بسم الله الرحمن الرحیم
قلب خونینم شکستی باز هم می خواهمت
ازشراب شوق مستی باز هم می خواهمت
هرچه غم ریزی به کامم بیشتر می خواهمت
گرچه پیمانم شکستی بازهم می خواهمت
چون تو را دیدم چرا خود را نمی بینم دگر؟
محوکردی خودپرستی بازهم می خواهمت
چون فروغی آمدی چون سایه ای رفتی زچشم
چون شرر بر دل نشستی بازهم می خواهمت
رَستم از دلبستگی ها جَستم
ازدام هوس
عاقبت بالم تو بستی بازهم می خواهمت
سینه ام پر درد و چشمم اشکبار و دل نَژند
فارغ از بالا و پستی بازهم می خواهمت
من نمی دانم تو رویایی؟ شراری؟ آتشی؟
روح ریحان و گل استی؟بازهم می خواهمت
آرزویی؟اخگری؟نوری؟فروغی؟شعله ای؟
باده صبح الستی؟بازهم می خواهمت
سایه ای؟اندیشه ای؟فکری؟خیالی؟شبنمی؟
هرچه هستی هرکه هستی بازهم می خواهمت
(شفیعی مطهر)
عکس وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی