بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…
بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…

یک کلاغ چهل کلاغ ِ راویان خبر


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s6.picofile.com/file/8206304234/MOB8LEQEH_1_KAL8Q_40_KAL8Q_3.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8206304368/MOB8LEQEH_1_KAL8Q_40_KAL8Q_2.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8206304492/MOB8LEQEH_1_KAL8Q_40_KAL8Q_1.jpg

 

 یک کلاغ چهل کلاغ ِ راویان خبر 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


ریچارد فرای ،  شرق شناس و ایران شناس برجسته ، بیش از ۷۰ سال از زندگی‌اش را صرف مطالعه و پژوهش دربارهٔ تاریخ و فرهنگ فلات ایران کرد. در دهه ۱۹۷۰ در هنگامی که در دانشگاه پهلوی شیراز به تدریس اشتغال داشت، به ناگاه تدریس را رها کرد و به شغلی آزاد (مدیریت یک سوپرمارکت) روی آورد و سه سال بعد به اصرار و دعوت دانشگاه هاروارد، بار دیگر به تدریس در این دانشگاه پرداخت.
دکتر ویلیام پیرویان استاد دانشگاه آزاد اسلامی کرج تعریف می کرد که زمانی در امریکا در جلسه سخنرانی فرای حضور داشتم. پس از سخنرانی ایشان و به هنگام پرسش و پاسخ اجازه خواستم سوالی شخصی از ایشان بپرسم. ایشان اجازه داد و من از علت ترک درس و دانشگاه در آن سال ها سوال کردم. ایشان پاسخ داد:
روزی در یکی از خیابان های شیراز قدم می زدم. به در مغازه گوشت فروشی رسیدم که در کنار آن آرایشگاهی قرار داشت. دیدم بین صاحب گوشت فروشی و جوان مشتری آرایشگاه دعوایی پیش آمده است. قصاب از آن جوان می خواست که موتورش را از مقابل سلمانی بردارد، چون ممکن بود هر آن ماشین گوشت از راه برسد و جوان نیز می گفت بگذار کار من با سلمانی تمام شود؛ بعدا موتور را برمی دارم. دعوا بالا گرفت و قصاب به مغازه رفت، ساطور برداشت و در این میان ساطور به سر جوان خورد و جان داد.
من تمامی این اتفاقات را شاهد بودم. بسیار متاثر شدم. از آنجا رفتم . کاری داشتم انجام دادم و بعد از چند ساعت که بازگشتم، دیدم هنوز ازدحام مردم وجود دارد. از یکی از حاضران سوال کردم که چه شد؟ آن شخص جواب داد:
جوانی به همسر این قصاب نظر سوء داشته و قصاب او را کشته است.
من که حادثه را از ابتدا تا انتها دیده بودم ،می دانستم که این گونه نبود. ناگهان شوکی به من وارد شد. حادثه ای که چند ساعت بیشتراز وقوع آن نمی گذشت، چنین تحریف شده بود.
من چگونه می خواستم حوادث سه هزار سال قبل را بشناسم. تمام دانسته های من به جهل تبدیل شد. باعث شد تدریس را رها کنم و به مغازه داری روی آورم.

نکته-ای طنز آمیز:
مورخی که می خواسته بزرگی شهر هرات را تبیین کند ،گفته:شهر هرات در قدیم این قدر بزرگ و پرجمعیت بوده که 21 هزار نفر احمد کله پز یک چشم !! داشته است!
حالا حساب کنید شهر چند صدمیلیون جمعیت داشته که چند ده میلیون از آنان کله پز بوده اند و از بین آن ها چند میلیون نفر اسمشان احمد بوده و از بین احمدها 21 هزار نفرشان یک چشم داشته اند!! بنابراین لازم است در ارزیابی و نقل رویدادهای تاریخی ، اولا عنصر عقلانیت را به کار گیریم و همه رویدادهای تاریخی را در ترازوی عقل بسنجیم. ثانیا در داوری به مطالعه یک منبع بسنده نکنیم و منابع گوناگون و متفاوت و متضاد را نیز مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم.

شفیعی مطهر

 

  عکس وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.