی الغیاث، الغیاث.صادق گفت: او را
برآرید.برآوردند و ساعتی بگذشت تا
باز قرار آمد. پس گفت: حق را بدیدی.گفت: تا دست در غیری
میزدم در حجاب میبودم. چون به کلی پناه بدو بردم و مضطر شدم روزنه ای در درون دلم
گشاده شد؛ آنجا فرونگریستم. آنچه میجستم بدیدم و تا اضطرار نبود آن نبود که امن
یجیب المضطر اذا دعاه.صادق گفت: تا صادق میگفتی
کاذب بودی. اکنون آن روزنه را نگاه دارد که جهان خدای بدانجا فروست.
از
وی پرسیدند:
درویش صابر فاضلتر یا توانگر شاکر. گفت: درویش صابر که توانگر را دل به کیسه بود و
درویش را با خدای.و گفت عبادت جز به
توبه راست نیاید که حق تعالی توبه مقدم گردانید برعبادت.کما قال الله تعالی
التائبون العابدون.و گفت: ذکر توبه در
وقت ذکر خدای غافل ماندن است از ذکر. و خدای را یاد کردن به حقیقت آن بود که فراموش
کند در جنب خدای جمله اشیا را به جهت آنکه خدای او را عوض بود از جمله اشیاء.و گفت:
مومن آن است که ایستاده است با نفس خویش و عارف آن است که ایستاده است با خداوند
خویش.و گفت: هرکه مجاهده کند به
نفس برای نفس به کرامات برسد و هرکه مجاهده کند با نفس برای خداوند برسد به خداوند.
و گفت:
از نیکبختی مرد است که خصم او خردمند است. و گفت از صحبت پنج کس حذر کنید،یکی از
دروغگوی که همیشهبا وی در غرور باشی؛ دوم
احمق که آن وقت که سود تو خواهد زیان تو بود و نداند؛ سوم بخیل که بهترین وقتی از
تو ببرد؛ چهارم بد-دل
که در وقت حاجت تو را ضایع گذارد؛ پنجم فاسق که تو را به یک لقمه بفروشد و به کمتر
از یک لقمه.گفتند: آن چیست کمتر از یک
لقمه؟گفت: طمع در آن.