بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…
بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…

ضریح گمشده ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

   ضریح گمشده ...  


http://s3.picofile.com/file/8288123200/SHAH8DATE_F8TEMEH_ZAHRAA_1.jpg

 

http://s1.picofile.com/file/8288123826/SHAH8DATE_F8TEMEH_ZAHRAA_5.jpg

 

http://s1.picofile.com/file/8288123976/SHAH8DATE_F8TEMEH_ZAHRAA_3.jpg

 

 عشق من! پاییزآمد مثل پار / باز هم، ما باز ماندیم از بهار

 احتراق لاله را دیدیم ما / گل دمید و خون نجوشیدیم ما 

 باید از فقدان گل، خونجوش بود / در فراق یاس، مشکی پوش بود 

 یاس بوی مهربانی می دهد / عطر دوران جوانی می دهد 

 یاس ها یادآور پروانه اند / یاس ها پیغمبران خانه اند 

 یاس ما را رو به پاکی می برد / رو به عشقی اشتراکی می برد 

 یاس در هر جا نوید آشتی ست / یاس دامان سپید آشتی ست 

 در شبان ما که شد خورشید؟ یاس / بر لبان ما که می خندید؟ یاس 

 یاس یک شب را گل ایوان ماست / یاس تنها یک سحر مهمان ماست 

 بعد روی صبح، پرپر می شود / راهی شبهای دیگر می شود 

 یاس مثل عطر پاک نیّـت است / یاس استنشاق معصومیّـت است 

 یاس را آیینه ها رو کرده اند / یاس را پیغمبران بو کرده اند 

 یاس بوی حوض کوثر می دهد / عطر اخلاق پیمبر می دهد 

 حضرت زهرا دلش از یاس بود / دانه های اشکش از الماس بود 

 داغ عطر یاس زهرا زیر ماه / می چکانید اشک حیدر را به چاه 

 عشق محزون علی یاس است و بس / چشم او یک چشمه الماس است وُ بس 

 اشک می ریزد علی مانند رود / بر تن زهرا: گل یاس کبود 

 گریه آری گریه چون ابر چمن / بر کبود یاس و سرخ نسترن 

 گریه کن حیدر! که مقصد مشکل است / این جدایی از محمد مشکل است 

 گریه کن زیرا که دُخت آفتاب / بی خبر باید بخوابد در تراب 

 این دل یاس است وُ روح یاسمین / این امانت را امین باش ای زمین 

 گریه کن زیرا که کوثر خشک شد / زمزم از این ابر ابتر خشک شد 

 نیمه شب دزدانه باید در مغاک / ریخت بر روی گل خورشید، خاک 

 یاس خوشبوی محمد داغ دید / صد فدک زخم از گل این باغ دید 

 مدفن این ناله غیر از چاه نیست / جز تو کس از قبر او آگاه نیست 

 گریه بر فرق عدالت کن که فاق / می شود از زهر شمشیر نفاق 

 گریه بر طشت حسن کن تا سحر / که ُپر است از لخته ی خون جگر 

 گریه کن چون ابر بارانی به چاه / بر حسین تشنه لب در قتلگاه 

 خاندانت را به غارت می برند / دخترانت را اسارت می برند 

 گریه بر بی دستی احساس کن! / گریه بر طفلان بی عباس کن! 

 باز کن حیدر! تو شطِّ اشک را / تا نگیرد با خجالت مشک را 

 گریه کن بر آن یتیمانی که شام / با تو می خوردند دُرّ ِ اشک مدام 

 گریه کن چون گریه ی ابر بهار / گریه کن بر روی گل های مزار 

 مثل نوزادان که مادر مرده-اند / مثل طفلانی که آتش خورده اند 

 گریه کن در زیر تابوت روان / گریه کن بر نسترنهای جوان 

 گریه کن زیرا که گلها دیده اند / یاس های مهربان کوچیده اند 

 گریه کن زیرا که شبنم فانی است / هر گلی در معرض ویرانی است 

 ما سر خود را اسیری می بریم / ما جوانی را به پیری می بریم 

 زیر گورستانی از برگ رزان / من بهاری مرده دارم ای خزان 

زخم آن گل در تن من چاک شد / آن بهار مرده در من خاک شد 

 ای بهار گریه بار ناامید / ای گل مأیوس من! یاس سپید 


 «کفشهای مکاشفه ، احمد عزیزی» 

 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

غفلت از این بیماریهای روح و روان ...

                    

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 
 

 غفلت از این بیماریهای روح و روان ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

      روزی سقراط ، حکیم معروف یونانی، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر است. علت ناراحتیش را پرسید، پاسخ داد: در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم. سقراط گفت: چرا رنجیدی؟ مرد با تعجب گفت: خب معلوم است، چنین رفتاری ناراحت کننده است. سقراط پرسید: اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد وبیماری به خود می پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟ مرد گفت: مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم.آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود. سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟ مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم. سقراط گفت: همه ی این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی، آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است، روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد،هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟ بیماری فکر و روان نامش غفلت است و باید به جای دلخوری و رنجش، نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است، دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچکس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می کند، در آن لحظه بیمار است.
 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

«نون» توٌ خود رو بخواب زدن وَ تملقه ...

                    

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 

 

 

 

 

 

   «نون» توٌ خود رو بخواب زدن وَ تملقه ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

    دزدی مرتباً به دهکده ای میزد، تا ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺩﭘﺎیی از او ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪ! رد پایی ﺷﺒﻴﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ !  ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺩﺯﺩ، ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ هم ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ، ﺩﯾﮕﺮﯼ میگفت: ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎیش ﺷﺒﯿﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ.  ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ: ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ؛ ﺩﺯﺩ، ﺧﻮﺩ ﮐﺪﺧﺪﺍﺳﺖ. ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩند ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﮐﺪﺧﺪﺍ شما ﺑﻪﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮ، ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ. ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺍﻭﺳﺖ.
ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ. ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ می ﺷﺪﻧﺪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ، ﻓﺮﺳﻨﮕﻬﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻧﻮﺷﺖ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ، ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ، ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ، ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ.
 

عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

امام خمینی: کاری نکنید بگویند رژیم فاسدی رفت، رژیم فاسد دیگری جایش نشست ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

امام خمینی: کاری نکنید که بگویند رژیم فاسدی رفت، رژیم فاسد دیگری جایش نشست

 

  امام خمینی:  کاری نکنید بگویند رژیم فاسدی رفت، رژیم  فاسد دیگری جایش نشست ...   

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

    گزارش خبرنگار جی پلاس ، دغدغه-های امام خمینی (ره) در جمع اهالی اردکان :  
«امروز یک صفحه دیگرى در کار است. و آن این است که مسلمین، ملت ما، شکست داد طاغوت را، و رأى داد به جمهورى اسلامى، و شد مملکت مملکت اسلامى؛ اگر امروز ما یک خطاهایى بکنیم که دشمنهاى ما در خارج دامن به آن بزنند، در داخل دامن به آن بزنند، و منعکس کنند در خارج و داخل به اینکه اسلام هم مثل سایر مکتبها بلکه پایینتر از او، این شکست شکستى است که جبران ناپذیر است.
 شکست حضرت امیر از معاویه هیچ اهمیتى نداشت؛ براى اینکه شکست مسلک نبود؛ شکست شخص بود. اما اگر ما الآن مدعى هستیم که اسلامى است رژیم ما، ولى وقتى برویم سراغ بازار ببینیم بازار همان بازار سابق است، ربا همان رباى سابق است، چپاولگرى همان‏ چپاولگرى سابق است، اجحاف و گرانفروشى فوق العاده همان است که سابق بود؛ برویم توى ادارات هم ببینیم همان اشخاص و همان وضع و همان نابسامانى آنجا هم هست؛ برویم در مثلًا دانشگاه ببینیم آنجا هم مسائل همان مسائل است؛ هر جا برویم همان مسائل باشد، این موجب این مى شود که انعکاس پیدا بکند که رژیم فاسدى رفت، یک رژیم فاسدى جایش نشست. کارى ما نکردیم جز اینکه یک رژیم فاسدى را از بین بردیم که آن رژیم فاسد کارهایش پاى اسلام حساب نمى‏ شد. این خطر نبود که اگر چنانچه محمد رضا یک ظلمى بکند، یا سازمان امنیت مردم را چه بکند، این به اسلام مربوط است. هیچ. جدا بود. حساب اسلام جدا، حساب آنها هم جدا بود.این خطر آن روز هیچ نبود بلکه هر چه آنها ظلم مى‏ کردند اسلام تقویت بیشتر مى ‏شد: لَا زَالَ یُؤَیَّدُ هَذَا الدِّینُ بِالرَّجُل الفَاجِرِ رجل فاجر، آدم فاسق، آدم ظالم، هر چه ظلم بکند تأیید دین است. براى اینکه دین عدل است؛ او هر چه ظلم بکند مردم توجهشان به دین زیادتر مى‏ شود.اما امروز که مملکت یک مملکت اسلامى، رژیم یک رژیم اسلامى، و یک آزادى براى مردم پیدا بشود، از این آزادى اگر بخواهد خداى نخواسته یک استفاده ‏هاى سوئى بشود و از این آزادى یک ظلمى بشود، تعدى بشود- عرض مى‏ کنم که- کارهایى که بر خلاف مسیر انقلاب است بشود، این طور نیست که [شکست‏] ما مثل شکست از محمد رضا باشد که برایمان اهمیت هیچ نداشت. امروز مسلک شکست مى‏ خورد. این است که مهم است. باید ما همه بیدار باشیم، متوجه باشیم به اینکه از آزادى سوء استفاده نکنیم.
 حالا که آزاد هستیم، هرج و مرج بشود؛ هر کسى بخواهد براى خودش؛ همچو آزادى در بین بشر نباید باشد. در اسلام مطرح نیست یک همچو آزادى که کسى آزاد باشد که مردم را اذیت کند؛ کسى آزاد باشد که اجحاف بکند؛ و همین طور از سایر چیزها.»صحیفه امام ؛ ج 8، ص 273-274

 عکس، تهیه وَ تدوین :عـبـــد عـا صـی

 

حفظ انقلاب مهمتر و سخت-تر از خود انقلاب نیست؟


 

 

 

  
 

  حفظ انقلاب مهمتر و سخت-تر از خود انقلاب نیست؟

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  


 خبرآنلاین : وبلاگ دکتر شاه‌محمدی، حمیدرضا - سی و نهمین سالگرد انقلاب اسلامی 57 در حالی برگزار میشود که نسل انقلاب با سوالات متعددی روبرو هستند.

فارغ از توقعات آرمانگرایانه و مدینه فاضله ای که نسل انقلاب داشتند و میزان تحقق این آرمانها مثل همه انقلابهای جهان. امروزه برخی فضا سازیهای رسا نه ای در فضای مجازی به گونه ای است که انگشت اتهام نسل جدید بسوی نسل انقلاب نشانه رفته است. ذکر خاطره ای با رعایت ایجاز شاید پاسخی باشد برای فرزندانمان.سال 1356 بود.
حدود 15 سال از اصلاحات ارضی میگذشت که بخشی از اراضی خوانین به رعایا واگذار شده بود و اقتصاد کشور از کشاورزی به سمت صنایع وابسته سوق یافته بود، اما هنوز آتش زیر خاکستر انقلاب زبانه نکشیده بود. من به دعوت برادرم عازم یک از روستا های ولایت طارم در استان زنجان (که وی در آنجا معلم بود) بودیم.
جاده ماشین رو به روستاهای آنسوی رودخانه قزل اوزن راه نداشت و ناچار باید منتظر میشدیم تا یک قایق پارویی (کرجی) مسافرانش را در آنسو پیاده کرده و بعد پارو زنان خود را به این سوی رودخانه که آب آن با سرعت جاری بود میرسانید. و مسافرین را به نوبت به آنسو منتقل میکرد. 
منتظر نوبت و سوار شدن به کرجی بودیم که مردی اسب سوار در حالیکه چند رعیت در کنار مرکبش پیاده میدویدند رسیدند. به محض توقف اسب یکی از ملازمین، چهار دست و پا زیر رکاب اسب روی زمین نشست، طوری که مرد سواره، موقع پیاده شدن از پشت او به عنوان سکو استفاده کرده و پایش را بر پشت او گذاشته و پیاده شد. مرد پس از پیاده شدن از اسب بدون آنکه کلامی بین آندو رد و بدل شود، سیلی جانسوزی بر گونه مرد رعیت نواخت. بعد بدون توجه به افراد در نوبت، سوار کرجی شده و نه تا آنسوی رود بلکه تا روستای مورد نظرش با قایق طی طریق نمود. و ما تا ساعتها در نوبت به انتظار بازگشت کرجی.صدا و سوزش آن سیلی و طعم درد حقارت آن چکمه بر پشت مرد رعیت، بعد از 40 سال هنوز بر گونه و پشت من احساس میشود. مثل همیشه نام رعیت و رعیتهای گمنام را کسی بخاطر ندارد. اما نام امیر حسن خان ذوالفقاری را فراموش نمیکنم. خوانین ذوالفقاری که از مقربین دربار و از ذی نفوذان دوره پهلوی بودند هنوز هم معرف حضور مردم خطه زنجان هستند.نقل این خاطره به عنوان یک نمونه سمبلیک نه میخواهد و نه میتواند مظالم و کاستیهای احتمالی موجود بعد از انقلاب را توجیه کند. بلکه پاسخی است به فرزندانمان که آنروزگار را ندیدند .
به افرادی که دیدند و فراموش کردند و به افرادی که با نقل وارونه، فضایی غیر واقعی از دوره ستم شاهی ساختند. طوری که فرزندان ما تصور میکنند نسل ما خوشی زیر دلشان زده بوده که انقلاب کردند.نسل امروز ممکن است بدلایل پذیرفته ای تصاویری را که مورخین و مصورین داخلی از دوران شاهنشاهی بیان و تصویر میکنند باور نداشته باشند. اما کتاب های چاپ شده از اسناد تاریخی خارج از کشور نیز گواه بر گستردگی فساد و ظلم است. تا آنجا که بعضا دولتهای امریکا و انگلیس برای حفظ کیان سلطنت، بر مبارزه با فساد از جمله فساد خانواده سلطنتی و شخص شاه تاکید میورزند. برای مثال وقتی که از اقدامات انجام شده شاه در این خصوص از جمله تصویب قانون معروف "از کجا آورده اید؟" نا امید میشوند. هر دو سفارت خانه مامور به تهیه گزارشی از فساد خانواده سلطنتی از جمله شخص شاه میشوند متاسفانه متن گزارش حاکی از فساد گسترده دربار است. سفیر انگلیس در یک مورد گزارش میکند: شاه ایران یک قرار داد در حال انعقاد با یک شرکت انگلیسی را بخاطر همسر مدیر یک شرکت آلمانی لغو و به طرف آلمانی واگذار کرده است. البته در اعتراض سفیر انگلیس قول جبران در سایر قرار دادها داده میشود.
فهرست بلندی از اختلاس و تبانی درباریان و شخص شاه در این گزارشها موجود است. اما از آنجا که ذائقه نسل رشد یافته در فضای مجازی عادت به خواندن مطالب بیش از یک پاراگراف را ندارد از ذکر آنها صرف نظر میشود. اما مخاطب دوم این نوشتار نسل انقلاب و نسل حاکم است. همو که با بزرگ دیدن و بزرگ کردن دشمن خارجی، از دشمن داخلی غفلت میورزد. فراموش میکند خطر فساد و ناکار آمدی، بزرگترین دشمن درونی هر نظامی است.
فراموش میکند که « الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم». یادش میرود که پیامبر (ص) فرمود: خداوند رحمت کند مردمی را که جهاد اصغر (جنگ با دشمنان خارجی) را تمام کردند ولی جهاد اکبر (جنگ با نفس اماره و دشمن درونی) بر آنها باقی مانده است. 
دکتر حمید رضا شاه محمدی- بهمن ماه 1395 

 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

برچسب‌ها: حفظ انقلاب، انقلاب

گور خود را کندن ...

