بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…
بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…

هرکس برای مردن حاضر است برخیزد!‏



هرکس برای مردن حاضر است برخیزد!‏

وحشت

گویند صاحب دلی، برای اقامه نماز به مسجدی رفت.

نمازگزاران، همه او را شناختند؛ پس، از او خواستند ‏که بعد از نماز، بر منبر رود و پند گوید.

پذیرفت. 

نماز جماعت تمام شد.

چشم ‏ها همه به سوی او بود.

مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر ‏نشست.

بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود.

آنگاه خطاب به جماعت گفت:

ای مردم! هر کس از شما که می‌‏داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد!

.کسی برنخاست

گفت:

حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد!

.باز کسی برنخاست

گفت:

شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما برای رفتن نیز آماده نیستید!

مرجع : سایت تبیان




برچسب ها: مـــرگ، زنـــدگـــی،
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.