بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…
بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…

محمد مهاجری: بزرگترین آفت صدا و سیما ...

 

 

 

 

 برای مرجع یا عنوان اصلی به پیوند فوق اشاره کنید 

 

 

       پایگاه خبری جماران: در حالی که صدا و سیما در طول سالیان دراز، در بخش های سیاسی و خبر، فیلم و سریال و برنامه های ترکیبی، ممیزی های سفت و سختی را اعمال کرده است، پخش ناگهانی برنامه‌هایی که بعضا با فرهنگ ایرانیان سازگاری نداشته و حتی گاف ها یا حاشیه های عجیبی در آنها مشاهده می شود، باعث واکنش‌های زیادی در فضای مجازی و همچنین میان برخی شخصیت‌های سیاسی و مذهبی شده است.
مطلب پیشنهادی
مطب بهترین دکتر در محدوده من کجا است؟
در همین زمینه اخیراً مسیح مهاجری مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی نیز با اشاره به اینکه اشکالات محتوائی تلویزیون را نباید تنها در قمار «برنده‌ باش» خلاصه کرد، به سخنان عجیب یک روحانی در یکی از برنامه‌های ویژه ماه مبارک رمضان در صداوسیما پرداخت و نوشت: «مهمان برنامه وقتی آیات «استبدال» را به این نقطه منتهی می‌کند که
تمام اقوام برگزیده خدا از قبل از اسلام تا دوران پیامبر اکرم و تا امروز همه فاسد از آب درآمدند و حالا فقط این ما ایرانی‌های قوم سلمان فارسی هستیم که برگزیده خدائیم و قرار است دین خدا را به نتیجه برسانیم و غیر از ما هرچه و هر که هست باطل است، قضاوت مردم چه خواهد بود؟ اگر ما را به نژادپرستی متهم کنند چه پاسخی داریم؟»
(اینجا بخوانید)
 حواشی برنامه ی برنده باش، سخنان جنجالی یک روحانی یا ظهور برنامه های ترکیبی بی سابقه در تلویزیون در حالی رخ می دهد که صدا و سیما از حدود دو ماه قبل محبوب ترین برنامه ی خود از نگاه مخاطبان با قدمتی طولانی را از کنداکتور برنامه های خود حذف کرده و اعتراض گستره اجتماعی را به وجود آورد.
 در همین رابطه، یک فعال رسانه‌ای اصولگرا نیز با انتقاد از عملکرد مدیران صداوسیما معتقد است که آنتن فروشی به مثابه حاکم شدن سرمایه‌داری فاسد بر این سازمان بوده و تراز پایین مدیران آن نیز به حیثیت و اعتبار این سازمان خدشه وارد کرده است.
 صداوسیما بیشتر به دنبال شوآف و نمایش است
 محمد مهاجری در گفت‌و گو با خبرنگار جماران گفت: فارغ از پخش برنامه‌هایی که به دلیل اشتباهات انسانی با حاشیه‌های زیادی همراه می‌شوند، انگار صداوسیما یادگرفته که خرق عادت کند و کارهایی انجام دهد که در فضای مجازی به موضوعی جذاب بدل شود. برای نمونه، تعطیلی برنامه 90 فارغ از درستی یا نادرستی محتوای آن نشان داد که صداوسیما بیشتر به دنبال شوآف و نمایش است.
 وی افزود: شاید مسئولین صداوسیما فکر می کنند با چنین رفتارهایی بیشتر در افکار عمومی معروف می شوند. به نظر من، امروز برخی مدیران صداوسیما در تراز این سازمان نیستند. در همین رابطه، امروز مطلبی از یکی از دوستان اصولگرا می خواندم که نوشته بود
 «وقتی نمی توانید 20 شبکه را اداره کنید، 17 تا را تعطیل کنید و 3 شبکه را خوب اداره کنید». بنابراین، دلیلی ندارد کسانی که نمی توانند شبکه های استانی را اداره کنند، دائماً پول خرج کنند.
 بهتر است برخی شبکه‌ها تعطیل شده تا مدیریت‌ها منسجم‌تر شوند
 این فعال رسانه‌ای اصولگرا در ادامه با بیان اینکه