                    

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 

 

 

 

  گور خود را کندن ... 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

  ﺩﺭ ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ ﺭﺍ اینگونه ﺷﮑﺎﺭ می کنند:
 ﺭﻭﯼ ﺗﯿﻐﻪ ﺍﯼ برنده مقداری ﺧﻮﻥ می ریزند ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﺨﯽ ﻗﺮﺍﺭ داده ﻭﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺭﻫﺎ می کنند. ﮔﺮﮒ ﺁﻥ ﺭﺍ می بیند، یخ را به طمع ﺧﻮﻥ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﻧﺪ.
 ﯾﺦ روی تیغه کم کم ﺁﺏ می شود ﻭ ﺗﯿﻐﻪ ی تیز، ﺯﺑﺎﻥ سرد و بی حس شده ی ﮔﺮﮒ ﺭﺍ می بُرد. ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ می بیند ﻭ به ﺗﺼﻮﺭ و خیال این که ﺷﮑﺎﺭ و طعمه ﺧﻮﺑﯽ پیدا کرده ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﯿﺲ می زند؛ اما نمی داند یا نمی خواهد بداند که با آن حرص وصف ناشدنی و شهوت سیری ناپذیر، دارد ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩش ﺭﺍ می خورد!  ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺍﺯ آن ﮔﺮﮒ زبان بسته ﺧﻮﻥ می رود تا به دست خودش کشته می شود. نه گلوله ای شلیک می شود، و نه حتی نیزه ای پرتاب! اما گرگ با همه غرورش سرنگون میشود'!
 حال بد نیست بدانیم که طمع، پول، قدرت ،تکبر ،فخرفروشی،حب جاه و مقام و احساس بى نیازى و بی مسئولیتی درقبال هم نوع میتواند هر انسانى رو به سرنوشت این گرگ قطب گرفتار کند. هلاکت به دست خودمان ، نه گلوله ای ، نه نیزه ای ...  

 

عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

گویی نه خانی آمده نه خانی رفته!؟ ...

                    

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 
 

  گویی نه خانی آمده نه خانی رفته!؟ ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

آفتاب‌‌نیوز >  ... همان زمان به امام گفته بود: قطعنامه‌ را من می‌پذیرم چرا که به نفع کشور است و بعدا مرا محاکمه و اعدام کنید. برای انقلاب خیلی‌ها حاضر بودند شهید شوند اما هرکسی حاضر نیست تا به خاطر انقلاب و نظام بدنام شود ...
... خود آیت‌الله در گفت‌وگویی درست زمانی که در اوج حملات سیاسی جریان اصول‌گرا قرار داشت به این ماجرا اشاره کرده بود:« به امام گفت اگر برای شما اعلام آتش بس سخت است این مشکل را من حل می کنم . من جانشین شما هستم و حق امضاء در این مسائل دارم من می روم و می پذیرم . ممکن است جنابعالی بعد بلافاصله بگویید که او تخلف کرده و باید از من به عنوان فرماندهی کل قوا اجازه می گرفت . شما آنموقع می توانید مرا محاکمه کنید . فدا کردن یک نفر بهتر از اینهمه مشکلاتی است که پیش آید .ایشان نگاه مهربانانه ای کردند و گفتند : نه ، این خوب نیست . خودشان پیشنهادی دادند که ما از آن پیشنهاد بیشتر متاثر شدیم و آن را قبول نکردیم و گفتیم که این درست نیست.»
... جالب است منی که وقتی جنگ به پایان رسید تنها 3 سال داشتم از این ماجرا باخبر بودم اما آقای باهنر که در آن زمان نماینده مجلس سوم بوده از این معنا بی خبر بوده است.
... فضای سیاسی ایران به شدت از اخلاق فاصله گرفته است. تمام جریان‌های سیاسی ایران حاضر هستند برای رسیدن به قدرت از تمام واقعیت‌های موجود بگذرند تا به کرسی‌ از کرسی‌های قدرت را به دست بگیرند.
به جرات می‌توان گفت در سپهر سیاست ایران، اخلاق قربانی قدرت شده است ...
بسیاری از سیاستمداران ایرانی در سخنان خود از اخلاق می‌گویند و خدا رو منادی آن می‌دانند و یا حتی خود را معلم اخلاق می‌نامند اما وقتی به عمل می‌رسند خود بی‌اخلاق‌ترین سیاستمدارها می‌شوند.

 

   متن کامل 

عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

کاش بچه-های آینده را اینطور مورد قضاوت قرار ندهند ...

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 

 

 

 

 کاش بچه-های آینده را اینطور مورد قضاوت قرار ندهند ... 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

  خیلی وقتها به امتحان دیکته فکر می کنم، اولین امتحانی که در کودکی با آن روبرو شدم. چه امتحان سخت و بی انصافانه ای بود. متحانی که در آن، نادانسته های کودکی بی دفاع، مورد قضاوت بی رحمانه دانسته های معلم قرار می گرفت. امتحانی که در آن با غلط هایم قضاوت می شدم نه با درست هایم. اگر دهها صفحه هم درست می نوشتم، معلم به سادگی از کنار آنها می گذشت اما به محض دیدن اولین غلط دور آن را با خودکار قرمز جوری خط می کشید که درست هایم رنگ می باخت. جوری که در برگه امتحانم آنچه خود نمایی می کرد غلط هایم بود.
دیگر برای خودم هم عادی شده بود که آنچه مهم است داشته ها و توانایی هایم نیست بلکه نداشته ها و ضعف هایم است. آن روزها نمی دانستم که گرچه نوشتن را می آموزم اما ...
بعدها وقتی به برادر کوچکترم دیکته می گفتم همان گونه قضاوت کردم که با من شد وحتی بدتر. آنقدر سخت دیکته می گفتم و آنقدر ادامه می دادم تا دور غلط های برادرم خط بکشم.
نمی دانم قضاوتهای غلط با ما چه کرد که امروز از کنار صفحه صفحه مهربانی دیگران می گذریم اما با دیدن کوچکترین خطا چنان دورش خط می کشیم که ثابت کنیم تو همانی که نمی دانی، که نمی توانی.
کاش آن روزها معلمم، چیز مهمتری از نوشتن به من می آموخت. این روز ها خیلی سعی می کنم دور غلطهای دیگران خط نکشم.  این روز ها خیلی سعی می کنم که وقتی به دیگران می اندیشم خوبیهاشان را ورق ورق مرور کنم. کاش بچه هایمان مثل ما قضاوت نشوند.

 

عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

کاسبم ... کاسب دل ...

                    

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 

 

 

  کاسبم ... کاسب دل ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

  اهل شعرم... اهل تنهایی و درد...
پیشه ام فریاد است!! کاسبم... کاسب دل...
صادراتم شادی... وارداتم غم ودرد...
دوستانی دارم سردتر از سردی برف...
گاه گاهی یخشان میشکند...
گاه گاهی دلشان می سوزد... ولی از روی ترحم...
سر زمینی دارم مردمانش همه دوست. ولی از روی ریا...
خنده ام می گیرد!!!
دلشان مرده ولی، لبشان خندان است...
گله از اهل تماشا دارم... گله از این همه حاشا دارم...
خنده ام می گیرد!!!
من خودم اهل تماشا هستم...
گاه گاهی دلی میسازم، میفروشم به شما...
تا به آواز صداقت که در آن زندانیست دل بی مهر شما تازه شود...
چه خیالی... چه خیالی...
خوب میدانم دلتان بی مهر است...


  سهراب سپهری
 

عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

عشق و دلبستگی هر چه عمیقتر باشد امتحانات را سخت-تر میگیرد ...

                    

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

نتیجه تصویری برای امتحانات سخت

 

نتیجه تصویری برای امتحانات سخت خداوند

 

تصویر مرتبط

  
 

 عشق و دلبستگی هر چه عمیقتر باشد امتحانات را سخت-تر میگیرد ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

خداوند به یکى از پیامبران وحى کرد: که فردا صبح اول چیزى که جلویت آمد بخور! و دومى را بپوشان ! و سومى را بپذیر! و چهارمى را ناامید مکن ! و از پنجمى بگریز! پیامبر خدا صبح از خانه بیرون آمد. در اولین وهله با کوه سیاه بزرگى روبرو شد، کمى ایستاده و با خود گفت : خداوند دستور داده این کوه را بخورم . در حیرت ماند چگونه بخورد! آنگاه به فکرش رسید خداوند به چیز محال دستور نمى دهد، حتما این کوه خوردنى است . به سوى کوه حرکت کرد هر چه پیش مى رفت کوه کوچکتر مى شد سرانجام کوه به صورت لقمه اى درآمد، وقتى که خورد دید بهترین و لذیذترین چیز است .
از آن محل که گذشت طشت طلایى نمایان شد. با خود گفت : خداوند دستور داده این را پنهان کنم . گودالى کند و طشت را در آن نهاد و خاک روى آن ریخت و رفت . اندکى گذشته بود برگشت پشت سرش را نگاه کرد دید طشت بیرون آمده و نمایان است . با خود گفت من به فرمان خداوند عمل کردم و طشت را پنهان نمودم .
سپس با یک پرنده برخورد نمود که باز شکارى آن را دنبال مى کرد. پرنده آمد دور او چرخید. پیامبر خدا با خود گفت : پروردگار فرمان داده که این را بپذیرم . آستینش را گشود، پرنده وارد آستین حضرت شد. باز شکارى گفت : اى پیامبر خدا! شکارم را از من گرفتى من چند روز است آنرا تعقیب مى کردم .
پیامبر با خود گفت : پروردگارم دستور داده این را ناامید نکنم . مقدارى گوشت از رانش برید و به او داد و از آن محل نیز گذشت ناگاه قطعه گوشت گندیده را دید، با خود گفت : مطابق دستور خداوند از آن باید گریخت .
پس از طى مراحل به خانه برگشت شب در خواب به او گفتند: ماءموریت خود را خوب انجام دادى . آیا حکمت آن ماءموریت را دانستى و چرا چنین ماءموریتى به شما داده شد؟ پاسخ داد: نه ! ندانستم . گفتند: اما منظور از کوه غضب بود. انسان در هنگام غضب خویشتن را در برابر عظمت خشم گم مى کند. ولى اگر شخصیت خود را حفظ کند و آتش ‍ غضب را خاموش سازد عاقبت به صورت لقمه اى شیرین و لذیذ در خواهد آمد. و منظور از طشت طلا عمل صالح و کار نیک است ، وقتى انسان آن را پنهان کند خداوند آن را آشکار مى سازد تا بنده اش را با آن زینت و آرایش دهد، گذشته از این که اجر و پاداشى براى او در آخرت مقدر کرده است . و منظور از پرنده ، آدم پندگویى است که شما را پند و اندرز مى دهد، باید او را پذیرفت و به سخنانش عمل کرد. و منظور از باز شکارى شخص نیازمندى است که نباید او را ناامید کرد. و منظور از گوشت گندیده غیبت و بدگویى پشت سر مردم است ، باید از آن گریخت و نباید غیبت کسى را کرد.

 

عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

چرا حقیقت-یابها کار نمیکنند!؟ ...

                    

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 
 

  چرا حقیقت-یابها کار نمیکنند!؟ ... 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

 خبرآنلاین ـ وبلاگ حاج محمود عطار، مهدی :
   ایران را از قول مسئولین می توان دارای نظام مردمسالاری دینی متصور بود، یعنی در این نظام تمامی اتفاقات و انتصابات با نظر مستقیم و یا در برخی موارد با آرای غیر مستقیم مردم روی می دهد، حال در این غوغا سالاری وحشتناک لغو سخنرانی یکی از نمایندگان - که اتفاقا توانسته از صافی های مختلف شورای نگهبان قانون اساسی با موفقیت عبور کند، و در صف انتظار آرای مردمی شهر خود بنشیند، و سر آخر با رای مردم و مجددا هیات نظارت بر انتخابات شورای نگهبان مجوز حضور به عنوان نماینده مستقیم مردم را بگیرد - باعث شده تا از جناح های مختلف سیاسی و از مقامات مختلف کشوری و لشگری و فرهنگی مواضع کم سابقه ای را شاهد باشیم.
بزرگواری فرموده اند که اصلا جلوگیری از سخنرانی فردی جنجالی و تنش زا اصلا فاجعه نیست (سایت خبرآنلاین مورخ 7آذر95) خوب اگر ایشان جنجالی و تنش زا هست چرا توانسته کاندید شود؟(پای مصلحت در میان است؟) و مسئول محترم دیگری فرموده اند چرا لغو بقیه سخنرانی ها را که منتسب به جناح رقیب است صدای نمایندگان را بلند نمی کند؟ (سایت خبرآنلاین مورخ 7آذر95) پس چقدر لغو سخنرانی داریم که این یکی اینهمه رسانه ای شده! و البته سخنان و فرمایشات فراوان دیگری که بنظر در بطن خودش به تنها چیزی که اهمیت نمی دهد رای مردم و منتخب آنهاست.
در هیمن ایام هم شاهد آنیم که طرحی برای نظارت بر نمایندگان مجلس که اتفاقا مستقیم ترین شاخصه مردم سالاری دینی کشور است، مطرح شده و جالب تر اینکه نظارت را هم افرادی بر عهده خواهند داشت که با نظر مستقیم رهبری معظم انقلاب اسلامی انتخاب می شوند. اینجاست که بنظر می رسد یک شکافی بین منتخبان مردم (با تمامی مکانیزم های موجود علی الخصوص نظارت استصوابی شورای نگهبان) و منتخبان تحت نظر معظم له بوجود می آید.
دیدگاه ها و نققطه نظرات مسئولین قوه قضائیه و ائمه جمعه و جماعات در این مورد و نیز سخنان نماینده ی دیگری که بابت شفاف سازی حسابهای بانکی مربوط به قوه قضائیه اظهاراتی داشته است، کاملا در نقطه مقابل نظرات مسئولین اجرایی و نمایندگان مجلس است و این نمی تواند نوید بخش وجود فاکتورهای دموکراسی محور در جامعه ایرانی باشد.
مردم نظاره گر غافلگیری مسئولین مربوطه در یک کاهش دمای نسبتا شدید هستند، آب و برق و گاز به راحتی از مردم گرفته می شود و کسی نیز پاسخگوی مستقیم آن نیست و این همان آب و برق و گازی است که آزاد شد تا چرخ اقتصاد کشور بچرخد، خطای انسانی مرگ عزیزان مان را جوری باعث می شود که برای شناسایی آنها ناگزیر از انجام آزمایشات مختلف پزشکی می شویم، غم از دست دادن زوارمان در کشور عراق را هم باید در این سختی تحمل کنیم و بسیاری مشکلات دیگر که مردم شاهد آن هستند و مسئولین مدام در حال پرتاب حلقه ی تقصیرات به سوی دیگری بوده و این شایسته ی ما نیست.
نمی دانیم چرا مسئولین از همه چیز صحبت می کنند ولی هیچ کس نه عذر خواهی می کند و نه دلداری می دهد، کارشان شده تشکیل انواع کمیته های "حقیقت یاب"! مگر نه این است که مشکلات زیر ساختی داریم، و در کنار آن کارمندانی که مشکلات اقتصادی دارند، جامعه ای که بخاطر غفلت در گفتمان های فرهنگی و اجتماعی معلمینش ضعیف ترین شاخص های جهانی را به خود اختصاص داده و ... این حقیقت ها در آن کمیته ها کشف نمی شود؟ چرا ؟
  

 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

شباهت-های نخوَت این وَ آن ...

