بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…
بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…

نابودی مردمان گذشته ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s6.picofile.com/file/8204591400/XUDN8BUDY_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8204591868/XUDN8BUDY_3.jpeg

 

http://s3.picofile.com/file/8204591726/XUDN8BUDY_2.jpg

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

ده-ها سال قبل ،زمانی که بنده هنوز به دنیا نیامده بودم ،در یکی از مناسبت های مذهبی ،یکی از روحانیون سرشناس و معروف اصفهان به منبر رفته بود و چند کلام کوتاهی بیان کرده که سال های سال نقل محافل شده بود و هنوز هم پیرمردان و حتی میان سالان از این منبر معروف ،تعریف می کنند.
ایشان وقتی روی کرسی خطابه مستقر می شوند مشاهده می کنند علاوه بر مردم عادی و عوامِ همیشه در صحنه ،در کنار منبر افراد معروف شهر –استاندار و روسای شهربانی و ژاندارمری ،روسای انجمن شهر ،ومتمولین واطباو...- نیز جزو مستمعین اند و البته هر کدام به گپ و گفتی با بغل دستی شان مشغول و فارغ از بیانات منبری قبلی و جناب ایشان که اکنون مشغول به ایراد سخن هستند .
سخنران وقتی متوجه می شود در بین هیاهوی مستمعین –بویژه خانم ها که عادت مستمرشان صحبت کردن در پای منبرها بود!!- حرفش به گوش کسی نمی رسد با صدای رسا می گوید : اومده بودم مطالبی بمناسبت این روز عزیز بگم دیدم سرتون به حرف با همدیگه گرمه ! بنا داشتم چند تا دعا بکنم و برم منصرف شدم ...
می خواستم دعا کنم خداوند اوضاع اداری ما را اصلاح بفرماید دیدم جناب استاندار تشریف دارند شاید بدشان بیاد.
می خواستم بگم خدا ریشه اونایی که به مردم بیچاره ظلم می کنند بکنه دیدم رییس ژاندارمری تشریف دارند شاید بدشان بیاد.
می خواستم دعا کنم خدا قرض قرض داران را ادا کنه دیدم حاج آقای فلانی که پولشون را میدن به مردم و تنزیل می گیرند بدشون میاد.
می خواستم دعا کنم خدا مریضان را شفا بده دیدم اطبا تشریف دارند بدشون میاد . !!
والسلام علیکم و رحمت الله !!
داستان فوق را نوشتم تا این را عرض کنم که دو سه روزی است با خودم سبک سنگین می کردم در این روزها چه حرف حسابی برای دوستان میتونم داشته باشم.
می خواستم از زنجیره اختلاس های دولت پاک دست و معاونین محترمشان بنویسم.
می خواستم از دکل گم شده نفتی بنویسم.
می خواستم از اختلاس در بنیاد شهید و ارقام نجومی آن بنویسم و جانبازانی که برای دست و پای مصنوعی شان به چه دردسرهایی مواجه اند.
می خواستم .....
دیدم توافق با قدرتهای جهانی نزدیکِ به امضاست و دولت مستقر ظاهراً عزم آن دارد که با مفاسد کلان مبارزه کند . چشم به آینده و امیدوار به حدیثی از حضرت علی (ع) اکتفا می کنم :
قال رسول الله (ص)
اِنَما اَهلکَ الذینَ مِن قَبلکم اَنَهم کانوا اذا سرَقَ فیهمُ الشَریف تَرَکوهُ و اِذا سَرَقَ فیهمُ الضَعیف اَقاموا عَلیهِ اَلحَد
نابودی مردمان گذشته از آن جا بود که اگر سرشناسی دزدی می کرد ،رهایش می ساختند و چون ناتوانی دزدی می نمود مجازاتش می کردند . 
 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.