مدیریت‌های صداوسیما در حدّ «تراز‌ ملی» نیستند، گفت: به نظر می‌رسد بهتر است برخی شبکه‌ها تعطیل شده تا مدیریت‌ها منسجم‌تر شوند. دومین مسأله به «آنتن فروشی» بازمی گردد. این بزرگترین آفتی است که صداوسیما به آن گرفتار شده و در توجیه‌اش هم می‌گویند که چون دولت بودجه ما را نمی دهد، مجبوریم. خب اگر بودجه نمی‌دهد شبکه را تعطیل کنید نه اینکه آنتن فروشی کنید.
 اگر صداوسیما جایگاه سیاست را تلویزیون معلوم کند و همه تفکرات موجود در جامعه را پوشش دهد، خودبه خود از جاهایی که نیاز به سیاسی بودن ندارد، سیاست زدایی خواهد کرد.
 وی بیان کرد:
وقتی آنتن فروشی رخ می‌دهد، حیثیت صداوسیما فروخته می‌شود. در حقیقت ستاره مربع یا پخش مسابقه‌هایی نظیر برنده باش، آفت و آسیب بسیار زیادی وارد می‌کنند. متاسفانه صداوسیما با تقلید از برخی مدل‌های غربی به دنبال اجرای آن مدل‌ها در تلویزیون هستند، در حالی که مدل فکری و اندیشه‌ای غرب با آنچه ما در کشور داریم متفاوت است. بنابراین، آنتن فروشی به مثابه حاکم شدن سرمایه‌داری فاسد بر صداوسیما بوده و تراز پایین مدیران صداوسیما نیز به حیثیت و اعتبار این سازمان خدشه وارد کرده است.
 باید فضای سیاسی را برای همه گروه‌ها باز نگه داشت
محمد مهاجری افزود: باید از مسئولین صداوسیما پرسید چرا نمی‌توانند طنزی که در ماه مبارک رمضان قابلیت پخش داشته باشد، بسازند؟ در حالی که ماه رمضان در بیشتر کشورهای اسلامی ماهی پرنشاط است. این را نیز قبول دارم که ماه پرنشاط رمضان باید توسط صداوسیما تبلیغ شود، اما در این زمینه خیلی نمی‌توان صداوسیما را تخطئه کرد زیرا موضوع شادی در جامعه، موضوعی نیست که تفکرش را بتوان در صداوسیما نهادینه کرد و این تفکر معمولاً در جاهای دیگری از جامعه شکل می‌گیرد.
وی ادامه داد: ولی این انتقاد وارد است که چرا صداوسیما که چندسال قبل برنامه‌های طنز خوبی برای ماه مبارک رمضان تدارک می‌دید، در این مقطع منفعل است؟ به نظر می‌رسد که صداوسیما باید یک‌سری پارتیشن‌بندی برای خودش فراهم کند. زیرا بخشی از صداوسیما که کار سیاسی انجام می‌دهد نباید در بخش‌های دیگر نیز همین کار را انجام دهد. بلکه
باید فضای سیاسی را برای همه گروه‌ها باز نگه داشته تا با این کار هم از هجمه‌های علیه خود بکاهد و هم با دست بازتری بتواند در زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی و...برنامه‌ریزی کند.
 نباید بگذاریم موضوعات اجتماعی و فرهنگی تبدیل به موضوعات سیاسی شوند
 این فعال رسانه‌ای در ادامه بیان کرد:
به نظر می‌رسد که تعطیلی برنامه نود اصلاً سیاسی نبود، اما از آنجا که صداوسیما موضوع سیاست را حتی به شبکه‌های غیرسیاسی تسری داده، این موضوع نیز سیاسی شد و طبیعی است که جمع‌کردن مسأله در چنین حالتی سخت می‌شود. در حالی که هنر ما باید این باشد که نگذاریم موضوعات اجتماعی و فرهنگی تبدیل به موضوعات سیاسی شوند، اما تلویزیون ما علاقه‌مند است که موضوعات کوچک را هم سیاسی کند.
 وی گفت: فکر می‌کنم اگر صداوسیما جایگاه سیاست را در تلویزیون معلوم کند و نیازهای سیاسی جامعه را در جاهایی تامین کند و همه تفکرات موجود در جامعه را پوشش دهد، خود به خود از جاهایی که نیاز به سیاسی بودن ندارد، سیاست زدایی خواهد کرد. بنابراین فکر می‌کنم یکی از راه‌های نجات صداوسیما نیز همین است. در همین رابطه، برای رسیدن به این مهم باید تراز مدیران صداوسیما از آنچه امروز وجود دارد، ارتقا پیدا کند.

 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

درک فیتزجرالد از رباعیات خیام ...




  درک فیتزجرالد از رباعیات خیام ...  


 برای مرجع یا عنوان اصلی به پیوند فوق اشاره کنید 


نویسنده :آسانا یوگانندا
ترجمه: دکتر حسین الهی قمشه ای

سالها پیش در هندوستان یک شاعر کهنسال ایرانی را ملاقات کردم که به من گفت شعر پارسی اغلب دارای دو معنی ظاهری و باطنی است، و به یاد دارم که از شرح او در بیان معنی دو گانه چندین قطعه شعر فارسی چه لذت و ابتهاجی در خاطر من حاصل گردید. یک روز هنگامی که با تمرکزی عمیق رباعیات خیام را از نظر می گذراندم، ناگهان احساس کردم که دیوارهای معنی ظاهر پیش رویم فرو ریخت و قلعه زرین گنجهای روحانی، عظیم و گسترده در پیش چشم من هویدا گردید.
گویی یک قانون اسرار آمیز الهی(1) از آثار معنوی و روحانی در روی زمین حراست می کند؛ چنان که رباعیات خیام را با وجود قرنها سوء تعبیر(2) همچنان حفظ کرده است.
عمرخیام در سرزمین خویش پیوسته به عنوان عارف و معلمی بلندمرتبه شناخته شده و رباعیات وی به عنوان کتاب مهم و مقدس صوفیان مورد احترام بوده است. پرفسور چارلز. الف. هورن در مقدمه ای بر رباعیات خیام که در جلد هشتم از سری “کتب مقدمه و ادبیات کلاسیک قشری” طبع گردیده(3) می نویسد: “مایه تأسف است که خیام در نظر بسیاری از خوانندگان مغرب زمین به عنوان یک شاعر ملحد و شهوت طلب و یک مست لایعقل که تنها شوق او شرب خمر و برخورداری از لذات دنیوی است، شناخته شده است. و این همان اشتباه رایجی است که به طور کلی در باب تصوف رخ داده است. در حقیقت غرب خیام را (با قیاس به نفس) از دیدگاه خود نگریسته است و اگر ما بخواهیم ادبیات شرق را آنچنان که هست دریابیم، باید ببینیم مردم آن کشورها خود چه دریافتی از آثار ادبی خویش دارند، برای غربیان شاید مایه تعجب باشد اگر بشنوند که در ایران بحث و جدالی در حقیقت معانی رباعیات خیام وجود ندارد و همه به اتفاق او را یک شاعر بزرگ متدین می شناسند.”(4)
سؤالی که اغلب طرح می شود، این است که پس از این همه مدح و ثنای شراب و عشق در رباعیات چیست؟ پاسخ این است که این الفاظ و نظایر آن استعارات و کنایاتی است که در زبان صوفیان معانی خاص دارد و از جمله شراب و مستی کنایه از لذت روحانی است و عشق پیوند درستی و اخلاص و ارادت و بندگی انسان در پیشگاه معشوق ازل است.
خیام دانش و معرفت خود را به جای آشکار کردن در پرده های گوناگون مستور داشته (و پرده از اسرار نهان بر نداشته است) و تصور غربیان از خیام به عنوان مردی بیکاره و عیاش تصوری باطل و بیهوده است؛ زیرا این همه خرد و حکمت در رباعیات با آن درجه از کم عمقی و ظاهرپرستی در تناقض آشکار است.
خیام و سایر شاعران متصوف تشبیهات و استعارات رایج زمان را به کار گرفته و صورت لذات عادی دنیوی را برای بیان لذات متعالی حیات معنوی استخدام کرده اند تا عامه مردمان را به سبب این مشابهت لفظی از استغراق در لذات حیوانی شیطانی، به عالم لطیف لذات حقیقی آسمانی منتقل کنند و وجه استفاده از استعاره شراب و غیره این است که چون شخص با نوشیدن این شراب مجازی غمها و مصائب غیرقابل تحمل زندگی را به طور موقت از یاد می برد، مکتب عرفان شهدی لذت بخش عرضه می کند و آن شراب معرفت الهی و شهد شهود جمال ازلی است که چنان وجد و مستی و قدرت و شجاعتی می آفریند که رنگ غم و اندوه را به کلی و برای همیشه از صفحه دل پاک می کند. و بی تردید نامعقول است تصور کنیم که خیام این همه این رباعیات نغز و دلاویز را صرفاً برای آن سروده است که به مردم بگوید برای فرار از غمها، حواس خود را با خوردن شراب تخدیر کنید!
“جی لی نیکلاس” که ترجمه اش از رباعیات خیام مشتمل بر 464 رباعی درسال 1867 یعنی چند سال پس از انتشار اولین چاپ ترجمه ادوارد فیتز جرالد منتشر گردید، در مقدمه کتاب با نظر فیتز جرالد مبنی بر اینکه خیام یک فیلسوف مادی است، مخالفت کرده است. فیتز جرالد در مقدمه چاپ دوم رباعیات با اشاره به نظر نیکلاس چنین گفته است: “ترجمه نیکلاس بسیار نکته ها را به خاطر من آورد و در مسائلی برای من آموزنده بود. خیام شاعری مادی اپیکوری(5) آن چنان که من از روی معانی تحت اللفظی کلمات برداشت کردم نیست، بلکه از جمله صوفیانی است که عالم قدس ربوبی و لذات عالم بالا را در کنایه شراب و ساقی و غیره بیان داشته؛ چنانچه درباره حافظ نیز چنین قضاوت می شود. از آنجا که این گونه تعبیرات از دیرباز درباره این شاعران رواج داشته و به تحقیق مردمان دانشمندی نیز بر این نظیر بوده و خیام را صوفی بلکه از قدیسان دانسته اند، (مرا اصراری نیست) آنها که مایلند به هر گونه که می خواهند، شراب و ساقی را تعبیر و تفسیر کنند.”
خیام گاهی به وضوح و صراحت بیان می دارد که شراب رمزی از وجد و مستی و عشق الهی است و بسیاری از رباعیات او چنان خالص و پاک رائحه عالم روح دارد که به سختی می توان هیچ گونه معنی مادی دنیوی از آن اخذ کرد. برای مثال رباعیات 44-66 را می توان نام برد...
من با یاری یک دانشمند ایرانی رباعیات را از متن فارسی به انگلیسی ترجمه کردم؛ اما دریافتم که هر چند از نظر امانت ترجمه دقیق و درستی است، لیکن روح پرخروش خیام را منعکس نمی کند و پس از مقایسه آن با ترجمه “فیتزجرالد” دریافتم که “فیتز جرالد” علیرغم دریافت مادی از رباعیات، با الهام الهی توفیق یافته است که روح و جوهر پیام خیام را در قالب انگلیسی پرشکوه و خوش آهنگ متجلی سازد.
از این رو بر آن شدم تا به جای ترجمه خود یا دیگران معانی باطنی و رمزی اشعار خیام را از ترجمه فیتزجرالد بیان کنم. فیتزجرالد پنج نسخه مختلف از رباعیات عرضه نمود که صمیمیت و سادگی بیشتر برخوردار است و اغلب خالصترین و عمیقترین بیان را از درک و احساس شاعر عرضه می دارد. در ضمن شرح عرفانی رباعیات خود نیز در میانه راههای پیچ در پیچ حقیقت قرار گرفتم، چندان که با شور و جذبه و حال در عالم حیرت غرق شدم، اختفای حقایق متافیزیکی و حکمت عملی در رباعیات “الهامات قدیس یوحنای الهی” را در خاطر من می آورد؛ از این رو رباعیات عمرخیام را می توان به حق “الهامات خیام” نامید!

(1)
 

خورشید کمند صبح بر بام افکند
کیخسرو روز باده در جام افکند
می خور که منادی سحرگه خیزان
آوازه “اشربوا” در ایام افکند(6)
ترجمه فیتزجرالد
Awake; for morning in the bowl of night/Has flung the stone that puts the stors to flight and to; the hunter of the East has cought/ the sultan's turret in a noose of light.
برگردان ترجمه فیتز جرالد
هان، بیدار شو؛ زیرا که صبح سنگی در جام شب افکند و ستارگان هر یک به سویی گریختند و آن صیّاد مشرق بلندای قصر سلطان را با کمندی از نور درربود.
تفسیر روحانی یوگانندا
بیدار شو و سر از خواب جهل و بی خبری بردار؛ زیرا سپیده دم حکمت و خرد سر برآورده است. برخیز و سنگ سخت ریاضت، بر جام تیره جهل انداز و انور رنگ باخته ستارگان راکه مظهر امیال و هوسهای بی شمار دنیوی است، گریزان ساز. بنگر حکمت مشرق را و تماشا کن آن صیّاد حقیقت و آن ویرانگر فریبها و بر هم زن اوهام باطل را که چگونه دستار سلطان روح را با کمندی از نور، در ربوده و رنگ سیاهی از آن زدوده است...
به من چنین الهامی شده است که این رباعی اول به حقیقت شیپور بیدار باش خیام برای خفتگان عالم پندار است که: “ ای ساکنان شهر فریب و خیال، از خواب برخیزید که خورشید پیام عرفانی حکمت بیدار کننده من در افق شهر شما طالع شده است، برخیزید که لحظه ای می درخشد و خاموش می شود، از خود برانید... و با رشک و آرزو بنگرید که چگونه صیاد حکمت، کمند صید برگردن بلند پروازان(7) و گردن فرازان و سلطان صفتان حقیقت جوی درافکنده و روح آنان را در هاله ای از نور ابدی آزادی درپیچیده است...”

(2)
 

ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی باده گلرنگ نمی باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست؟
ترجمه فیتز جرالد
And we that now make merry in the room/ they left, and summer dresses in new bloom Ourselves must we beneath the couch of Earth/ Descend, outselves to make a Couch for whom?
برگردان ترجمه فیتزجرالد
در این تماشاخانه هستی که بازیگران پیش آن را ترک کرده اند، اکنون ما به رقص و پایکوبی برخاسته ایم و نظاره می کنیم این بهاره دلکش را که در خلعتی جمیل جلوه گر است؛ اما لحظه ای دیگر ما نیز باید در پرده مرگ نهان شویم و خاک خود را بستر پایکوبی دیگران کنیم.
تفسیر روحانی یوگانندا
زندگی در گذر است و فراخنای جهان به مثابه تماشاخانه ای است که هر زمان بازیگرانی چون ما در صحنه پرزیب و زیور آن نقش خود را بازی می کنند و بی خبرند که پایان بازی آنها کی خواهد بود و ما که اکنون لباس نایش به تن کرده و در تابستان حیات بر صحنه می خرامیم، نیز باید نقش خود را ایفا کنیم؛ زیرا این جامه تن را به زودی از ما باز خواهند گرفت و آن را بر تن بازیگران تازه ای خواهند آراست پس تا آن هنگام که در این حیات نقشی به عهده ماست، باید آن را به زیباترین وجه ایفا کنیم. پس نخست باید هدف نمایش را دریابیم و بدانیم که نقش خاص ما در آن چیست و نباید نسل پس از نسل در جهل و بی خبری بر صحنه آییم و بگذریم آن چنان که حیوانات می آیند و می روند، بلکه ما باید از طریق همراز شدن با خدای خویش، رمز و راز حیات را کشف کنیم و بدانیم که این همه موجودات چرا از مرگ به حیات و از حیات به مرگ می روند و این چه قانونی است که علی الدوام گروهی می آیند و غوغا و هیاهو می کنند و خاموش می شوند و دیگران بر اجساد آنها همچنان بی خبر به غوغای حیات ادامه می دهند. چون این رمز را دریابیم و احساس کنیم که لحظه ای دیگر نوبت ما برای خروج از صحنه نمایش فرا خواهد رسید، فرصت را غنیمت خواهیم شمرد و از این همه مواهب زیبای طبیعت بهره خواهیم گرفت و نخواهیم گذاشت شادیهایی غفلت آمیز گذران ما را از لذت و سعادت جاودانه که تنها در وصال با حضرت حق مسیر است، محروم کنند.

(3)
 

ای دوست، بیا تا غم فردا نخوریم
وین یک دم عمر را غنیمت شمریم
فردا چو از این دیر فنا درگذریم
با هفت هزار سالگان همسفریم
ترجمه فیتز جرالد
Ah; my Beloved, fill the cup that clears/ To-day of past Regrets and future fears Tomorrow?- Why, Tomorrow I may be/ Myself with Yesterday's Sev'n Thousand Years
برگردان ترجمه فیتز جرالد
محبوب من، جام را از آن شراب پرکن که غصه های دیروز و اندیشه های فردا را از دل فرو شوید. فردا کجاست که وعده آن می دهی؟ شاید فردا من به قافله هفت هزار سالگان دیروز پیوسته باشم!
معانی رمزی بعضی لغات
محبوب: کنایه از نفسی قدسی انسانی است که همان نفس روحانیو تجلّی نام الهی در انسان است.
جام شراب: رمز هستی و کنایه از وصول به معرفت حقیقی که شوینده غمها و آفریننده شادیهاست.
هفت هزار سالگان دیروز: گذشته بی نهایت که همه رفتگان طریق فنا را همسفر و همزمان و معاصر کرده است.
تفسیر روحانی یوگانندا
این روح قدسی من، ای حقیقت جان من، جام ادراک مرا از شراب معرفت و باده شهود لبریز کن. همان شراب که از خرابات وجد و مستی و خمخانه الستی(8) نشأت گرفته است؛ زیرا غصه های دیروز و خوف و هراس فردا که زندگی آدمیان را تلخ کرده است، به هیچ شراب دیگر از دل نمی رود. پس کار امروز به فردا نمی گذارم و نقد حال غنیمت می شمارم و هم اکنون شراب عشق را می نوشم و در صحبت معشوق می نشینم؛ زیرا برای فردا از روزگار خط امانی(9) ندارم. اگر امروز جام هستی خود را از باده ذوق و معرفت لبریز کنم و به آرامش درون دارالسلام عشق راه یابم، دیگر مرا از درآمدن به قافله هفت هزار سالگان که به سوی دوست در حرکت است، بیم و هراسی نیست؛ زیرا بر مرکب عشق سوارم. زاد و توشه من و بهشت من با من است.(10)

پی نوشت ها :
 

1) این قانون در قرآن بدین بیان آمده است: “اما ما ینفع للناس فیمکث فی الارض: آنچه سود مردمان در آن است، در زمین می یابد.” سوره رعد، آیه 18.
2) البته این سوء تعبیر در ایران محدود به عده ای ظاهربینان و قشریان بوده است، و گرنه از دیرباز اهل معرفت در این سرزمین خیام را از بزرگان ذوق و عرفان شناخته و شراب و شمع و شاهد را عین معنی دانسته اند، از جمله در دوره های اخیر مرحوم کیوان قزوینی شرح عرفانی مبسوطی بر رباعیات خیام نگاشته و ساحت او ر از آلودگی دنیاپرستان پاک گردانیده است؛ چنان که حکیم شارح نیز بعد از این متذکر شده است.
3) Park, Austin Lipscomb, London 1917.
4) باید گفت که این نظر قدری مبالغه آمیز است؛ زیرا در ایران نیز معانی رباعیات خیام مورد بحث بوده و غیر از اهل معرفت و آشنایان کوی طریقت که پیوسته دریافت درستی از رباعیات خیام داشته و آنها را در پرتو اصطلاحات رایج عارفانه تعبیر می کرده اند، دو دسته موافق و مخالف نیز وجود داشته اند که هر دو به راه خطا رفته اند: یکی آنها که خیام را شاعری ملحد و منکر الهیت و جاودانگی روح دانسته و او را طرد کرده اند و دسته دیگر نیز که به همین ظاهر قناعت کرده اند، خیام را هم پیاله خود خوانده و خرابات مغان او را که در آن نور خداست، با خراب آباد شیطانی و باده نفسانی که عین ظلمت است، اشتباه گرفته اند و آنگاه به خیال این مشابهت، او را پیرو پیشوای خود خوانده و ستایش کرده اند.
5) اپیکور فیلسوف یونانی و بنیانگذار فلسفه لذت در قرن سوم قبل از میلاد می زیست و از طنز تلخ روزگار خود بیشتر عمر را در رنج و درد گذرانید. اپیکور نیز در طلب لذات علمها و سعادت حقیقی بود و خلق را دعوت کرد که اگر به حق دنبال لذت می روند لذات حقیقی را بجویند و لذت پایدار را که بدنبال ناپایدار حاصل می شود بر لذتی ناپایدار که بدنبال آن رنج و اندوهی پایدار می آید، ترجیح می دهند.
6) پیام این رباعی همان است که در غزلی از حافظ به همین صراحت و با حسن و جمالی دیگر آمده است:
برخیز ساقیا، قدحی پرشراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد
گر برگ عیش می طلبی، ترک خواب کن
7) کلام حکیم، دو بیتی باباطاهر را به خاطر می آورد که:
غم عشق تو کی در هر سرآید
همایی که به هر بوم و درآید
ز عشقت سرفرازان کام یابند
که خور اول به کهساران برآید
8) شراب الستی همان باده عشق و معرفت و وجد و مستی حضور در ضیافت معشوق ازل و شهود جمال مطلق است و کلمه الست از آیه زیر در سوره اعراف اتخاذ شده است: “و اذا اخذنا من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی”. مضمون آیه این است که: که خداوند عالم وحدت جانهای آدمیان را که شرف حضور داشتند مورد خطاب قرار داد و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند: چرا. یادآوری این عهد امت که جان آدمی را از وجد و مستی لبریز می کند و تذکار همین عهد است که رسالت انبیا و اولیا و همه شاعران و هنرمندان حقیقی است و در ادب عرفانی ما عموماً مقصود از شراب، وصول به همین مقام است؛ چنان که حافظ فرمود:
خرم دل آن که همچو حافظ
جامی ز می الست گیرد
و مولانا جلال الدین سرود:
ما مست الستیم به یک جرعه چو منصور
اندیشه و پروای سردار نداریم
9) ساقیا، عشرت امروز به فردا مفکن
یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر
10) من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم؟ (حافظ)
دستی زنید ای بیدلان، رقصی کنید ای صوفیان
زیرا کنون خو نقد شد، هم خلد و هم رضوان ما (دیوان شمس)

منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.

برچسب ها: فیتزجرالد، رباعیات خیام، دکتر حسین الهی قمشه ای،

محمد رضا زائری: باید فریاد بزنیم که این دین نیست! ...



شبکه اجتهاد: یکی از بحث‌هایی که در روزهای گذشته حول انتشار ویدئو برخورد مامور گشت ارشاد مطرح می‌شد، این بود که آن فیلم ساختگی بوده و شیطنت، بازی و نقشه‌ای به همراه داشته است. من اصلا فرض می‌گیرم که این‌طور باشد و ما هم با بقیه رفتارهای غلطی که در جریان گشت ارشاد اتفاق می‌افتد و مردم شاهد آن هستند، کاری نداشته باشیم‏. فرض می‌گیرم خانم‌هایی که در اجرای این طرح مشغول هستند، مشکلی ندارند، مثل این‌که چه بسا خود شخص اعتقاد نداشته باشد و کارگزینی نیروی انتظامی او را به این بخش فرستاده باشد و او هم روزها چادر بر سر کند و مأموریتش را انجام دهد و شب‌ها بدون حجاب در مهمانی مختلط حضور یابد. فرض می‌گیرم که این مسئله اساسا قانون است و باید اجرا شود و حجاب اجباری هم درست است. با تمام این فرضیات باز هم اگر بخواهیم مسئله را بررسی کنیم، جواب و نتیجه تلخ و ناخوشایند خواهد بود؛ چراکه اداره حکومت و جامعه جز با عقل و تدبیر و هوشمندی ممکن نیست. اصلا فرض کنید نقشه و توطئه بوده است.

اتفاقا ما باید مراقب باشیم که بازی نخوریم و حواسمان باشد این توطئه ما را مورد هدف قرار ندهد. رفتار نیروهای انتظامی باید با مردم طوری باشد که باعث جلب اعتماد ‏آن‌ها شود. باید از دور که پلیس را می‌بینند، خوشحال شوند؛ نه این‌که اپلیکیشن «گرشاد» درست کنند یا روی «ویز» به یکدیگر هشدار دهند که مامور نزدیک شماست یا کجا گشت ارشاد است. فضا باید طوری باشد که مردم به مامور پناه ببرند. این همان نقطه‌ای است که ما به هوشمندی و آگاهی و خردورزی نیاز داریم تا بتوانیم جامعه را حول یک محور برای وفاداری به حاکمیت و نظام و انسجام درونی مردم نگه داریم و حفظ کنیم.

اگر فضای جامعه دو قطبی شود، اگر کینه‌ها و بغض‌ها تشدید شود، اگر جامعه به دو بخش تقسیم شود که عده‌ای از طرف مقابل نفرت داشته باشند و موضع بگیرند، برای آینده جامعه خطرناک است و اصلا ربطی به نظام و حکومت ندارد. اگر مردم در خیابان به جای مهربانی، با خشم به یکدیگر نگاه کنند و از هم نفرت داشته باشند، جامعه دچار فروپاشی می‌شود. این کاری است که ما الان انجام می‌دهیم؛ کاری می‌کنیم آن کسی که چادری نیست، از فردی که چادری است بدش بیاید و برعکس. آن کسی که ریش دارد، نسبت به دیگران بداخلاقی کند و فضای ریا و نفاق ترویج شود. اثر روانی این برخورد بر روح افراد قابل چشم‌پوشی نیست.

آن کسی که این صحنه را دیده، آن بچه‌ای که با مادرش خرید رفته و مامور گشت ارشاد مادرش را گرفته و در ون انداخته و صدای جیغ و فریاد مادرش را شنیده تا وقتی زنده است نگاهش نسبت به این مسائل چگونه خواهد بود؟ آزردگی و خشمی که پیدا می‌کند، چگونه خواهد بود؟

در فیلم‌های‌هالیوودی دیده‌اید برای تخریب اسلام دقیقا در آن صحنه‌هایی که مربوط به خونریزی و جنایت و آدمکشی است، صدای الله‌اکبر به گوش می‌رسد. دلیلش این است که از جهت روانی روی مخاطب تاثیر بگذارند و او از نوای الله‌اکبر تا آخر عمر بدش بیاید و احساس کینه و نفرت پیدا کند. این کاری است که ما خودمان گاهی انجام می‌دهیم؛ یعنی کاری می‌کنیم که به اسم دین تمام می‌شود.

اگر حجاب یک مفهوم دینی نبود، اگر اسم دین روی جامعه ما نبود، اگر جمهوری اسلامی نظام دینی نبود، قضیه فرق داشت. ما با این کارها دین را منفور می‌کنیم. دقیقا مثل اتفاقی که در مورد درس عربی افتاد. طبق آمار درس عربی در حال حاضر منفورترین درس است. به ناشیگری‌مان در ارائه این درس و کیفیت آموزش کاری ندارم. این مسئله مربوط به دین و اعتقاد مردم است. نمی‌شود اسمش را قانون بگذاریم. این مسائل درباره چراغ قرمز و بستن کمربند ایمنی نیست که بگوییم قانون است و رعایت نشده است.

این‌ها به اسم دین اتفاق می‌افتند و قطعا اثر روانی سوء خود را روی افرادی که با این صحنه‌ها مواجه می‌شوند، خواهند گذاشت؛ اما اولین اصل در تبلیغ دین این است: کاری کنید تصویری که از دین و دعوت‌کنندگان به آن و مدعیان دینداری در ذهن مخاطب نقش می‌بندد، مثبت، جذاب و دلنشین باشد و هر وقت به آن فکر می‌کند، آرامش پیدا کند. قرن‌ها دینداری ما با تصویر آرامش‌بخشی از نماز، مناجات، مسجد و محرابش، کاشی‌فیروزه‌ای، درخت سبز آمیخته بوده و این زیبایی‌ها و تصاویر دلنشین دین را برایمان حفظ و نگهداری کرده است. مسئله‌ای که من با نحوه برخورد گشت ارشاد دارم، کاملا از موضع دینی است. اتفاقا به عنوان یک روحانی و دیندار و کسی که دغدغه جذب مردم به سمت دین را دارد، از این نحوه برخورد آزرده هستم چون همه این‌ها به اسم دین تمام می‌شود، در حالی‌ که این اصلا دین نیست. با صدای بلند باید فریاد بزنیم که این دین نیست!