                    

  بسم الله الرحمن الرحیم  

  
 

  

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

   به گزارش جماران، «لوبلاگ» نوشته است: «پوپولیست ها توانایی های مافوق طبیعی برای درک خلق و خوی مردم کشورشان را دارند. ترامپ و احمدی نژاد هر دو غیر سیاست مدار و تازه کارانی هستند که دقیقا همان چیزی را می گویند که منظورشان است. یکی از آنها تاجری عجول و بی پروا از نیویورک است و دیگری پسر یک آهنگر. اما هر دو صدای کسانی هستند که احساس می کنند هیچ حرفی ندارند. ترامپ و احمدی نژاد نشان دادند که چرا شکستن تابوها عملی سودمند است حتی زمانی که اینها سعی داشتند به ما یادآور شوند که این تابو ها چقدر در وهله اول حائز اهمیتند.»
 یک هفته پیش ترامپ وارد کاخ سفید شد و مقاله فوق الذکر را به نوعی تایید کرد. رویه جنگ طلبانه و اولویت دادن او به آمریکا، به زودی این کشور را منزوی خواهد کرد. 
این انزوا با مکزیک شروع خواهد شد و درست مثل احمدی نژاد که با اقدامات مختلف شروع کرد و در نهایت ایران را وارد انزوای بین المللی کرد. هر دو رییس جمهوی بر سیاست ها و ایده هایی مرموز و ملی ای تکیه داشتند. درمورد احمدی نژاد فرد قابل اعتماد او رحیم مشایی بود و در مورد ترامپ استفان بنون سردبیر وبسایت «بریت بارت».
 اما هفته گذشته شباهت غیر طبیعی ای از لحاظ روان شناختی میان این دو نمایان شد.
 برای مثال ترامپ نسبت به میزان دنبال کنندگانش و اینکه چطور آنها و حتی کل جهان به او پاسخ می دهند ایده هایی دارد. وی در ستاد مرکزی سازمان سیا یک روز بعد از مراسم تحلیفش سخنرانی ای داشت. او گفت:
 من به بیرون نگاه کردم و به نظر می رسید یک میلیون یا یک میلیون و نیم آدم آمده بود. آنها به قدری زیاد بودند که عملا جایی برای ایستادن نبود. من گفتم شاید چون هوا بارانی است مردم بترسند و بیرون نیایند اما خدا به پایین نگاه کرد و با خودش گفت من اجازه نمی دهم باران مزاحم سخنرانی تو شود.
 ترامپ ادامه داد:
 در واقع زمانی که من سخنرانی ام را شروع کردم، گفتم وای نه! ابتدای سخنانم بود که با چند قطره باران خیس شدم. و با خودم گفتم اوه این خیلی بد است! اما باخودم گفتم، من ادامه خواهم داد. اما واقعیت این است که باران به یکباره بند آمد. این فوق العاده بود. بعد هم درست بعد از اینکه سخنرانی من تمام شد باران باریدن گرفت. این شگفت انگیز است و وقتی من دوباره بیرون امدم دوباره آفتابی شد. می دانید ما با حادثه شگفت انگیزی روبرو هستیم چرا که صادقانه باید بگویم یک میلیون تا یک میلیون و نیم آدم برای مراسم تحلیف من آمده بود.
 این اظهارات شاید کمکی نکند اما یادآور رییس جمهور سابق ایران است. احمدی نژاد در دیداری که با یکی از مراجع تقلید داشت در مورد حضورش در سازمان ملل صحبت کرده بود. او گفته بود:
 یک نفر که در سخنرانی من در سازمان ملل حضور داشت به من گفت زمانی که سخترانی ات را آغاز کردی من هاله ای از نور را بالای سر تو دیدم. من خودم هم این را احساس کردم.  من خودم احساس کردم فضا به یکباره تغییر کرد و برای 27 تا 28 دقیقه همه حضار پلک نمی زدند. من اغراق نمیکنم چرا که دیدم. آنها طوری نشسته بودند انگار دستی آنها را نگه داشته بود.
 همه اینها ما را به یاد مصاحبه ترامپ با ABC می اندازد که در آن دیوید مویر از او در باره اظهاراتش درباره مراسم تحلیف در سازمان سیا پرسید. او پاسخ داد: این سخنرانی یک سخنرانی داخلی بود. اگر شما به این سخنرانی گوش کنید خواهید دید که آنها گفتند این یکی از بهترین سخنرانی هایی بود که تا به حال دیده اند. شما تشویق و فریاد های مردم را دیدید و همه آنها نیز اعضای سیا بودند. این یعنی اینها آدم های من نبودند بلکه اعضای سیا بودند. در واقع آنها گفتند این یکی از بهترین تشویق های ایستاده از زمانی که پیتون منینگ جایزه سوپر بول را برنده شد تا امروز بوده و آنها گفتند این تشویق ها برای من و برای پیتون به یک اندازه بوده است. من خودم میدانم چه زمان هایی سخنرانی های خوبی دارم و چه زمانی سخنرانی بد. این سخنرانی داخلی بود و آنها عاشق آن بودند.
 در ویدئوی احمدی نژاد از دیدارش با آیت الله جوادی آملی، این مرجع تقلید به احمدی نژاد توصیه می کند که وظیفه مقامات جمهوری اسلامی بالاتر از همه است و آنها باید بدون اینکه مردم را فریب بدهند به وعده هایشان عمل کنند. او بر مساله فریب دادن تاکید میکند .
عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

یادگاری روی کارت پستال یک آلمانی ...

 

 

 

 یادگاری روی کارت پستال یک آلمانی ...

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم

 در بهمن 1357 در نوفل لوشاتو فردی جهت هدیه تولد به نامزدش از امام درخواست می‌کند که چند جمله زیبا روی کارت پستالی برای او بفرستند، کسی که مشتاق دست خط بزرگان است و کلکسیونی از این دست خط ها را دارد. امام هم در پاسخ می‌فرمایند: سعی کنید برای جامعه فرد مفید باشید. سعی کنید تحت تأثیر قدرت‌های شیطانی واقع نشوید. سعی کنید انسان متعهد باشید. ان شاء الله سلامت باشید.
[آقای خمینی عزیز، نمی‌خواهم با تقاضای خود مزاحم شما بشوم، اما تا دیروز مشکلی داشتم (که می‌خواهم با مساعدت شما حل کنم). امیدوارم با محبتی که دارید کمکم کنید. نامزدم بزودی هدیه سالروز تولدش را دریافت خواهد کرد. هدیه‌ای که از قلب من تقدیم می‌شود. او مشتاقانه دستخط (بزرگان را) گردآوری می‌کند (و کلکسیونی از این دستخط‌ها دارد) و روز تولدش چهارم فوریه است. چقدر خوشحال می‌شود که سلامی از شما دریافت کند. لذا از شما درخواست می‌کنم که لطفی در حق من کرده و چند جمله زیبا روی کارت پستالی که (در پاکت نامه) برایتان گذاشته‌ام برای ایشان بفرستید. اگر اساساً دستخطی برای کسی ارسال نمی‌کنید، لطفاً مرا در جریان امر قرار دهید.
- اکسل نِلکِن - بِبِلز دورف - شماره ۵۷ - ۵۸۱۰ ویتن - آلمان غربی.
- با تشکر و بهترین آرزوها برای شما. ارادتمند شما، پریدسی کوپیسا 
بسمه تعالی 
سعی کنید برای جامعه فرد مفید باشید. سعی کنید تحت تأثیر قدرت‌های شیطانی واقع نشوید. سعی کنید انسان متعهد باشید. ان شاء الله سلامت باشید.
روح الله الموسوی الخمینی
(صحیفه امام، ج6، ص5)

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم

 امام خمینی در ۱۱ بهمن ۱۳۵۷ پیش از ترک خاک فرانسه به دولت و ملت فرانسه می‌ فرمایند: لازم می‌دانم از دولت فرانسه که وسایل امنیت و آزادی بیان را برای اینجانب مهیا نمود، و از اهالی محترم که با حس انسان‌دوستی، علاقه خود را به آزادی و استقلال کشور ایران اظهار داشتند؛ تشکر کنم.
بسم الله الرحمن الرحیم
در این موقع که پس از چهار ماه توقف پرحادثه در خاک فرانسه، برای خدمت به وطنم می‌خواهم اینجا را ترک کنم، لازم می‌دانم از دولت فرانسه که وسایل امنیت و آزادی بیان را برای اینجانب مهیا نمود، و از اهالی محترم که با حس انساندوستی علاقه خود را به آزادی و استقلال کشور ایران اظهار داشتند تشکر کنم. امید است مهمان نوازی دولت و ملت فرانسه و حس آزادیخواهی آنان را فراموش نکنم. و از زحماتی که به همسایگان و اهالی نوفل لوشاتو دادم معذرت می‌خواهم. امید است احترامات اینجانب را بپذیرند. 

روح الله الموسوی الخمینی
(صحیفه امام، ج6، ص6)

عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

چرا برای دریافت خبر حتی معتقدان نظام به رسانه‌های خارجی رجوع میکنند؟! ...

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 چرا برای دریافت خبر حتی معتقدان نظام به رسانه‌های خارجی رجوع میکنند؟! ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 


صادق زیباکلام در روزنامه اعتماد نوشت:با هر نگاه و رویکردی که به عملکرد و موضع‌گیری‌های صدا و سیما نسبت به دولت یازدهم بنگریم از این واقعیت تلخ نمی‌توانیم بگریزیم که این رسانه عملا ظرف سه سال و نیم گذشته تنها چیزی که در قبال دولت حسن روحانی نداشته «بی‌طرفی» بوده است.
آفتاب‌‌نیوز : صد البته که هیچکس نمی‌خواهد صدا و سیما بی‌طرف باشد و هیچکس هم اعتقاد ندارد که صدا و سیما مکلف به بی‌طرفی است. به هر حال کسانی که در صدا و سیما هستند، کسانی که مسوول خبر هستند، کسانی که مسوول تحلیل‌های سیاسی هستند و کسانی که مسوول تهیه برنامه‌های سیاسی هستند، هرقدر هم که ادعای بی‌طرفی داشته باشند به هر حال دارای افکار، عقاید و موضع‌گیری‌های خاص سیاسی خود هستند. بنابراین هیچکس از صدا و سیما انتظار بی‌طرفی ندارد، چه در مورد دولت آقای روحانی و چه در مورد هر دولت دیگری.
اما آنچه حداقل انصاف حکم می‌کند داشتن ذره‌ای تعهد و یک حداقلی از عدالت است. بنده به هیچ روی اعتقادی به اینکه صدا و سیما موظف است رعایت بی‌طرفی کند ندارم. چون همان‌طور که گفتم به هر حال مسوولان صدا و سیما دارای گرایش‌های سیاسی خاص خود هستند. اما آنچه انتظار دارم رعایت حداقلی از عقل و انصاف در نگاه به دولت یازدهم است و متاسفانه نداشتن همین حداقل انصاف بوده که باعث آزردگی خاطر بسیاری می‌شود. فی‌الواقع درست‌تر و منصفانه‌تر بخواهیم بگوییم صدا و سیما به‌جای رعایت بی‌طرفی، در حقیقت نوک پیکان حملات اصولگرایان تندرو علیه دولت بوده است.
 هر کجا که پای حمله به دولت به میان آمده، صدا و سیما جلودار، پرچم‌دار و علمدار بوده است. اگر در خصوص برجام بوده، صدا و سیما علمدار بوده و اگر در خصوص حقوق‌های نجومی بوده صدا و سیما علمدار بوده، وقتی انسان دقیق‌تر نگاه می‌کند، می‌بیند در این سه سال و نیم گذشته در حقیقت، در هر موردی که حمله به دولت هدف بوده، همواره صدا و سیما خط‌شکن و جلودار بوده که البته چندین نتیجه به بار آورده است. نخستین آن، توجه کسر قابل توجهی از ایرانیان بالاخص ایرانیان تحصیلکرده و جوانترها یعنی نسل‌های بعد از انقلاب، متولدین دهه‌های شصت و هفتاد به شبکه‌های فارسی زبان خارج از کشور، است.
 به بیان ساده‌تر آنقدر صدا و سیما یکسویه گزارشگری می‌کند و آنقدر صدا و سیما جانبداری می‌کند که عملا هرکس که می‌خواهد بداند در دنیا چه خبر است، در منطقه چه خبر است و حتی در مملکت خودمان ایران چه خبر است ممکن است به شبکه‌های فارسی زبان خارجی پناه ببرد و این واقعا تاسف‌آور است که بعد از ٣٧ سال که از پیروزی انقلاب می‌گذرد به‌جای آنکه صدا و سیمای ما «ملی‌تر» شده باشد، به‌جای آنکه شبکه‌های فارسی‌زبان از اهمیت کمتری برخوردار شده باشند، متاسفانه و از قضا سرکه انگبین صفرا فزود و امروز شبکه‌های فارسی زبان همانقدر در ایران نفوذ دارند و همانقدر برای ایران و مردم ایران از اعتبار برخوردارند که در دوران انقلاب وقتی اندرو ویتلی، گزارشگر بی‌بی‌سی از تهران گزارش می‌داد.
حاصل دیگری که عملکرد صدا و سیما داشته آن است که آنقدر یکسویه، جانبدارانه و مغرضانه علیه دولت روحانی موضع‌گیری کرده که اگر امروز حقیقتی را بگوید که انتقادی و علیه دولت باشد هیچکس آن را باور نخواهد کرد و همه آن را خواهند زد به پای موضع‌گیری‌های خصمانه و غیرمنصفانه صدا و سیما علیه دولت روحانی.
آخرین فقره حملات صدا و سیما و موضع‌گیری‌های جانبدارانه آن علیه دولت در داستان برجام است. واقعیت آن است که به‌جای در نظر گرفتن مصالح و منافع ملی، صدا و سیما همسو و هم جهت با تندروترین جریانات اصولگرا در تمام مدت قریب به دو سالی که مذاکرات هسته‌ای در جریان بود، همسو و هم‌نوا با آنان علیه مذاکرات موضع‌گیری می‌کرد و از تیرماه ٩٤ که توافق تاریخی هسته‌ای پس از دو سال مذاکره میان ایران و غرب به وجود آمد نیز مجددا همصدا با اصولگرایان تندرو و دلواپسان به مخالفت و رویارویی با برجام برخاسته است. هیچکس نمی‌گوید که برجام بی‌عیب و نقص است، هیچکس نمی‌گوید که مشکلاتی بر سر راه برجام وجود ندارد اما آیا آنچه که صدا و سیما می‌گوید، حقیقت است؟ آیا موضع‌گیری‌های صدا و سیما علیه برجام نسبتی با واقعیت‌های موجود دارد؟ متاسفانه این روند باعث شده که حتی کسانی که به نظام پایبند هستند هم وقتی می‌خواهند بدانند که در دنیا چه خبر است و در مملکت خودشان چه خبر است، متاسفانه به سمت و سوی شبکه‌های فارسی‌زبان می‌روند و این برای هر کشوری از جمله جمهوری اسلامی ایران یک فاجعه است
.
 

 عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

گـــل ِ صـداقـت ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

  گـــل ِ صـداقـت ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

http://s9.picofile.com/file/8283562176/GOLD8NE_GOL_1.jpg

 

http://s2.picofile.com/file/8283562800/GOLD8NE_GOL_2.jpg

 

http://s5.picofile.com/file/8283563150/GOLD8NE_GOL_3.jpg

 


 دویست و پنجاه سال پیش از میلاد در چین باستان شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند. وقتی خدمتکار پیر قصر ماجرا را شنید بشدت غمگین شد، چون دختر او مخفیانه عاشق شاهزاده بود، دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت. مادر گفت: تو شانسی نداری نه ثروتمندی و نه خیلی زیبا. دختر جواب داد : می دانم هرگز مرا انتخاب نمی کند ، اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم.
 روز موعود فرا رسید و شاهزاده به دختران گفت: به هر یک از شما دانه ای میدهم، کسی که بتواند در عرض شش ماه زیباترین گل را برای من بیاورد... ملکه آینده چین می شود. دختر پیرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی کاشت.
 سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد ، دختر با باغبانان بسیاری صحبت کرد و راه گلکاری را به او آموختند، اما بی نتیجه بود ، گلی نرویید .
 روز ملاقات فرا رسید ، دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر دختران هر کدام گل بسیار زیبایی به رنگها و شکلهای مختلف در گلدان های خود داشتند . لحظه موعود فرا رسید. شاهزاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسی کرد و در پایان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آینده او خواهد بود. همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هیچ گلی سبز نشده است. شاهزاده توضیح داد : این دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده که او را سزاوار همسری امپراتور می کند : گل صداقت ... همه دانه هایی که به شما دادم عقیم بودند ، امکان نداشت گلی از آنها سبز شود!!!


« پائولو کوئلیو »
 

عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

از «هَـری پـاتـر» تا رواج «جن-گیری» ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 
 

 

  از «هَـری پـاتـر» تا رواج «جن-گیری» ... 

