بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…
بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…

عشق و دلبستگی هر چه عمیقتر باشد امتحانات را سخت-تر میگیرد ...

                    

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

نتیجه تصویری برای امتحانات سخت

 

نتیجه تصویری برای امتحانات سخت خداوند

 

تصویر مرتبط

  
 

 عشق و دلبستگی هر چه عمیقتر باشد امتحانات را سخت-تر میگیرد ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

خداوند به یکى از پیامبران وحى کرد: که فردا صبح اول چیزى که جلویت آمد بخور! و دومى را بپوشان ! و سومى را بپذیر! و چهارمى را ناامید مکن ! و از پنجمى بگریز! پیامبر خدا صبح از خانه بیرون آمد. در اولین وهله با کوه سیاه بزرگى روبرو شد، کمى ایستاده و با خود گفت : خداوند دستور داده این کوه را بخورم . در حیرت ماند چگونه بخورد! آنگاه به فکرش رسید خداوند به چیز محال دستور نمى دهد، حتما این کوه خوردنى است . به سوى کوه حرکت کرد هر چه پیش مى رفت کوه کوچکتر مى شد سرانجام کوه به صورت لقمه اى درآمد، وقتى که خورد دید بهترین و لذیذترین چیز است .
از آن محل که گذشت طشت طلایى نمایان شد. با خود گفت : خداوند دستور داده این را پنهان کنم . گودالى کند و طشت را در آن نهاد و خاک روى آن ریخت و رفت . اندکى گذشته بود برگشت پشت سرش را نگاه کرد دید طشت بیرون آمده و نمایان است . با خود گفت من به فرمان خداوند عمل کردم و طشت را پنهان نمودم .
سپس با یک پرنده برخورد نمود که باز شکارى آن را دنبال مى کرد. پرنده آمد دور او چرخید. پیامبر خدا با خود گفت : پروردگار فرمان داده که این را بپذیرم . آستینش را گشود، پرنده وارد آستین حضرت شد. باز شکارى گفت : اى پیامبر خدا! شکارم را از من گرفتى من چند روز است آنرا تعقیب مى کردم .
پیامبر با خود گفت : پروردگارم دستور داده این را ناامید نکنم . مقدارى گوشت از رانش برید و به او داد و از آن محل نیز گذشت ناگاه قطعه گوشت گندیده را دید، با خود گفت : مطابق دستور خداوند از آن باید گریخت .
پس از طى مراحل به خانه برگشت شب در خواب به او گفتند: ماءموریت خود را خوب انجام دادى . آیا حکمت آن ماءموریت را دانستى و چرا چنین ماءموریتى به شما داده شد؟ پاسخ داد: نه ! ندانستم . گفتند: اما منظور از کوه غضب بود. انسان در هنگام غضب خویشتن را در برابر عظمت خشم گم مى کند. ولى اگر شخصیت خود را حفظ کند و آتش ‍ غضب را خاموش سازد عاقبت به صورت لقمه اى شیرین و لذیذ در خواهد آمد. و منظور از طشت طلا عمل صالح و کار نیک است ، وقتى انسان آن را پنهان کند خداوند آن را آشکار مى سازد تا بنده اش را با آن زینت و آرایش دهد، گذشته از این که اجر و پاداشى براى او در آخرت مقدر کرده است . و منظور از پرنده ، آدم پندگویى است که شما را پند و اندرز مى دهد، باید او را پذیرفت و به سخنانش عمل کرد. و منظور از باز شکارى شخص نیازمندى است که نباید او را ناامید کرد. و منظور از گوشت گندیده غیبت و بدگویى پشت سر مردم است ، باید از آن گریخت و نباید غیبت کسى را کرد.

 

عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی