بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…

گدا به گدا ، رحمت ِ خدا ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

   گدا به گدا ، رحمت ِ خدا ...
 

 

 

http://7sib.ir/sites/default/files/users/23/article/images/overeating.jpg

 

 

 

 

  روزی ، روزگاری عربی بیکار وُ آس وُ پاس که کارش ولگردی بود ، گذرش به بیابانی افتاد ، از دور کسی را زیر سایه-ی درختی مشغول دید. با خودش گفت «یا شانس وُ یا اقبال! برَم اونجا ، شاید چیزی به ما ماسید» ...

 وقتیکه نزدیک شد ، مردی را دید که با هول وُ وَلا مرغ ِ بریانی را به نیش میکشید وَ سَراپا مشغول خوردن بود!

 مرد فقیر در حالیکه دیگری داشت لقمه-های «کله-گربی»-ای را با حرص وُ وَلع میخورد ، سلامی کرد وَ روبروی ِ او نشست.

 با دهن پُر شروع کرد به حرف زدن :

 _ یا اخی از کجا میآیی؟

 برای جلب توجه او گفت: 

_ از قبیله-ی تو.

 _ کاخها وُ عمارتهای منو دیدی؟

 _ بع ع ــله! همه آباد وُ بی-نظیر ...

 _ سگ من ، «بقاع» رو هم دیدی؟

 _ بع ع ــله! سگ ِ گله نیس ، یک پا شیره! همچین از گله وُ رَمه مواظبت میکنه که بیآ وُ ببین! ...

 _ پسرم ، خالد رو هم دیدی؟

 _ بع ع ــله! اهل علم وُ معرفت وَ خیلی باهوش! ...

 _مادرش رو چی؟

 _ بع ع ــله! عفیف وُ مطهر وُ مؤمن! ...

  _ شُتر آبکش منو هم دیدی؟

 _ بع ع ــله! حسابی چاق وُ چـِــله وُ سَر ِ حال بود! ... 

  قصر منو چطور؟

 _ بع ع ــله! سَر به فلک کشیده وُ چشمگیر ، مثل قصرهای بهشتیه! ...

  عرب شکمو مرغ بریان رو که تموم کرد وَ دیگه سؤالی نمونده بود که راجع به اهل وُ عیال وُ مال وُ منالش بپرسد ، استخوونهای مرغ رو بطرف سگی که اون اطراف جولان میداد ، ریخت. مَرد گرسنه وُ مُفلس که از اون همه تعریف وُ تمجید وَ پاچه-لیسی ، هیچ چیز عایدش نشده وَ گرسنه-تر هم شده بود ، حسابی دَمَغ وُ عصبی شده بود وَ به ذهنش رسید که آن همه لذت ِ پُرخوری ِ مَرد عرب رو «زهر مارش» کند وَ بقول قدیمیها از «دِماغش در بیاورد»! فورا آهی از سَر افسوس کشید وُ گفت :

 _ حیف از اون سگ ِ تو! طفلکی اگه زنده بود با چه لذتی اینآ رو میخورد!؟

 _ مگه سگ من مُرده!؟؟؟ ...

 _ بع ع ــله! بَقای عُمر ِ شما! قبل از تَرک مـِلک وُ املاک ِ تو تلف شد!

 _ سگ ِ مَـ ـ ـ ـن!؟ چه بلایی سَرش اومده؟

 _ از بس در خوردن ِ پَسمانده-ی شتر آبکش تو زیاده-رَوی کرد! ...

 _ شتر آبکش چطور تلف شد!؟

 _ تلف نشد ، خدا صبرت بده ، طفلکی رو مجبور شدن برای غذای مجلس عزای عیالت قربونی کنند! ...

 _ تو که د ِق مَرگم کردی! عیالم به چه بلای آسمونی از دار ِ دنیا رفت!؟ ...

 _ غم ِ آخرت باشه! بالاخره مادر بود دیگه ... طاقت مرگ ناگهانی ِ پسرت خالد رو نداشت! اون بیچارم دق-مرگ شد وُ مُرد! ...

 

 نوشته : عـبـــد عـا صـی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.