 

http://s6.picofile.com/file/8283477176/HARY_P8TER_ARW8HE_SHEYT8NY_3.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8283478018/HARY_P8TER_ARW8HE_SHEYT8NY_2.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8283478342/HARY_P8TER_ARW8HE_SHEYT8NY_4.jpg

 

 سه دختر آمریکایی که در کار تسخیر ارواح و شیاطین هستند، با سفر به لندن در پی تسخیر ارواح خبیثه‌ای هستند که به گفته آنان با تکرار اوراد جادویی داستان‌های هری پاتر وارد زندگی انسان‌ها شده‌اند.
«برین لارسون» 18 ساله و دو خواهر 18 و 21 ساله‌اش «تس» و «ساوانا» با چمدانی پر از انجیل و آب مقدس به لندن آمده‌اند و قصد دارند ارواح خبیثه را از این شهر دور کنند.
به عقیده آنها کتاب‌های هری پاتر دنیا را به فساد کشیده‌اند. این سه دختر کشیش جن‌گیر آمریکایی همچنین بریتانیا را سرچشمه فعالیت‌های سرّی می‌دانند که ریشه‌های آن به دوران زندگی کفار در این سرزمین برمی‌گردد.
به نوشته روزنامه انگلیسی دیلی‌میل، ساوانا در این باره می‌گوید: «این اوراد جادویی چندین قرن سابقه دارند، ولی به نظر من با کتاب‌های هری پاتر به اوج رسیده‌اند.»
تس نیز می‌افزاید: «اورادی که در کتاب‌های هری پاتر می‌خوانید ساختگی نیستند. این اوراد واقعی‌اند و از عقاید جادوگران گرفته شده‌اند.»

 با تشکر از وبلاگ «فلانی»

 

عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

آلت دست وَ نوکر ملکه-ی انگلیس؟! ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 
 

 آلت دست وَ نوکر ملکه-ی انگلیس؟! ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

 زیباکلام در آغاز سخنرانی تقریبا نیم‌ساعته خود به زبان انگلیسی گفت، به نظر من  مهم‌ترین مسئله امروز ایران بحران هویت است که نسل جوان دارد تجربه می‌کند. وی افزود: زمانی که نسل ما ۳۷ سال پیش انقلاب کرد می‌دانستیم که چه می‌خواهیم و عمیقاً فکر می‌کردیم که  می‌توانیم آینده را بنا کنیم. باورمان این بود که اسلام  یک سیستم سیاسی دارد و پاسخگوی همه مسائل ازجمله مشکلات اقتصادی خواهد بود. همه ما چه ملی‌گرا چه هوادار (امام) خمینی  چه کمتر مذهبی و چه بیشتر مذهبی، همه فکر می‌کردیم که اسلام می‌تواند جایگزینی برای رژیم شاه باشد و  کشوری مانند ایران در قرن بیستم می‌تواند به‌درستی توسط اسلام اداره شود. وی ادامه داد: اکنون نسل‌های دوم و سوم بعد از انقلاب گیج و سردرگم هستند و مسلماً از بسیاری جهات سیستمی که در ایران جاافتاده به‌درستی کار نمی‌کند.

زیباکلام مهم‌ترین مسئله در ایران را دموکراسی و آینده آن در کشور توصیف کرد و گفت: «گذار به دموکراسی» در بطن تحولات سیاسی آینده ایران قرار دارد. این استاد دانشگاه تهران اذعان داشت که بسیاری از ایرانیان با او موافق نیستند و می‌گویند شما دارید همان اشتباهی را مرتکب می‌شوید که در دوران اصلاحات و زمانی که محمد خاتمی رئیس‌جمهور بود مرتکب شدید. آنان اصلاح‌طلبان را متهم می‌کنند که هیچ توجهی به اقتصاد نکردند و همّ و غم خود را مصروف  توسعه  سیاسی ساختند. آنان می‌گویند شما اکنون نیز روی تحولات سیاسی متمرکز هستید. صادق زیباکلام تأکید کرد که بااین‌همه او هیچ گزینه‌ای غیر از پرداختن به توسعه سیاسی سراغ ندارد.

زیباکلام  معتقد است فارغ از اینکه چه‌کارهایی برای اقتصاد انجام شود نمی‌توان انتظار تغییرات و یا اصلاحات عمده‌ای  را در عرصه اقتصاد کشور داشت و دلیل آن نیز سیاسی است. به گفته وی، روحانی در سه سال و نیمی که از عمر دولتش می‌گذرد در امور اقتصادی با ناکامی روبرو شده است. وی به‌طور نمونه به میزان بیکاری در کشور اشاره کرد و گفت: شمار  جوانان بیکار قبل از دولت روحانی بین ۵ تا ۶ میلیون نفر بود و به عقیده من این تعداد نه‌تنها کاهش نیافته بلکه افزایش نیز نشان داده است.  بااین‌همه وی گفت که نباید دولت روحانی را به خاطر مشکلات اقتصادی سرزنش کرد چراکه بخش بزرگی از اقتصاد کشور توسط نهادها و بنیادهایی اداره می‌شود که خارج از کنترل قوه مقننه و دولت منتخب مردم هستند.

زیباکلام اصلاح اقتصاد کشور را مستلزم اصلاحات سیاسی می‌داند تا دولت بتواند بر این نهادها و بنیادها کنترل داشته باشد.

زیباکلام اظهار داشت که در رابطه با مسئله  توسعه و تحول سیاسی دو مکتب فکری در ایران وجود دارد:
کسانی که می‌گویند هیچ امید واقع‌بینانه‌ای برای انجام اصلاحات در محدوده نظام کنونی وجود ندارد و قدم برداشتن در این راه اتلاف وقت است.

گروه دوم کسانی هستند مانند من که می‌گویند ما هیچ گزینه دیگری پیش رو نداریم به‌جز آنکه در راه اصلاحات گام برداریم هرچند این حرکت آهسته باشد.

 صادق زیباکلام  پیش‌بینی کرد که در صورت سرنگونی نظام کنونی ایران وضعیت به‌مراتب بدتر ازآنچه امروز هست خواهد شد و حتی شاهد وضعیتی بدتر از افغانستان، عراق و سوریه امروز خواهیم شد. به گفته وی، اگر درجه آزادی در ایران امروز ۱۰ تا ۱۲ واحد از حداکثر ۲۰ واحد باشد بعد از سرنگونی نظام، این میزان به ۲ تا ۳ واحد تقلیل خواهد یافت.

  زیباکلام  علت خوش‌بینی خود را به آینده کشور پیشرفت‌هایی در عرصه سیاسی و اجتماعی دانست که به گفته وی در این ۳۷ سال شاهدش بوده‌ایم. وی به‌طور نمونه به تعداد زندانیان سیاسی در پایان دوره شاه اشاره کرد و گفت در آن زمان که ایران ۳۰ تا ۳۲ میلیون نفر جمعیت داشت شمار زندانیان سیاسی حدود ۵۰۰۰ نفر بود اما اکنون‌که جمعیت کشور حدود ۸۰ میلیون نفر است شمار زندانیان سیاسی بیش از ۱۰۰ نفر هم نیست! وی گفت در سال ۱۳۵۷ که انقلاب شد ما در ایران روزنامه غیردولتی نداشتیم اما امروز حداقل ۶ روزنامه در ایران فعال‌اند ازجمله اعتماد و شرق که هیچ وابستگی دولتی ندارند‌. در همان سال انقلاب از ۱۰۰ هزار دانشجو در کشور تنها ۲۰ درصدشان مؤنث بودند حال‌آنکه امروز صاحب ۴ میلیون دانشجو هستیم که ۶۰ درصد آن‌ها زن هستند.

با همه این تفاصیل، زیباکلام اعتراف کرد که مشکل این است که بسیاری از جوانان ایرانی از ادامه راه اصلاحات حمایت نمی‌کنند و می‌گویند که ما خواهان تغییر اوضاع در حال حاضر هستیم، و افزود: پاسخ می‌دهم که من الآن هیچی برای شما ندارم جز آنکه باید به برداشتن گام‌های کوچک برای اصلاحات سیاسی ادامه دهیم.

در بخش پرسش و پاسخ، «حمید سبی» فعال حقوق بشر مقیم لندن  از زیباکلام در مورد کشتارجمعی تابستان ۶۷ در زندان‌های ایران سؤال کرد و اینکه چگونه او می‌گوید که ایران شاهد پیشرفت‌های زیادی بوده است؟  زیباکلام اظهار داشت که به‌جز آقای پورمحمدی وزیر دادگستری کنونی و یکی از ۳ قاضی هیئت تصمیم‌گیرنده سرنوشت این زندانیان هیچ‌کس این اعدام‌ها را مورد تائید قرار نداده است و همین واقعیت که امروز افرادی هستند که علناً این کشتار را به پرسش گرفته‌اند خود نشانه‌ای از پیشرفت سیاسی در ایران است.

در فرصتی که برای گفتگو با صادق زیباکلام به دست آوردم به وی یادآور شدم که اظهارات او در مناظره‌هایی که با برخی از معممین در صداوسیمای جمهوری اسلامی داشته بیشتر به گفته‌های یک چهره مخالف  حکومت شباهت داشته تا آنچه امروز در پارلمان بریتانیا بیان کرد و بعد از او پرسیدم آیا مجبور بوده که نطق امروز خود را قبلاً به وزارت اطلاعات در تهران نشان بدهد؟

زیباکلام گفت‌: آقای فرهودی، من نطقم را به هیچ‌کس در تهران نشان ندادم و صادقانه بگویم که خیلی مطمئن نبودم که در فرودگاه امام خمینی به من اجازه پرواز داده شود‌. بعد از گذشتن از موانع و همین‌که کسی مانع از سفرم نشد تکست مسج‌هایی به چند نفر فرستادم و گفتم که نگران نباشند! البته به وزارت اطلاعات گفتم که این دعوت‌نامه برایم آمده و می‌خواهم بروم. هیچ‌کس اعتراضی نکرد.

من همچنین به آقای ظریف (وزیر امور خارجه) نامه نوشتم و گفتم که چنین دعوت‌نامه‌ای وجود دارد‌. شخصی از وزارت خارجه تماس گرفت و از من جزییاتی را در رابطه با دعوت‌کننده و موضوعات دیگر جویا شد. زیباکلام افزود بااین‌همه رسانه‌های متعلق به تندروها مرا مورد حمله قراردادند و گفتند که بله شما یک آلت دست و خدمتگزار ملکه الیزابت هستید و معلوم است که کسی غیر از شما را دعوت نمی‌کنند


 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

چرا فرار از پاسخگویی وَ قبول مسئولیت یک عادت شده؟! ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 
 

  چرا فرار از پاسخگویی وَ قبول مسئولیت یک عادت شده؟! ... 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

http://s2.picofile.com/file/8283182126/AATASHSUZYE_S8XTEM8NE_PEL8SKO_1.jpg

 

http://s1.picofile.com/file/8283182442/AATASHSUZYE_S8XTEM8NE_PEL8SKO_3.jpg

 

http://s1.picofile.com/file/8283182842/AATASHSUZYE_S8XTEM8NE_PEL8SKO_2.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8283183176/AATASHSUZYE_S8XTEM8NE_PEL8SKO_4.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8283183526/AATASHSUZYE_S8XTEM8NE_PEL8SKO_5.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8283183968/AATASHSUZYE_S8XTEM8NE_PEL8SKO_6.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8283184284/AATASHSUZYE_S8XTEM8NE_PEL8SKO_7.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8283184676/AATASHSUZYE_S8XTEM8NE_PEL8SKO_8.jpg

 

 آفتاب‌‌نیوز : کامبیز نوروزی حقوقدان در یادداشتی که در کانال اجتماعی خود نوشت و نسخه ای از آن بدست ایلنا رسیده نوشته است:
 با وقوع فاجعه پلاسکو ، عوامل شهرداری تهران و رئیس شورای شهر تهران ، برای اثبات عدم مسئولیت و تقصیرشهردار و شهرداری تهران مرتباً تبلیغ می کنند که شهرداری در چندسال اخیر ، مثلاً ۱۴ بار به این ساختمان اخطار ایمنی داده است .
فرضاً که این ادعا درست باشد ، اما مشکلی را از شهرداری تهران حل نمی کند ؟ اخطاری که به حرکت عملی منتهی نشود هیچ ارزشی ندارد و نمی تواند رافع مسئولیت شهرداری باشد ، بلکه ناخواسته به معنای اقرار به مسئولیت شهرداری تهران در این فاجعه است. زیرا اولاً ؛ این اخطارها به این معناست که شهرداری تهران به خطرات مهلک ناشی از عدم رعایت ضوابط ایمنی کاملاً آگاهی داشته است ثانیاً ؛ این را هم حتماً می دانسته یا باید می دانسته که ابعاد و حجم ساختمان پلاسکو به میزانی بود که حوادث آن می توانست به فاجعه شهری بدل شود، که شد .
 ثالثاً ؛ با همه اینها
شهرداری به دادن اخطارهای خشک و خالی بسنده کرده و هیچ اقدام عملی مؤثری برای استفاده از اختیارات خود (مثلاً بند ۱۴ ماده ۵۵ قانون شهرداری) برای اجرای ضوابط ایمنی در ساختمان پلاسکو و رفع خطر از آن به عمل نیاورده است ، که اگر کرده بود فاجعه به اینجا نمی رسید که شاهد شهادت آتش نشانان شجاع و از بین رفتن ساختمان و سوختن ۱۵۰۰ میلیارد تومان (حدود ۵۰۰ میلیون دلار)سرمایه این مملکت و به ریختن بازار و مشکلات اقتصادی بی شمار برای کسبه این ساختمان باشیم .
 رابعاً ؛
کمترین کاری که شهرداری می توانست توسط مأموران خود و رأساً به دلیل عدم ایمنی ساختمان پلاسکو انجام دهد ، تعطیلی و جلوگیری از فعالیت آن بود ، که نکردند.
 خامساً ؛ حال اگر باشند که اقدام عملی توسط خود شهرداری به دلیل مشکلات ساکنین دشوار یا ناممکن بوده ، در واقع به ناتوانی و ضعف خود در مدیریت شهر و پیشگیری از بروز فاجعه اذعان کرده اند .
 خلاصه آنکه وقتی می گویند عدم ایمنی ساختمان پلاسکو را اخطار دادیم ، یعنی از آنها کاملاً آگاهی داشتند . وقتی آگاهی داشتند یعنی باید اقدام عملی برای پیشگیری می کردند، وقتی نکرده اند یعنی کوتاهی کرده وبه وظایف خود عمل نکرده اند . این یعنی مسئولیت در بروز فاجعه واز نظر حقوقی یعنی" تقصیر"  

 

عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

خدا، آهنگر و فولاد!!! ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

http://s6.picofile.com/file/8283068976/AAHANGAR.jpg

 

http://s1.picofile.com/file/8283069368/AAHANGARE_SON_NATY_8.jpg

 

http://s1.picofile.com/file/8283069784/AAHANGARE_SON_NATY_1.jpg

 

http://s1.picofile.com/file/8283069968/AAHANGARE_SON_NATY_2.jpg

 

http://s4.picofile.com/file/8283070276/AAHANGARE_SON_NATY_3.jpg

 

http://s1.picofile.com/file/8283070626/AAHANGARE_SON_NATY_6.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8283071076/AAHANGARE_SON_NATY_5.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8283071642/AAHANGARE_SON_NATY_7.jpg

 

 

خدا، آهنگر و فولاد!!! ...

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

  «لاینل واترمن»، داستان آهنگری را میگوید که پس از گذراندن جوانی پر شر و شور تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سا ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، چیزی درست به نظر نمی آمد. حتی مشکلاتش مدام بیشتر میشد. یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود، از وضعیت دشوارش مطلع شد. گفت :" واقعاً عجیب است، درست بعد از اینکه تصمیم گرفتی مرد خداترسی شوی، زندگی ات بد تر شده. نمیخواهم ایمانت را ضعیف کنم، اما با وجود تمام تلاش هایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده." آهنگر بلافاصله پاسخ نداد: او هم بار ها همین فکر را کرده بود و نفهمیده بود چه بر سر زندگی اش آمده. اما نمیخواست دوستش را بی پاسخ بگذارد، شروع کرد به حرف زدن، و سرانجام پاسخی را که میخواست یافت. این پاسخ آهنگر بود: "در این کارگاه، فولاد خام برایم میاورند و باید از آن شمشیری بسازم. میدانی چطور این کار را میکنم؟ اول تکه فولاد را به اندازه جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود. بعد با بی رحمی، سنگین ترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزانم، تا اینکه فولاد، شکلی را بگیرد که میخواهم . بعد آن را در تشت آب سرد فرو میکنم، و تمام این کارگاه را بخار آب میگیرد. فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج میبرد. باید این کار را آنقدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست یابم. یک بار کافی نیست"
 آهنگر مدتی سکوت کرد، سیگاری روشن کرد و ادامه داد: "گاهی فولادی که به دستم میرسد، نمیتواند تاب این عمل را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد، تمامش را ترک می اندازد. میدانم از این فولاد هرگز تیغه شمشیر مناسبی در نخواهد آمد". باز مکث کرد و بعد ادامه داد: "میدانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو میبرد. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده پذیرفته ام و گاهی به شدت احساس سرما میکنم انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج میبرد. اما تنها چیزی که میخواهم این است:
 خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی را که تو میخواهی، به خود بگیرم. با هر روشی که می پسندی، ادامه بده،هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز مرا به کوه فولاد های بی فایده پرتاب نکن ...

 

عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

زبان آقا با همه بزرگترها متفاوت بود ...


زبان آقا با همه بزرگترها متفاوت بود،‌ طوری که خوب متوجه می شدیم و در کنارشان احساس آرامش می کردیم.


جی پلاس ـ منصوره جاسبی: اتاق آقا[1] بود و کودکی و شیرینی های آن ایام. با اینکه ما بچه بودیم و کنجکاوی های کودکانه مان ما را مجبور به دست زدن به عینک، عصا، ساعت، قرص ها و سایر وسایل آقا می کرد اما هیچ وقت به یاد ندارم که با تندی، وسایل را از ما گرفته باشند.

عادتشان این بود که با ما می گفتند و می خندیدند و وقتی به وسایلشان دست می زدیم برایمان توضیح می دادند که مثلا ً‌این عینک است و برای این کار به درد می خورد. مثل بقیه بزرگترها نبودند و زبانشان برای ما قابل فهم بود طوری که در کنارشان احساس آرامش می کردیم.[2]

 
  1. امام خمینی (س).
  1. برگرفته از خاطره سید عماد طباطبایی.

 

و نداشتن این‌ها یعنی افسردگی، اعتیاد، وَ ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

  http://s1.picofile.com/file/8282887368/B3K8RYE_TAHS3LKARDEHAA_3.jpg

 

http://s2.picofile.com/file/8282887818/B3K8RYE_TAHS3LKARDEHAA_5.jpg

 

http://s7.picofile.com/file/8282888200/B3K8RYE_TAHS3LKARDEHAA_6.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8282888792/B3K8RYE_TAHS3LKARDEHAA_4.jpg

 

 و نداشتن این‌ها یعنی افسردگی، اعتیاد، وَ ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

   امروز آموزش و پروش ما دیپلم تربیت می‌کند، ‌اما چند درصد از آنان نوعی مهارت دارند که بعد از دیپلم وارد بازار کار شوند، به کسب و مهارتی برسند، ازدواج کنند، منتظر استخدام نباشند، از دولت توقع نداشته باشند و به خاطر آنکه از تحصیلاتش کام گرفته است،‌ به نظام علاقمند و از نظر روحیه جوانی بانشاط باشد؟

  نداشتن مهارت یعنی نداشتن شغل! و نداشتن شغل یعنی نداشتن درآمد، و نداشتن درآمد یعنی نداشتن همسر و فرزند و نشاط، و نداشتن این‌ها یعنی افسردگی، اعتیاد، توجه به فیلم‌ها و برنامه‌های فاسد، فاسد شدن و دیگران را فاسد کردن، بی‌اعتقادی به اسلام و نظام و ...

 امروز بسیاری از خروجی‌های دانشگاه‌ها نیز جز محفوظات و مدرک، هیچ مهارتی ندارند. و مدرک برای آن‌ها مانع کار است و جوانانی هستند پرتوقع و مطالبه‌گر و کسانی که بدون هیچ گونه تولیدی مصرف گرا و منتظر استخدام و کار دولتی هستند و حتی حاضر نیستند، مهارت‌های پدر خود را فرا بگیرند.

 انقلابی باید بشود که در آن خاک این باغچه عوض گردد. به تمام کتاب‌ها و درس‌ها نگاه کاربردی شود، نمره‌ها و مدارک، بر اساس مهارت‌ها ارائه گردد. (البته با حفظ بخش‌هایی از اطلاعات و محفوظات).

  اگر این خاک باغچه عوض نشود، و مهارت‌ها را به جای محفوظات نگذاریم و فقط به مدرک بسنده کنیم، هیچ دولتی مسأله‌ی اشتغال را نمی‌تواند حل کند.


  ادامه مطلب 

عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

چه کسانی از نگاه به «آینه» وحشت دارند؟ ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 
 

  چه کسانی از نگاه به «آینه» وحشت دارند؟ ...

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

http://s8.picofile.com/file/8282664934/SH8HO_GEDAA_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8282684150/MARKAZE_XAR3D3_ARG_CENTER_TEHR8N_1.jpg

«مرکز خرید ارگ سنتر تهران» حاصل نگاه

 اشرافی وَ سرمایه-داری ِ کیست؟!

 

http://s9.picofile.com/file/8282685650/DARY8CHEH_XAL3JE_F8RS_TEHR8N_1.jpg

 

«دریاچه خلیج فارس در تهران» ؟! ...

 

http://s8.picofile.com/file/8282691034/Foodcort_TEHRAN_2.jpg

«فودکورت --- در تهران» ؟! ...

 

http://s8.picofile.com/file/8282691568/Foodcort_TAL8EE_4.jpg

«فودکورت --- در تهران» ؟! ...

 

http://s8.picofile.com/file/8282689984/Foodcort_L8LEHP8RK_TEHRAN_3.jpg

«فودکورت لاله پارک در تهران» ؟! ...

 

http://s8.picofile.com/file/8282690634/Foodcort_TEHR8N_1.jpg

«فودکورت --- در تهران» ؟! ...

 

 آفتاب‌‌نیوز :  سخنرانی‌های سعید جلیلی اگرچه یک‌سالی است مزین به کنایه به دولت روحانی است، محمدباقر قالیباف تازه دو، سه ماهی است بازی را شروع کرده و درست در ماه‌های نزدیک به انتخابات ریاست‌جمهوری، به هر بهانه‌ای به دولت نیش و کنایه می‌زند.
 به گزارش آفتاب‌نیوز؛ او هفته گذشته به بهانه
ماجرای گورخوابی در یادداشتی پر از طعنه به دولت حمله کرد و پنجشنبه گذشته هم نحوه مدیریت کشور را واداده توصیف کرد و گفت: «باید همانند دوران دفاع مقدس به جوانان خلاق اعتماد کنیم تا به مدیریت‌های خسته و بسته و به وادادگی پایان دهند». از سویی دیگر،
آخرین شماره ماهنامه همشهری ماه که به‌تازگی منتشر شده، مزین به تصویری است که توییتر خبرگزاری اصولگرای تسنیم از مفهوم آن رمزگشایی کرده است. تیتر مجله همشهری ماه که متعلق به مجموعه شهرداری تهران است، «شاه و گدا» نام دارد و به نوشته تسنیم، دستی که از تصویر بنز آبی روی جلد بیرون آمده و در حال کمک به کودک خیابانی است، متعلق به هاشمی‌رفسنجانی است. در توییت تسنیم آمده است: «بنز آبی #هاشمی، انگشتری که در انگشت کوچک اوست و آستین عبای قهوه‌ای بر جلد # همشهری ماه/چراغ قرمزی که عدد ۹۶ را نشان می‌دهد! #شاه_و_گدا»
 آغاز فعالیت‌انتخاباتی قالیباف با حمله به آیت‌الله هاشمی
 قالیباف در یادداشت هفته گذشته خود نوشته بود: «مسئولان باید این آسیب‌ها و معضلات را از نزدیک ببینند و با آنها زندگی و برای آنها چاره‌اندیشی کنند نه آنکه بعد از انتشار وسیع در فضای مجازی از نامه یک هنرمند از آن فجایع مانند گورخوابی مطلع شوند».
رقیب ناکام ِ روحانی در انتخابات سال ٩٢، با اشاره به اینکه این معضلات محصول نوع نگاه سرمایه‌داری و اشرافی در اداره جامعه است، گفته است: «این مدل مدیریت کشور آسیب‌ها و معضلات پنهانی نیز به همراه خود دارد که ضربات کاری‌تری بر پیکره این نظام وارد می‌کند. گزارش دیروز درباره بی‌خانمان‌هایی که در گورستان اطراف شهریار می‌خوابند، آن‌قدر تلخ و گزنده بود که فکر و ذهن هر هم‌وطنی را به خودش مشغول می‌کند. مردم ما حق دارند که مسئولان خود را در این زمینه بازخواست کنند و مسئولان باید شرمگین وجود چنین حقایقی در جامعه باشند».
 
قالیباف در ادامه یادداشت خود مدیریت کشور را محصول نگاه اشرافی دانسته است. درحالی‌که فودکورت‌ها، هایپرها، مجتمع‌های تجاری- خدماتی تفریحی چندمنظوره (به‌اصطلاح مال) متعلق به فرهنگ مصرفی- سرمایه‌داری آمریکا، در دوران ١٢ساله ریاست قالیباف در شهر تهران سر برآورده‌اند و از سویی دیگر، در این سال‌ها بر تعداد کودکان خیابانی و کارتن‌خواب‌ها در شهر تهران افزوده شده؛ اما قالیباف در همان یادداشت خود نوشته بود: «قطعا این معضلات محصول نوع نگاه سرمایه‌داری و اشرافی در اداره کشور و جامعه است؛ گورخوابی بخش عریان و عیان این معضلات است و این مدل مدیریت کشور، آسیب‌ها و معضلات پنهانی نیز به همراه خود دارد که ضربات کاری‌تری بر پیکره این نظام وارد می‌کند. سوءاستفاده از درد مردم در دعواهای سیاسی، ظلم است؛ اما سخن‌نگفتن و ریشه‌یابی‌نکردن این معضلات هم صرفا با بهانه برچسب سیاسی‌زدن، ظلم دیگری است. با همه توان تلاش کنیم تا مردم‌داری را جایگزین سرمایه‌داری کنیم»(!!! ...).
 راه‌اندازی ستادهای قالیباف
 پیش از این هم «علی دورانی» رئیس ستاد انتخابات جمعیت پیشرفت و عدالت از تشکل‌های حامی قالیباف با اعلام راه‌اندازی ستادهای ۲۲گانه تهران، گفته بود: «درست است که این جمعیت ارتباط تشکیلاتی با قالیباف ندارد؛ اما او به‌عنوان پدر معنوی این جبهه است و سعی می‌کنیم گفتمان او را در جامعه ترویج و پیگیری کنیم». او با بیان اینکه اکنون تمرکز ما روی انتخابات شورای شهر تهران است، به «ایلنا» گفته بود: «درحال‌حاضر روی کلان‌شهر تهران تمرکز شده است. محور دوم، فعالیت تعیین مصادیقی است که مورد حمایت جبهه قرار می‌گیرند و در این راستا لایه‌های اجتماعی متصل به جبهه خود را معرفی می‌کنیم». او ادامه داد: «ستادهای انتخاباتی این جبهه فعالیت خود را آغاز کرده و اکنون در دو محور اصلی تعیین مصادیق و راه‌اندازی ستاد‌ها فعالیت می‌کند». او همچنین افزود: «در صورت ورود قالیباف به انتخابات از او حمایت می‌کنیم». دورانی با بیان اینکه اولویت قالیباف ورود به انتخابات نیست، تأکید کرد: «اگر نیروهای انقلاب تشخیص دهند و تأکید برای ورود شهردار تهران به انتخابات ریاست‌جمهوری داشته باشند، در شرایطی که نیروهای دیگر نتوانند ورود کنند، قالیباف موظف است به این عرصه وارد شود».
منبع: شرق

 

عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

مصلحت شمشیری (از واژه-های تبدار)

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

  مصلحت شمشیری (از واژه-های تبدار)  

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

 ((( «واژه هـــ ـای تبـــ دار» نام وبلاگی-ست با عنوان وَ لینک فوق، که مطلب ذیل را نگاشته وَ منتشر کرده است. گویا ایشان «سخنگو وَ تحلیلگر خاص ِ مقام معظم رهبری هستند»!!! ... خواندن وَ قضاوت مطلب با شماست؛ بقول معروف اگر در خانه کس است، یک حرف بس است. _ عـبـــد عـا صـی ))).

 این چند روزه بعد از فوت آقای هاشمی برخی چنان وارد جاده ناکجا آباد قضاوت و بیراهه شدند و با سرعت به بیراهه میروند که گویی نزدیکه سرشان محکم به تابلو اینجا بن بسته بخورد. رفتارهایی عجیب و غریب، این دو روزه از مصلحت ،اشتری ساختند وسوارش شدند و از مصلحت، شمشیری ساختند و با آن سر حق و حقیقت را بریدند ، حضرت آقا بنا بر مصلحتی و برای رفع فتنه ی عده ای فتنه گر که آماده بودند پیراهن عثمان را علم کنند و شهید سازی از مرحوم هاشمی کنند، صلاح دیدند برپیکر ایشان نماز بخوانند و برای فوت ایشان هم تسلیت نامه دادند ولی هرگز حق رو با باطل در هم نیامیختند.
آقا صرفا بخاطر دفع فتنه ها در پیامشون از نقاط منفی بزرگ هاشمی خود داری کردند و صرفا به بیان گذشته ی ایشون پرداختند و اتفاقا با زیرکی تمام مطالب را طوری فرمودند که هر انسان بصیری کنایه های غیر مستقیم آن کلام را متوجه می شد .اما نمیدانم یه عده که در صدرآنها صدا و سیماست چرا اینطور این مصلحت رو وسیله جولان آدم هایی قرار دادند که خودشون متهم به سازشکاریند . با این رفتارهای عجیب سیما جز اینکه ما به تذبذب و دم دمی مزاجی بودن و دروغگویی متهم میشویم چیز دیگری هم حاصل میشود؟ مصلحت این بود که برای حفظ وحدت به گذشته انقلابی هاشمی اکتفا میشد نه اینکه از او قدّیسی بسازیم وعنوان کنیم (روح مطهر! هاشمی به اعلی علیین پیوست) یقینا هاشمی با انبیا الهی محشور است) ، (هاشمی هرگز از خط امام و رهبری خارج نشد) .. از ما سوال نمیشه اگر واقعا هاشمی اینطور بود پس چرا سالها اون رو به عنوان پدر خوانده فتنه ،مبدع اشرافیت، پدر اعتدال و سازش معرفی کردید؟
اگر فردا در برنامه ای از خون هایی که به دل حضرت آقا کرد یاد بشود مردم نمیگویند پس این حرفهای شما چه بود ؟ جالبتر این هست که به کسانی تریبون داده شد در این دو روز که با کلامشون هاشمی را مظلوم و نظام را متهم ، ظالم ،و فریبکار جلوه دادند. خیلی از دوستان میگویند نوجوانانشون که شناختی از هاشمی نداشتند این دو روز به دوگانگی رسیدند که واقعیت راجع به شخصیت هاشمی چه چیزی هست. ما متاسفانه وقتی که سراغ وحدت میرویم چون مبانی اسلام را نمیشناسیم حتی نمیدانیم مبنای وحدت چه هست ؟ آقا برای وحدت جامعه و جلوگیری از دو قطبی ، به مصلحت عمل کردند نه اینکه به دروغ تمسک کنند . تبدیل هاشمی به کسی که اصلا نه طرفدارانش باور دارند که اینطور بود نه حزب الهی ها میپذیرند،
کذب گویی نیست.؟ ایجاد وحدت از طریق غیر واقع گویی ؟؟؟؟ هاشمی الان در پیشگاه الهی پاسخ گوی اعمالش هست و دیگر فکر کنم وقت آن رسیده که مسئولین صداوسیما از خواب بیدار بشوند و صد قدم جلوتر از آقا حرکت نکنند.

