بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…
بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…

زبان آقا با همه بزرگترها متفاوت بود ...


زبان آقا با همه بزرگترها متفاوت بود،‌ طوری که خوب متوجه می شدیم و در کنارشان احساس آرامش می کردیم.


جی پلاس ـ منصوره جاسبی: اتاق آقا[1] بود و کودکی و شیرینی های آن ایام. با اینکه ما بچه بودیم و کنجکاوی های کودکانه مان ما را مجبور به دست زدن به عینک، عصا، ساعت، قرص ها و سایر وسایل آقا می کرد اما هیچ وقت به یاد ندارم که با تندی، وسایل را از ما گرفته باشند.

عادتشان این بود که با ما می گفتند و می خندیدند و وقتی به وسایلشان دست می زدیم برایمان توضیح می دادند که مثلا ً‌این عینک است و برای این کار به درد می خورد. مثل بقیه بزرگترها نبودند و زبانشان برای ما قابل فهم بود طوری که در کنارشان احساس آرامش می کردیم.[2]

 
  1. امام خمینی (س).
  1. برگرفته از خاطره سید عماد طباطبایی.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.