شاید کسی فکر کند که خانواده‌های مذهبی از این وضع راضی هستند و خانم‌های چادری با این برخوردها موافقند، در حالی که بر عکس من بارها دیده‌ام که از قضا بیشترین اعتراض به این رفتارها را خانم‌های محجبه‌ای دارند که با آزادی و اختیار و از روی اعتقاد، چادر یا حجاب اسلامی غیرچادر مانند مانتو و روسری را انتخاب کرده‌اند. الان آن‌ها در موضع ضعف قرار گرفته‌اند و مردم به آن‌ها چپ‌چپ نگاه می‌کنند. این رفتارها باعث می‌شود دیگران تصور کنند آن‌ها مجبور به رعایت حجاب هستند یا ریاکارانه رفتار می‌کنند یا دستشان با آن‌ها در یک کاسه است و مثل همند. با این شرایط من دیگر نمی‌توانم از دین حرف بزنم و مردم را به حجاب دعوت کنم. اتفاقا دغدغه و نگرانی من این است که کاش این رفتارها نبود، آن‌وقت می‌توانستم به زنان و دختران بگویم بیایید حجاب داشته باشید ولی وقتی این رفتارها انجام می‌شود، اول از همه زبان من کوتاه و دست من بسته می‌شود و شرایط قبل از همه برای من سخت می‌شود.

اما نکته اصلی این است که رویکرد ما در نظام اسلامی اساسا تربیت انسان است؛ چیزهایی که علمای ما در حوزه‌های علمیه روحانیت سال‌های سال در موردش حرف زده بودند، مردم را به هدایت و سعادت دعوت و پیام دین را مطرح می‌کرد. قرار بر این بود حاکمیت در اداره جامعه با رویکرد تربیتی وارد شود اما اتفاق تلخی که افتاد این بود که وقتی حاکمیت به دست روحانیت افتاد، به جای آن رویکرد تربیتی، رویکرد پلیسی در پیش گرفته شد؛ یعنی انگار تا دیروز قصد ما این نبود، حرف‌های دیگری می‌زدیم، فکرهای دیگری داشتیم اما وقتی مشغول به کار شدیم دیدیم قصه فرق می‌کند؛ گویی اقتضائات و شرایط متفاوتی دارد. تفاوت دقیقا این‌جاست؛ وقتی مادر یا پدری پول ندارد و از جلوی مغازه‌ای رد می‌شود و بچه‌اش حسرت یک پیتزا، تکه‌ای لباس یا اسباب‌بازی را دارد و دست و پا می‌زند و گریه می‌کند و چیزی می‌خواهد، باعث می‌شود پدر و مادر اصلا شب خواب‌شان نبرد، در حالی ‌که برای مغازه‌دار اصلا اهمیتی ندارد. او هر روز با کسانی مواجه است که پول ندارند و اگر قرار باشد هر شب برای آن‌ها غصه بخورد و گریه کند، کاسبی‌اش نمی‌چرخد. پس مغازه‌دار یا صاحب مغازه یک موضع دارد و پدر و مادر موضع دیگر.

ما هم از دو منظر می‌توانیم با مخاطب خود برخورد کنیم: یکی این‌که بگوییم قانون است، برخورد ناشایست داشته باشیم و افراد را از اعتقاد و دین و مذهب و نظام و روحانیت و انقلاب و رهبری و همه بیزار کنیم و فکر کنیم وظیفه‌مان را انجام داده‌ایم و باقی به ما ربطی ندارد. موضع دیگر مربوط به پدر و مادر این فرزندان است که به بچه‌ها، جوانان و نسل آینده این جامعه تعهد دارند. در آن صورت شب نمی‌توان خوابید. امیرالمومنین(ع) برای دختر یهودی که خلخال از پایش کندند، می‌نالد و می‌گرید و فریاد می‌زند. تازه این کار را سربازان حضرت نکردند، کار سربازان دشمن بود. نیروهای معاویه در شهر مرزی انبار، جایی بسیار دور، این کار را انجام دادند. تازه آن دختر را هم نکشتند، به او سیلی هم نزدند، کاری هم نکردند اما امیرالمومنین(ع) تا این اندازه ناراحت بود، چه برسد که این رفتار را ماموران خود حاکمیت در پایتخت انجام دهند. از قضا موضوع دردناک همین است که ما مدعی پیروی از مکتب اهل بیت(ع) هستیم. مدعی این هستیم که شیعه‌ایم. اتفاقا در مکتب امیرالمومنین(ع)، امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) چیزی که نمی‌بینیم‏ این رفتارهاست. ببینید امیرالمومنین(ع) با دشمنان خود چطور برخورد کرده‏، امام صادق(ع) با کسی که کافر بوده و اصلا به وجود خدا اعتقادی نداشته و در مسجد پیغمبر با امام صادق(ع) بحث می‌کرده، چه برخوردی داشته است. سیره اهل بیت(ع) را نگاه کنید. با دشمنان خودشان، با کسانی که به آن‌ها ناسزا گفته بودند، چطور برخورد می‌کردند؟ حالا ما با شهروندان خودمان چطور برخورد می‌کنیم؟ توجیه هم می‌کنیم و اسم قانون روی آن می‌گذاریم. اتفاقا تفاوت‌های اصلی مکتب اهل بیت(ع) با دیگران همین است.