22 دی 1395


 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

این دلبستگی-ست یا وابستگی ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

http://s9.picofile.com/file/8282461692/DELBASTEGY_ESHQ_1.jpg 

 

http://s9.picofile.com/file/8282461868/DELBASTEGY_ESHQ_2.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8282462068/DELBASTEGY_ESHQ_3.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8282462276/DELBASTEGY_ESHQ_4.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8282462426/V8BASTEGY_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8282462600/V8BASTEGY_2.jpg


 

  این دلبستگی-ست یا وابستگی ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

 حتما در زندگی شما پیش آمده که خودتان را بیش از حد به چیزی، شخصی یا جایی وابسته دیده اید و یا حس کرده اید به شخص یا چیزی آن قدر وابسته شده اید که ترک کردن آن برایتان امکان پذیر نباشد یا حتی فکرکردن به کنار گذاشتنش در شما ایجاد وحشت و هراس کند. صحبت از وابستگی بیمارگونه ای است که تعادل احساسی ما را رد زندگی از بین می برد و باعث نابودی اعتماد به نفس در فرد می شود.
در این مطلب به انواع وابستگی، عوارض و راهکارهای درمانی برای وابستگی ناسالم پرداخته ایم.
 چرا وابسته می شویم؟
شکست های ما یکی از مهم ترین علل وابستگی هستند. همه ما در ناخودآگاه مان از این که به تنهایی کافی و کامل نیستیم در عذابیم. گاهی فرد در دوران کودکی به این نتیجه می رسد که به تنهایی قادر به انجام کاری نیست و همواره به دیگران نیازمند است. چنین فردی در بزرگسالی نیز به این باور می رسد که برای بقا و ادامه زندگی وابسته به دیگران است و همواره به کمک دیگران نیازمند است. چنین باوری معمولا در نتیجه حمایت های بیش از حد والدین در دوران کودکی ایجاد می شود و سرچشمه شکل گیری شخصیت وابسته است.
این افراد خود را بسیار آسیب پذیر می دانند که مانند یک کودک همواره محتاج کمک و توجه دیگران هستند و به همین دلیل بسیار حساس و زودرنج اند.
 وابستگی چند نوع است؟
برای آشنایی بیشتر با عوارض ناشی از وابستگی ناسالم ضرورت دارد هم وابستگی سالم و هم وابستگی ناسالم تعریف شود تا با مقایسه آنها نسبت به موضوع اشراف نسبتا کاملی پیدا کنیم.
 وابستگی سالم: در وابستگی سالم، فرد در زمان مناسب و در صورت نیاز، مستقیما درخواست کمک می کند. در روابط با دیگران احساس امنیت، اعتماد و علاقه به میزان کافی وجود دارد. روابط سالم و در حد اعتدال بوده و هر یک از طرفین در رابطه برای دیگری ارزش و اهمیت قایل هستند. طرفین در عین حال که به نیازهای خود توجه دارند، حس محبت و همدلی را نیز از طرف مقابل خود دریغ نمی کنند و خویشتن حقیقی خود را فراموش نمی کنند.
 وابستگی ناسالم: در وابستگی ناسالم فرد سعی دارد طرف مقابل را تحت کنترل و نفوذ خود قرار دهد و به دلیل ترس از طرد شدن مانند یک قربانی هرگونه تحقیری را تحمل کند.
 بیماری وابستگی چه علامت هایی دارد؟
زمانی که ما آنچنان مجذوب کسی شده ایم که احساس می کنیم با نبودن او، ما نیز نابود می شویم، در این حالت دچار وابستگی بیمارگونه شده ایم. برای تجربه این وضعیت می توانیم به شخصی فکر کنیم که ما را اذیت می کند، ولی نمی توانیم آن را رها کنیم یا ارتباطی را تصور کنیم که ما را ناراحت می کند و عذاب می کشیم.
افراد وابسته تنهایی برایشان غیرقبال تحمل و ناامیدکننده است. اغلب این افراد در زندگیشان مسوولیت های اصلی را به دیگران می سپارند. این افراد به تصمیم ها و اعمال خود اعتماد ندارند و نیازمندند دایما در طول زندگی و کاردرستی اعمالشان از سوی دیگران تایید شود. فرد وابسته برای حفظ کردن افراد در کنار خود از هیچ کاری دریغ نمی کنند و حتی به اعمالی تحقیرآمیز و ناخوشایند دست می زنند.
افراد وابسته به محض جدایی از کسی که آن ها را حمایت کرده و تکیه گاه آن ها بوده است یا دچار افسردگی شده یا فورا خود را وارد رابطه دیگری می کنند تا حمایت های لازم را از طریق او کسب کنند و در چنین شرایطی احتمال ارتکاب اشتباه بسیار بالاست. فرد وابسته هنگام صحبت و بحث با دیگران حتی اگر با نظر طرف مقابل مخالف باشند او را تایید می کنند تا مبادا با ابراز مخالفت موجب ناراحتی و از دست دادن طرف مقابل شوند. افراد وابسته به شدت احساس نیاز به مراقبت دارند و از فرمانبربودن هراسی ندارند.
 انواع عوارض وابستگی ناسالم چیست؟
یک رابطه مخرب ناشی از وابستگی باعث می شود که همیشه وحشتی در شخص وجود داشته باشد که مبادا طرف مقابل او را تنها بگذارد یا به او دسترسی نداشته باشد. این افراد اغلب ناامید و اندوهگین اند. وابستگی عاطفی اعتماد به نفس را «تخریب می کند» و همیشه احساس خشم، تردید نسبت به خود، ترس از طردشدن، ترس از تنهایی، حس عدم امنیت، شرم، حقارت یا ترس از این که دیگران شما را دوست نداشته باشند یا از شما قدردانی نکنند وجود دارد.
فردی که از وابستگی عاطفی رنج می برد، فقط برای دیگران زندگی می کند و خودش را نادیده می گیرد. زمانی که با دوستانش است، خودش را فراموش می کند، زمانی که مشغول کاری می شود، خودش را تمام و کمال وقف آن کار می کند تا مورد پسند و قبول دیگران قرار گیرد و یا ذره ای از او قدردانی کند. در وابستگی، فرد شروع می کند به گدایی کردن توجه و در عمق وجود خود، احساس رضایت نمی کند و نیاز به تایید و تصویب دائمی از سوی دیگران دارد.
از مطالبه حق خود خجالت می کشد و به راحتی اظهار عقیده نمی کند، به دیگران محبت می کند تا رهایش نکنند. افراد وابسته در رابطه عاطفی اکثر مشکلات را متوجه خود می دانند و «نه» گفتن برای آن ها کابوس است چون احساس شایستگی نمی کند. روابط افراد وابسته به سمت کسانی که رابطه سالم دارند نمی رود بلکه به سوی افراد باج گیر جذب می شوند.
 ویژگی های وابستگی سالم چیست؟
در وابستگی سالم، کسی در دیگری حل نمی شود و رابطه سرشار از اعتماد، اطمینان، انعطاف پذیری و خالی از اضطراب، ناامنی، سوءظن و رفتار خصمانه است. وابستگی سالم وابستگی است که هیجان هایی که دو طرف نسبت به هم دارند معقول و منطقی است. فهم یکدیگر وجود دارد اما الزامی ندارد که دو طرف عین هم بفهمند. در وابستگی سالم احساس شایستگی در زندگی، شفافیت، تغییر و پیش بینی پذیری در طرفین وجود دارد.
 دلبستگی بهتر از وابستگی است
دلبستگی یعنی این که با آنچه در ارتباط قرار گرفته ایمو به آن عشق می روزیم یا دوستش داریم احساس وحدت و یگانگی کنیم و با وجود لذت شادمانی، سعادت و خوشی در آن، ما نیز خشنود شویم. در این حالت، بودن یا نبودن، او در کنار ما، احساس بسیار خوب یا بسیار بد به ما نمی دهد، بلکه وجود او باعث حس رضایت در درون ما می شود.
به عبارتی دیگر، با نبودن او باز هم احساس رضایت در ما باقی مانده و حال خوبمان را می توانیم حفظ کنیم. درواقع یک فرد بالغ قادر به تشخیص یک رابطه سالم میان خود و دیگران خواهدبود. او می تواند میان یک رابطه مبتنی بر ساختار صحیح و یک وابستگی افراطی و خاجر از تعادل را تشخیص دهد و خود را از گرفتار شدن در تله های چنین ارتباطی برهاند.
یادمان نرود بسیاری از افراد ممکن است در مقاطعی از زندگی خود دچار چنین ارتباطی شوند. این یک ایراد محسوب نمی شود. مهم این است که با مشاوره صحیح بتوانیم خود را از چنین ارتباطی برهانیم و یک رابطه متعادل با اطرافیانمان داشته باشیم.
9 راهکار برای از بین بردن وابستگی های مخرب
1- وابستگی ناسالم خود را بشناسید
آگاهی نسبت به وجود وابستگی، خود قدم بزرگی است که در این راه بر می دارید و با وجود همه مشکلاتی که دارید و همه ترس ها و نگرانی هایتان همواره روی پاهان خودتان می ایستید. شما قوی هستید و هم اکنون با استفاه از این آگاهی از وابستگی ترس هایتان را پشت سر می گذارید. همین شناخت است که به مدد آن دنیای شخصی بنا می نهید؛ دنیایی که در آن خودتان را دوست دارید و با خودتان در آرامش به سر خواهید برد.
2- دلایل وابستگی خود را پیدا کنید
تشویش ها، ترس ها و نرگانی ها و تمام چیزهایی که موجب عصبانیت، آزردگی و خشم شما می شوند را روی کاغذ بیاورید. این عمل باعث می شود تا چیزهایی که باعث ناراحتی شمامی شوند، فشار کمتری روی شما بیاورند. همچنین با این کار ذهنتان را رها می کنید و روشی است تا از طریق آن زباله های فکری تان را تخلیه کنید. این عمل مانع شکنجه های ذهنی شما می شود.
3- عزت نفس خود را بالا ببرید
وابستگی عاطفی همواره با عدم عزت نفس ارتباط دارد. در وابستگی های شدید احساسی، فرد خالی از عزت نفس بالا است. روی نکات مثبت و موفقیت هایتان تمرکز کنید. نه گفتن را یاد بگیرید. به خواسته هایتان توجه کنید. سعی نکنید خودتان را تغییر دهید. به نظر خودتان اهمیت دهید. در ذهنتان تصویر مثبتی از خود داشته باشید. از خودتان مواظبت کنید. انجام همه این کارها باعث می شود عزت نفس خود را بالا ببرید و به تدریج از وابستگی رهایی پیدا کنید.
وابستگی یا دلبستگی؟
4- اوقاتی را به تنهایی خودتان اختصاص دهید
به این مسئله فکر کنید که تنهایی نیز می تواند لذت بخش باشد! می توانید از این فرصت استفاده کنید و کارهای مورد علاقه تان را انجام دهید: کتاب خواندن، گوش دادن به موسیقی، ورزش کردن، یادگیری چیزهای جدید و یا کمک به افراد نیازمند. اگر تنها هستید، لحظات کوچکی که در تنهایی با خودتان می گذرانید، می توانند لحظات ناب شادی بخشی باشند.
5- از نبودن دیگران به وحشت نیفتید
برای آن که به طرز چشمگیری ترس و وحشت خود را از نبودن دیگران کاهش دهید، چشم هایتان را ببندید و نفس های عمیقی بکشید. درواقع، زمانی که تنفستان عمیق و طولانی باشد، فعالیت ذهنی تان کاهش می یابد و بدن آرام می شود. غیرممکن است زمانی که آرام و عمیق نفس می کشید، آرام شوید. با انجام این عمل متوجه خواهید شد که بعد از چند دقیقه، آرامش به شما بازخواهد گشت.
6- سعی نکنید نظر همه را جلب کنید
بدون آن که سعی کنید عشق و توجه دیگران را از دست بدهید، به دیگران «نه» بگویید و افکارتان را بیان کنید. شما نمی توانید مورد پسند همه مردم قرار بگیرید و همه را از خود راضی نگه دارید و این امری طبیعی است، پس حق دارید که تصمیم گیری کنید و آنچه را که می خواهید به وضوح بیان کنید.
7- احساس گناه نکنید
احساس گناه همانند دور باطل عمل می کند و اثر گلوله برف را دارد؛ در زمانی که اتفاق ناگواری می افتد از خود می رپسید که چرا چنین چیزی برایتان پیش آمده است و در نهایت متقاعد می شوید که مطمئنا کار بدی انجام داده اید و بعد در وجودتان به دنبال نقص ها و خطاهای خیالی می گردید و باز هم احساس گناه بیشتری می کنید. احساس گناه به طور پیوسته از شما یک گناهکار می سازد و بدون آنکه بتوانید این احساس را به یک خطای مشخص ربط دهید، دچار احساس مبهم گناه می شوید.
8- از افراد موفق الگوبرداری کنید
هنگامی که افرادی را مشاهده می کنید که علی رغم وابستگی های شدید خود توانسته اند بر مشکل خود غلبه کنند و زندگی شادی داشته باشند، شما نیز می توانید از آن ها الگوبرداری کنید و راهی را که آن ها رفته اند یاد بگیرید.
9- اهمیت نیازهای خود را بشناسید

نیازهای خود را بسیار مهم و غیرقابل اجتناب بدانید. وابستگی در بیشتر مواقع در نتیجه نادیده انگاشتن و اجتناب از خود در مورد نیازهای مهم بوجود می آید.

 

ماهنامه همشهری تندرستی - عطیه رضایی، روان شناس بالینی
 

عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

اگه عشق سرش میشد با الاغی مثل من ازدواج نمیکرد!

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s9.picofile.com/file/8282454350/AAHOO_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8282454634/OLAAQ_1.jpg


 

 اگه عشق سرش میشد با الاغی مثل من ازدواج نمیکرد! ...

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

 آهو خیلی خوشکل بود. یه روز یه پری سراغش اومد و بهش گفت: آهو جان دوست داری شوهرت چه جور موجودی باشه؟
آهو گفت: من خواستگارای زیادی دارم که منو از جون و دل می خوان٬ اما می دونم که عشقشون موقته و آخرش می رن با یکی دیگه. پس حالا که همه مثل همن بهتره لا اقل به یکی شوهر کنم که تو رفاه باشم. من یه شوهر پولدار و خون سرد و خشن می خوام. با این همه ناز وعشوه ای که از خودم سراغ دارم می تونم رامش کنم.
 پری آرزوی آهو رو برآورده کرد و آهو با یک الاغ پولدار ازدواج کرد.
 شش ماه بعد آهو و الاغ برای طلاق سراغ حاکم جنگل رفتند.
 حاکم پرسید: علت طلاق؟
 آهو گفت: توافق اخلاقی نداریم. این خیلی خره.
 حاکم پرسید: دیگه چی؟
 آهو گفت: شوخی سرش نمی شه. تا براش عشوه میام جفتک می ندازه.
 حاکم پرسید: دیگه چی؟
 آهو گفت: آبروم پیش همه رفته٬ می گن شوهرم خره. پولداریشو نمی بینن.
 حاکم پرسید: دیگه چی؟
 آهو گفت: خونمون به سلیقه مادرشه. خونم مثل طویله است.
 حاکم پرسید: دیگه چی؟
 آهو گفت: تا یه چیزی بهش می گم عر عر راه می ندازه.
 حاکم پرسید: دیگه چی؟
 آهو گفت: اعصابم رو خورد کرده. هر چی ازش می پرسم مثل خر بهم نگاه می کنه.
 حاکم پرسید: دیگه چی؟
 آهو گفت: از من خوشش نمیاد. همش می گه لاغر مردنی هستم چون موقع ... ٬ ...ش تا ته توی من جا نمی شه برای همین یه سر به من خیانت می کنه اما من تا به حال به روی خودم نیاوردم.
 حاکم رو به الاغ کرد و پرسید همسرت راست می گه؟
 الاغ گفت: آره.
 حاکم گفت: چرا این کارا رو می کنی؟
 الاغ گفت: زنمه٬ پولشو می دم. این اگه عشق سرش می شد با من خر ازدواج نمی کرد.

عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

اشتباهاتی که زندگی زناشویی را به طلاق می کشاند

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

   

  اشتباهاتی که زندگی زناشویی را به طلاق می کشاند

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

  هر ساله میلیونها نفر در سراسر دنیا از یکدیگر جدا می شوند و خود، والدین و کودکان خود را دچار پیامدهای بعد از طلاق می کنند. متاسفانه آمار طلاق نیز در کشور ما به طرز وحشتناکی در حال گسترش است. پدیده طلاق از آنجائی برای جامعه شناسان حائز اهمیت است که هسته مرکزی خانواده های نسل آینده بشر در خطر است.   امروزه زوجهای جوان بدون توجه به عواملی که والدین آنها در گذشته برای شناخت همسر مناسب استفاده می کردند ازدواج کرده و فکر می کنند که روشهای مطمئن ولی قدیمی گذشته برای زندگی در عصر حاضر کاربردی ندارند. متاسفانه ازداوج های که این روزها صورت می گیرد بیشتر از آنکه جنبه خانوادگی داشته باشد جنبه عاطفی داشته و بدون شناخت کافی از روحیات و ویژگی های اخلاقی طرف مقابل صورت می گیرد. در کنار مواردی که از درون باعث از هم پاشیدگی خانواده می شود گاه عواملی از دنیای خارج باعث ایجاد مشکلات گوناگون در محیط خانواده و نهایتا طلاق می گردد. این مقاله بر اساس نظرات بیش از دهها خانم و آقائی نوشته شده است که از همسران سابق خود جدا شده اند و زمانی متوجه اشتباهات خود شده اند که دیگر دیر شده و فرصتی برای آنها باقی نمانده بود ولی شاید هنوز برای شما دیر نشده باشد و بتوانید با انجام اقدامات موثر زندگی خانوادگی تان را از تباهی نجات دهید. اولویت مطالب ذکر شده بر اساس بیشترین مواردی است که زندگی زناشویی را به سمت دروازه طلاق هدایت می کند.
به والدین تان اجازه دخالت ندهید:
این قانون طبیعت است که هرموجودی در طبیعت روزی باید مستقل شده و روی پای خود بایستد. این حقیقت همانقدر که برای حیوانات صدق می کند برای انسانها نیز صادق است. انسانها ازدواج می کنند تا مستقل شوند.
اشتباهی که تعدادی از والدین مرتکب می شوند این است که آنها با نیت خیر خواهانه خود یا بعضا سنگ اندازی در زندگی فرزندان خود دخالت می کنند. والدین با دخالت در زندگی فرزندان خود تنها زندگی آنها را تلخ می کنند ((( یعنی وقتی توصیه میکنند که برای انتخاب همسر، به محسنات وَ ملاکهایی اهمیت بدهید که پایدارترند وَ همچون برخی ملاکهای عاطفی، مادی، وَ غیره گذرا وَ سُست-پایه نیستند، بی-ربط میگویند وَ کلاً با اینگونه توصیه-ها دارند موجب شکست وَ بدبختی فرزندشان میشوند!!!؟_ عـبـــد عـا صـی ))). بعد از ازدواج اگر زن یا شوهر به طور کامل از والدین خود جدا نشده باشند احتمال بروز این مشکل در زندگی زناشویی آنها بیشتر است (((  این ادعا در مواردی صادق-ست که عملاً برای جانبداری از فرزندشان یا دلسوزی برای او، دخالتهای بیجا وَ غیرمنصفانه میکنند. نکته-ی مهم این-ست که زوجین با احترام وَ نرمی از والدین مربوطه-شان تشکر کرده وَ به آنها بفهمانند که محبت-شان را درک کرده، ولی اجازه بدهند هر وقت نیاز به مشورت داشتند، خودشان مسأله را با آنها مطرح کرده وَ بهترین راه حل را انتخاب خواهند کرد. والدین اگر اشتباهی هم بکنند، غرض وُ مرضی در آن نیست، مگر برخی از آنها که به دلایل مختلف، از یکی از زوجین خوش-اش نمیآید وَ بی-جهت، ناسازگاری میکند _ عـبـــد عـا صـی ))). معمولا خانواده های تک فرزندی دوست ندارند که فرزندان آنها بعد از ازدواج از آنها جدا شوند و بدون توجه به این نکته که اینکار ممکن است باعث بوجود آمدن مشکلاتی در زندگی زناشویی شود سعی می کنند تا همسر فرزند خود را مجبور به زندگی در خانه مشترک کنند. ممکن است زوجین به علت بعضی از مشکلات مالی بخواهند تا در خانه اقوام یا والدین خود زندگی کنند. در چنین هنگامی نباید وضعیتی را برای زوجهای جوان درست کرد که آنها به جز مشکلات مالی خود مشکلات دیگری نیز پیدا کنند. بسیاری از زوجهای که از همسر خود طلاق گرفته اند به این موضوع اشاره می کنند که دخالت های بیجای والدین نه تنها مشکلی را حل نمی کند ، بلکه باعث جدایی آنها از یکدیگر می شود. هنگامی که شخصی ازدواج می کند باید قدرت تصمیم گیری مستقل داشته باشد و اجازه ندهد که دیگران ( هر کسی که می خواهد باشد) برای زندگی اوتصمیم بگیرند. خانم م. ک در صحبت هایش به این موضوع اشاره کرد که نه در ازدواج و نه در طلاق نقشی نداشته است. والدین او شوهرش را به او تحمیل کردند و بعد از چند وقت او را مجبور کردند تا از شوهرش طلاق بگیرد.
از مشاور خانواده کمک بگیرید:
در واقع مشورت با متخصصان مسائل خانوادگی به یک ضرورت اجتماعی در دنیای امروز تبدیل شده است و نباید با بی توجهی از کنار آن گذشت. اگر امروز می خواهید که زندگی آرامی داشته باشید و در پرورش و راهنمایی درست فرزندان و غیره راه خطا را نروید( همیشه ریشه همه مشکلات در روابط زناشویی نیست، گاهی مشکلاتی که بوجود می آید و ریشه زندگی خانوادگی را خشک می گرداند بعلت اختلافاتی است که بر سر نحوه تربیت فرزندان بوجود می آید) می توانید از نظرات یک کارشناس برای اداره هرچه بهتر زندگی خود کمک بگیرید. در گذشته اگر کسی چنین کاری را انجام می داد او را دیوانه و نادان فرض می کردند ولی در دنیای امروز اگر کسی مشکلی داشته باشد و برای یافتن راه حل به متخصص مراجعه نکند دیوانگی کرده است و از نظر مردم اجتماع چنین شخصی یک انسان نرمال و طبیعی نیست.
مشکلات در ابتدای زندگی به نسبت کم و بیش دامن همه زوجهای جوان را می گیرد و زوجهای جوان بعلت عدم تجربه کافی ممکن است عکس العمل های مناسبی از خود نشان ندهند. البته اکثر مشکلات به راحتی در کانون خانواده قابل حل است. برای اینکار زوجین فقط باید کمی انعطاف پذیری از خود نشان دهند و از گوش شنوای خود برای شنیدن نظرات درست طرف مقابل استفاده کنند. با این حال پرسشهای وجود دارند که زوجها به تنهایی نمی توانند برای آنها پاسخی پیدا کرده و در این صورت باید به مشاوره خانواده مراجعه کنند. مشاور خانواده فقط برای تنظیم خانواده نیست. در کشورهای اروپایی مشاوره خانواده نقشی بسیار بیشتر از آن چیزی دارد که مشاوران در کشورهای آسیایی دارند. طبق طبقه‌بندی‌های تشخیص روانپزشکی مسائل و مشکلات زناشویی و خانوادگی یکی از بالاترین علل رجوع به کلینیکها و مراکز خدمات مشاوره‌ای است که این خود گواه صحت مطالب ذکرشده است.
 به همسر خود بی توجهی نکنید:
زوجین باید از هر طریقی که می توانند به یکدیگر محبت کنند. بعضی از زوجهای جوان اینطور فکر می کنند که فقط با خرید کادوهای گران قیمت است که می توانند علاقه خود را به همسرشان نشان دهند.
گاهی یک شاخه گل سرخ و یا یک عبارت "عزیزم دوستت دارم" تاثیری بر روی همسر می گذارد که گران قیمت ترین هدیه دنیا نمی تواند جای آنرا بگیرد. گفت و گو با زوجهای جوان نشان داده است که آنها از طریق مادیات نمی توانند به عشق و عاطفه مورد نیاز برسند، چیزی که آنها خواستار آن بودند محبت و صمیمیت بدون قید شرط همسرانشان بوده است.   روشهای مثل کادو دادن، گل خریدن، بیرون شام خوردن یا ... فقط جنبه کمکی دارد و به تنهایی نمی تواند در زندگی مشترک تولید عشق کند. یکی از خانمها در صحبت های خود به این موضوع اشاره کرد که "شوهرم هر وقت من را کتک می زد بعدش برایم هدیه می خرید تا از من معذرت خواهی کند، من هم بخاطر زندگی مشترکمان او را می بخشیدم ولی این کار در او به عادت تبدیل شده بود. شوهر من پیش خود این طور فکر می کرد که هر وقت بخواهد می تواند مرا کتک بزند و بعدش برای من یک هدیه بخرد و همه چیز را حل کند." این خانم علت شکست زندگی زناشویی خود را بی توجهی همسرش به نیازهای عاطفی زندگی خود می دانست، چیزی که هیچ همسری تحمل آنرا ندارد.
انتطارات تان را از همسرتان مشخص کنید:
 به یاد داشته باشید که نفرت نیازی به یاد گرفتن ندارد، فقط کافی است تا برانگیخته شود، در عوض باید محبت و دوست داشتن را آموخت. لازمه یک ارتباط خوب در زندگی زناشویی مشخص شدن خواسته ها و محدودیت هاست. اولین قانون زندگی مشترک این است که انتظارات شما از همسرتان باید منطقی باشد و دوم اینکه همسر شما نیز دقیقا متوجه مفهوم انتظارات شما شده باشد تا جائی برای هیچ سوء تفاهمی باقی نماند. بسیاری از زوجین انتظار دارند که بعد از ازدواج وارد یک سرزمین رویایی و پر از شادی شوند، غافل از اینکه گاهی اوقات در زندگی مشکلاتی پیش می آید که ناشی از عدم درک صحیح طرف مقابل است. عدم درک نیازهای طرف مقابل باعث ورود سرزنش به مرز عاطفی زندگی مشترک و نهایتا از بین رفتن احساس احترام نسبت به یکدیگر می شود. یکی از سوالاتی که زوجین باید از خود بپرسند این است که برای جلوگیری از ایجاد تشنج در زندگی از چه چیزهایی باید صرفنظر کنیم؟ مطرح کردن این سوال خیلی مهم است. چون نه زن و نه مرد هیچکدام نمی توانند به تمام نیازهای یکدیگر پاسخ مثبت دهند و از این رو باید از تعدادی از خواسته های خود صرفنظر کنند. گاهی اوقات صرفنظر کردن از یک خواسته می تواند زندگی مشترک را از رسیدن به بن بست نجات دهد. هنگامی که زوجین فکر میکنند تمام اقدامات و تلاش های آنها بی نتیجه است می بایستی موضع خود را عوض کنند. این یک اصل استراتژیک در زندگی زناشویی است. با این کار احساس عدم توانایی کاهش پیدا می کند و خشم و کینه ای در زوجین نسبت به یکدیگر بوجود نمی آید. فراموش نکنید هنگامی که بخاطر همسرتان از خواسته ای می گذرید با این کار به او نشان می دهید که چقدر او را دوست دارید و با شهامت مسئولیت زندگی تان را به دست گرفته اید.
 از اعتیاد دوری کنید:
پدیده شوم اعتیاد نه تنها باعث از بین رفتن فرد می شود بلکه کانون زندگی مشترک را نیز از بین می برد. متاسفانه زوجهای جوان زیادی وجود دارند که بعد از ازدواج در اثر شرایط گوناگون ( مشکلات ، رفقای ناباب و ...) به سمت اعتیاد می روند. هر نوع اعتیادی ( چه اعتیاد به مواد مخدر، نوشیدنی ها الکی یا اینترنت و...) می تواند زندگی مشترک را به نابودی بکشاند. اعتیاد از هر نوعی که باشد باعث بوجود آمدن بی اعتمادی در زندگی مشترک می شود و نهایتا روابط درون و برون خانوادگی را تحت الشعاع خود قرار می دهد. سوای از مسائل معنوی که اعتیاد آنها را نابود می کند اعتیاد از نظر مالی نیز مشکلات سنگینی را به کانون خانواده تحمیل می کند.
نقش همسران در زمان اعتیاد در قبال یکدیگر بسیار مهم است. این درست نیست که زندگی مشترک فقط به بهانه اعتیاد همسر به طلاق منتهی شود. در اعتیاد یک شخص عوامل مختلفی نقش دارند. بهترین کمکی که کسی می تواند به همسر معتاد خود بکند این است که به جای اینکه او را در این زمان ترد کند به او فرصتی بدهد تا سلامتی خودش را باز یابد. طلاق در زمان اعتیاد نه تنها وضعیتی را بهتر نمی کند بلکه سبب پیچیده تر شدن درمان برای همسر بیمار می شود. برای پدیده اعتیاد تعاریف مختلفی ارائه شده ولی ساده ترین تفکر که به شما اجازه می دهد همسرتان را در این زمان مانند سابق دوست داشته باشید این است که فکر کنید او فقط بیمار شده است و شما باید از او مراقبت و پرستاری کنید. فراموش نکنید که همسرانی که در لحظات بیماری وسختی همسر خود را رها نمی کنند و او را عاشقانه دوست می دارند همسران واقعی هستند. طلاق آخرین مرحله است:
متاسفانه
بزرگترین اشتباهی که زوجهای جوان در ابتدای زندگی مشترک خود مرتکب آن می شوند این است که فقط به تفاهمات اولیه و زود گذرخود فکر می کنند و به سراغ اختلاف نظرهای اساسی نمی روند و بعد از گذشت مدت زمان کوتاهی به این نتیجه می رسند که به درد یکدیگر نمی خورند و تنها راهی که برای آنها باقی مانده است طلاق است. در هر زندگی زناشویی مواردی پیش می آید که همسری به وظایف خود عمل نمی کند و ممکن است رفتاری نامناسب نیز داشته باشد. این اتفاقات در زندگی غیره طبیعی نیستند. شاید به نوعی بتوان گفت که این اتفاقات نوعی آزمایش الهی هستند و آزمون زوجین این است که ببینند آیا می توانند سربلند بیرون بیایند! مشکلات زندگی زناشویی فقط در خانواده شما وجود ندارد بلکه در تمام خانواده ها و در مقیاس مختلف وجود دارد. تنها کاری که زوجین باید در قبال این مشکلات انجام دهند این است که زیاد سخت نگیرند و با حمایت و راهنمایی های خود به همسرانشان کمک کنند تا زودتر به مدار طبیعی زندگی شان برگردند. در واقع با واقع گرایی و نه آرمان گرایی می توان تمام مشکلات زندگی زناشویی را حل کرد، ولی مشکل این است که زوجین زمانی را که باید صرف ریشه یابی مشکلات خود کنند را هدر می کنند و به اصطلاح از این شاخه به آن شاخه می پرند و در نهایت فکر می کنند که با عوض کردن همسر خود می توانند مشکلات را از بین برده و زندگی جدید لذت بخشی آغاز کنند. متاسفانه امروزه قانون طلاق برای فسخ ازدواج بسیار آسان است ولی آیا کسی می تواند بگوید که بعد از طلاق و ازدواج مجدد خوشبخت خواهد شد؟ تحقیقات نشان داده است که افرادی که از همسر خود راضی نبوده ، به همان نسبت در ازدواج مجددشان از همسر جدید خود راضی نبوده اند.
 به جرات می توان گفت که داروی مبارزه با سرطان طلاق حفظ تعهد اخلاقی در تمام شرایط ( سختی ها و خوشی ها ) است. زوجهای جوان بسیاری وجود دارند که در ابتدای ازداوج به یکدیگر می گویند ‌‌‌" تنها مرگ می تواند ما را از یکدیگر جدا کند" ولی بعد از اینکه با مشکلات زیادی رو به رو شدند تعهدات اخلاقی خود را نسبت به همسر خود نادیده می گیرند و نهایتا طلاق به جای مرگ آنها را از یکدیگر جدا می کند. یک روش مناسب برای تقویت زندگی زناشویی صحبت کردن در مورد طلاق در ابتدای ازدواج است. ممکن است اینکار از نظر تعدادی از زوجهای جوان صحیح به نظر نیاید ولی زوجین باید بدانند که نظر همسر آنها نسبت به پدیده طلاق چیست. این کار به آنها کمک می کند تا طرف مقابل خود را بهتر بشناسند. ( یکی از آقایانی که همسر خود را طلاق داده بود در صحبت هایش به این موضوع اشاره کرد که از نظر او یک مرد تا زمانی که یکبار یک زن را طلاق ندهد مرد نمی شود!)
 حرف آخر: عشق وام بانکی نیست
خوشبختی در روابط زناشویی مانند پول است، به راحتی می توان آنرا به دست آورد اما نگه داشتن آن برای مدت زمانی طولانی کار هر کسی نیست. زوجین کار می کنند،پول در می آورند و هزاران سختی و مشکل را پشت سر میگذارند تا به خوشبختی برسند و بتوانند با کسی که دوستش دارند به راحتی زندگی کنند. وقتی که هنوز با یکدیگر ازدواج نکرده اند حاضرند برای جلب رضایت همدیگر خودشان را به آب و آتش بزنند ولی بعد از ازدواج دیگر از تب و تاب اولیه می افتند. چرا؟؟؟ عشق برترین اسم و دوست داشتن قشنگ ترین فعل دنیاست و جملاتی که در آنها از این اسم و فعل استفاده شده باشد برای انسانها ارزش بسیاری دارد. شنیدن عبارت دوستت دارم حتی از زبان یک غریبه برای انسان خوشایند است ، چه برسد به اینکه همسری این جمله را از زبان کسی بشنود که او را دوست دارد.   آیا زندگی مشترک کمتر از آن است که نخواهید برای حفظ آن دوباره خودتان را به آب و آتش بزنید؟ مطمئن باشید یک پدر موفق بودن ، یک همسر فوق العاده بودن ارزش آن را دارد که بخواهید بخاطر آن دوباره از خود فداکاری نشان دهید. فراموش نکنید که با ازدواج به آخر خطر نرسیده اید بلکه تازه به شروع همه چیز رسیده اید و باید برای حفظ زندگی مشترک خود تلاش کنید تا نتیجه تمام زحمات گذشته شما به هدر نرود.
اکنون که صاحب یک زندگی شده اید باید بدانید که به بمنظور تقویت آن باید چه کارهایی انجام دهید تا بتوانید خوشبختی را در روابط زناشویی تان بیمه کنید. فراموش نکنید که روابط شیرین و دوستانه در زندگی مشترک در حقیقت از رفتار شما نشات می گیرد و اگر شما قوانین و اصول مطرح شده در این موارد را بکار بگیرد می توانید صاحب شیرین ترین زندگی زناشویی شوید. متاسفانه در دنیای امروز خلا های عاطفی زیادی در کانون خانواده ها بوجود آمده و تنها چیزی که می تواند این شکاف های عمیق را پر کند عشق توام با محبت است. برای برخی عشق مانند وامی بانکی است که باید به اقساط پرداخت شود. عشق وام نیست. بعضی ها به غلط فکر می کنند که نباید بیش از حد به همسر خود ابراز علاقه کنند زیرا ممکن است او از عشق آنها سیر شود و برای او عادی شود. این اشخاص فراموش کرده اند که انسانها کبوتر نیستند که برای اهلی کردن آنها بالهایشان را ببندیم و کم کم به آنها غذا بدهیم و این ترس را در آنها بوجود بیاوریم که در صورت فرار کردن از این خانه از گرسنگی می میرند. در حقیقت چنین انسانهای از ترس اینکه مبادا همسرشان آنها را ترک کند اقدام به اینکار می کنند. همانطور که کبوترها فقط بخاطر غذا در آن خانه می مانند نه بخاطر عشق به صاحب شان.
منبع : خبرگزاری آفتاب

