«حسین پناهی» : و سکوت میکنی ، و فریاد زمانم را نمیشنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…
درباره من
«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر قدر کسی به خدا نزدیکتر باشد، بیشتر از خدا شرم کرده وَ آدمیت او از کمال بیشتری برخوردار میشود ...
************
مولانا مولوی :
گر در طلب لقمه نانی،
نانی /
گر در طلب گوهر کانی،
کانی /
این نکته رمز اگر بدانی،
دانی /
هر چیز که اندر پی آنی،
آنی ...
*************************
« امام خمینی» :
همه باید نظر خودشان را بدهند /
و هیچ کدام هم برایشان حتی جایز نیست که یک چیزی را بفهمند و نگویند. /
باید وقتی می فهمند، اظهار کنند. /
این موافق هر که باشد ، باشد ، مخالف هرکه هم باشد ، باشد. /
( صحیفه امام،ج13،ص102)
ادامه...
روزی ، روزگاری عربی
بیکار وُ آس وُ پاس که کارش ولگردی بود ، گذرش به بیابانی افتاد ، از دور کسی را
زیر سایه-ی درختی مشغول دید. با خودش گفت «یا شانس وُ یا اقبال! برَم اونجا ، شاید
چیزی به ما ماسید» ...
وقتیکه نزدیک شد ، مردی
را دید که با هول وُ وَلا مرغ ِ بریانی را به نیش میکشید وَ سَراپا مشغول خوردن
بود!
مرد فقیر در حالیکه
دیگری داشت لقمه-های «کله-گربی»-ای را با حرص وُ وَلع میخورد ، سلامی کرد وَ روبروی
ِ او نشست.
با دهن پُر شروع کرد به
حرف زدن :
_ یا اخی از کجا میآیی؟
برای جلب توجه او گفت:
_ از قبیله-ی تو.
_ کاخها وُ عمارتهای منو
دیدی؟
_ بع ع ــله! همه آباد وُ
بی-نظیر ...
_ سگ من ، «بقاع» رو هم
دیدی؟
_ بع ع ــله! سگ ِ گله
نیس ، یک پا شیره! همچین از گله وُ رَمه مواظبت میکنه که بیآ وُ ببین! ...
_ بع ع ــله! سَر به فلک
کشیده وُ چشمگیر ، مثل قصرهای بهشتیه! ...
عرب شکمو مرغ بریان رو
که تموم کرد وَ دیگه سؤالی نمونده بود که راجع به اهل وُ عیال وُ مال وُ منالش
بپرسد ، استخوونهای مرغ رو بطرف سگی که اون اطراف جولان میداد ، ریخت. مَرد گرسنه
وُ مُفلس که از اون همه تعریف وُ تمجید وَ پاچه-لیسی ، هیچ چیز عایدش نشده وَ
گرسنه-تر هم شده بود ، حسابی دَمَغ وُ عصبی شده بود وَ به ذهنش رسید که آن همه لذت
ِ پُرخوری ِ مَرد عرب رو «زهر مارش» کند وَ بقول قدیمیها از «دِماغش در بیاورد»!
فورا آهی از سَر افسوس کشید وُ گفت :
_ حیف از اون سگ ِ تو!
طفلکی اگه زنده بود با چه لذتی اینآ رو میخورد!؟
_ مگه سگ من مُرده!؟؟؟
...
_ بع ع ــله! بَقای عُمر
ِ شما! قبل از تَرک مـِلک وُ املاک ِ تو تلف شد!
_ سگ ِ مَـ ـ ـ ـن!؟ چه
بلایی سَرش اومده؟
_ از بس در خوردن ِ
پَسمانده-ی شتر آبکش تو زیاده-رَوی کرد! ...
_ شتر آبکش چطور تلف شد!؟
_ تلف نشد ، خدا صبرت بده
، طفلکی رو مجبور شدن برای غذای مجلس عزای عیالت قربونی کنند! ...
_ تو که د ِق مَرگم کردی!
عیالم به چه بلای آسمونی از دار ِ دنیا رفت!؟ ...
_ غم ِ آخرت باشه!
بالاخره مادر بود دیگه ... طاقت مرگ ناگهانی ِ پسرت خالد رو نداشت! اون بیچارم
دق-مرگ شد وُ مُرد! ...