مرحوم علامه عسکری کتابی به نام «معالم المدرستین»‎ داشتند؛ یعنی ویژگی‌های دو مدرسه، دو مکتب و دو دیدگاه متفاوت. جریان مقابل امیرالمومنین(ع) اهل بزن و بکوب و کشتن و بستن و درگیری و خشونت بود. اتفاقا اختلافشان با امیرالمومنین(ع) این بود که موضع او بسیار ملایم، بامحبت، نصیحت‌گر و خیرخواهانه بود و موضع خودشان برخورد تند و قانونی بود. با همین توجیه برخورد قانونی خانه امیرالمومنین(ع) را آتش زدند و حضرت زهرا(س) را آن‌طور مورد آزار قرار دادند و در همین درد و فقدان و غم، دختر پیامبر از دنیا رفت. آن‌ها هم می‌گفتند رفتارشان قانونی است و امیرالمومنین(ع) و حضرت زهرا(س) مقابل قانون ایستاده‌اند و با همین توجیه دست روی دختر پیغمبر بلند کردند. ما دقیقا به اسم قانون و با همین موضع با شهروند مسلمان خود رفتار ناشایست می‌کنیم. البته من طبیعتا به این اعتقاد ندارم که هیچ ضابطه قانونی نباید وجود داشته باشد، هیچ‌کسی هم این را نمی‌گوید و هرکسی می‌پذیرد که در هر جامعه‌ای یک نظام قانونی باید وجود داشته باشد اما اگر ما نتوانسته باشیم برای انسجام نظام قانونی یک اغنا و باورپذیری عمومی ایجاد کنیم، اگر نتوانسته باشیم این باور را در سطح جامعه ایجاد کنیم که مردم قانون را بپذیرند و به طور فراگیر نسبت به موضوعی قانع نباشند، آن قانون نمی‌تواند اجرا شود.

برای همین است که فرض بفرمایید اگر در یک خیابان چند فرعی پشت سر هم ورود ممنوع شده باشد، دیگر آن قانون حرمتی نخواهد شد. برای این‌که مردم مضطر می‌شوند و ناچارند از این خیابان‌ها عبور کنند. این‌جاست که نقش عقل معلوم می‌شود؛ این‌که شرایط عمومی جامعه سنجیده شود. برای مثال الان در جامعه ما داشتن دیش ماهواره از نظر قانونی جرم به حساب می‌آید اما بالای پشت‌بام بسیاری از خانه‌ها هست. نیروهای انتظامی هم دیگر نتوانستند با آن برخورد کند. تناقض همین‌جا به وجود می‌آید که ما روز اول هوشمندانه و عاقلانه در قانون‌گذاری عمل نکردیم و شرایط واقعی جامعه را نسنجیدیم و نتوانستیم این اقناع را برای مردم ایجاد کنیم. حرمت قانون وقتی است که اگر تصویب، تعیین و اعلام شد، مردم نسبت به آن خاضع باشند، همه مردم آن را بپذیرند و قانع شوند که این قانون درست است. مردم نسبت به دستگیری دزد قانع هستند اما اگر ما قانونی گذاشتیم که حرمت خودش را از دست داد، اشتباه از ماست. همه مردم می‌پذیرند که اگر کسی فساد در جامعه منتشر کرد، یک خانمی با یک وضع بسیار افتضاح آمد و جامعه را بهم ریخت، با او برخورد شود؛ اما اگر با هر خانمی در خیابان برخورد زشت کردم، به بهانه‌های کوچک مزاحم زنان و دختران شدم، طبیعتا دیگر آن برخورد وجاهتش را از دست خواهد داد. اتفاقی که متاسفانه در جامعه ما افتاده این است که قانون‌گذاران، مسئولان اجرایی، قضایی و قانونی در نیروی انتظامی، قوه قضاییه و مراکز دیگر نتوانستند این اعتماد و همراهی و همدلی عمومی را در مردم نسبت به موضوع ایجاد کنند و به همین جهت متاسفانه می‌بینید که اجرای قانون دچار مشکل است.

در نهایت چاره‌ای نیست جز این‌که ما بپذیریم اصل قانون درست است و در برابر اصل قانون همه خاضع باشند اما در مورد شکل اجرای قانون هوشمندانه و عاقلانه عمل بشود و فراموش نکنیم که رفتار دینی، رفتار محبت‌آمیز، آرام و با خیرخواهی است. بزرگان دین، علما، دانشمندان، روحانیون و چهره‌های وارسته ما همیشه دین را با یک رویکرد پدرانه، محبت‌آمیز و خیرخواهانه تبلیغ می‌کردند. چهره‌های درخشان ما در تبلیغ دین طوری رفتار کردند که مردم فداکاری و ایثار آن‌ها را دیدند و باور کردند که آن‌ها برای کمک به مردم از خودگذشتگی دارند. طبیعتا وقتی محبت، آغوش گشاده و پرمهر آن‌ها را دیدند، بهشان روی آوردند، با آن‌ها همدل و همراه شدند و به دین دلبستگی پیدا کردند؛ اما اگر رفتار ما به جای رفتار پدرانه روحانیت و مهرآمیز مبلغین دین، به رفتار پلیسی، خشم‌آلود و خشن تبدیل شد، طبیعی است که دیگر نمی‌توانیم انتظار پذیرش، همدلی و همراهی را از سوی مردم داشته باشیم.