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

نه خدایی هست و نه پیغمبری! ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

   نه خدایی هست و نه پیغمبری! ... 

 سلطان عبدالحمید میرزا فرمانفرما(ناصرالدوله) هنگام تصدی ایالت کرمان چندین سفر به بلوچستان می رود و در یکی از این مسافرت ها چند تن از سرداران بلوچ از جمله سردار حسین خان را دستگیر و با غل و زنجیر روانه کرمان می کند. پسر خردسال سردار حسین خان نیز با پدر زندانی و در زیر یک غل بودند. چند روز بعد فرزند سردار حسین خان در زندان به دیفتری مبتلا می شود. سردار بلوچ هر چه التماس و زاری می کند که فرزند بیمار او را از زندان آزاد کنند تا شاید بهبود یابد ولی ترتیب اثر نمی دهند.
سردار حسین خان به افضل الملک، ندیم فرمانفرما نیز متوسل می شود.افضل الملک نزد فرمانفرما می رود و وساطت می کند، اما باز هم نتیجه ای نمی بخشد. سردار حسین خان حاضر می شود پانصد تومان از تجار کرمان قرض کرده و به فرمانفرما بدهد تا کودک بیمار او را آزاد کند و افضل الملک این پیشنهاد را به فرمانفرما منعکس می کند، اما باز هم فرمانفرما نمی پذیرد.
افضل الملک به فرمانفرما می گوید: قربان آخر خدایی هست،پیغمبری هست،ستم است که پسری درکنار پدر در زندان بمیرد. اگر پدر گناهکار است ،پسر که گناهی ندارد. فرمانفرما پاسخ می دهد: در مورد این مرد چیزی نگو که فرمانفرمای کرمان،نظم مملکت خود را به پانصد تومان رشوه سردار حسین خان نمی فروشد.
همان روز پسر خردسال سردار حسین خان در زندان در برابر چشمان اشکبار پدر جان می سپارد.دو سه روز پس از این ماجرا یکی از پسرهای فرمانفرما به دیفتری دچار می شود.هر چه پزشکان برای مداوای او تلاش می کنند اثری نمی بخشد.به دستور فرمانفرما پانصد گوسفند در آن روزها پی در پی قربانی می کنند و به فقرا می بخشند اما نتیجه ای نمی دهد و فرزند فرمانفرما جان می دهد.
فرمانفرما در ایام عزای پسر خود،در نهایت اندوه بسر می برد.درهمین ایام روزی افضل الملک وارد اتاق فرمانفرما می شود.فرمانفرما به حالی پریشان به گریه افتاده و به صدایی بلند می گوید:
افضل الملک!باور کن که نه خدایی هست و نه پیغمبری! والا اگر من قابل ترحم نبودم و دعای من موثر نبوده، لااقل به دعای فقرا و نذر و اطعام پانصد گوسفند می بایست فرزند من نجات می یافت.
افضل الملک در حالی که فرمانفرما را دلداری می دهد می گوید:
این فرمایش را نفرمایید، چرا که هم خدایی هست و هم پیغمبری، اما می دانید که فرمانفرمای جهان نیز نظم مملکت خود را به پانصد گوسفند رشوه-ی فرمانفرما ناصرالدوله نمی فروشد!


«منبع : تبیان»                      

 

عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

به همین سادگی ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 
 

به همین سادگی ...

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

 وقتی بچه بودیم، مادرم یک عادت قشنگ داشت: وقتی توی آشپزخانه غذا می پخت برای خودش یواشکی یک پرتقال چهارقاچ می کرد و می خورد. من و خواهرم هم بعضی وقت ها مچش را می گرفتیم و می گفتیم: ها! ببین! باز داره تنهایی پرتقال می خوره. و می خندیدیم. مادرم هم می خندید. خنده هایش واقعی بود اما یک حس گناه همراهش بود. مثل بچه هایی که درست وسط شلوغی هایشان گیر می افتند، چاره ای جز خندیدن نداشت.
مادرم زن خانه بود (و هست). زن خانواده بود. زن شوهرش بود. تقریبا همیشه توی آشپزخانه بود. وقت هایی هم که می آمد پیش ما یک ظرف میوه دستش بود. حتی گاهگاهی هم که برای کنترل مادرانه بچه هایش سری به ما می زد. دست خالی نمی آمد: یک مغز کاهوی دو نیم شده توی دست هایش بود. یک تکه برای من، یک تکه برای خواهرم.
وقتی پدرم از سر کار می آمد، می دوید جلوی در. دست هایش را که لابد از شستن ظرف ها خیس بودند، با دستمالی پاک می کرد و لبخندهای قشنگش را نثار شوهر خسته می کرد. در اوقات فراغتش هم برایمان شال و کلاه و پلیور می بافت و من خواهرم مثل دو تا بچه گربه کنارش می نشستیم و با گلوله های کاموا بازی می کردیم.
مادرم نور آفتاب پهن شده توی خانه را دوست داشت. همیشه جایی می نشست که آفتابگیر باشد. موهای خرمایی اش و پنجه پاهای بیرون زده از دامنش زیر آفتاب می درخشیدند و دستهایش میل های بافتنی را تند و تند با ریتمی ثابت تکان می داد.
مادرم نمونه کامل یک مادر بود (و هست). مادرم زن نبود، دختر نبود، دوست نبود. او فقط در یک کلمه می گنجید: مادر.
یادم می آید همین اواخر وقتی پدرش مرد، تهران بودم. زود خودم را رساندم. رفته بود پیش مادربزرگم. وقتی وارد خانه پدربزرگم شدم محکم بغلم کرد و شروع کرد به گریه کردن. من در تمام مراسم پدربزرگم فقط همان یک لحظه گریه کردم. نه به خاطر پدربزرگ. به خاطر مادرم که مرگ پدرش برای اولین بار بعد از تمام این سال ها، از نقش مادری بیرونش آورده بود و پناه گرفته بود توی بغل پسرش و داشت گریه می کرد. و من به جز همین در آغوش گرفتن کوتاه چیزی به مادرم نداده بودم. چیزی برای خود خودش.
مادرم، هیچ وقت هیچ چیز را برای خودش نمی خواست. تا مجبور نمی شد لباس نمی خرید. اهل مهمانی رفتن و رفیق بازی نبود. حتی کادوهایی که به عناوین مختلف می گرفت همه وسایل خانه بودند. در تمام این سال ها تنها لحظه هایی که مال خود خودش بودند، همان وقت هایی بود که یواشکی توی آشپزخانه برای خودش پرتقال چهارقاچ می کرد. سهم مادرم از تمام زندگی همین پرتقال های نارنجی چهارقاچ شده ی خوش عطر یواشکی 
مادرم عادت داشت کارهای روزانه‌ش را یادداشت کند
و من از سر شیطنت، سعی می‌کردم دستی در لیست ببرم و یا چیزی را به آن اضافه کنم
فقط برای اینکه در تنهایی‌اش او را بخندانم.
مثلن اگر در لیست تلفن‌هایش نوشته بود زنگ به دایی جان، جلویش می‌نوشتم: ناپلئون
می‌شد زنگ به دایی جان ناپلئون..!
هر بار بعد از خواندنش که همدیگر را می‌دیدیم می‌گفت: اینا چی بود نوشته بودی؟ و کلی با هم میخندیدیم
یک روز شدیدا مریض بودم
به رسم مادر، کاغذی روی در یخچال چسباندم: مُسکّن برای دردم.
کنارش مادر نوشته بود: دردت به جانم!
عجب دردی بود جان مادر را گرفت و دیگر نخندیدم ...
 

«برگرفته ازکتاب به همین سادگی»
 

  تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

دختر گل‌فروش به چه کسی اعتماد کرد؟

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

دختر گل‌فروش به چه کسی اعتماد کرد؟

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

  خبرآنلاین، وبلاگ  مسجد جامعی، احمد : در تهران‌گردی‌ها، زمانی هم به محله باغ‌فردوس رسیدیم که از حسن اتفاق، در آنجا همان روز مدرسه‌ای با سابقه حدود یک قرن نیز گردهمایی سالانه‌اش را برگزار می‌کرد.
در آن گردهمایی، آقایی به نام وحیدی را به من معرفی کردند که معلم ادبیات بود و می‌گفتند نامش به‌ عنوان پرتدریس‌ترین معلم جهان در کتاب رکوردهای گینس ثبت شده است. با آقای وحیدی صحبتی دلنشین کردیم و فهمیدم او از مسجدی‌های مسجد مرحوم پدرم نیز بوده است. از او در مورد دیگر مشاهیر احتمالی مدرسه پرسیدم. گفت جلال آل احمد نیز در این مدرسه درس می‌داده است. پرسیدم کسی خاطره‌ای از جلال به یاد دارد؟ کسی از دانش‌آموزان قدیم مدرسه خاطره‌ای تعریف کرد که مرحوم آل‌احمد با یکی دیگر از معلمان میانه خوشی نداشت. روزی دانش‌آموزی را صدا زد تا انشا بخواند و دانش‌آموز در انشایش به آن معلم تاخته بود. همه گمان می‌کردیم آل‌احمد او را تشویق کند. آل‌احمد دستی به شانه او زد و گفت: «رئیس! نامردی، نامردی، نامردی، اگر به قلعه بی‌قلعه‌بان شلیک کنی».
 هاشمی‌رفسنجانی از قلعه‌های متین انقلاب و ایران بود که پس از کناره گرفتنش از بعضی سمت‌های رسمی بسیار به او تاختند. در زمانی این حمله‌ها شدت یافت که هیچ رسانه رسمی‌ای اعم از تلویزیون و رادیو و خطبه‌های نماز جمعه و روزنامه‌های دولتی و نشریات و منابر در اختیار او نبود که بتواند از خود دفاع کند. حتی عموم آنها ابزار دست همان مهاجمان نیز شده بود. کسانی که گاه حتی عنوان رسمی معلم اخلاق دارند اما رفتارشان انسانی نبود، تیرها به سمت این قلعه بی‌قلعه‌بان انداختند. ولی جالب بود که هربار که آنها چنین می‌کردند، مردم که تا پیش از آن به دلایل متعدد فاصله خود با هاشمی را حفظ کرده بودند، اکنون برعکس به او نزدیک و نزدیک‌تر شدند، با او همدل‌تر و مهربان‌تر از پیش شدند و حتی اگر ناشادی‌ای از او به دل داشتند، گذشتند و او را عزیز خود کردند. مردم خیلی ساده می‌فهمیدند آنچه آنها درباره هاشمی می‌گویند، درباره بسیاری دیگر از جمله خود آن گویندگان نیز، گفتنی است.؛ سخنانی که البته در صورت طرحشان (برخلاف حرف زدن در مورد هاشمی) با شدت با آن برخورد می‌شد. این نکته‌ای بود که آن حمله‌کننده‌ها در‌نیافته بودند.
 هاشمی نیز که پیش از آن متهم بود که به مردم چندان اهمیتی نمی‌دهد، در عمل نشان داد که چنین نیست و هر اندازه که توانست این نزدیکی را قدر دانست و کوشید سخنگوی گوشه‌های فروخفته و حاشیه‌های بی‌بلندگوی جامعه باشد. البته دغدغه همیشگی او مانند شخصیت محبوبش امیرکبیر، رشد و پیشرفت ایران زمین، عدالت اجتماعی و رفاه عمومی بود. خلاصه نامردمان، مدام حمله می‌کردند و مردم هم مردانه می‌ایستادند و الفت میان سیاستمدار سالخورده و مردم بیشتر و بیشتر شد.
 از سوی دیگر، هاشمی نیز بر خلاف اغلب سیاستمداران، دانش‌آموز خوبی بود و هر روز درسی از روزها و سال‌های گذشته خود می‌گرفت. و درست همین بود که هاشمی را از معدود سیاستمداران همیشه در حال رشد نگاه داشته بود. چند روز پیش جلد نشریه‌ای را نشانم دادند که با تیتر «شاه و گدا» و با تمهیدات تصویری، کوشیده بود به شایعه همیشگی رفتار شاه‌وار و بی‌اعتنایی هاشمی به حال و روز مردم بینوا، دامن بزند؛ نشریه‌ای که با بودجه عمومی نه‌چندان با حساب و کتاب منتشر می‌شود. آن زمان به خودم گفتم، برای‌شان چه اهمیتی دارد لابد مهم نیست، پول بیت‌المال را حیف و میل می‌کنند! حالا فکر می‌کنم بازیگران این نمایش در پاسخ به مردم چه دارند که بگویند. پیام مردم به این‌قلعه‌کوبان نامردم در آخرین انتخاباتی که هاشمی در آن شرکت داشت روشن است و جای شک و انکار ندارد: به او رأی دادند و مخالفان او را حذف کردند.
 دیروز در مراسم بدرقه پیکر هاشمی، در فردای سالروز رگ زدن امیرکبیر، مدام نشان دادند که اگر کسی گامی به سوی آنها بردارد، آنان گام‌های بلند تری به سویش بر می‌دارند. دیروز آن چراغ قرمز تصویر روی جلد آن نشریه سبز شد و مردم نشان دادند که به گمان‌شان شاه و گدا کیست و دختر گل‌فروش به چه‌کسی اعتماد کرده است. 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی