بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…
بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…

سربازی بودم «نخود هر آش» ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

  سربازی بودم «نخود هر آش» ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

نخود هر آشی می‌شدم
طالقانی و بهشتی با هم بد بودند
بنی‌صدر خائن نبود، قدرت‌طلب بود
از زندان شاه آزاد شدم، توبه‌نامه ننوشتم
عضو مجاهدین خلق نبودم، رفیق‌شان بودم
فرودگاه پیام را دادند، عده‌ای خوردند و بردند
گوشت مخابرات را بردند، استخوانش را گذاشتند
وصله حمایت از «منافقین» به هاشمی نمی‌چسبد
مصباح از ١٥ خرداد ٤٢ خودش را از مبارزه کنار کشید
حرف آقای هاشمی در مورد آقای مصباح درست است
اعضای حزب جمهوری تنها از حزب خودشان دفاع می‌کردند
هاشمی را روی صندلی آتش سوزاندند اما نه اقرار کرد نه اعتراف

محمد غرضی را امروز جامعه ایرانی به کاندیدای ریاست‌جمهوری می‌شناسد که ساده و بی‌پیرایه حرف می‌زد و گاهی همین سادگی‌اش اسباب شوخی‌های سیاسی ایام انتخابات را فراهم می‌کرد. اما آیا او محدود به همین شناخت حاصل از ایام تبلیغات انتخاباتی است؟ حتما اینگونه نیست.
برای
غرضی که از دهه چهل مبارزه را شروع کرده و از مریدان و نزدیکان امام و آیت‌الله منتظری بوده تنها حرف زدن از تورم و وضعیت اقتصادی دولت‌ها کافی نیست هر چند که در این باره هم حرف‌هایی دارد که می‌تواند شنیدنی باشد اما او معدنی از خاطرات است؛ خاطراتی که هر کدام می‌تواند قطعه‌ای گم شده از پازل تاریخ سیاسی پیش و پس از انقلاب را تکمیل کند.
از اسلحه‌ای که فداییان اسلام به وسیله آن حسنعلی منصور را ترور کردند تا غائله کردستان و دعوا با شهید چمران و از ارایه گزارش‌های شنود بیت‌ آیت‌الله منتظری به ایشان تا متلک به وزیر اطلاعات در جلسه هیات دولت خاطره دارد.
غرضی را باید از نو شناخت و از رهگذر این شناخت به تکمیل نقاط کور و کمتر دیده شده انقلاب پرداخت. مشروح گفت‌وگوی «اعتماد» با او که این روزها به کاندیداتوری در انتخابات مجلس می‌اندیشد در ادامه می‌آید
چرا هیچ‌وقت عضو حزب ملل یا هیات‌های موتلفه که پس از قیام ١٥ خرداد متولد شدند، نشدید؟
من تربیت شده جریان اجتماعی هستم. مشروطه را خیلی خوب می‌شناسم. خانواده‌ام در همه جریان‌های مهم اجتماعی- سیاسی آن روز حضور داشته و برای من هم تعریف کرده‌اند که چه اتفاقاتی رخ داده است.
من فراز و فرود حزب توده را دیده بودم، همچنین جبهه ملی را دیده‌ام، همین‌طور فعالیت حزب قوام‌السلطنه هم خاطرم هست.
برای فردی مثل من که از کنشگران اجتماعی است حضور در احزاب خیلی جذاب نبود. به همین خاطر نه عضو موتلفه و حزب ملل شدم و نه مجاهدین خلق.
هیچ‌وقت هم تمایل پیدا نکردید که عضو شوید؟ به هر حال بعد از سال ٤١ بازار این احزاب داغ شده بود؟
از همان زمان دعوای من با محمد حنیف‌نژاد سر همین بود. امثال او می‌خواستند یک تمرکز دموکراتیک درست کنند و من جزو مخالفان این تز بودم.
من می‌گفتم که شما موفق به انجام این کار نمی‌شوید، اما به هر حال با هم رفیق بودیم و کار می‌کردیم.
قبل از سال‌های ٤١ و ٤٢ مشخص‌ترین فعالیت سیاسی‌تان چه بود؟ بعد از کودتای ٢٨ مرداد و اتفاقات آن زمان چه می‌کردید؟
من در جریان ٣٠ تیر١٣٣١ حضور داشتم که البته این اتفاق در اصفهان ٢٩ تیر اتفاق افتاد.
به افق اصفهان یک روز جلوتر بود؟
همیشه اصفهان یک روز جلوتر از بقیه ایران و به خصوص تهران است. انقلاب ٢١ بهمن در اصفهان به پیروزی رسید و در تهران ٢٢ بهمن. من نخود همه آش‌ها شده‌ام.
٢٨ مرداد ٣٢ بوده‌ام. همین‌طور نهضت مقاومت ملی، جبهه ملی اول و جبهه ملی دوم بوده‌ام. خلاصه آنکه همه جا سر زده‌ام.
در بین این سر زدن‌ها عضو کدام یک از این تشکیلات‌ها شدید؟
هیچ کدام.
شما با عضو تشکیلات شدن مساله داشتید؟ یا هیچ کدام از تشکل‌های موجود را نمی‌پسندیدید؟
اساسا تشکل توانایی ماندگاری ندارد. از دوران مشروطه و اتفاقات آن دوره این برای من مسجل شده بود.
جریان اجتماعی ایران همیشه نسبت به جریان‌های سیاسی قوی‌تر و جلوتربوده. همیشه عقبه اجتماعی اجتماعات خیلی محکم و به عکس عقبه اجتماعی احزاب و گروه‌ها خیلی ضعیف بوده است.
وقتی مردم وارد صحنه می‌شوند همه‌چیز ایجاد می‌شود اما وقتی سیاسیون و گروه‌های سیاسی در کاری حضور پیدا می‌کنند همه‌چیز از بین می‌رود. اینها تجربیاتی است که از مطالعه دوران جنگ‌های ایران و روس پیدا کرده‌ام. از طرف دیگر اصفهان در طول هزار سال تاریخ ایران مرکز بسیار مقتدری بوده است.
ما نسل به نسل و سینه به سینه در اصفهان گفتمان مسائل دیگر را در سینه‌های‌مان و حافظه‌های‌مان داریم. در محله احمدآباد اصفهان مزار دو بزرگ قرار دارد؛ سلطان جلال‌الدین خوارزمشاهی و دیگری خواجه نظام الملک.
ما در تاریخ خوانده‌ایم که چطور ملکشاه به اصفهان آمده و خواجه نظام‌الملک را کشته یا اینکه چگونه صفویه و افاغنه روی کار آمدند. من و امثال من تربیت شده دوره‌ای از ایران هستیم که جریان اجتماعی تفوق بسیار خوبی داشته است.
به هر حال این جریان‌های اجتماعی بُروز و ظهوری در تشکل‌های سیاسی که در آن مقطع کار می‌کردند پیدا می‌کرد. این تشکل‌های سیاسی هیچ زمانی برای شما جذابیت نداشتند؟
بهترین و قوی‌ترین این تشکل‌های سیاسی حزب توده بود. حزب توده در اصفهان به دلیل اینکه حزبی کارگری بود، بسیار قدرتمند بود. منزل رییس حزب توده در محله زندگی من یعنی محله شیخ یوسف بود. نام او تقی فداکار بود.
وضع حزب توده، جریان انحلال مجلس، جریان ٣٠ تیر و ٢٨ مرداد مرا به اندازه کافی آگاه کرده بود که بدانم حزب و گروه توانایی نگهداری خودش را ندارد.
در آن مقطع خیلی جوان بودید و خیلی سخت است که یک جوان به این تحلیل رسیده باشد که نگاهی اجتماعی به پدیده‌های سیاسی داشته باشد. حتما باید یک الگوی سیاسی در دوران جوانی داشته باشید.
من در ماجرای ١٥ خرداد ٤٢ نزد آقای خادمی در اصفهان رفتم. او شک داشت که به میدان بیاید. وقتی به میدان آمد مردم به خیابان‌ها ریختند. این حضور مردمی عظمتی پیدا کرد. مرحوم خادمی به من گفت؛ غرضی فکر نمی‌کردم مردم این‌گونه از ما استقبال کنند.
من هم به ایشان عرض کردم؛ شما تهران نبودید که بدانید چه شرایطی وجود دارد. آقای خادمی را روز ٢١ بهمن سوار جیپ کردند و روی سی‌وسه پل بردند.
فرماندار فرار کرد. خلق‌الله می‌گفتند که ما نمی‌دانستیم که اصفهان اینقدر جمعیت دارد. وقتی سرلشکر ناجی فهمید که چنین جمعیتی به خیابان ریخته از شهر فرار کرد. ما در اصفهان شش شهید دادیم و انقلاب پیروز شد.
در کل فرآیند انقلاب یا در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب؟
نه. روزهای دهه فجر در بهمن ماه.
در حد فاصل ١٢ تا ٢٢ بهمن شش شهید دادید؟
بله.
روایتی را برای شما تعریف می‌کنم. زمان جنگ من به اصفهان زنگ زدم و گفتم ٥٠ نفر لازم داریم تا بروند روی مین. فکر می‌کنید چند نفر آمدند؟ ٥٠٠ نفر آمدند ٥٠ نفر شهید شدند تا راه باز شود.
وقتی به یک جریان اجتماعی نگاه می‌کنیم باید بدانیم که آن جریان اجتماعی خصوصیت‌های خودش را دارد. الان داعش و طالبان و دیگر گروه‌های تروریستی همه جا هستند ‌اما در کشور ما نیستند.
دلیل آن این است که از این ملت نمی‌توانند سربازگیری کنند. چرا منافقین از بین رفتند؟ آنها خیلی محکم بودند و ستاد و پول و حمایت خارجی داشتند.
دلیل نابودی آنها این بود که مردم دیگر به آنها سرباز ندادند. مردم می‌فهمیدند که آنها طالب قدرت هستند پس‌شان زدند.
بیست تا سی هزار نفر را جمع کردند و به عراق بردند، روزی صدهزار بشکه نفت هم از صدام می‌گرفتند. اما جریان مرصاد که پیش آمد تمام شدند چراکه پشتوانه مردمی نداشتند.
آقای غرضی، تمایل داریم بیشتر در مورد فعالیت‌های خودتان گفت‌وگو کنیم.
من باید با شواهد برای شما توضیح دهم. وقتی می‌گویید چرا عضو حزب نشدید باید بگویم که بیشتر با جریان‌های اجتماعی کار کرده‌ام و ذهنم بیشتر دنبال رصد جنبش‌های اجتماعی است.
اما عضو سازمان مجاهدین خلق که شدید.
نه من فقط رفیق سازمان بودم. من با محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن، اصغر بدیع‌زادگان و مهندس لطف‌الله میثمی و آقای ربانی هم سن و سال هستم و در جریان سال‌های ٢٩ تا ٤٢ خیلی با هم نزدیک شدیم. البته آنها از قبل وارد جبهه ملی شده بودند.
نهضت آزادی هم از دل جبهه ملی متولد شد و بعد از ١٥ خرداد آنها شروع به کار مبارزات سیاسی و نظامی کردند که در این اتفاقات ما در کنار آنها بودیم.
شما چه تیپ آدمی بودید؟
هیچ کدام. دعوای من با اینها این بود که می‌گفتم آن کسی که توانسته است ١٥ خرداد را به وجود بیاورد در تاریخ بی نظیر است و هیچ کس نتوانسته چنین کاری کند. شما می‌خواهید چه کار کنید؟ به این روش‌ها می‌خواهید حرکت کنید.
محمد حنیف‌نژاد تعبیر سنگینی داشت و البته سن ٢٥ سالگی او بود.
او می‌گفت این امریکایی‌ها نمی‌توانند عکسبرداری کنند و ببینند در مغز خمینی چیست. من می‌گفتم که درست است و آنها می‌توانند اما بیا و ببین ١٥ خرداد چه اتفاقی افتاد.
باور کنید وقتی در ١٥ خرداد در سبزه میدان من جنازه جمع می‌کردم و مقاومت عظیم مردم را در مقابل رژیم دیدم
مطمئن شدم که این رژیم سرنگون می‌شود. از بس که قدرت اجتماعی در مقابل قدرت نظامی و سیاسی قوی بود. مردم را می‌کشتند اما هیچ‌کسی عقب‌نشینی نمی‌کرد. بنابراین از نظر من دعوا سر این است که یک جریان اجتماعی قوی باید با حکومت بجنگد یا یک جریان سیاسی تعریف شده.
این دعوایی بود که در سازمان مجاهدین داشتید؟
من عضو سازمان نبودم. من بیرون از سازمان اینها را مشاهده می‌کردم و با اینها فقط رفیق بودم. به خاطر همین رفاقت هم دستگیر شدم. ارتباطات من خیلی گسترده بود، با قم و آقای منتظری و مرحوم بهشتی ارتباط داشتم.
همکاری شما با سازمان چقدر بود؟
از وقتی که سازمان تشکیل شد.
در ماجرای تغییر ایدئولوژی سازمان شما کجا بودید؟
فراری بودم. از زندان که بیرون آمدم، فراری شدم.
چند بار دستگیر شدید؟
یک بار.
چه سالی؟
سال ٥٠ وقتی سازمان لو رفت، من به خانه بهرام بازرگانی رفتم و دستگیر شدم. محکومیتم شش ماه بود. بعد از آزادی فراری شدم.
سازمان تا سال ٥٠ و ٥١ تا وقتی که رضا رضایی بود قوتی داشت. وقتی رضا رضایی شهید شد، تقی شهرام بالا آمد. وقتی تغییر ایدئولوژی شد ما جزو محکومین به اعدام بودیم.
بنابراین به هیچ‌وجه عنوان عضویت سازمان مجاهدین به شما نمی‌چسبد؟
نه.
با اینکه از ابتدا به ساکن درسازمان حضور داشتید؟
از قبل شروع سازمان نیز بودم. من به عنوان یک سرباز کشور نخود همه آشی شدم.
با مسعود رجوی در زندان و جلسات جروبحث داشتید؟
مسعود رجوی تحصیلات حقوقی خوبی داشت. مکتوبات خوبی می‌نوشت. سال ٤٦ وارد سازمان شد و مورد احترام بود. وقتی رهبران سازمان اعدام شدند رجوی شأنی پیدا کرد.

یعنی هد و راس اصلی سازمان را زدند و یک سری تصفیه‌های درون سازمانی هم اتفاق افتاد و لایه‌های پایین‌تر در راس کار رهبری سازمان قرار گرفت؟
نه در زندان این اتفاق افتاد. بیرون از زندان نبود. مسعود رجوی هم مثل ناصر صادق و علی باکری و دیگران جزو همین چیزها بود. وقتی اعدام او به حبس ابد تبدیل شد کم‌کم این حرف‌ها شروع شد که او با آنها ارتباط دارد.
مسعود رجوی چطور وارد سازمان شده بود؟
سازمان با سه، چهار نفر تشکیل شد اما پس از مدت کوتاهی اعضا به این حلقه فشار آوردند که کار باید توسعه پیدا کند. همین بود که این ٣، ٤ نفر شدند سیزده، چهارده نفر. مسعود رجوی در بین این ١٣ نفر است.
آقای هاشمی چطور؟
هاشمی هم سال ٤٨ مطلع نبود.
تا سال ٦٨آقای هاشمی اصلا از سازمان خبری نداشت؟
هیچ خبری نداشت. بعد از سال٥٠ که سیل امکانات مثل پول و اسلحه شروع شد او هم فهمید سازمان فعالیت دارد.
سازمان سلاح از کجا تهیه می‌کرد؟
از همه جا.
شما در همین سفرها برای سازمان سلاح از عراق وارد ایران نکردید؟
من مبدع این فکر بودم اما مرجع آن نبودم.
قایل به مبارزه مسلحانه بودید؟
نه.
پس چرا مبدع ورود سلاح به ایران بودید؟
حرف من این بوده است که جریان اجتماعی بر جریان سیاسی قالب می‌شود. هر چه جلو می‌آییم جریان سیاسی عقب می‌نشیند و جریان اجتماعی شما را رها می‌کند.این همان حرفی است که سال ٥٤ امام به تراب حق شناس گفتند. او می‌گفت شما صد نفرید که کشته می‌شوید و فایده ندارد.
 سازمان در دهه ٤٠ دچار گرفتاری‌های فلسفی شد که یک طرف اسلام و طرف دیگر مارکسیسم بود.به همین دلیل نام آن را گذاشتند مارکسیسم اسلامی. من شخصا نه مارکسیست را قبول دارم و نه جریان سانترالیزم دموکراتی را.
یکی از مشکلاتی که میان آیت‌الله هاشمی و آیت‌الله مصباح وجود دارد سر همین مسائل است. آقای هاشمی مدعی‌اند که در دهه ٤٠ آقای مصباح حاضر نبود از مبارزات حمایت کند.
این ایراد مربوط به ١٥ خرداد و جریان امام است.
آیت‌الله مصباح همواره در جواب هاشمی‌رفسنجانی گفته است که شما از سازمان مجاهدین حمایت کرده‌اید.
آقای هاشمی هم پاسخ می‌دهد که آن زمان هنوز سازمان بود و منافق نبودند. به نظر می‌رسد که در دهه ٤٠ آقای هاشمی در جریان فعالیت‌های سازمان بوده است.حرف آقای هاشمی در مورد آقای مصباح درست است. حرف آقای مصباح مربوط به بعد از سال ٥٠ است. بعد از سال ٥٠ وقتی که جریانات اجتماعی -سیاسی قوت گرفت آقای هاشمی از مجاهدین حمایت کرد البته فقط آقای هاشمی نبود که از سازمان حمایت کرد همه حمایت کردند.اینکه آقای مصباح می‌گوید تو می‌خواستی از منافقین حمایت کنی تنها یک وصله لم یتچسبک به آقای هاشمی است.
شما یک چهره انقلابی هستید، نام آیت‌الله مصباح‌یزدی را از چه زمانی شنیدید؟
آقای مصباح جزو کسانی است که در حوزه نام‌آور بود و تا ١٥ خرداد نیز با انقلاب همراه بوده اما وقتی ماجرای ١٥ خرداد پیش می‌آید و خونریزی می‌شود ایشان کنار می‌رود و روش را تایید نمی‌کند.
روش امام را؟
روش مبارزه کشته شدن و کشتار را تایید نمی‌کند. از ٤٢ به بعد دیگر وارد معرکه نمی‌شود و هیچ کاغذی را امضا نمی‌کند.
ما به آقای میلانی خیلی نزدیک بودیم. وقتی انجمن اسلامی اروپا و امریکا تشکیل شد آقای میلانی مقاله بسیار زیبایی را نوشت که من تعداد زیادی از آن را رفتم و توزیع کردم. در جریان منصور شهید مهدی عراقی برایم تعریف کرد که ما برای ترور منصوررفتیم از امام حکم بگیریم که ایشان حکم نداد و ماهم رفتیم از آیت‌الله میلانی حکم ترور منصور را گرفتیم.
این موضوع را حاج هاشم امانی هم تعریف کرده. پس سهم آقای هاشمی در ترور منصور چه بود؟ این سلاحی که می‌گویند از مرحوم تولیت گرفت صحت دارد؟
من این را نمی‌دانم اما آقای هاشمی در آن جریان سهم پیدا کرد و آقای مطهری و آقای بهشتی سهم پیدا نکردند.
زیر پوست اینکه می‌گویید سهم پیدا کرد چیست؟
بالاخره آقای هاشمی دستگیر می‌شود و او را در صندلی آتش می‌نشانند که دلیل آن هم معلوم نیست. هاشمی می‌سوزد، وقتی می‌سوزد یک ابزار تبلیغی خیلی خوبی برایش می‌شود. همه جا می‌گفتند آقای هاشمی را سوزاندند اما اوبه چیزی اقرار و اعتراف نکرد.
برخورد اول شما با آقای هاشمی چه سالی بود؟
سال ٤٢ بعد از ١٥ خرداد که آقای طالقانی آزاد شد. آقای طالقانی، آقای هاشمی‌رفسنجانی را به سخنرانی در مسجد هدایت دعوت کرد. اولین باری که ما آقای هاشمی را دیدیم در مسجد هدایت بود که پای منبر او به همراه آقای طالقانی نشستم.
جایی به نقل از شما خواندم که وقتی امام در پاریس بودند کار مترجم را برای‌شان انجام می‌دادید.
البته یک بار دیگر هم در سال ٤٩ به فرانسه رفت اما در سال ٥٧ من مترجم امام بودم.
شما که اینقدر علاقه‌مند به سیر تحولات اجتماعی هستید چرا مهندسی خواندید؟
آدم باید نانش برای خودش باشد تا بتواند کار اجتماعی هم بکند. همه ما بچه‌هایی که دنبال مهندسی رفتیم برای این بود که نان‌مان را بتوانیم درآوریم.
با سید علی اندرزگو چگونه آشنا شدید؟
سال‌های ٤٥ یا ٤٦ با او آشنا شدم.
کجا با او آشنا شدید؟
سید علی معمم می‌شد و به مدارس حوزه علمیه می‌آمد و رفت و آمد می‌کرد.
شما در آن مقطع طلبه بودید؟
نه. مهندس بودم.
مهندسی که بعدا عبا و عمامه هم گذاشتید؟ چه زمانی این کار را کردید؟
وقتی به پاریس رفتیم و می‌خواستیم اعتصاب غذا کنیم. من و محمد منتظری و علی جنتی و آلادپوش و چند نفر دیگر رفتیم و تعدادی از ما عمامه هم گذاشتیم.
درس حوزوی که نخوانده بودید پس چرا عمامه گذاشتید؟
من درس حوزوی بلد بودم. می‌خواستیم در ماجرای اعتصاب غذا در پاریس جلب‌ توجه کنیم. شکل کار این‌طور بود و در فرانسه داد و قال می‌کردیم. احمد سلامتی همشهری من است. در ماجرای اعتصاب غذا کنار من نشست و گفت من تو را از صدا شناختم. گفتم حرف نزن و چیزی نگو.
چقدر نجف ماندید؟
از ٥٤ تا ٥٧ بین سوریه، مصر و لبنان جابه‌جا می‌شدم.
چه شد که عضو سازمان فتح شدید؟ کار چریکی و مسلحانه و آموزش فتح را چگونه یاد گرفتید؟
اینها دیگر روال طبیعی بود. تعداد زیادی ما را در آنجا می‌شناختند.
چه کسی در سازمان فتح به شما آموزش چریکی می‌داد؟
در کمپ فتح همه در حال جنگ و یاد‌گیری مسائل نظامی بودند. وقتی رفتم آنجا اسلحه دستم دادند و به تدریج کار با سلاح را یاد گرفتم.
جلا‌ الدین فارسی را آنجا دیدید؟
جلال را از سال ٤٠ می‌شناختم. او هم آنجا بود. مرا به خانه‌اش دعوت کرد. اما او جزو طرفداران یاسر عرفات بود.
مصطفی چمران و برخی دیگر اما طرفدار عرفات نبودند و بیشتر به سمت آقا موسی صدر بودند. خلاصه آنکه کمپ فتح یک معجون شلوغی بود که آدم‌های زیادی به آنجا رفت و آمد می‌کردند.
در سمت‌های اجرایی چه کسانی را دیدید؟ صادق طباطبایی رفت و آمد داشت؟
همه اینها به نجف می‌آمدند. بنی‌صدر و آقای یزدی و صادق قطب‌زاده به نجف رفت و آمد داشتند. یک جمله به شما بگویم. من تنها تحصیلکرده‌ای هستم که در بیت امام تثبیت شدم.
یعنی هر که بود آمد و رفت؟
بله.
از بچه‌های چپ خط امامی با کسی ارتباط داشتید؟ مثل بهزاد نبوی؟
بهزاد وقتی من به دانشکده فنی رفتم او در دانشکده پلی تکنیک درس می‌خواند. بهزاد نبوی جزو همین گروه‌ها بود و شعاعی هم که شهید شد، بهزاد نبوی به زندان افتاد.
از سازمان فتح چرا بیرون آمدید؟
ما سازمان فتح را به عنوان یک پدیده انقلابی می‌شناختیم اما کم‌کم احساس کردم که یک پدیده سیاسی است.
گفتید بر خلاف جلال‌الدین فارسی طرفدار امام موسی صدر بودید نه یاسر عرفات؟
ما بیشتر با ابوجهاد کار می‌کردیم و حشر و نشر داشتیم نه با عرفات.
جلال‌الدین فارسی تلاش نمی‌کرد تا بروید سمت عرفات؟
چرا خیلی تلاش کرد.
امام موسی صدر را از کجا می‌شناختید؟
رفیق بودیم. صدری‌ها همه اصفهانی هستند.
 امام موسی صدر با بازاری‌های اصفهان رفت و آمد داشت. من با برادر او به نام رضا رفیق بودم. آنها در بازاری‌های اصفهان نفوذ داشتند و ما آنها را می‌شناختیم.
ماجرای ناپدید شدن امام موسی صدر برای شما جالب نبود؟
اینکه ناپدید شدن موسی صدر زیر سر قذافی است، درست است.
با علی جنتی چرا به لیبی رفتید ؟
ما انقلابی بودیم و به انقلابیون سر می‌زدیم.
در لیبی ما چه انقلابیونی داشتیم؟
شما دوره قذافی را به خاطر ندارید. قذافی وقتی سال ١٩٦٩ کودتا کرد و به عنوان یک فرد مسلمان، متعهد، متدین و کارآمدی در جوامع اسلامی شناخته شد. وقتی در ترکیه بودم ترک‌ها به او می‌گفتند؛ چوخ گزل مسلمان.
دیداری که با قذافی داشتید را تعریف می‌کنید؟ چرا با علی جنتی رفتید؟
من و محمد منتظری و علی جنتی یک گروه بودیم. گروهی که همه‌جا می‌رفتیم. محمد منتظری نتوانست بیاید که من و علی جنتی رفتیم. انقلاب ایران یک پدیده جهانی بود. اتفاقی که در ١٥ خرداد افتاد راه ما را به همه‌ جا باز کرد. وقتی جریانات ایران را با مصر یا سوریه یا ترکیه مقایسه می‌کنید، عظمت ١٥ خرداد برای‌تان احراز می‌شود. همین بود که قذافی هم طرفدار انقلاب ایران بود و انقلابیون را دوست داشت.
رفتید تا با او بر سر چه چیزی مذاکره کنید؟
حرف‌هایی که به ابوجهاد و یاسر عرفات می‌زدیم به آنها نیز می‌زدیم. می‌گفتیم ما انقلابی هستیم و می‌خواهیم شاه را سرنگون کنیم. شما نظرتان چیست؟
ابزار و امکانات و تجهیزات می‌خواستی ؟
حرفی که بین ما و قذافی رد و بدل شد، این بود که انقلاب ایران برخاسته از مردم است و اینکه شاه وابسته به مردم نیست. آنها نیز قبول داشتند. قذافی می‌گفت شما این وسط چه‌کاره هستید؟ما هم می‌گفتیم که جزو مردم هستیم، تاییدیه هم داشتیم. یک صبح تا ظهر با قذافی صحبت کردیم.
به اعتبار سازمان فتح از او وقت ملاقات گرفته بودید؟
بله، فتح معرفی‌مان کرده بود.
خروجی آن قرار بود چه باشد؟ شما فردی هستید که برای هدف کاری را انجام می‌دهید. نزد قذافی رفتید که چه بشود؟
ذهنیت این بود که اگر قرار باشد اتفاقی رخ دهد باید دوستانی در سطح جهان داشته باشیم. رابطه ما با الجزایری‌ها تا قبل از ١٩٧٥ خیلی خوب بود.مثلا به عنوان نمونه امام مرا نزد حافظ اسد فرستاد که اگر هواپیما در تهران ننشست، هواپیما بتواند در سوریه بنشیند.
نقطه نظرات قذافی چه بود؟
چون او در آفریقا معروف بود و تعداد زیادی از کشورها را تحت‌ تاثیر خود قرار داده بود دلش می‌خواست در ایران نیز دستی داشته باشد.
بعد از انقلاب هم او را دیدید؟
یک بار که وزیر نفت بودم او را دیدم. مساله ما آن زمان اوپک بود. من رفته بودم که او را با جریان اوپک همراه کنم تا میزان تولید را پایین بیاوریم و قیمت نفت را بالا ببریم. او یادش نبود.
بعد از خروج از سازمان فتح کجا رفتید؟
بعد از آن بیشتر در نجف و کربلا بودم. دو سفر به پاریس رفتم. یکی برای اعتصاب غذا بود و یکی هم برای امام.
ماجرای اعتصاب غذای پاریس را تعریف نکردید. ماجرا چه بود که هزار نفر را با خود بردید؟
سر زندانیان سیاسی بود. می‌خواستیم یک موج رسانه‌ای جهانی راه بیندازیم تا همه بفهمند زندانیان سیاسی در ایران وضعیت بدی دارند.
با محمد منتظری و علی جنتی تصمیم گرفتیم که به پاریس برویم و اعتصاب غذا کنیم. با تعداد دیگری از طلاب هم مشورت کردیم. با مرحوم فردوسی‌پور و آقای دعایی هم قرار گذاشتیم که اینها هم تایید کردند.
چه سالی؟
٥٦.
واقعا هزار نفر را برای اعتصاب غذا به فرانسه بردید؟
بله.
از ایران؟
نه. از کل خاورمیانه.
با هزینه خودشان می‌آمدند؟
من از ایران که رفتم ١٠ هزار تومان در جیبم بود. وقتی برگشتم میلیون‌ها تومان پول با خودم آوردم.
چطور؟ همه آنجا خرج می‌کنند شما پول به دست آوردید؟
ساده است برای‌تان می‌گویم. حجاج به مکه می‌آمدند اما به آنها ویزا نمی‌دادند. دستگاه ما چهار هزار تومان می‌گرفت و ویزا می‌داد.
چگونه از سعودی ویزا می‌گرفتید؟
سفارت سعودی در سوریه بود که ما هم در آنجا برای خودمان امکاناتی درست کرده بودیم.
پس ویزا جعل می‌کردید؟
عربستان و مکه مال مسلمان‌ها است. بیخود می‌کردند می‌گفتند ما به عنوان دولت سعودی باید مجوز بدهیم. همین بود که خودمان ویزا صادر می‌کردیم.
این پاسپورت‌ها را از کجا تهیه کردید؟
زمانی که می‌خواستیم به پاریس برویم محمد منتظری یک رفیق کویتی خیلی خوبی داشت. هزار بلیت دوسره از دمشق به پاریس با ایر کویت گیر آورد. شیعه‌های کویت اعتبار زیاد داشتند و خرج می‌کردند.
در پاریس با چه کسانی ارتباط داشتید؟در بیت امام چه کسانی بیشتر رفت و آمد داشتند؟
ما همان جا در اتاق امام خوابیده بودیم.
اندرونی بیت امام بودید؟
بله. خواهر دباغ داخل بیت بود و ما بیرونش بودیم.
غیر از شما چه کسانی آنقدر نزدیک بودند؟
صادق طباطبایی .
ابراهیم یزدی چطور؟
آنها با زحمت باید می‌آمدند و در خانه روبه‌رویی می‌نشستند تا وقت ملاقات بگیرند اما من در خانه این‌طرف بودم.
بنی‌صدر چطور؟
بنی‌صدر هم با اهن و تلپ می‌آمد. می‌آمد آنجا یک اظهارنظری می‌کرد و می‌رفت. ما کسانی بودیم که آنجا خوابیده بودیم. خیلی‌ها می‌آمدند و می‌رفتند.
انقلاب پیروز شد و امام برگشت. چرا شما با هواپیمای امام برنگشتید؟
من به سوریه نزد حافظ اسد رفتم که مذاکره کنم اگر اجازه ندادند هواپیمای حامل امام در تهران فرود بیاید چه کار کنیم. من هشتم اسفند تهران آمدم.
با این سوابق و اینکه شما تنها کسی بودید که در بیت امام جای تثبیت شده‌ای داشتید، چرا به معاونت استانداری کردستان منصوب شدید؟ مسوولیت‌های مهم‌تری مثل عضویت در شورای انقلاب پیشنهاد نشد؟
من اصلا آدم رسمی نیستم.
پیشنهاد شد و قبول نکردید؟
من رفتم بیت امام و در وزارت اطلاعات امروزی که مرکز اسناد ساواک بود رییس بودم. تمام کشور نیز از من فرمانبرداری داشت.
 

 متن کامل

 

  عکس، وَ تدوین :  عـبـــد عـا صـی 

 

بررسی برجام و سودای انتخابات!



 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s3.picofile.com/file/8213535218/ZYBAAKAL8M_1.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8213535876/MAJLESE_SHOR8YE_ESL8MY_1.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8213536584/K8ND3DE_MAJLES_NOKARE_MARDOM_1.jpg

 

بررسی برجام و سودای انتخابات!

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

 صادق زیبا کلام : یکی از دغدغه‌های اصلی و عمده اصولگرایان این است که اصلاح‌طلبان و طرفداران دولت از توافق هسته‌ای برای انتخابات نتوانند بهره‌برداری کنند. اصولگرایان متوجه شده‌اند عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد، درواقع آن‌ها متوجه شده‌اند می‌توانند از طریق کمیسیون برجام و با پوشش رسانه‌های اصولگرا و رسانه ملی به نفع طرفداران خود بهره‌برداری سیاسی کنند. آن‌ها می‌دانند هیچ اصلاح‌طلبی به سعید جلیلی رأی نمی‌دهد پس باید به سراغ طرفداران خودشان بروند و در کمیسیون برجام برای خود رأی جمع کنند. بنابراین آن‌ها با سخنان خود در کمیسیون به طرفداران خود القا می‌کنند که سعید جلیلی در مجلس با چه شجاعتی درباره توافق سخنرانی کرد و در برابر وزیر خارجه قرار گرفت. در حقیقت برای برخی اصولگرایان، برجام به پلتفرم و تریبونی تبلیغاتی بدل شده که بتوانند برای انتخابات در میان طرفداران خود رأی جمع کنند. همه فکر و ذکر این افراد آن است که بتوانند حداکثر تبلیغات و سخنرانی‌های تبلیغاتی را علیه توافق هسته‌ای به‌کارگیرند تا در میان طرفداران خود چهره‌ای موجه ترسیم کنند.
در مقابل مشاهده می‌کنیم اصولگرایانی مثل آقایان لاریجانی تاکنون به دفاع از توافق هسته‌ای پرداخته‌اند و حاضر نیستند به خاطر یک دستمال، قیصریه را به آتش بکشند و به هر قیمتی محبوبیت به دست آورند. درحالی‌که گروه دیگر هر تبلیغی می‌کنند تا بتوانند برای ورود به مجلس آرای بیشتری به دست آورند. اما سؤالی که پیش می‌آید این است که آیا آقای لاریجانی می‌تواند در کنار آقای جلیلی در یک لیست انتخاباتی قرار گیرد؟ در پاسخ به این سؤال به نظر می‌رسد آقای لاریجانی به سبک و سیاق دو دوره گذشته خود عمل کند و از قم نامزد شود چراکه این‌گونه نیست که عملکرد آقای لاریجانی تنها با سعید جلیلی همخوانی نداشته باشد، افراد دیگری مانند آقای حداد عادل هم هستند که عملکرد آقای لاریجانی با آن‌ها همخوانی ندارد. در مقابل این امکان وجود دارد که آقای جلیلی از تهران وارد انتخابات شده و سر لیست شود. حتی بعید به نظر می‌رسد که آقای جلیلی بخواهد از قم کاندیدا شود چراکه گمان نمی‌رود ایشان رأی بالایی در قم داشته باشد.
نکته‌ای دیگر وجود دارد که نمی‌توان از آن غافل شد:
به‌جز جریانات تندرو، عامه مردم با توافق هسته‌ای موافق‌اند. بنابراین اگر در ایران فرد دیگری در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کند و رسماً اعلام کند که می‌خواهد شرایط را به قبل از توافق وین برگرداند از آقای جلیلی هم رأی کمتری خواهد آورد. لذا هرکسی بخواهد به سمت‌وسوی انتخابات و ریاست جمهوری برود نمی‌تواند مخالف توافق وین باشد. در انتخابات مجلس نیز چنین است با این تفاوت که بسیاری از کسانی که از تهران به مجلس راه پیداکرده‌اند با ۵ درصد آرای واجدین شرایط به نمایندگی مجلس رسیدند. این در حالی است که تهران شش میلیون رأی‌دهنده دارد و اگر ۱۰درصد مردم به افرادی مثل آقایان زاکانی، نادران، رسایی و کوچک‌زاده رأی داده باشند آن‌ها 600هزار رأی داشته‌اند. اما آن‌ها ۵درصد یعنی چیزی نزدیک به 300هزار رأی دارند. درواقع ۹۵درصد مردم تهران به این افراد رأی نداده‌اند! پس آقای جلیلی هم می‌تواند با ۵درصد وارد مجلس شود. 

 

  عکس، وَ تدوین :  عـبـــد عـا صـی 

 

تدبیر، ایجاد گلستانهای همیشه بهاره ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

  تدبیر، ایجاد گلستانهای همیشه بهاره ...

 

http://s6.picofile.com/file/8213458942/SABADE_K8L8YE_MA_3SHATYE_ROH8NY_6.jpg

 

  عُـمـــر ِ گـــل کـــوتـــاه-ست ،

 با یک گل هم بهار نمیشه!؟ ...

 

http://s6.picofile.com/file/8212730500/HES8R_DAR_HES8RE_ZENDEGYE_SHAHRY_1.jpg

 

  حصار در حصار! ... 

 

  عکس، متن وَ تدوین :  عـبـــد عـا صـی 

 

دزدان دین ِ مَردم ...



 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s6.picofile.com/file/8213281284/GORG_DAR_LEB8SE_M3SH_1.jpeg

 

http://s3.picofile.com/file/8213281468/GORG_DAR_LEB8SE_M3SH_2.jpg

 

  دزدان دین ِ مَردم ... 

 

 میگن یک دزد وُ راهزنی بوده همه فن حریف ، آدمی بوده عجیب وُ غریب ... مثلا یکی از کارای عجیبش این بوده که ماه رمضون دور کارهای خلاف وُ دزدی رو کاملا خط میکشیده وُ نماز وَ روزه-شو درست وُ حسابی ادا میکرده ؛ برای خرج غذای ماه رمضونش میرفته پیش یک مجتهد معتمد وُ آشنا وَ کمی پول حلال میگرفته تا خیالش از بابت نماز وُ روزه-اش راحت باشه! یکی از روزهای عادی ِ سال ، صندوقچه-ی کوچکی به چنگ میآره که چند تا جواهر عتیقه وُ قیمتی توش بوده همراه با یک یادداشت کوتاه. تو اون نوشته بوده : «الهی تو پاکترینی وَ دلبسته-ی تمام بنده-های پاک-ات ... الهی ، پاک زیستن وُ پاک مُردن را به تمام خلایق عنایت فرما» ... با خوندن این مطلب ، کلافه وُ گیج وُ مبهوت میشه. بالاخره میره سراغ صاحب جواهرات وَ خودشو معرفی میکنه. پیرزن ِ صاحب صندوقچه ازش می-پرسه : «خب ، حالا از من چی میخوای»؟ بهش جواب میده : «برای چی کاغذ دعا رو تو صندوقچه گذاشته بودی»؟ بهش جواب میده که من مطمئن بودم که پاکترین ِ پاکترینها ، جایی تو دل ِ خواننده-ی دعا باز میکنه وَ صندوقچه دست هر کس که بیفته ، دیگه دچار طمع وُ وَسوسه نمیشه! مَرد می-پرسه : «حالا اگه این دعا در کسی اثر نکنه چی»؟! ... پیر زن سَرد وُ گرم چشیده جواب میده : «خب ، اگه اثر نکنه ، یعنی اینکه طرف در عُمرش ، "دو رکعت نمازم برای خدا نخونده"» ... بعد از مَرد می-پرسه : «تو چی شد که صندوقچه رو برگردوندی»؟ مَرد هم جواب میده : «درسته من دزدم ، ولی دزد ِ اعتقاد وُ اعتماد ِ آدما نیستم»! ...

 

  نوشته :  عـبـــد عـا صـی 

 

من که نمیخوام موشک هوا کنم! ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s3.picofile.com/file/8213116800/MUSHAK_HAVAA_KARDAN_2.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8213117734/MUSHAK_HAVAA_KARDAN_3.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8213118400/MUSHAK_HAVAA_KARDAN_5.jpeg

 

http://s6.picofile.com/file/8213118868/MUSHAK_HAVAA_KARDAN_1.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8213119642/MUSHAK_HAVAA_KARDAN_4.jpg

 

  من که نمیخوام موشک هوا کنم! ... 

!

  میگن یکروز مرحوم دکتر حسابی اشاره-ای داشت به یکی از دانشجویان که به موضوع درس توجهی نداشت. طرف متوجه-ی حرف دکتر شد وُ گفت : « سه ترمه که شما منو ازین درس رفوزه کردین ، به چه دردم میخوره ، من که نمیخوام موشک هوا کنم ، آخرش میرم به ده ِ خودمونو معلم مدرسه میشم»! ... مرحوم دکتر حسابی لبخندی زد وُ با خونسردی گفت : « خب باشه ، ولی ممکنه که یکی از شاگردای تو بخواد یکروزی موشک هوا کنه ؛ می-تونی این احتمال رو کاملا رَد کنی؟ »!!! ... 

 

  عکس، وَ تدوین :  عـبـــد عـا صـی 

 

چرا تخم مرغ دزدی؟ وَ چرا شتردزدی؟


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s3.picofile.com/file/8212971442/DOZDY_2.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8212971884/DOZDY_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8212972568/DOZDY_3.png

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

!

  عبرت نیوز _ حاصل تورم: فقر و فاصله ای طبقاتی که در چند سال اخیر رشد افسار گسیخته ای داشته، رشد جرائم اجتماعی بوده است. در سال 89 خانواده های شهری با درآمد ماهانه 936 هزار تومان و خانواده های روستایی با درآمد580 هزار تومان زیر خط به حساب می آیند، این خود بیانگر تعداد اقشار تغییر جامعه است. بدون تردید فقر و نابرابریهای اقتصادی در زمره مهمترین معظلات جامعه بشری است که از جایگاه ویژه ای در بین سایر مسائل اجتماعی برخوردار است، ‌فقر انواع مختلفی دارد که امروزه فقر مادی و فقر فرهنگی پیش از نمونه های دیگر فقر بر بروز جرم تأثیر می گذارد. منظور از فقر فرهنگی، میزان مشارکت بین نسلهای امروزی نیست. بلکه آن ارزشها و هنجارهای رفتاری است که هر فرد باید در مدت زندگی خود آنها را جفظ و رعایت کند(جمشید پژوبان،1389)
وقوع جرم در جوامع قدمتی به دیرینگی تاریخ بشریت دارد.
با رشد و گسترش روزافزون جوامع، جرم‌ها نیز رشد یافته و شکل‌های گوناگونی به خود گرفته است. روزی نیست که پس از مراجعه به صفحه حوادث روزنامه‌ها و جراید با انواع قتل‌ها و سرقت‌های مسلحانه و قاچاق مواد مخدر مختلف مواجه نشویم. مجرمانی که خبر دستگیری آنها در کوتاه ترین زمان ممکن توسط نیروی انتظامی، شوقی به خاطر امنیت در چشمانمان روشن می‌کند. حال آنکه هر روز بر شمار زندانیان کشور افزوده می‌شود و از طرفی جرم و جنایت نیز روز به روز رنگ و بوی تازه‌ای به خود می‌گیرد. به راستی در این میان، مشکل از کجاست؟ آیا عوامل بازدارنده‌ای که هر روز بر تعداد آن افزوده می‌شود، در کاهش جرم و جنایت تاثیری ندارند؟ آیا افزایش آسیب‌های اجتماعی، باعث افزایش این پدیده ناخوش می‌شود؟ مشکل کار کجاست؟
مواد مخدر در مقام اول
به گزارش سلامت نیوز، روزنامه ابتکار نوشت: طبق آمار ارائه شده بعد از مواد مخدر، سرقت و خشونت بیشترین جرایمی است که در کشور انجام می‌شود. براساس آخرین آمار جمع آوری شده در ابتدای سال 93 در ایران، تعداد کل زندانیان کشور، 210 هزار و 672 نفر بوده است. مرکز مطالعات بین المللی زندان‌های جهان در سال 2011 تعداد زندانیان در ایران را 230 هزار نفر و در سال 2012 این مقدار را 250 هزار نفر گزارش کرده است. همچنین تعداد زندانیان در سال 2013 به 217 هزار نفر کاهش یافته بود. در کشوری زندگی می‌کنیم که در آن بیش از دو میلیون معتاد وجود دارد. آخرین آمار ارائه شده از سوی ستاد مبارزه با مواد مخدر خبر از کشف سالانه حدود 500 تن مواد مخدر می‌دهد. حال جای تعجب ندارد که 50 درصد زندانیان کشور، مجرمان مواد مخدر باشند. ذوالقدر، معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم قوه قضاییه در خرداد ماه سال گذشته عنوان کرد که جرایم مربوط به مواد مخدر جز 3 جرم اصلی در کشور محسوب می‌شود. همچنین بیشترین محکومان اعدام در کشور را هم مجرمان و قاچاقچیان مواد مخدر تشکیل می‌دهند.
تاثیرات خانواده و جامعه
هیچ یک از افراد جامعه از مادر، مجرم به دنیا نمی‌آیند. بلکه کاستی ها، در محیط خانواده و جامعه فرد را به سمت جرم سوق می‌دهد.
علی ایمانی، وکیل پایه یک دادگستری، با اشاره به دو عامل خانواده و جامعه در شکل گیری و بازتولید جرم به خبرنگار اجتماعی روزنامه ابتکار می‌گوید: اگر فرزندی در خانواده‌ای با فضای نامناسب اجتماعی تربیت شود، هیجانات دوران کودکی و نوجوانی او به درستی بروز نمی‌کند. این پدیده باعث می‌شود در سنین بالاتر در خلاف جهت هنجارهای جامعه حرکت کند و با انجام جرم این هیجانات را تخلیه کند. ایمانی، مسائل اقتصادی را در رتبه اول بازتولید جرم قرار می‌دهد و می‌افزاید: جامعه نیز تاثیرات بسزایی در تولید جرم داشته و ترویج اشرافی گری در این مورد بی تاثیر نبوده است. زمانی که فرد احساس نیاز شدید اقتصادی می‌کند، برای برطرف ساختن این نیاز اولیه به ناچار دست به جرم می‌زند.
جرایم زنان و بازتولید جرم
آمارهای جرایم در کشور، مبین آن است که جرایمی را که زنان در آن شرکت دارند در زمینه نوع جرم با مردان متفاوت است. به عنوان نمونه می‌توان، جرایم علیه اشخاص مانند همسر، معشوقه یا رغیب عشقی، جرایم علیه کودک، نوزادکشی، سقط جنین غیرقانونی، روسپیگری و جرایم علیه اموال شامل کلاهبرداری، سرقت از مغازه ها، صدور چک بلامحل و جرایمی از جمله افترا، ولگردی، فروش مواد مخدر اشاره کرد. علی اصغر جهانگیری، رییس سازمان زندان‌ها و اقدامات تامینی تربیتی کشور در فروردین ماه سال جاری با اشاره به اینکه سه درصد زندانیان کشور را زنان تشکیل می‌دهند، گفت: بیش از 50 درصد این افراد کمتر از یک ماه در زندان می‌مانند. زنان به علل گوناگون معمولا جرایمی را مرتکب می‌شوند که به توانایی جسمانی کمتری نیازمند است و از این رو بزه‌کاریشان کمتر خشونت بار است. از عوامل بازتولید جرم در زنان می‌توان به علل زیست شناختی، روانی، اجتماعی، اقتصادی و حتی فمینیستی اشاره کرد. اختلاف بین میزان جرایم زنان در برابر مردان بارها مورد بررسی قرار گرفته است. از دید اجتماعی، پسران مجازند آزادانه در بیرون از خانه به سر برند. خانواده و جامعه نیز آن‌ها را به فعالیت بیشتر تشویق می‌کند لذا در نهایت پسران مجال بیشتری برای ارتکاب بزه می‌یابند.
قوانینی با تاثیرات کوتاه مدت
اگر حکمی درست و اصولی اجرا شود، می‌تواند تاثیر مثبت در جامعه داشته باشد و در غیر این صورت تبعاتی را به همراه خواهد داشت. باید دید هدف از صدور احکام قضایی عبرت آموزی برای دیگران است یا خیر.
عبدالصمد خرمشاهی، وکیل پایه یک دادگستری و حقوق با تاکید بر اینکه اعمال بازدارنده و تنبیهی، تاثیری کوتاه مدت بر مجرمان دارد،می‌گوید: بعضی از جرم شناسان اعتقاد دارند که برخی افراد به طور بالقوه در جهت خلاف هنجارهای جامعه حرکت می‌کنند و آمادگی فرا گرفتن جرم را دارند. عده‌ای نیز به طور اکتسابی مرتکب جرم می‌شوند؛ یک دسته عوامل دست به دست هم می‌دهند که در لحظه‌ای خاص فرد مرتکب به جرم شود. برای جلوگیری از جرم، سخت‌ترین قوانین نیز فقط در مقطعی کوتاه می‌تواند مانند عاملی بازدارنده عمل کند. خرمشاهی می‌افزاید: هدف از مجازات اصلاح مجرم است و مهم تر از مقوله مجازات، پیشگیری است. تجربه نشان داده، تعلیم تربیتی به مراتب کارسازتر است. در نتیجه مجازات به ویژه زندان و حبس باعث می‌شود، مجرمان نوپا به طور اتفاقی در جمع مجرمان حرفه‌ای قرار گیرند و مجدد درگیر جرم شوند. ایمانی با اشاره به اصلاحیه صورت گرفته در قانون مجازات اسلامی در سال 92، تغییرات انجام شده را مثبت ارزیابی می‌کند و می‌گوید: در ارتباط با اعمال تنبیهی، همانطور که می‌دانیم، تنبیه با مجازات متفاوت است. تنبیه زمانی اعمال می‌شود که در بحث جرم، بخواهیم جلوگیری و پیشگیری صورت گیرد. تنبیه بیشتر برای مجرمان با سن‌های کمتر مانند کودکان و نوجوانان صورت می‌گیرد، در حالی که مجازات این گونه نیست.
بازار گرم جرم و جنایت در کشور
حال که تخم مرغ دزدان، شترمرغ دزد شده‌اند. به طور مشخص، افزایش دستگیری مجرمان حاکی از بازار گرم جرم و جنایت در کشور را دارد. با نگاهی اجمالی به قوانین در نظام‌های کیفری دنیا حبس در حال برچیده شدن است. مسئولان پیش از آنکه اقدام به دستگیری مجرم کنند باید به دنبال آموزش در جامعه باشند. آموزشی اصولی همراه با اشتغال زایی و مبارزه با فقر، زیرا که ریشه اصلی جرم و جنایت معطوف به مسائل اقتصادی می‌شود و بس.
1394/6/28 

 

  عکس، وَ تدوین :  عـبـــد عـا صـی 

 

در شهربند ِ مهر وُ وفا دلبری نماند


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s3.picofile.com/file/8212778892/N8BUD_B3PAN8H_1.jpeg

 

http://s3.picofile.com/file/8212779034/N8BUD_B3PAN8H_2.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8212780476/N8BUD_B3PAN8H_3.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8212783134/N8BUD_B3PAN8H_4.jpg

 

 در شهربند ِ مهر وُ وفا دلبری نماند

!

 در شهربند ِ مهر وُ وفا دلبری نماند / زیر کلاه عشق و حقیقت سری نماند

صاحبدلی چو نیست، چه سود از وجود دل؟ / آیینه گو مباش چو اسکندری نماند

عشق آن چنان گداخت تنم را که بعد مرگ / بر خاک مرقدم کف خاکستری نماند

ای بلبل اسیر! به کنج قفس بساز / اکنون که از برای تو بال و پری نماند

ای باغبان! بسوز که در باغ خرمی / زین خشکسال حادثه برگ تری نماند

برق جفا به باغ حقیقت گلی نهشت / کرم ستم به شاخ فضیلت بری نماند

صیاد ره ببست چنان کز پی نجات / غیر از طریق دام، ره دیگری نماند

آن آتشی که خاک وطن گرم بود از آن / طوری به باد رفت کز آن اخگری نماند

هر در که باز بود، سپهر از جفا ببست / بهر پناه مردم مسکین دری نماند

آداب ملک‌داری و آیین معدلت / بر باد رفت و ز آن همه جز دفتری نماند

با ناکسان بجوش، که مردانگی فسرد / با جاهلان بساز، که دانشوری نماند

با دستگیری فقرا، منعمی نزیست / در پایمردی ضعفا، سروری نماند

زین تازه دولتان دنی، خواجه‌ای نخاست / وز خانواده‌های کهن مهتری نماند

زین ناکسان که مرتبت تازه یافتند / دیگر به هیچ مرتبه جاه و فری نماند

آلوده گشت چشمه به پوز پلید سگ / ای شیر! تشنه میر، که آبشخوری نماند

جز گونه‌های زرد و لبان سپید رنگ / دیگر به شهر و دهکده، سیم و زری نماند

یاران! قسم به ساغر می، کاندر این بساط / پر ناشده ز خون جگر ساغری نماند

« ملک الشعرای بهار »


  عکس وَ تدوین :  عـبـــد عـا صـی 

 

دزدهای دَکل-های نفتی هم لابد کارشونو با احتکار چندتا 20 لیتری نفت شروع کرده بودن! ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 دزدهای دَکل-های نفتی هم لابد کارشونو با

 احتکار چندتا 20 لیتری نفت شروع کرده بودن! ...

 

http://s3.picofile.com/file/8212649384/RESHWEG3RY_6.jpg

 

  این پرواز کاملا رزرو شده ، ولی با یک صد دلاری

 می-تونم در توالت هواپیما جایی براتون درست کنم.

 

http://s3.picofile.com/file/8212650584/RESHWEG3RY_3.jpg

 

  سگ ِ پلیس بی-عُرضه! راجع به

 «جاسازی» ِ مَدرک، بهت چی گفته بودم؟

 

http://s6.picofile.com/file/8212651042/RESHWEG3RY_9.jpeg

 

  سیاست _ خیانت وَ رشوه ، درست

 وُ حسابی با هم جور درمیآن ...

 

 

 ترجمه، عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

تـــوفـیـــق ِ اجـبـــاری ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s6.picofile.com/file/8212601150/W8ME_EZDEW8J_1.jpg

 

 تـــوفـیـــق ِ اجـبـــاری ... 

 

 

  متن، عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

آقای ظریف ستایش همکاران من را باور نکنید!؟


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s6.picofile.com/file/8212497300/CH8PLUSEE_1.jpeg

 

http://s3.picofile.com/file/8212498142/CH8PLUSEE_5.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8212498568/CH8PLUSEE_2.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8212499384/CH8PLUSEE_3.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8212499926/CH8PLUSEE_4.jpg

http://s3.picofile.com/file/8212499692/CH8PLUSEE_6.jpg

 آقای ظریف ستایش همکاران من را باور نکنید

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 


جناب آقای دکتر محمدجواد ظریف
وزیر محترم خارجه دولت جم جاه ابد مدت و قوی شوکت جمهوری اسلامی ایران،
با سلام و تحیات، قبل ازهر چیز می‌بایستی اعتراف نمایم که یکی از انگیزه‌هایم در نگارش این نامه علاقه‌ام به شما می‌باشد. خداوند جمیع رفتگان شما را ببخشد و بیامرزد. مادربزرگی داشتم که خداوند رحمتش کند،
اندر باب حکایت دوست و دشمن می‌گفتند: «دوست همیشه می‌گوید گفتم؛ درحالی‌که دشمن می‌گوید می‌خواستم بگویم». من خودم را دوستدار شما می‌دانم و جسارتا خدمتتان معروض می‌دارم نگران هستم که مبادا این مطالبی که این روزها در محافل و مجامع مختلف در تعریف و تمجید و در مدح وستایش از شما اظهار می‌شود را باور نموده و لاجرم گرفتار غرور و نخوتتان نماید. در جامعه ما روحیه ستایش و تملق بدل به عادتی مزمن شده. چند هفته پیش در «شورای راهبردی روابط خارجی» در حضور جناب آقای دکتر کمال خرازی که در خدمتتان بودم وقتی برخی از مطالبی که از جانب اساتیدی که حضور داشتند را شنیدم فکر نوشتن این نامه بر ذهنم خطور کرد اما مردد بودم که آن را بنویسم. تا همایش اول شهریورماه که به دعوت انجمن علوم سیاسی ایران و با شرکت کسر قابل‌توجهی از اساتید و محققین رشته‌های حقوق، علوم سیاسی و روابط بین‌الملل در معیت جنابعالی، اعضاء تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای، وزیر محترم علوم، روسای دانشگاه‌های تهران، شهید بهشتی، علامه، نماینده ایران در سازمان ملل و برخی از اعضاء سابق مذاکرات هسته‌ای برگزار شد. حقیقتش در طول آن دو، سه ساعت که به سخنرانی‌های مسئولین و همکارانم گوش می‌دادم هرقدر که می‌گذشت بیشتر و بیشتر مجاب می‌شدم که این یادداشت را به خاطر خودتان باید بنویسم. اگر در همایش «شورای راهبردی » مردد بودم، آن ستایش‌ها و تعریف و تمجیدهای مبالغه‌آمیز مسئولین و همکاران خودم از تردید دیگر بدرم آورد. بقول حضرت مولانا:

هرکه را مردم سجودی می‌کنند / زهرها درجان او می‌آکنند

بنده معتقدم که علوم انسانی درکل و علوم سیاسی بالأخص در جامعه ما عقب‌مانده است. اتفاقاً آن دو، سه ساعت و برخی از مقالات و سخنرانی‌ها که ارائه شدند حجت بالغه‌ای بودند که خیلی هم در این قضاوت به خطا نرفته‌ام. جناب آقای دکتر ظریف، جنابعالی در آمریکا درس‌خوانده‌اید و سال‌ها آنجا زندگی کرده‌اید. برای یک‌لحظه واکنش جامعه دانشگاهی در آمریکا را با رفتار جامعه علمی خودمان پیرامون توافق هسته‌ای وین مقایسه بفرمایید. تا آنجا که می‌دانم در آمریکا نه هیچ استاد و صاحب‌نظری در علوم سیاسی یا روابط بین‌الملل و نه هیچ دانشگاه یا موسسه علمی و آکادمیکی، نه آقای «جان کری» یا خانم «وندی شرمن» را نوابغ علوم سیاسی و روابط بین‌الملل اعلام کردند و نه ایضاً توافق وین را نقطه عطفی در شکستن مرزهای دانش در علوم سیاسی و روابط بین‌الملل خواندند و نه هیچ‌یک از تاج‌گل‌هایی را که ما برای این توافق سفارش دادیم بر گردن «جان کری» یا خانم «وندی شرمن» آویختند؛ اما همکاران من در گردهمایی دانشگاه علامه چه ها که اندر منقبت و ستایش توافق هسته‌ای و جنابعالی به‌عنوان معمار آن‌ ابراز نداشتند. اینکه این توافق اساساً نقطه عطفی در علوم سیاسی و روابط بین‌الملل ایجاد کرده؛ بسیاری از پارادایم‌های این دو حوزه را با بن‌بست روبرو ساخته و یک پارادایم جدید خلق کرده؛ آینده روابط بین‌الملل و علوم سیاسی درنتیجه روند مذاکرات ما و رسیدن به توافق وین تغییر خواهد کرد؛ این توافق و نحوه حصول آن و اساساً کل پرونده هسته‌ای ما از ابتدا تا انتهای آن می‌بایستی در دانشگاه‌های ما به‌عنوان یک شیوه و روش سیاسی مبتکرانه و بی‌بدیل که از سوی ما ایرانیان طراحی و به جهانیان و ابرقدرت‌ها ارائه شده به دانشجویان رشته‌های سیاسی و روابط بین‌الملل آموزش داده شوند (این را جناب دکتر کمال خرازی هم در «همایش راهبردی» فرمودند)؛ شیوه مذاکرات و نحوه راهبرد برنامه‌های هسته‌ای‌مان از ابتدا تا پایان موفقیت‌آمیزِ آن در وین جدای از آنکه درستی به‌کارگیری علم و متدولوژی علمی را به نمایش گذارد، درعین‌حال گام بلندی در جهت بومی‌سازی علوم سیاسی و روابط بین‌الملل هم برداشته شد؛ توافق وین درستی علوم انسانی و حقانیت کارکرد درست دو شاخه اصلی این علوم یعنی علوم سیاسی و روابط بین‌الملل را بنمایش گذارد و ...

آقای دکتر ظریف،
در تمام مدتی که آن مدح و ثناهای مبالغه‌آمیز و بی‌پایه و اساس به سمت شما سرازیرشده بودند، فکر می‌کردم که خدای را شکر که ما در فضایی هستیم که عصاره و سرشیر علوم سیاسی و روابط بین‌الملل در ایران در آنجا گردآمده. والا اگر در فضای دیگری می‌بودیم چه ستایش‌های غلوآمیزتری که از شما نمی‌کردند. درعین‌حال یکی دو پرسش هم برایم به وجود آمدند. اگر آن مذاکرات به هر دلیلی به توافق نمی‌رسیدند، آیا ما همچنان تاج‌گل بر گردن علم و علوم انسانی، علوم سیاسی و روابط بین‌الملل و آقای دکتر ظریف به‌عنوان قهرمان می‌آویختیم؟ آیا همچنان تولد علوم سیاسی و روابط بین‌المللِ بومی‌شده و ایرانی‌شده را جشن گرفته و ستایش می‌کردیم؟ پرسش بعدی، اگر پیروزی و موفقیت مذاکرات مدیون علوم سیاسی و دانش روابط بین‌الملل است، (اگر اشتباه نکنم، اتفاقاً آقایان دکتر سعید جلیلی و دکتر علی باقری هم که همین دانش‌ها را خوانده و تدریس می‌کنند، آن‌هم در گل سرسبد علوم انسانی کشور یعنی در دانشگاه امام صادق(ع).) چرا پس علوم انسانی در دوران اصولگرایان نتوانست آبی را گرم کند؟ در ثانی، اگر علوم انسانی ما آن‌قدر پیشرفته و توانمند هستند، پس چه اصراری هست آن‌ها اسلامی و بومی و غیره بنماییم؟

نه جناب آقای دکتر ظریف دوست‌داشتنی، تردیدی به خودتان راه ندهید که ما در علوم سیاسی و روابط بین‌الملل خیلی عقب‌مانده‌ایم. موفقیت شما هم برخلاف آنچه همکاران بنده سعی کردند در همایش «علوم سیاسی و توافق هسته‌ای وین» در دانشگاه علامه به نمایش بگذارند، نه ارتباطی به علوم سیاسی داشت و نه به روابط بین‌الملل و به‌کارگیری اصولی و علمی این دانش‌ها. آنچه موفقیت شما را رقم زد مولود یک‌سری اسباب و علل دیگر بود. ازجمله مهم‌ترین این عوامل عبارت بودند از انتخابات ۲۴خرداد۹۲ و انتخاب آقای روحانی؛ اعتقاد بنیادی دولت یازدهم و تیم جدید مذاکره‌کننده ایران به حل مسئله هسته‌ای و بیرون آوردن کشور از چاه ویلی که هسته‌ای با خود کشور را به درون آن برده بود؛ تسلط کامل شما و همکارانتان به زبان انگلیسی؛ ظاهر شدن آثار مخرب تحریم‌ها بر اقتصاد کشور؛ برخلاف اصولگرایان، شما و دولتتان حاضر نشدید از برنامه هسته‌ای کشور بهره‌برداری سیاسی و پوپولیستی کرده و مناقشه هسته‌ای را به‌عنوان ابزاری در خدمت آمریکاستیزی و استکبارستیزی به‌کارگیرید؛ ظهور داعش و به وجود آمدن صف‌بندی‌های جدیدی در منطقه. درعین‌حال در آمریکا هم یک تغییراتی به وجود آمده بود. بخشی از بدنه حاکمیت در آمریکا و عمدتاً هم در قوه مجریه به این جمع‌بندی رسیده بودند که اگر ایران خواسته باشد به ساخت سلاح هسته‌ای برسد تحریم‌ها عملاً نمی‌توانند ایران را متوقف کنند؛ بنابراین یا می‌بایستی از طریق حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران مانع از دستیابی ما به سلاح هسته‌ای بشوند و یا از طریق گفتگو و مصالحه. کاخ سفید، دومی را انتخاب کرد. طبیعی می‌بود که اگر با مصالحه می‌شد گره هسته‌ای ایران را بازنمود ترجیح خیلی بیشتری پیدا می‌کرد به راه‌حل نظامی که در وضعیت به‌هم‌ریخته منطقه انتهای آن خیلی هم معلوم نبود. انتخابات ۲۴خرداد آمریکایی‌ها را خیلی بیشتر سوق داد به سمت راه‌حل مذاکره. این‌ها مجموعه عواملی بودند که نهایتاً منجر به توافق وین شد. درعین‌حال در هردو سو مخالفین توانمندی در برابر توافق صف‌آرایی کرده‌اند. در آمریکا و در سطح منطقه همه آن‌هایی که دل‌شاد بودند از محاصره، فشار و آثار مخرب تحریم‌ها بر اقتصاد ایران و همه آنانی که ایران را ضعیف و در بند می‌خواستند طبیعی است که از توافق ناراضی‌اند. از نتانیاهو گرفته تا سعودی‌ها تا سلطنت‌طلب‌ها تا جمهوری‌خواهان تندرو سایر مخالفین ایران. در داخل هم آمریکاستیزان از اینکه توافق هسته‌ای ممکن است علم و کتل آمریکاستیزی‌شان را پایین بیاورد نگران‌اند و علیه آن هر روز بیشتر از قبل دارند صف‌آرایی می‌کنند.

جناب آقای دکتر ظریف، اگر سخنان پایانی شما در دانشگاه علامه نمی‌بود شاید من همچنان دو دل می‌ماندم که این وجیزه را خدمتتان معروض دارم یا خیر؛ اما سخنان شما بعدازآن دسته‌گل‌ها و تاج‌گل‌ها به جد نگرانم کرد. نمی‌دانم تحت تأثیر آن ستایش‌ها بود یا عاملی دیگر که جنابعالی در بخش دوم سخنرانی‌تان یک‌مرتبه سرشار از شور انقلابی شدید و رفتید سراغ ادبیات حماسی که توافق وین ازآنجا شکل گرفت که «ما خودمان را باور کردیم»، «ما با سرمشق گرفتن از اماممان توی دهن آمریکا زدیم و بازهم خواهیم زد»، «توافق وین نتیجه این باور بود که آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند»، «ایران امروز دارای بالاترین جایگاه در منطقه است» و... جناب آقای دکتر ظریف، تصویری که در ذهن من از شما ساخته‌شده خوشبختانه یا بدبختانه با آن سخنان اصلاً مطابقت پیدا نمی‌کند و نمی‌توانم آن‌ها را از جانب شما بپذیرم. درعین‌حال جنابعالی در همایش «شورای راهبردی» که ازتان پرسیدم «دستاورد هسته‌ای علیرغم آن‌همه هزینه برای منافع ملی‌مان کدام بوده؟»، اشاره کردید به جایگاه استراتژیکی که ایران در منطقه پیداکرده و اینکه هیچ مشکلی بدون حضور ایران در منطقه حل‌وفصل نمی‌شود. در علامه هم باز همین نکته را با تأکید بیشتری یادآور شدید. هر دو بار هم تأکید فرمودید که این نظر را از باب اینکه مسئولیت دیپلماسی کشور بر عهده‌تان است نمی‌گویید بلکه به‌عنوان یک کارشناس (البته با شکسته‌نفسی فرمودید یک دانشجوی روابط بین‌الملل) این اعتقاد را دارید. بنده هم متقابلاً به‌عنوان یک دانشجوی روابط بین‌الملل از جنابعالی این پرسش ساده را می‌پرسم که اگر درامدهای نفتی ما نمی‌بود، آیا به نظر جنابعالی ما همچنان در منطقه از جایگاه ابرقدرتی برخوردار می‌بودیم؟

ایام به کام باد ،
صادق زیباکلام
 

  عکس وَ تدوین :  عـبـــد عـا صـی 

 

همدلی وَ ارتباط در خانواده-ی امروزی ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s6.picofile.com/file/8211424576/K8NUNE_X8NEV8DEYE_EMRUZY_1.jpg

 

  « کاریکاتور : "مینا خلیفه زاده" »

 

 همدلی وَ ارتباط در خانواده-ی امروزی ... 

 

 

  متن، عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

تَرک این عادت هم موجب "ضـرر"-ست!؟ ...


 

 

 

http://s6.picofile.com/file/8207797092/ZAM3NX8RY_4.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8207796900/ZAM3NX8RY_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8207796700/ZAM3NX8RY_2.jpg

 

 تَرک این عادت هم موجب "ضـرر"-ست!؟ ...

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

 آفتاب یزد- امید کاجیان: خوش آب و هوا، دنج و اکازیون ... خوراک بالای شهر نشین‌ها و مرفهین ... مگر می‌شود اگر پولش را داشته باشی جاهایی مثل کلاردشت و گردنه حیران را رها کنی و درآن جا ویلاسازی نکنی ... چه چیزی بهتر از داشتن یک آلونک از نوع متمولانه‌اش در بهترین مناطق و سر سبزترین نقاط کشور ایران ... اینکه جایی باشد تا در ایام فراغت و رفاه زمانه، دلت را به دریا بزنی و روحت را فارغ از روزهای پردغدغه شهر، در این جور جاها بگذرانی و طراوت چند روزه زندگی در این ویلاها را با دنیا عوض نکنی ... البته اگر مدیر باشی و یا صاحب مقام هم می‌توانی راحت‌تر کارت را به پیش ببری مثلا ممکن است در گوشه، کناری نفوذی بزنی و به دور از تشریفات معمول و داستان‌های تکراری خرید و ... کاری کنی کارستان... اینکه زمین بکر خدا را از آن خود کنی ... هرچند غیرقانونی اما شیک و مجلسی ! ... آن وقت است که می‌شوی یکی از مجموعه زمین‌خوارانی که هر از گاهی خبرش در گوشه و کناری رسانه‌ای می‌شود و برای چند روز، جزئی از اخبار روزنامه‌هاست و دست آخر هم این جریان فراموش می‌شود ... تا خبر زمین‌خواری بعدی.
رقابت افشاگرانه
هرچند واژه زمین‌خواری برخی مدیران را نمی‌توانیم مختص به زمان و دوره خاصی بدانیم و باید آن را به مثال عادتی دانست که ترکش موجب ضرراست (!) البته برای عده‌ای معدود ( چرا که خود عادت زمین‌خواری، سالیان سال است که ضررهایی را متوجه مردم مظلوم از همه جا بی خبر کرده است) اما می‌توان رسانه‌ای شدن اخبار آن را مختص زمان‌هایی دانست که بازی‌ها و رقابت‌های سیاسی و جناحی برخی مدیران با یکدیگر نتیجه اش آن می‌شود که بخواهند، همدیگر را با افشا کردن اخبار زمین‌خواری یکدیگر، رسوا کنند و به خیالشان با انجام این کار رقیب قوی پنجه را برزمین بزنند گاهی هم مسئولین از این مدل افشاها می‌توانند به عنوان خط و نشان و یا گروکشی بهره ببرند، به هر حال هر از چندگاهی زمین‌خواری یک مقامی، زبانزد خاص و عام می‌شود و آن وقت است که مردم با حسرت و آه می‌گویند فلانی را که فلان مقامی داشت، زمین‌خوار از آب درآمد ...
فاز جدید زمین‌خواری
با روی کار آمدن دولت یازدهم، جریان فسادهای پشت سر هم برخی دولتمردان دهم بودند که یکی پس از دیگری برای ملت افشا می‌شد و مفتضحانه حیرت و تعجب ایرانیان را به همراه داشت، هر چند که اینگونه فسادها در دوره‌های مختلف و دولت‌های گوناگون همواره رخ می‌دهد، اما در میان تمام فسادهای موردی، زمین‌خواری‌های متعدد و پشت سرهم است که در این چند ماهه نقل محافل شد و همین موضوع مسبب آن که بار دیگر همه نگاه‌ها به سمت این برود که چرا زمین‌خواری‌ها از صحنه سیاسیون ایران رخت برنمی‌بندد ... بخصوص بعد از این که در برخی از این زمین‌خواری‌ها، پای برخی از نمایندگان مجلس سابق به میان آمد و حتی "صفر نعیمی رز"نماینده آستارا، در گفتگویش با آفتاب یزد خبر داد که یکی از وزیران سابق هم در زمین‌خواری گردنه حیران نقش دارد!...
وقتی به پای زمین‌خواری‌های مملکت، مهر مسئولین بلندپایه دولت گذشته خورد، این موضوع وارد فاز جدیدی شد. زمین‌خواری اخیر که به زمین‌خواری منطقه "حیران" معروف است حتی تا چند روز مجلس را به صحنه جدل نمایندگان مجلسی تبدیل کرد که هر یک، دیگری را در این تخلف متهم می‌کردند.
حالا جالب است بدانید که در مجلس نهم که اکنون بعضی از اعضایش، ناگهان پایشان به موضوع برخی از زمین‌خواری‌ها باز شده است دوسالی هست که کمیته‌ای در کمیسیون اصل90، به راه افتاده است به نام کمیته بررسی زمین‌خواری ... کمیته‌ای که مسئول بررسی بحث زمین‌خواری‌هاست...
مگر می‌شود؟
حالا محمد علی پورمختار رئیس کمیسیون اصل 90 با بیان اینکه جمع‌بندی‌ها در خصوص زمین‌خواری‌ها در این کمیسیون، در حال آماده شدن است می‌گوید: "این گزارش را حداکثر تا یک ماه آینده ارائه خواهیم کرد. "
اما مطمئنا زمین‌خواری مطلب و یا نکته‌ای نیست که بخواهد در همین چند روزه و چند ماهه روی داده باشد، که اکنون کمیسیون اصل 90 قراراست در جمع بندی تا یک ماه دیگر گزارشی را در این زمینه بدهد. پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود این است که چرا با وجود مسبوق به سابقه بودن این نوع فسادها، تشکیل چنین کمیته‌ای از نزدیکی‌های دولت یازدهم در مجلس شروع شده است و اساسا کاربرد آن تا به امروز چه بوده است؟، آن هم در حالی که برخی از نمایندگان مجلس سابق و امروز، خودشان همدیگر را متهم به زمین‌خواری می‌کنند؟
استان‌های هدف زمین‌خواری
محمدعلی پور مختار ضمن بیان این مطلب که 5 استان در زمینه زمین‌خواری مکان‌های هدف هستند و زمین‌خواران نوعاً در آنجا فعالیت می‌کنندمی گوید: "در استان‌های مختلف از جمله تهران، مازندران، البرز، گیلان و اردبیل که بحث گردنه حیران هم در حال حاضر در این استان مطرح است، بیشتر ین زمین‌خواری‌ها صورت گرفته است. "
وی درباره این سوال آفتاب یزد که مجموعه آمارهای زمین‌خواری که در کمیسیون بررسی شده است و قرار است تا درگزارش یک ماهه دیگر ارائه شود مربوط به چه تاریخی است و در چه سالهایی رویداده به ما می‌گوید:
"در کمیته بررسی، بیش از آنکه با آمارها سر و کار داشته باشیم بررسی کیفی موضوع زمین‌خواری همچون دلایل و عوامل زمین‌خواری، نقش دستگاه‌های مختلف در زمین‌خواری، بررسی عملکرد دستگاه‌های مسئول به عنوان متولیان پیشگیری و مبارزه با این موضوع و همین طور ارائه راهکارهای حل مشکل زمین‌خواری مطرح می‌شود."
پس با این اوصاف، اساسا نحوه برخورد این کمیته با زمین‌خواری‌هایی که این روزها در مناطق مختلف سرو صدایش درآمده است، چیست و
اساسا کمیته‌ای که تنها دو یا سه سال از عمرش بیشتر نمی‌گذرد در این مدت چه کرده تا از زمین‌خواری‌های مسئولین دولت قبل جلوگیری کند؟
واقعیات عینی ما را وادار کرد
پورمختار در اینباره به ما می‌گوید:" ما قرار نیست به صورت موضوعی به مسائل زمین‌خواری بپردازیم مثلا در زمین‌خواری گردنه حیران همان اتفاقات و شیوه‌ای روی داده است که در مازندران و تهران افتاده است. "
از او می‌پرسیم که چرا با این همه سال که از تخلفات زمین‌خواری می‌گذرد، عمر تشکیل چنین کمیته‌ای در مجلس کوتاه مدت است، که به آفتاب یزد پاسخ می‌دهد:"این تشخیص کمیسیون اصل 90 بوده که با واقعیت‌های عینی که در سالهای قبل به شکل شدیدی با آن مواجه شدیم ضرورت تشکیل چنین کمیته‌ای را احساس کردیم در حال حاضر در بحث زمین‌خواری، خطرهایی چون خطر زیست‌محیطی، از بین رفتن منابع ملی، جنگل‌ها، مراتع و تغییر فضای بیت‌المال و اشغال جایگاه‌هایی چون مزارع کشاورزی، سبب شده است تا بخش‌های مختلف کشور را مورد تهدید قرار بدهد
و همین موضوع بود که باعث شد تا ما بخواهیم به طور ویژه با تشکیل این کمیته به این موضوع بپردازیم. "
آهنگ زمین‌خواری همواره می‌نوازد !
پورمختار با تاکید بر اینکه آهنگ زمین خواری همواره و در همه زمان‌ها و دولت‌ها ادامه دارد، در پاسخ به این پرسش ما که با توجه به کیفی وکلی بودن مباحث در کمیته مذکور چگونه انتظار دارید تا در زمینه مهار زمین خواری موفق عمل کنید، می‌گوید: "البته ما موارد جداگانه زمین خواری را هم برحسب موضوع بررسی کردیم و برای برخی از آنها هم پیگیری‌هایی شده و اقدامات اجرایی مناسبی در این زمینه صورت گرفته است ولی باید بپذیریم، اینکه ما بتوانیم رویه واحدی را برای حل موضوع زمین خواری پیگیری کنیم بسیار مثمرثمر خواهد بود."
وی می‌افزاید: "
اگر نیاز به قانونگذاری یا اصلاح قانون در این زمینه است باید وضع شود، همین طور اگر احتیاج به ایجاد ساختاری برای پیشگیری از زمین خواری و همین طور نظارت بر اقدامات صورت گرفته در برابر این تخلف است باید این ساختار شکل بگیرد، ساختاری که می‌تواند در هر یک از قوای سه گانه باشد و یا اینکه به صورتی مستقل به فعالیت بپردازد."
نقش درمانی ندارد؟!
پورمختار در پاسخ به این سوال آفتاب یزد که
آیا می‌پذیرید کمیته بررسی زمین‌خواری نقش درمانی چندانی ندارد؟پاسخ می‌دهد: "هرچند نوعا این کمیته نقش پیشگیری دارد ولی امیدواریم که راههای درمان را هم ارائه بدهد."
نیاز به ایجاد ساختار جدید داریم
رئیس کمیسیون اصل 90 با بیان اینکه
در قانون نقاط خلائی بین وظایف دستگاه‌ها، در بحث زمین‌خواری وجود دارد و همین موضوع ممکن است باعث بروز فساد شود ادامه می‌دهد: "نیاز به ایجاد ساختاری برای حفاظت از منابع و تقویت آن داریم، فرمانداران و بخشداران هم در این زمینه نقش بسیار مهمی می‌توانند داشته باشند."
رئیس کمیسیون اصل 90 ادامه می‌دهد: "درباره برخی زمین‌خواری‌های موردی رسیدگی‌ها و برخوردهای خوبی شده است."
وی به زمین‌خواری‌های متعدد در دماوند اشاره می‌کند و می‌گوید که پرونده‌ها تشکیل شده و بازداشت‌هایی هم در این زمینه صورت گرفته است.
پورمختار درباره زمین‌خواری گردنه حیران هم به ما می‌گوید:
"زمین‌خواری در گردنه حیران موضوع جدیدی بوده و درحال پیگیری است."
رئیس کمیسیون اصل 90 اعلام می‌کند که در بحث زمین‌خواری حیران هم موضوع دخالت مسئولان سابق مورد بررسی است.
این نماینده مجلس ادامه می‌دهد:
"وقتی هر نوع سوءاستفاده‌ای که در بحث زمین‌خواری‌ها درحال انجام است را بررسی می‌کنیم بالاخره نقش مسئولان در زمین‌خواری‌ها هم مطرح و همکاری‌ها و حمایت‌ها و زمینه سازی‌هایی که این مسئولان در دوره‌های مختلف و دستگاه‌های اداری ما انجام داده اند هویدا می‌شود، اگر مسئولان و مقامات، در زمین‌خواری‌ها نقش نداشتند که اصلا این پدیده اتفاق نمی‌افتاد! "
هرچند نمی‌شود امید چندانی به این کمیته‌ها و بررسی‌ها در جهت جلوگیری از اتفاقات آینده زمین‌خواری داشت اما
این طور که پورمختار هم می‌گوید پیداست که همیشه پای حداقل یک مقام مسئول در زمین‌خواری‌ها در میان است، مسئولی که می‌تواند به قول صفر نعیمی نماینده آستارا وزیر دولت گذشته هم باشد!
یا شاید هم به قول مصطفی افضلی‌فرد سخنگوی کمیسیون اصل90 که درگفتگویی اشاره کرده بود:‌ "
در بعضی مناطق به حدی زمین‌خواری گسترش یافته که دیگر زمینی برای زمین‌خواران نمانده و آنها به جای زمین باید یکدیگر را بخورند."

 

  عکس، وَ تدوین :  عـبـــد عـا صـی 

 

آنچه شیران را کند روبَه مَزاج احتیاج-ست ، احتیاج-ست ، احتیاج ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s6.picofile.com/file/8211599584/BARDYE_EHT3Y8J_1.jpg

 

  « کاریکاتور : "مازیار بیژنی" »

 

  آنچه شیران را کند روبَه مَزاج

 احتیاج-ست ، احتیاج-ست ، احتیاج ...

 

 

  متن، عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

شرح ِ تفتیش ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s6.picofile.com/file/8211945850/RESHWEG3RY_8.jpg

 

بالاخره حکومت تصمیم گرفته که

 راجع به فساد اقتصادی کاری بکنه.

 

http://s3.picofile.com/file/8211946984/RESHWEG3RY_7.jpg

 

 قایم موشک در بخش گمرک.

 

http://s3.picofile.com/file/8211947600/RESHWEG3RY_5.jpg

 

 نصف چیزی که دزدیدی بده به من تا آزادت کنم.

 

http://s3.picofile.com/file/8211948542/RESHWEG3RY_2.jpg

  شرح ِ تفتیش ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

!

  ........................... / ............................

 

 تند راندیم با هزار امید / حسن‌آباد شد ز دور پدید

چند ماشین قطار استاده / همه از بهر حرکت آماده

یکی آینده و رونده دگر / آن‌ یکی لنگ و آن دگر پنجر

بر در قهوه‌خانه مردی چند / راهداری و رهنوردی چند

روستایی گرفته بار الاغ / قهوه‌چی زر شمرده پیش چراغ

پاسبانی به کف گرفته تفنگ / شوفری با مسافران در جنگ

بود قصدش که شب درنگ کند / وَندر آن قهوه‌خانه لنگ کند

پاسبان با کمال بی‌دردی / بود ناظر ولی به خونسردی

بیوه‌ای زان شُفُر شکایت کرد / پاسبان از شُفُر حمایت کرد

که توقف در آن مغازهٔ دود / داشت از بهرشان فراوان سود

چون‌ بخوردند کودکان همه چای / به شوفر گفتم ای رفیق مَپای

زود بنزین بریز و گاز بساز / که شبی تیره است و راه دراز

که به‌ناگه یکی بیامد پیش / گفت باید کنیمتان تفتیش

چون که چیزی نبودم اندر بار / ننهادم به مشت او دینار

گفتمش با لبی پر از خنده / بوی خیری نیاید از بنده

هرچه خواهد دلت پژوهش کن / چیزی ار یافتی نکوهش کن

رفت و بگشود جمله بار مرا / سخت دشوار کرد کار مرا

بندها را زیکدگر ببرید / تنگ‌ها را چو رهزنان بدربد

جامه‌دان‌های‌ من به‌ خاک‌ انداخت / بارها را ز هم پریشان ساخت

فرش‌ها را به راه چید همه / رخت‌ها را به گل کشید همه

کودکان را یکان یکان آورد / بغل و جیبشان تفحص کرد

داد آواز و زالی آمد پیش / تا زنان را همی کند تفتیش

جست و پیمود آن تُنُک‌مایه / جیب و جوراب کلفت و دایه

بود زنبیلکی به‌ بار اندر / شیشهٔ مِی در آن چهار اندر

گفت می بی‌جواز ممنوع است / هست قاچاق و غیر مشرع است

گفتمش این شراب شیراز است / سالخورده‌ست‌ و خانه‌ انداز است

این شراب از حکیم دستور است / داروی چند طفل رنجور است

گر به تهران شراب دارد باج / در صفاهان و پارس نیست خراج

گفت از امروز کرده‌اند اعلان / باج دارد شراب اصفاهان

گفتم امروز اگر شدست اعلام / که می بی‌جواز هست حرام

من دو روز است تا از اصفاهان / رخت بستم به جانب تهران

گفت بی فایدست چون و چرا / حکم قانون ندارد استثنا

بایدت سر به حکم عرف نهی / پنج تومان و نیم جرم دهی

پس نشست و نوشت با مِس‌مِس / قصه را چند صورت مجلس

چون به هریک نهاد صحه رئیس / صحه کردند پاسبان و پلیس

پنج تومان و نیم زر دادم / مِی و زنبیل هم بسر دادم

جمع کردم‌، لبی پر از دشنام / رخت و کالای خود ز شارع عام

دو سه ساعت درین بسر بردیم / ساعتی نیز آب و نان خوردیم

قهوه‌چی برد باقی زر و مال / ماندهٔ دزد را برد رمّال

چرب کردند سبلتی یاران / من و اطفال مانده در باران

شب ما برگذشت از نیمه / کودکان خسته‌، من سراسیمه

برنشستیم از آن کریوهٔ آز / بگرفتیم پیش‌، راه دراز

تا سحر چرت بود و خمیازه / تا رسیدیم ما به دروازه

ساعتی هم در آن مکان ماندیم / مبلغی سیم نقد افشاندیم

تا از آن نقد، مهتر بلدی / نسیه سازد سعادت ابدی

بود القصه وقت بوق سحر / که نمودیم سوی شهر گذر

با تنی خسته و خیال پریش / برسیدیم تا به خانهٔ خویش

لب چو از قند یار بوسه گشاد / تلخی این سفر برفت از یاد

پس چندی‌، از انحصارکسی / آمد و خواست عذر رفته بسی

گشت خستو که آن پلید نژاد / زر ما برده از ره بیداد

شیشه‌های شراب را آورد / پنج تومان و نیم را رد کرد

لیک افسون کان شراب لطیف / فاسد و ترش گشته بود و کثیف

وان دغل کاردار کافر کیش / هست مشغول‌ نابکاری خویش

به خدایی که هست واقف راز / زانچه گفتم یکی نبود مجاز

باشد احوال ملت ایران / مثل آن شراب اصفاهان

که برندش به زور و آب کنند / ضایع و فاسد و خراب کنند

ور پس از مدتی دهندش باز / باد رحمت به سرکه و به پیاز

این اداره‌چیان دزد و دغل / همه هستند غرق مکر و حیل

نه امانت نه حس ملیت / نه وظیفه نه پاکی نیت

گونی این‌ها هراول تترند / حاش لله که از تتر بترند

همگی بی‌عقیده و ایمان / بسته با دزد و راهزن پیمان

جملگی بارگردن من و تو / شغلشان لخت کردن من و تو

همه با هم مخالف و دشمن / روی‌ هم رفته دشمنان وطن

وان که باشد امیر این دزدان / هست باری نظیر این دزدان

وزرا را صفای نیت نیست / اُمرا را غم رعیّت نیست

آن که در بند سیم و زر باشد / به رعایا کیش نظر باشد؟

راهی ار سازد و خیابانی / کارگاهی و کاخ و ایوانی

همه از بهر سود خویش‌ کند / یا زبهر نمود خویش کند

تا از این ره شود به کار سوار / بنهد گنج درهم و دینار

مهتر خانه چون زند تنبک / پای کوبند کودکان بی‌شک 

 

 «ملک الشعرای بهار»

 

  عکس، ترجمه وَ تدوین :  عـبـــد عـا صـی 

 

شعار بعضیا شده: « مفت باشه، کوفت باشه »! ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s3.picofile.com/file/8211427468/MOFT_B8SHEH_KUFT_B8SHEH_1.jpg

 

 

  شعار بعضیا شده:

 

 « مفت باشه، کوفت باشه »! ...

 

  کاریکاتور: « محسن دامندار »

 

 متن، عکس، تهیه وَ تدوین :  عـبـــد عـا صـی 

 

خانواده، ارتباط ، وَ ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s3.picofile.com/file/8211584550/X8NEV8DEH_ERTEB8T_SELEYE_RAHEM_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8211584826/X8NEV8DEH_ERTEB8T_SELEYE_RAHEM_3_gif.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8211585226/X8NEV8DEH_ERTEB8T_SELEYE_RAHEM_2.png

 

 خانواده، ارتباط ، وَ ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

چند وقت قبل در جمعی ... آقایی از وضعی که برای او و خانواده اش پیش آمده .... گله می کرد و می گفت : عقاید من با باورهای خانواده ام .... فرق میکند ... یعنی نگرش من عوض شده و دیگر مثل آنها فکر نمی کنم ... خانواده ام  دیدگاهی بسیار مذهبی دارند و چون من تغییر کرده ام ... مدام مرا سرزنش می کنند یا نصحیت می کنند و میخواهند هرطور شده ... ولو به زور من و زن و بچه ام را .... به بهشت بفرستند ..... و من دیگر خسته شده ام .... تصمیم گرفته ام آنها را برای همیشه کنار بگذارم و از زندگیم بیرون کنم!

به ایشان گفتم : به نظر من تغییر عقاید و باورها (حالا به هرجهت که باشد) ... یک نوع پیشرفت است ... چون تغییر یعنی اینکه شما فهمیده ای ...  یک جای کارت می لنگد و به فکر درست کردنش افتادی .... و این اولین قدم برای رفتن به جلوست .... اما کنار گذاشتن خانواده .... یعنی نفی ریشه ها ... یعنی بی هویت شدن ... و این براحتی آن یک قدم رو به جلو را خنثی میکند.

در مورد هویت و ریشه ی آدم .... حرف و حدیث فراوان است ... و هرکسی در این مورد عقیده ای دارد.... برای من اما هویت یعنی خانواده ام .

ارتباط نزدیک و صمیمانه با آنها ... به زندگی من معنا می بخشد و هیچوقت حتی فکر نبودنشان یا جدا شدن از آنها را هم نمی توانم بکنم ....... دوست ندارم دور از آنها زندگی کنم ... حتی اگر در شهر یا کشور دیگر ... زندگی  بهتر و راحت تری انتظارم را بکشد .... چون معاشرت و نزدیک بودن به عزیزانم را از من می گیرد .... هیچ برایم خوشایند نیست ...

پدر ... مادر ... همسر ... فرزند ... پدر و مادر همسر ...  خواهر و برادر ... خاله و عمو ودایی و فرزندانشان ... حتی فامیل های دورتر ...  همه و همه ... برایم  عزیزند و اگر مدتی نبینمشان ... دلتنگ می شوم ... دیدارشان یا به قول معروف .... صله ارحام ... جزو بزرگترین لذت های زندگیم هست ... که به من انرژی می بخشد و .... امیدوارم هیچوقت از من دریغ نشود...

من باور دارم ... انسانی که خانواده اش را نفی کند ..... خود را نفی کرده و ... دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد .... و از چنین کسی باید ترسید و ... دور ماند!

توضیح نوشت : درهفته گذشته ... به چند مجلس عروسی و مهمانی رفتم ... که در آنها سعادت دیدار خیلی از اقوام  دور و خیلی دور ... حاصل شد که  کلی حالمان را خوش کرد ... و انگیزه ای شد برای نوشتن این پست ....

 

 

  عکس، تهیه وَ تدوین :  عـبـــد عـا صـی 

 

جنگ-افروزی به خرج مردم گرسنه ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s6.picofile.com/file/8211428918/SAHME_KUDAK8N_DAR_JANG_1.jpg

 

  جنگ-افروزی به خرج

 مردم گرسنه ...

 

  کاریکاتور: « مهدی عزیزی »

 

 متن، عکس، تهیه وَ تدوین :  عـبـــد عـا صـی 

 

اوضاع برخی از مدیریتهای ما! ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s6.picofile.com/file/8211400134/OZ8E_BARXY_AZ_MOD3R3YATH8YE_MAA_1.jpg

 

 « کاریکاتور: "حسین نقیب" »

   اوضاع برخی از مدیریتهای ما! ... 

 

 


 

  متن، عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

پناهگاه-هایی برای دردها وُ تنهایی-ها ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s3.picofile.com/file/8211362884/EM8MZ8DEHAA_6.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8211363384/EM8MZ8DEHAA_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8211364084/EM8MZ8DEHAA_5.jpg

  پناهگاه-هایی برای دردها وُ تنهایی-ها ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

!

آفتاب : باید از تهران خارج شوی. از دود و دم این شهر آلوده خلاص شوی تا لذت یک مهاجرت کوتاه‌مدت با چاشنی زیارت را بچشی.

البته هجرت همیشه با زیارت توأم نیست ولی اگر از تهران به لواسان بگریزی، مخصوصا به لواسان کوچک، بدون زیارت امامزاده‌های باصفا و مقبره‌های کوچکی که در آن منطقه حضور دارند، سفرت لطفی نخواهد داشت. به گزارش فارس، اوقاف تهران در هفته گذشته آماری را منتشر کرد که حاکی از وجود بیش از 300 امامزاده در این استان بود. ما به جز امامزاده صالح(ع)، امامزاده سید اسماعیل(ع) و حضرت عبدالعظیم(ع) در تهران و ری خیلی با امامزاده‌های دیگر استان تهران آشنایی نداریم. امامزادگانی که هر کدامشان استوانه‌ای برای حفظ این دیارند. امامزادگانی که اگر معصوم نیستند ولی تالی‌تلو ( تالی تلو معصوم جزء چهارده معصوم نیست؛ امّا فعل و عملش عین معصوم است ) معصوم هستند و کارهای بزرگی از دستشان بر‌می‌آید. چقدر از انسان‌های محتاج بودند که حاجت خود را از همین امامزادگان گرفتند. چقدر بیماران روحی و جسمی بودند که شفای خود را از همین امامزادگان گرفتند.

این امامزادگان واسطه‌های فیض ما هستند و ما ریزه‌خورهای سفره با کرامت آنها. اینها آبرومندان درگاه حق هستند و ما بی‌وفایانی که کمتر از زیارتِ رفتگان خود به زیارت آنها می‌رویم.

ما قدر این اولاد پیغمبر را نمی‌دانیم و در حتی در شناخت آنها کوتاهی می‌کنیم. گاهی به واسطه فیلمی و سریالی یکی از امامزاده‌های مغفول مانده شهرمان را می‌شناسیم و بعد از مدتی هم دوباره از یادمان می‌رود. یکی از این امامزاده‌های عظیم‌الشان، امامزاده محمد بن موسی‌الکاظم(ع) است که در سریال «تنهایی لیلا» با آن آشنا شدیم. امامزاده‌ای مجرب در یکی از روستاهای لواسان کوچک. امامزاده‌ای که در سریال تنهایی لیلا نقش اول قصه بود. نقش اولی که باعث شد تا محمد بینام، متولی امامزاده، میردامادگونه از گناه فرار کند و دختری که بویی از خدا و پیغمبر نبرده بود ولی فطرت پاکی داشت مجذوب این رفتار او شود و سرانجام به ازدواجش با محمد ختم شود و ادامه ماجرا... . همین فیلم بهانه‌ای شد تا برای تهیه گزارش به زیارت امامزاده محمد بن موسی الکاظم(ع) برویم. امامزاده‌ای که از مرکز تهران تا مقبره مطهرش بیش از نیم ساعت راه نیست.

پس از زیارت امامزاده، گشتی در محوطه حرم می‌زنیم. حرم مطهر امامزاده بنای بسیار کوچک و قدیمی‌ با گنبد سبز رنگ مخروطی دارد. وقتی از 6 پله امامزاده که پایین می‌روی تا به بقعه برسی اثری از ضریح‌های زیبا و آنچنانی نمی‌بینی بلکه یک ضریح ساده و قدیمی که پارچه‌های سبز تبرکی در اطراف آن آویزان هستند نظرت را جلب می‌کند.

قبل از ورودی بقعه یک فضای 6 متری وجود دارد که محل استراحت محمد قصه بود.

بالای ضریح تصویر زیبای یک خورشید کشیده شده که از وسط آن لوستر قدیمی امامزاده آویزان شده است. در آستانه ورودی امامزاده نرده‌های چوبی البته بدون گلدان‌های داخل فیلم! و حوض آبی در وسط محوطه خودنمایی می‌کند. به گفته خادم امامزاده این نرده‌ها و حوض وسط را گروه فیلمبرداری ساختند که البته پس از پایان فیلمبرداری همان گلدان‌ها را هم بردند!

حیاط امامزاده قبرستان محلی مردمان روستای بوجان بود. امامزاده دو در ورودی داشت. یکی دری که مخصوص زوار غریبه بود دیگری دری که به داخل روستا و بافت مسکونی می‌رفت. در کنار دری که به روستا باز می‌شد، خانه محمد و لیلا مشخص بود که البته کارگران در آن مشغول کار بودند و ظاهرا لوله کشی‌های خانه را عوض می‌کردند. از راه روستا که به اندازه 50 قدم رفتیم به بنگاه معاملات املاک بوجان رسیدیم که در سریال صاحب آن حسن پورشیرازی بود. رو به روی این بنگاه مسجد بوجان قرار داشت که ظاهرا خیلی غیرفعال است.

پایین‌تر از مسجد بوجان، روبروی در پایین امامزاده همان مصالح‌فروشی معروف سریال تنهایی لیلا قرار گرفته بود. ظاهرا فیلمبرداری سریال تنهایی لیلا در فضایی حدود 1000 متر مربع از این روستا انجام شده بود.

تا ساعت 15 منتظر خادم و متولی آستان امامزاده محمد بن موسی الکاظم(ع) ماندیم. جوانی بسیار ساده و پاک که در برخورد اولیه و روبوسی بوی عطر خوشش شامه ما را نوازش کرد. از او خواستم تا با حضور در آستان مقدس امامزاده گفت‌وگو را شروع کنیم.

نوکری آستان امامزاده افتخار من و خاندان من است. محسن عابدینی، متولد سال 1365، اصالتا بوجانی است و در حال حاضر کارمند شهرداری لواسان؛ صبح‌ها پس از بازکردن در آستان امامزاده به محل کار خود می‌رود و بعد از ظهرها امور آستان را رفق و فتق می‌کند. می‌گوید به صورت افتخاری کار می‌کند و از سال 91 تاکنون امور مربوط به آستان امامزاده را انجام می‌دهد. قبل از او پدرش حاج رضا عابدینی و قبل از پدرش خاندان شیخ عبدالله بوجانی (اولین متولی آستان امامزاده محمدبن موسی) خادمی امامزاده را به عهده داشتند. او خیلی از گذشتگان یاد می‌کند و دائم از کارهای خوبی که رفتگان برای این آستان کرده‌اند سخن می‌گوید. جوانی بسیار مودب و مخلص که تمام زندگی خود را مدیون الطاف این امامزاده می‌داند. محسن عابدینی امامزاده را با لفظ آقاسید خطاب می‌کند و می‌گوید: « این آقا سید خیلی کارها برای من کرده است و من هم خیلی دوستش دارم.»

شفای پیرمردی که استخوان پایش خرد شده بود

از او درباره کرامات امامزاده می‌پرسم. می‌گوید: «در زمان گذشته که ایزوگام و قیرگونی به این شکل وجود نداشت مردم برای استحکام سقف خانه‌هایشان خاک و شن و ماسه را با دستگاهی به نام غلطان روی پشت‌بام صاف می‌کردند. یک روز پدربزرگم در حین غلطان‌کاری از پشت بام افتاد و غلطان هم افتاد روی پاهایش. همین حادثه سبب شد تا استخوان پای پدربزرگم خرد شود. در آن زمان هم امامزاده مانند الان چراغ نداشت. همان شب در حالیکه پدربزرگم بسیار درد می‌کشید به فرزندانش گفت من را ببرید امامزاده. پس از اینکه او را به امامزاده آوردند و فرزندانش به خانه برگشتند، دیدند که نیمه‌های شب پدربزرگم با پای خودش به خانه برگشته است.

او آنشب امامزاده را دیده بود و آقاسید او را شفا داده بود.». داستانی مشابه داستان محمد برای خادمین امامزاده پیش آمده بود.

بنا به گفته محسن عابدینی داستانی مشابه داستان محمد قصه تنهایی لیلا برای دو تن از خادمین قبلی امامزاده پیش آمده بود. یکی از خادمین وقتی که در شرایطی قرار می‌گیرد که می‌تواند گناه کند فضولات دستشویی را به خود می‌مالد تا از گناه فرار کند و به همین سبب آن زن متقاضی گناه از او بیزار می‌شود.

محسن تمام این مسائل را لطف امامزاده محمد(ع) می‌داند و معتقد است او در همه احوال خادم و زائر خود را رها نمی‌کند. این خادم باصفای آستان امامزاده از کمبود امکانات در این آستان گلایه می‌کند و از کم‌لطفی اوقاف سخن می‌گوید. او معتقد است اوقاف به زیبایی آستان امامزاده نمی‌رسد و به تهیه تهویه، تجهیز سرویس بهداشتی و حتی تهیه یک عدد جاروبرقی برای نظافت امامزاده توجه نمی‌کند.

گروه فیلمبرداری از اهدای چند گلدان به آستان امامزاده دریغ کردند.

او با بیان اینکه بنای اصلی امامزاده برای دوران شاه عباس صفوی است، می‌گوید: از زمانیکه سریال تنهایی لیلا پخش شد اقبال مردم به این امامزاده بیشتر شد و الحمدلله ما شاهد زائران بیشتری هستیم. خادم آستان مقدس امامزاده محمد(ع) از کم‌لطفی گروه فیلم‌سازی سریال تنهایی لیلا هم گلایه می‌کند و می‌گوید: این گروه تنها کاری که برای آستان امامزاده انجام داد نصب نرده‌های چوبی، ساخت حوض وسط حیاط و رنگ دیوارها بود. هنوز نیمی از پول اجاره آستان امامزاده را نداده‌اند حتی گلدان‌هایی که جلوه خوبی به فضای امامزاده داده بود را هم بردند و از همان چند گلدان هم دریغ کردند. او معتقد است هرکمکی که گروه فیلم‌سازی می‌کردند کمک به آستان امامزاده بود و به جز اجر اخروی آن هیچ سود فردی به اهالی نمی‌رسید.

محسن عابدینی همچنین دغدغه درخت چنار 800 ساله موجود در حیاط امامزاده را هم دارد و می‌گوید: این درخت هم اکنون پوک شده و با یک باد شدید از بین می‌رود. بنا به گفته او سازمان میراث فرهنگی با شهرداری همکاری نمی‌کند و همین عدم همکاری باعث از بین رفتن این درخت 800 ساله می‌شود.

بعد پخش سریال «تنهایی لیلا» مردم به من می‌گویند «محمد»

محسن عابدینی از اتفاقات جالب بعد از پخش سریال تنهایی لیلا می‌گوید. او می‌گوید: «بعد از پخش این سریال بسیاری از اهالی یا زواری که برای زیارت می‌آیند من را «محمد» صدا می‌کنند. حتی برخی از مردم به من می‌گویند «زرین». به هرحال از اینکه امامزاده و روستای ما شناخته شد خوشحالم. یک روز بعد از پایان فیلمبرداری متوجه شدم که سیم برقی که گروه فیلمبرداری کشیده بودند به در ورودی آستان اتصالی کرده و مردم را برق می‌گیرد ولی اتفاقی برایشان نمی‌افتد. حتی یکی از زوار هم به من گفت که این در برق دارد. اینکه اتفاقی برای زوار آقا نیفتاد لطف خود آقاسید بود.».

تبرک بردن خاک «محمد»

اتفاق جالب دیگری که بعد از پایان فیلمبرداری افتاد مربوط به قبر محمد می‌شود. محسن عابدینی دراین باره می‌گوید: « پس از اینکه فیلمبرداری تمام شد بعضی از مردم سراغ قبر محمد را از من می‌گرفتند. وقتی قبر را پیدا می‌کردند از خاک محمد به عنوان تبرک بر می‌داشتند. حتی برخی روی قبر او پول می‌انداختند. قبری که هیچ مرده‌ای در آن نبود. من هم قبر را با خاک زمین یکسان کردم.»

پس از شنیدن این ماجرا یاد این ضرب المثل افتادم: «قبری که برایش گریه می‌کنی مرده‌ای در آن نیست.»

روستایی با جمعیت حدود هزار نفر بدون روحانی و فعالیت‌های فرهنگی

روستای بوجان حدود هزار نفر جمعیت دارد. پیر و جوان و زن و مرد ولی به گفته خادم آستان امامزاده محمد(ع) حتی یک روحانی در این روستا وجود ندارد و با وجود دو مکان فرهنگی (امامزاده و مسجد) آرزوی یک نماز جماعت بر دل اهالی روستا مانده است.

این روستا با داشتن ظرفیت بسیار زیاد فرهنگی و معنوی ولی از عدم فعالیت‌های فرهنگی رنج می‌برد. بنابراین ضرورت توجه مسئولین به این امور در چنین روستاهایی بیش از پیش مشخص می‌شود. محسن عابدینی می‌گوید: در سه ماه رمضان، محرم و صفر مسجد فعال است و در شب عاشورا اهالی 4 روستا در امامزاده جمع می‌شوند و سینه‌زنی خوبی انجام می‌دهند.

شاید عدم شناخت ما امامزاده‌های شهر و استان خودمان و به زیارت آنها نرفتن به نوعی جفا به خودمان باشد و بعد ادا نکردن حق آنها.

آیت‌الله قوچانی که بر اثر مکاشفه توانسته بود برزخ خود را ببیند و مکاشفات خود را به رشته تحریر در کتابی با عنوان «سیاحت غرب» درآورده بود، نوشته است: تمام امامان و امامزادگانی که در طول حیات دنیا یکبار به زیارت آنها رفته بودم در شب اول قبرم به دیدنم آمدند و همین آمدن آنها موجب کمک بسیاری به من شد.

اگر می‌خواهید به زیارت امامزاده محمد بن موسی الکاظم(ع) در روستای بوجان بروید، باید این مسیر را طی کنید:

لواسان کوچک- میدان گلمدوئک- جاده بوجان- روستای بوجان.

 

  عکس، وَ تدوین :  عـبـــد عـا صـی 

 

بـــزرگـی به عـــقـــل-ست ، نه به سـال ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s3.picofile.com/file/8211232300/BOZORGY_BE_AQLAST_NA_BE_S8L_1.jpg

 

 بـــزرگـی به عـــقـــل-ست ، نه به سـال ... 

 

 

 

  مـتـن ،عکس ، وَ تدوین :  عـبـــد عـا صـی 

 

 

رَحـِم اجاره‌ای ِ احیاء فتنه-گران ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s3.picofile.com/file/8211137026/SEH_QOLUHAA_1.JPG

 

http://s3.picofile.com/file/8211137642/BAD_AXL8QYH8YE_SY8SY_1.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8211138434/AR8ZEL_OB8SH_1.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8211139434/AR8ZEL_OB8SH_3.jpg

 

 رَحـِم اجاره‌ای ِ احیاء فتنه-گران ...

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


*
حجت الاسلام سید احمد علم الهدی می‌گوید: این دولت به رحم اجاره‌ای برای تجدید حیات جریان‌های سیاسی تبدیل شده است. به گزارش شفاف، وی دیروز در جمع بسیجیان دوره آموزشی شهید چمران در مجتمع آموزشی تربیتی امام رضا(ع) افزود: «دانشگاه‌ها با مدیریت خاصی که امروز دارد تبدیل به زمینه‌ای شده تا جریان‌های سیاسی که در فتنه 88 مردند و حیات سیاسی خود را از دست دادند از این دولت به عنوان رحم اجاره‌ای استفاده کرده تا دوباره احیا شوند.» امام جمعه مشهد، خطاب به دانشجویان بسیجی گفت: آنجایی که شما احساس خطر می‌کنید باید قدرتمند در برابر جریان‌های مدیریتی که می‌خواهند ابزار دشمن بشوند مقابله کنید.
*
آیت‌الله «ابراهیم امینی» در دیدار با محمدرضا عارف گفت: در انتخابات‌های گذشته بداخلاقی‌های فراوانی داشتیم که توسط برخی نامزدها و طرفداران آنها صورت گرفت و متاسفانه برخی قوانین انتخابات نیز رعایت نشد. به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی دکتر علی مطهری، وی افزود: در بسیاری از موارد از نظر قانون کمبودی نداریم اما به قانون عمل نمی‌شود. این عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام گفت: نماینده نباید در مجلس بی‌ادبی کند، گاهی در مجلس حرکاتی می‌بینیم که شرم آور است؛ درحالی که نماینده خوب وظیفه دارد بر طبق آنچه تشخیص می‌دهد عمل کند گرچه مخالفان با موافقان صحبت می‌کنند، اما بی‌ادبی اخیر زیبنده یک نماینده مجلس اسلامی نیست که می‌خواهند اسلام را در کشور پیاده کنند. نماینده خوب کسی است که هدف مادی در کارهای خود نداشته باشد، که بخواهد جیب خود را پر کند و درآمد سرشاری از هر طریق کسب کند. آیت‌الله امینی گفت: باید در مواقعی که کشور در خطر است، شجاعت داشته باشد و حقایق را بگوید ولو آن که به زیان خودش باشد؛ در همین مجلس برخی هستند که موضع‌گیری‌هایی می‌کنند که به ضرر خودشان تمام می‌شود، اما انجام وظیفه را لازم می‌دانند.
*
آیت‌الله گرامی گفت: مجلس آینده باید به گونه‌ای باشد تا آبرویی که در آن هشت سال از مملکت رفته را برگرداند. به گزارش پایگاه خبری «تیک»، آیت‌الله محمدعلی گرامی در دیدار محمدرضا عارف افزود: مردم جامعه ما کمبودها را می‌فهمند و ممکن است به دلیل شرایط موجود کمبودها را تحمل کنند اما از تبعیض رنج می‌برند. وی با اشاره به دوران بستری بودن خود در یکی از بیمارستان‌های تهران و عیادت سید محمد خاتمی از وی گفت: در جریان عیادت جناب آقای خاتمی از خود در بیمارستان به این نکته پی بردم که آقای خاتمی اگرچه از یک جهت مظلوم است اما از جهتی دیگر محبوب دل مردم است چرا که افراد بسیاری به استقبال ایشان رفته و تقاضای گرفتن عکس یادگاری با ایشان را داشتند.
*
برخورد نیروی انتظامی با مزاحمان نوامیس مردم در سنندج، تحسین و تقدیر مردم این شهر را برانگیخته است. به گزارش خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی از سنندج، ظهر دیروز یک مرد جوان که دو دختر جوان را در میدان آزادی شهر سنندج و در انظار عموم مورد ضرب و شتم قرار داده بود توسط گشت نیروی انتظامی دستگیر شد. این فرد شرور برای این دو دختر جوان که غیربومی نیز بودند مزاحمت ایجاد کرده و هنگامی که با اعتراض آنان مواجه می‌شود آنان را کتک می‌زند. وی حتی با فحش و ناسزا مامورین انتظامی را نیز مورد حمله قرار می‌دهد. براساس همین گزارش، در طول چند ماه گذشته در سطح شهر سنندج مواردی مشابه این حادثه روی داده که موجبات نگرانی مردم این شهر را فراهم کرده است. انتظار مردم از نیروی انتظامی و مسئولین قضایی استان اینست که با اینگونه افراد شرور و اوباش که مرتکب هتک حرمت نوامیس مردم می‌شوند با قاطعیت برخورد کنند.

 

  عکس، ترجمه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

باطل السِحر ادعای خانواده هاشمی رفسنجانی!؟


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s6.picofile.com/file/8210806368/X8NEV8DEYE_H8SHEMY_RAFSANJ8NY_2.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8210806650/X8NEV8DEYE_H8SHEMY_RAFSANJ8NY_1.jpeg

 

 باطل السِحر ادعای خانواده هاشمی رفسنجانی!؟

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 دکتر غلامعلی رجائی : به دلایل گوناگون قصد ورود به ماجراهای پس از زندان رفتن فرزند آیت الله هاشمی را ندارم.وکلایش بخوبی میتوانند بگویند چه گذشته ومی شود.اعتقاد من این است ازاین پس باید فقط وکلای او اگرحرفی دارند بزنند.
خواندن بیانیه قبل از زندان کمتر در ایران سابقه دارد. درنوع خود این یک روش ابتکاری و از موضع حق به جانبی بود.
حیف است این نکته را که دردلم مانده با شما درمیان نگذارم. شاید قوه قضاییه هم بشنود و مطمئنم که می شنود.
مهدی هاشمی دربیانیه ای که قبل از زندان رفتن خواند تقاضا کرد فیلم جلسات محاکمه اش از سیما برای مردم پخش شود.
گمان می کنم این حرف صرف نظر از هر گرایش سیاسی به دل خیلی ها نشست.
هیچ عقل سلیمی این را باورنمی کند کسی روال دادگاه محاکمه خود را برعلیه خود بداند و چنین تقاضایی از دادگاه بکند .من نمی دانم دادگاه براساس چه مصلحتی محاکمه را غیرعلنی نمود اگر از نقطه نظرمسایل امنیتی ملاحظه ای بود که دادگاه علنی نباشد لااقل درباب ارتشا که وی هم از سوی دادگاه متحمل حکم شد می شد محاکمه او درمنظر مردم واقع می شد.
جامعه از خود سوال می کند:
اگر فرزندهاشمی ریگی درکفش داشت وداشته باشد علی القاعده نباید حتی بنابه توصیه بعضی به او که فعلا به ایران باز نگرددبه رغم قطعی بودن زندان رفتنش نباید به ایران بازمی گشت امابازگشت وخودرا به اوین معرفی نمود. دیگراینکه نمی بایست ازدادگاه چنین تقاضایی بکند تا آبروی خود وخانواده اش را درمعرض فنا قراردهد. جامعه اهل مقایسه است می پرسد اگراوخودا بیگناه نمی دانست چراچنین تقاضایی کرد و چرا رحیمی و...چنین تقاضایی نکرد؟
بعضی ازجمله من معتقدند قوه محترم قضاییه که مهدی هاشمی را مجرم دانست و وی را برای تحمل کیفر به زندان فرستاد می توانست ومی تواند حالا که خود وی می گوید جلسات محاکمه مرا پخش کنیدچنین می کرد تا حقیقت برهمگان آشکارشودو ماهیت وی برمردم روشن شود.
جامعه از خود می پرسد چرا باید بگونه ای رفتارشود که فرد محکوم دست بالا را بگیرد واز قوه قضا طلبکارباشد؟
بازتاب انتشارخبر کشف سکه وموبایل از فرزند آقای هاشمی در فضای مجازی ومکتوب نشان می دهد هنوز افکارعمومی جامعه درمورد امثال این پرونده حساسیت دارد و به تعبیر دیگر این پرونده درافکارعمومی مفتوح است.
سوالی که برای من پیش آمده این است که اگردستگاه محترم قضا مصلحت می داند برای آگاهی مردم اتفاق اخیری را که برای مهدی هاشمی پیش آمده رسانه ای کند و اعلام نماید از وی سی سکه! -سکه های بعضا یک گرمی- که وفق مقررات با اجازه مسولین زندان به او داده شده واعلام شد داشتن آنها درزندان خلاف نیست ویک موبایل کشف شده وخبربگونه ای بین مردم منتشرشد که انگاراین موبایل وسکه ها پنهانی وبه دور ازچشم مسولین زندان و دراثرسهل انگاری زندانبانان به زندان انتقال یافته- موبایلی که ابوالمعالی یکی از وکلای مهدی گفته با اجازه مسولین زندان به وی داده شده و وی از آن هیچ استفاده ای نکرده است- به مردم اطلاع رسانی کند چه اشکالی داشت با همین درجه حساسیت دادگاه وی راهم علنی نمایندتا مردم بدانند فرزندهاشمی دربرابر اتهامات امنیتی وارتشا ازشرکت نفتی استات اویل و... ازخود چه دفاعی کرده است و داگاه به او چه پاسخ داده است.
درسایت رجانیوز دیدم این سایت هم دریادداشتی درموافقت با پخش جلسات محاکمه مهدی هاشمی معتقداست این اقدام باطل السحر ادعای خانواده هاشمی خواهدشد!
خوب شد لااقل دریک جا برادران اصولگرا با این طرف ماجرا هم موضع شدند!
 و اما ماجرا ی سکه ها
اگرشاهد این ماجرا نبودم این نوشته قلمی نمی شد:
 درست یک یا دو روز پس از زندان رفتن مهدی هاشمی بود که خواهرش فاطمه خانم که ازاو پرسیدم ازمهدی چه خبر؟ گفت مهدی دراین فرصت کم با چیزهای عجیبی در اوین روبروشده ازجمله می گویددراینجا موردهای تاسف آوری در بعضی از زندانیان دیده ام که باید به آنها کمک کنم. مثلا شخصی بخاطرپانصدهزارتومان مدتهاست که درزندان است.
 فاطمه می گفت مهدی سفارش کرده دربیرون از زندان به مشکلات اینها رسیدگی شود تا از زندان آزاد شوند .
به خانم هاشمی گفتم این خبر را رسانه ای نکنید چون منتقدین جنبه خیرخواهانه آن را نادیده می گیرند وخواهند گفت ...که پذیرفت و رسانه ای نشد.
 اکنون هم که این خبر را رسانه ای کردم بدین خاطربود که احساس کردم با پخش ناقص خبر ومعنی دارکشف سکه وموبایل! درسطح جامعه که ازاصل ماجرا باخبر نیست، حقیقت به تمامی بیان نشده است.
 نکته آخر:
 دوستانی که ماجرای خنده آورکشف! سکه و موبایل را از مهدی هاشمی باورکرده اند لابد می دانند از مقررات زندان این است که پس از تفتیش بدنی دقیق وکامل هرزندانی وسایل او به محض ورود به زندان از او گرفته و به امانت نگه داری میشود و وسایلی که مشکلی ندارد به وی تحویل می شود.موبایل و این همه سکه آنقدر کم حجم نیستند که یک زندانی حتی باهوش پایین بخواهد آنها را جاسازی نماید تا بدور ازچشم نگهبانها به داخل زندان ببرد.
دراین مورد نه مهدی هاشمی بی تجربه بوده که نداند بردن موبایل به داخل زندان ممنوع است و نه مسولین زندان اینقدر سهل انگار.
خبری که من از وکیل هاشمی دارم این است که به هردلیل اجازه بردن موبایل به مهدی داده شده و وی حتما در این مورد نقشی جز قبول آن نداشته که بنظر من به رغم همه زرنگی هایی که طائب! درباره او گفته که دارد، درابن مورد بازی خورده است!
 خبری که من درباره این سکه های غالبا خُرد دارم- که می گویند جمع ارزش آنها به چند میلیون تومان نمی رسد- این است که مهدی باتوجه به تجربه زندان قبل اینها را برای کمک به بعضی از زندانیان قشر محروم و ازجمله کارگران زندانی - که از شدت نداری برای دریافت وجه مختصری در زندان برای این و آن لباس می شویند و ... از وی بعنوان پسرهاشمی توقع کمک داشته و دارند و طبیعی هم هست داشته باشند -با اجازه مسولین زندان برای استفاده شخصی یا استفاده درچنین مواقعی باخود به داخل برده است.
 مثل اینکه این اجازه مسولین زندان درباره سکه وموبایل به مهدی وتبعات بدناشی از اعلام آن شبیه ترفند ماجرای پیمانه ای باشد که انبارداران گندم مصربه دستور یوسف در اثاثیه برادرمورد علاقه وی که با دیگر برادران خود عازم کنعان بودگذاشتندتا خود آن را کشف کنند و اورا به همین بهانه نزد یوسف نگه دارند وبه آنها اعلام کنندکه: ایتهاالعیر انکم لسارقون!
 بحث مغفول دراین باره که البته ورود به آن درتخصص من نیست و شایسته است مسولین زندانها به آن توجه کنند این است که چرا دربعضی ازکشورها زندانیان حتی شرور وکودتاچی نظیرآرژانتین و.. به همه جور امکانات ارتباط با بیرون از زندان دسترسی دارند اما زندانیان ایرانی اگرچه از امکان استفاده از تلفن عمومی زندان بهره مندند از این دسترسیها محروم هستند؟
 یک زندانی با داشتن یک موبایل چه خطری می تواند داشته باشد؟ برای کنترل رفتار زندانی درزندان و تماسهای او با بیرون دهها راه کار وجود داشته و دارد .دربعضی از کشورها زندانیان دسترسی آسان وبدون مانعی به اینترنتهای پرسرعت دارند واز حضور مستقیم مامورین کمتر اثری ذر بین آنهادیده می شود.
 

  عکس وَ تدوین :  عـبـــد عـا صـی 

 

 

تأملی به حرفهای آقای محسن غـرویان ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 تأملی به حرفهای آقای محسن غـرویان ...

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

وی از خود به عنوان یک اصولگرای معتدل نام می‌برد، حضور سید حسن خمینی در انتخابات مجلس خبرگان را تکلیفی می‌داند که برعهده یادگار امام است و اعتقاد دارد که ناطق نوری می‌تواند ریاست مجلس دهم و یا دست کم لیدری جریان اصولگرا را به عهده بگیرد ...
دعا می کنم تفکر احمد‌ی‌ نژاد دیگر هیچ‌گاه به ملت ایران تحمیل نشود ...
مدتی است که زمزمه‌هایی از فعالیت‌های انتخاباتی محمود احمدی‌نژاد و اطرافیانش شنیده می‌شود. این فعالیت‌ها، شایعات زمینه‌چینی برای حضور مجدد احمدی‌نژاد در قدرت را قوت می‌بخشد.
غرویان در این زمینه می‌گوید: من که شخصا دعا می‌کنم که هیچ وقت افکار و مشی آقای احمدی‌نژاد بار دیگر بر ملت ایران تحمیل نشود ... البته حدس می‌زنم اکثریت ملت به خصوص فرهیختگان و آن‌ها که دانش بالاتری دارند متوجه شدند که واقعا چه مصیبت‌هایی بر ملت ما در این هشت سال وارد شد. توده مردم هم آگاه‌تر و متوجه‌تر شده‌اند. نخبگان باید تلاش کنند که توده مردم را آگاه‌تر کنند تا بار دیگر به آن طرز فکر رای داده نشود ... تلاش دولت سابق هم این است که باز قدرت را در دست بگیرد ...
غرویان :«اصولگرایان طیف واحدی نیستند». اصولگرایان همه یک جور نیستند. از موتلفه تا پایداری اصولگرا به حساب می‌آیند و هر کدام نیز طرز تفکری دارند ... یک عده‌شان می‌گویند که آقای احمدی‌نژاد از دایره اصولگرایی بیرون است ولی عده‌ای هم معتقدند که او اصولگراست. آقای احمدی‌نژاد هم به اعتبار این‌که دم از امام زمان(عج) و مدیریت امام زمانی می‌زند در دایره اصولگرایی گنجانده شده است.
او خاطرنشان می‌کند: من خودم در یک سخنرانی 22 بهمن از احمدی نژاد شنیدم که در آخرش گفت که از نیروی انتظامی، استاندار و ... تشکر می‌کنم، از امام زمان هم تشکر می‌کنم! انگار که امام زمان هم یکی مثل بقیه مسئولین است! طوری حرف زد که من تعجب کردم و انگار ارتباط مستقیم با امام زمان (عج) دارد. این کارها برای عوام‌فریبی بود و بعضی‌ها این‌ها را شاخصه اصولگرایی می‌دانستند.
این روحانی اصولگرا تصریح می کند: آن اعتصاب 11 روزه آقای احمدی‌نژاد که بر خلاف منویات رهبری عمل کرد و ... به نظرم از آن تعبیر به بعد ریاست جمهوری احمدی‌نژاد خلاف شرع بود و باید عزل می‌شد. پس بصیرت و ذوب در ولایت یعنی چه؟ باید از ریاست جمهوری عزل و خلع می‌شد ولی مدارا کردند تا دورانش تمام شود. این‌ها او را از دایره اصولگرایی خارج می‌کند. یک عده الان می‌گویند ما با احمدی‌نژاد مخالفیم ولی در عمل قبولش دارند و در باطن همان افکار را دارند. بخشی از این پایداری ها همین طور هستند.
بسیاری از تحلیلگران پس از انتخابات سال 92 و ریاست جمهوری حسن روحانی از شکل گیری خط جدیدی به نام خط اعتدال نام بردند. خطی که می‌تواند معتدلین هر دو جناح را در بر گیرد و از حضور افراطیون جلوگیری کند.
غرویان : اگر اعتدالیون و آدم‌های عاقل، اندیشمند، متفکر و دانشمند از هر دو جناح اصلاح‌طلب و اصولگرا کنار هم بنشینند و یک مقدار هم حسادت‌ها را کنار بگذارند و مصالح کشور و ملت را در نظر بگیرند می‌توانند با هم تعامل داشته باشند. اعتدالیون از هر دو جناح می‌توانند با هم ائتلاف کنند. حد اعتدال هم همین است که ما رای اکثریت مردم را ببینیم آن وقت اصولگرایان و اصلاح‌طلبان افراطی از صحنه خارج می‌شوند.
او یادآور می شود: اکثریت مرم خودشان شاخص اعتدال‌اند و ما باید بتوانیم مطالبات اکثریت مردم را درک کنیم. در انتخاب آقای روحانی همین مساله معلوم شد ... دولتی که ادعای پاکترین دولت تاریخ و دولت امام زمان را داشت سرآخر نتیجه‌اش این شد که بابک زنجانی از آن بیرون آمد و آن همه اختلاس شد و حالا هم بقیه معاون‌ها دست‌شان در حال رو شدن است ... آقای روحانی گفت من اهل عوام فریبی نیستم. اکثریت مردم هم این را می‌خواهند که دولتمردان روراست و صاف باشند و به اسم دین و خدا کلاه سر مردم نگذارند.
دولت عوض شده ولی در این مجلس فعلی تعدادی طرفدار آقای احمدی‌نژاد هستند، همان گرایش‌ها را دارند، از آن تفکر هنوز دفاع می‌کنند و با این دولت همسو نیستند ... عده‌ای هم در مجلس هستند که طرفدار دولت آقای روحانی هستند و یا بینابین حرکت می‌کنند ...
 با روی کارآمدن دولت روحانی یک خط جدیدی به نام خط اعتدال پدید آمد. اصلاح‌طلبان یک طرف بودند و اصولگرایان یک طرف و الان اعتدالیون یک خط سوم محسوب می‌شوند که روحانی و همچنین هاشمی رفسنجانی این خط را نمایندگی می‌کنند. شانس موفقیت اعتدالیون هم به خاطر همسویی با دولت بیشتر است. چون دولت با تدبیر وعقلانیت حرکت می‌کند و موفقیت‌هایی به دست آورده مثل توافق هسته‌ای و کاهش نرخ تورم ... فکر می‌کنم مردم هم به این خط اعتدال رغبت بیشتری نشان خواهند داد.
 جناح‌های مختلف با افکار مختلفی وجود دارند و هر جناح و گروهی هم می خواهد همفکرهای خودش را به مجلس شورا و خبرگان بفرستد. همه گروه‌ها و احزاب دوست دارند قدرت را در دست بگیرند و این یک امر طبیعی است. امسال این دوانتخابات ویژگی هایی دارد که حساسیت را بیشتر کرده است.
 دولت عوض شده ولی در این مجلس فعلی تعدادی طرفدار آقای احمدی‌نژاد هستند، همان گرایش‌ها را دارند، از آن تفکر هنوز دفاع می‌کنند و با این دولت همسو نیستند ... در دوره‌های قبل مردم خیلی اطلاعی از خبرگان نداشتند و خیلی هم اهمیتی نمی‌دادند؛ لذا درصد شرکت کنندگان خیلی کمتر بود ولی این دوره به خاطر همزمانی، به خبرگان هم رای داده خواهد شد. از طرفی چهره‌های مهم و حساس و جدید هم می‌خواهند به صحنه بیایند که معروفترین‌شان آیت‌الله سید حسن خمینی است که از یک پتانسیل قوی برخوردار است و محبوبیت و جایگاه ایشان در مردم به لحاظ جد، پدر و بیت امام (ره) خودش بر حساسیت افزوده است. از سوی دیگر دوره خبرگان هشت ساله است و در این هشت سال امکان دارد اتفاقاتی بیفتد و احتمالا تصمیمات مهمی در مجلس خبرگان گرفته شود ...

 یکی دو سالی می‌شود که اصولگرایان بعد از شکست به دلیل تشتت آرا در انتخابات ریاست جمهوری، به فکر وحدت افتاده‌اند. جلساتی به پیشنهاد مرحوم آیت الله مهدوی کنی آغاز شد و حجت الاسلام والمسلمین سید رضا تقوی از روحانیون جامعه روحانیت مبارز و رییس ستاد ائمه جمعه کشور برگزاری جلسات وحدت را به عهده گرفت. پس از فوت پدرخوانده جناح راست، دبیران کل جامعتین و پدر معنوی پایداری‌ها یعنی آیات محمد یزدی، محمدعلی موحدی کرمانی و محمدتقی مصباح یزدی به نوعی زعامت جریان اصولگرا را به عهده گرفتند. تقریبا همه اصولگرایان دم از وحدت می زنند اما آیا در عمل این امکان وجود دارد؟
 آقای تقوی انگیزه خوبی دارد و قصد و غرضش مقدس است ولی مشکل در تقوی نیست بلکه مشکل در اصولگرایانی است که با مبانی فکری متفاوتی که دارند، همدیگر را قبول ندارند. یکی می‌گوید شما از اصولگرایی عقب نشینی کردید و دیگری می‌گوید شما داری عقب نشینی می‌کنی! وقتی در مسائل ریز می‌شویم گاهی یک نوع انحصارگرایی در این بزرگان دیده می‌شود که بعضی می‌گویند اسلام آن است که من می‌گویم و نفر دوم و سوم هم همینطور. آن وقت است که نمی توانند به وحدت برسند.
 اگر هر کسی فقط قرائت خودش را اسلام محض بداند طبیعتا بقیه را منحرف می‌داند و می‌گوید که شما دارید کوتاه می‌آیید، از خط امام برمی‌گردید، از قطار انقلاب پیاده می شوید و... مشکل این است اما اگر یک مقدار این بزرگان و علما دیدگاهشان را بازتر و وسیع‌تر کنند و برای حرف بقیه هم اعتبار و ارزش قائل شوند و مقداری از حرف‌شان کوتاه بیایند آن وقت می‌توانند به هم نزدیک شوند اما با شناختی که من دارم این امر را دور از دسترس می‌دانم.
... امیدوارم اصولگرایان ائتلاف کنند ولی با شناختی که من دارم خیلی بعید می‌دانم وحدت شکل بگیرد. در واقع در تفکرات بعضی از علما عقب‌نشینی وجود ندارد.
غرویان درباره نقش ناطق‌نوری در صحنه سیاسی کشور بیان می‌کند: آقای ناطق از زمانی که احمدی‌نژاد در آن مناظره از ایشان اسم برد رنجیده خاطر شد و توقع هم نداشت با او به عنوان کسی که همیشه در کنار امام (ره) و از عناصر موثر انقلاب و نظام بوده این‌طور برخورد شود به همین دلیل مدت‌ها از سیاست فاصله گرفت و ...
... متاسفانه آقای احمدی‌نژاد با کارهایی که کرد بین علما اختلاف به وجود آورد و اختلافات بین علما را کلید زد و آغاز کرد. یکی هم ناطق نوری بود که آزرده شد. ... ولی به هر حال ایشان دوست قدیمی و صمیمی آقای هاشمی رفسنجانی است و افکار معتدل هاشمی را می‌پسندد و با دولت هم همسویی و تفکر اعتدالی دارد. ایشان می‌گوید که حمایت می کنم ولی خودم به صحنه نمی‌آیم.
... آقای ناطق با شخصیت اصولگرایی اعتدالی خود می‌تواند اکثریت اصولگرایان را زیر یک چتر واحد جمع کرده و از افراط و تفریط در اصولگرایی جلوگیری کند. بعضی چهره‌های اصولگرا از علما و روحانیون یا افراطی هستند یا تفریطی ولی ناطق یک شخصیت اصولگرای معتدل دارد که اگر محوریت را بپذیرد می‌تواند به عنوان لیدر، اکثریت اصولگراها را کنار یکدیگر جمع کند.
 در حوزه گروه‌های مختلفی وجود دارند و من هم در نشست‌های مدرسین سطوح عالی قم حضور دارم ولی عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه نیستم. من قدیم شاگرد آیت الله مصباح بودم ولی بعد از آمدن آقای احمدی‌نژاد که بحث معجزه هزاره سوم و آن حرف‌ها مطرح شد گفتم که این حرف‌ها را قبول ندارم و از آن مجموعه جدا شدم. البته جدایی‌ام از آن مجموعه به معنی خروج از اصولگرایی نیست. من یک اصولگرا هستم به معنای این‌که روحانی‌ام، حوزوی‌ام،‌ امام (ره) و راه ایشان، ولایت فقیه، قانون اساسی، نظام جمهوری اسلامی، مقام معظم رهبری و ولایت ایشان را قبول دارم.
... اصلاح طلبان نباید شعارهای تند و افراطی بدهند و باید از یک سری حرف‌هایی که سال‌های قبل می‌زدنند یا از طرح برخی مباحثی که امثال سروش مطرح می‌کرد و یا صحبت‌هایی که به نام آقای خاتمی در دولت اصلاحات زده می‌شد، پرهیز کنند. این شعارها در کشورما جواب نمی دهد چون ایران یک کشور مذهبی است.
غرویان با بیان این‌که «حسن روحانی انسان عالم، فاضل، دنیا دیده و درس خوانده‌ای است» یادآور می‌شود: آقای روحانی هم از راست به چپ و هم از چپ به راست می‌نویسد و می‌خواند.(آشنایی به زبان های خارجی) دنیای امروز هم دنیای علم و دانش است. ما هم باید کتب خودمان و هم کتاب‌های غربی‌ها را بخوانیم و فکر کنیم. روحانی هم همین طور است. من از قبل انقلاب ایشان را می‌شناسم و به یک معنا استاد بنده هم است. در سپاه دانش قبل از انقلاب محل خدمت روحانی در نیشابور در یکی از روستاها بود و شب‌های شنبه در مسجد جامع نیشابور سخنرانی و درس داشت و من هم جزء بچه‌هایی بودم که در جلسه روحانی شرکت می‌کردم.
 آقای روحانی آن زمان در منزل آقای حسامی جلسات خصوصی برای جوان‌ها می‌ گذاشت و من در آن جلسه هم شرکت می‌کردم که بعد ساواک آن جلسات را تعطیل کرد. از آن زمان ایشان را می‌شناسم که انسانی روشن، فهمیده، معتدل و آشنا به اسلام است. روحانی عضو خبرگان و یک مجتهد آشنا به مبانی حقوقی و فلسفه حقوق نیز هست. در دنیای امروز هم این افراد در بین علما می توانند اسلام را به نحو احسن ارائه کنند به همین دلیل دیدگاه‌ها و نگاه علمی و فکری روحانی را می‌پسندم و از او حمایت کردم و می‌کنم.
در انتخابات سال 92 اصلاح‌طلبان با کناره گیری عارف به نفع روحانی پشت سر او جمع شده و به نوعی پیروز انتخابات شدند. برخی از تحلیلگران معتقدند که اصلاح طلبان در انتخابات آینده مجلس و خبرگان نیز به جای آن‌که جداگانه ساز خود را کوک کنند باید همین رویه را در پیش گیرند تا بتوانند به قوه مقننه بازگردند و کاندیداهای نزدیک به خود را به مجلس خبرگان بفرستند.
 البته به اصلاح‌طلبی به معنای روشنفکری دینی معتقدم. اصلاح‌طلبی که اسلام را متناسب با دنیای معاصر و قرائت‌های نو تفسیر و ارائه کند خیلی هم چیز خوبی است. در شرایط سیاسی فعلی نیز بهتر است اصلاح‌طلبان با دولت روحانی همسو باشند و زیر چتر اعتدال حرکت و اندیشه‌های هاشمی را ارائه کنند. به نظرم راه موفقیت اصلاح‌طلبان ائتلاف و نزدیکی با دولت روحانی است.
او ادامه می‌دهد: اصلاح‌طلبان باید پیوندشان را با روحانیت حفظ کنند و در بین خود از علمای فاضل، عمیق و آشنا با مبانی دین و البته روشنفکر استفاده و حرفهای‌شان را با آن‌ها چک کنند. درگذشته هم چنین چیزی داشته‌ایم مثلا شهیدان بهشتی و باهنر علمایی بودند که هم تحصیلات حوزوی داشتند، هم به غرب رفته بودند و هم افکار جدید داشتند یا شهید مطهری با وجود آن که روحانی بود از طرفی برای روشنفکران دانشگاهی درس می‌داد و حتی به خانه اساتید سکولار می‌رفت. الان هم بین روحانیون در سطوح مختلف از این اساتید داریم. مثلا من چندی پیش جلسه ای در محضر آیت الله موسوی اردبیلی بودم و دیدم ایشان دیدگاه‌های زیبایی دارند. ایشان هم هم‌دوره مقام معظم رهبری و آقای هاشمی بوده‌اند و افکار به‌روز و روشنی داشتند.
 پایین‌تر از مرجعیت نیز روحانیون بیشتری داریم که از اساتید دانشگاه و حوزه هستند و احزاب جدید اصلاح‌طلب باید با آن‌ها ارتباط داشته و چند نفر ازآن‌ها را در مجموعه خودشان داشته باشند و دیدگاه‌های دینی را از آن‌ها بگیرند. اصلاح‌طلبان می‌توانند واقعا مصداق برقراری وحدت حوزه و دانشگاه شوند. یکی از دلایل جدایی حوزه و دانشگاه این است که جو حوزه جوی سنتی است. البته الان نسبت به گذشته بهتر شده ولی هنوز بافت سنتی غلبه دارد و متاسفانه قدم جدی برای وحدت برداشته نشده است ...
... اما این‌که انتخابات خبرگان اصلا سیاسی نباشد مثل این است که بگوییم آب مرطوب نباشد در حالی که رطوبت، ذاتی آب است. ذات خبرگان هم سیاسی به حساب می‌آید چون به هر حال مساله ولایت فقیه و حاکم سیاسی مطرح است و خبرگان هم برای تعیین ولی فقیه تشکیل می‌شود پس ماهیتا و ذاتا سیاسی است. فلسفه وجودی مجلس خبرگان و این ویژگی‌اش را نمی‌توان از آن سلب کرد. بالاخره ذات مجلس خبرگان سیاسی است و هر جناحی هم سعی می‌کند نمایندگان خود را به این مجلس بفرستد که طبیعی به حساب می‌آید.
 آقای سید حسن خمینی که من درباره ایشان تعبیر آیت‌الله خمینی را به کار می برم در یک سن و سال و شرایطی است که مردم از ایشان توقع و مطالبه دارند که در سرنوشت مملکت ورود پیدا کرده و نقش تاریخی خود را ایفا کند. سید حسن بالاخره بین سن 40 و 50 است و دیگر بزرگان نیز در همین سن و سال‌ها در صحنه بودند و حتی در سن کمتر نقش ایفا کردند.
 بالاخره ورود به مسائل سیاسی و اجتماعی مثل مجلس خبرگان یا شورای اسلامی یک تکلیف شرعی است و الان زمان ادای این تکلیف برای آیت‌الله خمینی فرا رسیده است. این‌که یک عده می‌گویند که بهتر است ایشان کنار بماند تا مبادا قداست خانواده‌اش مخدوش شود همیشه وجود دارد و اگراین‌گونه فکر کنیم ایشان کلا باید کنار بماند. کسی که می‌خواهد وارد انجام تکلیف سیاسی شود باید پیه همه این مسائل را به تن خود بمالد ...
 آیت الله حسن خمینی در شرایطی است که هم تکلیف شرعی، دینی و الهی دارد و هم یک مطالبه مردمی است که ایشان وارد انتخابات شود. البته شاید مجلس شورای اسلامی در شان ایشان نباشد ولی مجلس خبرگان منافاتی با تدریس و فعالیت های حوزوی و علمی او ندارد و جای مهمی هم هست. لازمه ورود سید حسن خمینی به انتخابات این است که سرلیست انتخاباتی باشد و یا به افرادی که ایشان و آقایان روحانی و هاشمی به عنوان افراد معتدل به مردم معرفی می‌کنند رای داده شود.
او با اشاره به شکل‌گیری مثلث اعتدال با حضور هاشمی رفسنجانی، حسن روحانی و سید حسن خمینی معتقد است: آقایان خمینی، روحانی و هاشمی از یک ظرفیت بالا برخوردارند و محبوبیت مردمی بسیار بالایی دارند که می توانند کاملا تاثیرگذار باشند ...
 در جامعتین هم اختلاف نظر وجود دارد. در جامعه مدرسین حوزه علمیه قم عده ای طرفدار آقای هاشمی هستند و از تفکر هاشمی و دولت روحانی حمایت می‌کنند و عده‌ای مخالفند. در جامعه روحانیت مبارز تهران هم همین طور است. از یک طرف بعضی گفته اند که هاشمی در لیست جامعه روحانیت نیست ولی از طرفی آقای طباطبایی گفته که جامعه مقدمات حضور جدی آقای هاشمی را در خبرگان فراهم کرده ...
 من خدمت همه جناح‌ها به خصوص اصولگرایان می‌گویم که در این مدت این همه با هم اختلاف داشتیم و همدیگر را محکوم و از قطار انقلاب پیاده کردیم به چه نتیجه‌ای رسیدیم؟ بیاییم از همین لحظه تصمیم بگیریم که اتفاق، اتحاد، برادری و رفاقت را تجربه کنیم. این همه بعضی از علما همدیگر را محکوم کردند به چه نتیجه‌ای رسیدند؟ نه عمرو توانست زید را که می‌گفت منحرف است کنار بزند و نه برعکس. آیا این همه با هم کشتی گرفتند و یکدیگر را تخریب کردند توانستند همدیگر را کنار بزنند؟
 ... اصلا یک یا دو سال بگوییم اختلافات گذشته به کنار و از الان با یکدیگر همفکری کرده، همدیگر را قبول کنیم و دنبال مشترکات بگردیم. علما این کار را هم تجربه کنند و ببینند آیا مردم بیشتر به آن‌ها اعتماد نمی‌کنند؟ با وجود این اختلافات و تخریب‌ها مردم از هر دو طرف زده می‌شوند پس بهتر است علما اختلافات را کنار بگذارند، اختلاف سلیقه را قبول کنند و مشترکات را بینند. مطمئن باشید که اسلام در جامعه و اسلامیت کشور محفوظ است و اسلام فقط آن نیست که ما می گوییم. امیدوارم اصولگرایان و علمای ما که خداوند همه آن‌ها را حفظ کند، با هم بنشینند و رفیق شوند.

 

 متن کامل

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

 

 

شأن وُ شخصیت...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 شأن وُ شخصیت...

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 1) رئیس خوش اشتها!

http://s3.picofile.com/file/8210489584/SHEKAMU_1.jpeg آقای سمیعی می گفت: یکی از همکارها از سفر حج که برگشت، رئیس اداره و همکاران رو دعوت کرد رستوران. من اون شب اشتها نداشتم و نتونستم غذامو تموم کنم. رئیس اداره که کنار من نشسته بود، وقتی فهمید من غذامو نمی خورم، غذای دهنی و دست خورده ی منو کشید جلو و تا آخر خورد، سه تا از همکارها، نوشابه شونو نخوردند، رئیس، نوشابه ی اونا رو هم گرفت و خورد... چنین کاری در شأن رئیس یک اداره نیست !


http://s6.picofile.com/file/8210489768/SHEKAMU_2.jpg

    

2) همکار بی اعصاب!

http://s3.picofile.com/file/8210490042/ASABY_BAD_AXL8Q.jpeg من هر وقت می خوام سوار تاکسی بشم، زرنگی می کنم و می پرم صندلی جلو سوار می شم، اگه صندلی جلو پر باشه، اینقدر منتظر می مونم تا یک تاکسی گیرم بیاد که صندلی جلوش خالی باشه.
یک روز که مطابق معمول، جلو نشسته بودم، دو تا آقا آمدند و نشستند صندلی عقب. کمی پایین تر یک خانم لاغراندام سوار شد. آقای وسطی رو می شناختم، فرهنگی بود و چند سال پیش، دختر خانمش دانش آموز مدرسه ی ما بود. خانمه زودتر از بقیه پیاده شد و بعد از اینکه کرایه شو داد، رو کرد به دو تا آقایی که عقب نشسته بودند و گفت: یک جوری بشینید که یک خانم، راحت بتونه کنارتون بشینه.(منظورش این بود که جمع و جورتر بشینید)
چشمتون روز بد نبینه! همکار فرهنگی ما دست از دهن شست و شروع کرد رگباری فحش دادن: "برو گمشو زنیکه ی اُسگل بی سر و پا! من اینقدر جمع و جور نشسته بودم که پاهام درد گرفته، تو که شپشت منیژه خانمه، چرا با آژانس اینور و اونور نمی ری؟ ..."
خیلی دلم می خواست به این آقا بگم: " شما ناسلامتی فرهنگی هستید، آخه این چه طرز صحبت کردن با یک خانمه؟ مگه این بنده ی خدا چی گفت؟ این حرفها در شأن یک فرهنگی نیست."
اما راستشو بخواید از آبروم ترسیدم! آخه فکر کردم از کجا معلوم این آقا یادش باشه ما همکاریم و من یک زمانی معاون دخترش بودم؟ حتی اگه یادش باشه، از کجا معلوم حرمت نگه داره و منو هم زیر باد فحش نگیره؟!

 

 3) اوقور بخیر؟!
 

http://s4.picofile.com/file/8182589742/MOTEKABBER_1.jpeg آقاهه شصت و خرده ای سال سن داره، تعریف می کرد: نگهبان یک کارخونه بودم، یک روز موقع خروج رئیس، بدون هیچ منظور و مقصودی به رئیس گفتم: اوقور بخیر؟... رئیس سر همین حرف از کارخونه بیرونم کرد! گفته بود: این نگهبان شأن منو رعایت نکرده! چه معنی داره که یک نگهبان به رئیس کارخونه بگه: اوقور بخیر؟!

      4) دگردیسی کلمات!
 

http://s6.picofile.com/file/8210490692/MOTEKABBER_2.jpg حین یک سخنرانی نیمه رسمی از کلمه ی "پُخ" استفاده کرده بود، بلافاصله سردبیر یکی از روزنامه ها براش پیامک داده بود: در شأن شما نیست که از این کلمه استفاده کنید.
وقتی این ماجرا رو شنیدم گفتم: منم بعضی وقتا از این کلمه استفاده می کنم! من تا الان فکر می کردم وقتی می گن فلانی هیچ پُخی نمی شه، یعنی آدم حسابی نمی شه و به جایی نمی رسه!
از سر کنجکاوی رفتم سراغ لغت نامه معین و دیدم جلوی این کلمه نوشته:
"پُخ : پخ کلمه ترکی و آذری بوده و به معنای نجاست است و معادل گُه فارسی می باشد."
عجب! من اگه می دونستم این کلمه چنین معنایی داره، هیچ وقت ازش استفاده نمی کردم!
دوباره به لغت نامه نگاه کردم و با دیدن جمله ی بعدی خیالم راحت شد:
" البته این کلمه ، به دلیل استفاده زیاد در قالب جملات و ضرب المثلها، کراهت خود را از دست داده و استعمال این کلمه در محاورات روزمره حاکی ار بی ادبی فرد نمی باشد."

 

  عکس، تهیه وَ تدوین :

 

 عـبـــد عـا صـی 

 

 

اگر کسی به نام اسلام استبداد کرد ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s3.picofile.com/file/8210251168/BARDEGY_7.jpeg

هنوز بردگی وجود دارد. برای نجات 27 میلیون 

 برده کمک کنید. راهپیمایی «واشنگتن متوقف کنید

 بردگی مدرن را». 

 

http://s6.picofile.com/file/8210252950/BARDEGY_TEJ8RATE_Q8CH8QE_ENS8N.jpeg

 هر ثانیه یک نفر قربانی تجارت قاچاق انسان

 میشود. لطفا این مسأله را فراموش نکنید». 

http://s6.picofile.com/file/8210254700/BARDEGY_1.jpeg

 

http://s3.picofile.com/file/8210255034/BARDEGY_6.jpeg

  «دوران بردگی مدرن».

 

http://s6.picofile.com/file/8210255700/BARDEGY_5.jpeg

اگر کسی به نام اسلام استبداد کرد ...

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 آفتاب : دکتر مصطفی دلشاد تهرانی، مترجم و شارح نهج البلاغه در سلسله جلسات «حکومت در نهج البلاغه» رابطه زمامداران و مردم و همچنین شروط زمامداری در اندیشه امام علی(ع) را به عنوان هشتمین محور حکومت در نهج البلاغه عنوان کرد. خلاصه سخنان وی را در ادامه می خوانید.
* از مسایل بسیار مهم در موضوع حکومت این است که ما به این پرسش پاسخ دهیم که در یک حکومت رابطه مردم و زمامداران چگونه رابطه ای باید باشد و جست وجو کنیم که در نهج البلاغه و خانواده حدیث نهج البلاغه این رابطه چگونه تصویر شده است. آن چیزی که در بیشتر حکومت ها دیده شده، رابطه یک سویه بوده است، یعنی وقتی در طول تاریخ رابطه مردم و زمامداران را بررسی می کنیم، در بیشتر عمر تاریخ به جز دوره ای که دوره جدید است و تغییرات اساسی کرده،
رابطه میان زمامداران و مردم یک رابطه یک سویه بوده است. رابطه ای از جنس رابطه فرمانده و فرمانبر. به عبارت دیگر تلقی این بوده که زمامداران فرمانده هستند و مردم هم فرمانبر، و جالب این است که مردم تصوری غیر از این نمی کردند؛ و چنان فرهنگ حاکم، فرهنگ فرماندهی و فرمانبری بوده که اگر کسی پیدا می شد به مردم می گفت که این رابطه غلط است، مردم زیر بار نمی رفتند و مخالفت می کردند. همچنین در گذشته تاریخ به دلیل فرهنگ حاکم بر آن، رابطه حاکم و محکوم، مستبد و استبداد پذیر بسیار راحت پذیرفته می شد و گاهی نیز شدیدتر از اینها بوده مانند رابطه آقا و برده، و گاهی شدیدتر از این که زمامداران مالک و مردم مملوک بوده اند. حتی حرف هایی زده شده مانند این که "الناس انعام السلاطین؛ مردم چارپایان سلاطین هستند" لذا می توانند سر آنها را ببرند و آنها را بفروشند و در جان، مال و آبروی آنها دخل و تصرف کنند.
تلاش انبیاء برای برهم زدن رابطه یک سویه میان زمامداران و مردم
* در طول تاریخ انسان هایی برخاستند که در رأس آنها پیامبران بودند و این رابطه را به هم می زدند، و یکی از مشکلات مصلحان اجتماعی به ویژه پیامبران این بود که برای مردم سخت بود این رابطه به هم بخورد چرا که آن را به عنوان یک اصل پذیرفته بودند. این دسته از مسایل آنقدر تکرار گردید تا تبدیل به فرهنگ حاکم شد، و وقتی پیامبران می آمدند و می گفتند ما مثل شما هستیم، مردم نمی پذیرفتند. قرآن کریم مکرر بیان می کند که پیامبران بشرند: " أنا بشر مثلکم" ولی کسانی که با آن فرهنگ خو گرفته و این فرهنگ در اعماق جانشان نقوذ کرده بود زیر بار نمی رفتند. شاید هنوز هم پذیرش اینکه پیامبران از جنس بشر هستند برای عده ای سخت باشد. انبیاء همواره سعی کردند این معادله یک سویه را به هم زنند و از این رو با یک سد مقاومت روبرو می شدند. یک طرف این سد مقاومت، خواص و قدرت مداران، و یک سر دیگر هم مردم بیچاره و مستضعف و استثمار شده ای بودند که آنها هم با پیامبران مخالفت می کردند. شاید هیچ کس علیه این معادله به اندازه علی(ع) سخن نگفته باشد، که البته امیرمومنان پای در جای پیامبران گذاشته و آن کار بزرگی را که پیامبر اکرم آغاز کرده بود، بسط داده است.
رابطه میان زمامداران و مردم از نگاه امام علی(ع)
* اینکه میان زمامداران و مردمان چگونه رابطه‏ اى برقرار باشد و هر یک در نگاه دیگرى چه جایگاهى داشته باشد و نسبت میان آنان بر چه اساسى استوار باشد، از امور محورى در حکومت‏ هاست؛ به گونه‏ اى که ساختار حکومت بر آن شکل مى ‏گیرد و رفتار و مناسبات مدیریتى از آن بر مى‏ خیزد. این رابطه مى ‏تواند رابطه ‏اى یک ‏سویى یا رابطه‏ اى دوسویى باشد. آن‏چه بیش‏ترین صورت را در حکومت‏ ها رقم زده است، صورتى یک‏سویى از رابطه زمامداران و مردمان است، یعنى رابطه حاکم و محکوم، مالک و مملوک، فرمانده و فرمانبر، آقا و برده، و خدا و بنده. امیرمؤمنان على (ع) چنین روابطى را ملغى اعلام کرد و در سلوک حکومتى خویش زیر پا گذاشت و درعهدنامه‏ هاى حکومتى و دستورالعمل ‏هاى دولتى و رهنمودهاى مدیریتى خود به تبیین رابطه صحیح زمامداران و مردمان پرداخت.
* برخی از عبارات نهج البلاغه در این زمینه عباراتی از جنس نفی و از امور سلبی است یعنی رابطه یک طرفه را نفی می کند. قسمت دوم
مطالب امیرمومنان عباراتی است که آن رابطه دو طرفه را تبیین و اثبات می کند که رابطه مردم و زمامداران رابطه دو ذی حق است. مردم بر زمامداران حقوقی دارند و زمامداران بر مردم حقوقی دارند، مردم نسبت به زمامداران تکالیفی دارند و زمامداران نسبت به مردم تکالیفی دارند.
تضعیف دین با رابطه یک سویه استبدادی
* امیرمومنان در نامه خود به اَشْعَث بن قَیْس استاندار آذربایجان نوشت: «لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّهٍ؛ این حق براى تو نیست که در میان مردمان به استبداد و خودرأیى عمل نمایى» (نامه ۵) و در مطالب آغازین عهدنامه مالک اشتر حضرت بدو چنین یادآور شد: «وَ لَا تَقُولَنَّ إِنِّی مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ، فَإِنَّ ذلِکَ إِدْغَالٌ فِی الْقَلْبِ، وَمَنْهَکَهٌ لِلدِّینِ، وَ تَقَرَّبٌ مِنَ الْغِیَرِ؛ مبادا بگویى من اکنون بر آنان مسلّطم، از من فرمان دادن است و از آنان اطاعت کردن؛ که این عین راه یافتن فساد در دل، و خرابى دین، و نزدیک شدن تغییر و تحوّل [در قدرت] است» (نامه ۵۳)
* چرا حضرت رابطه یک سویه استبدادی را موجب تضعیف دین می داند؟ مخاطب کلام حضرت، مالک اشتر است، مالک به عنوان یک انسان مسلمان در حال حکومت کردن است،
البته این سخن فقط به مالک نیست بلکه خطاب به هر کسی است که به عنوان مسلمان یا به اسم اسلام حکومت و مدیریت می کند، اگر کسی به نام اسلام و دین یا با چهره مسلمان بر سر کار آمد و استبداد کرد، یک پیامدی دارد که این پیامد تضعیف و بی آبرویی دین و همچنین دین گریزی است؛ یکی از عوامل اساسی پیدایش دین گریزی، استبداد به نام دین است.
* خطبه ۲۱۶ نهج البلاغه در بحث حقوق و حقوق متقابل یک شاهکار است، امیرمؤمنان (ع) نگاه خودکامانه از سوى زمامداران به مردمان، و نگاه مملوکانه از سوى مردمان به زمامداران را بزرگ‏ترین آفت حکومت مى‏ دانست و بسیار تلاش کرد که این امور را از ساحت حکومت خود پاک نماید. در عرصه پیکار صفّین در ضمن
خطبه‏ والای ۲۱۶ خطاب به مردمان چنین فرمود: «فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِیدٌ مَمْلُوکُون لِرَبٍّ لَا رَبَّ غَیْرُهُ؛ جز این نیست که من و شما بندگان و مملوکان پروردگاری هستیم که جز او پروردگارى نیست» یعنی من بنده هستم و شما هم بنده، اما بنده خداوند، نه شما بنده من هستید و نه من بنده شما، نه شما مملوک من هستید، نه من مملوک شما.
*
آنچه در طول تاریخ مورد پسند زمامداران بوده، این است که مردم مملوک باشند و بندگی آنها را کنند، خدمت گزار، سرافکنده، تعظیم کننده و پا بوس آنها باشند. امیرمومنان بر یک نکته اساسی تاکید می کنند که این نکته هنوز هم مغفول است و آن اینکه یک خدا بیشتر نیست، اما بیشترین مساله ای که همین امروز هم در همه عالم دیده می شود، شرک است؛ بدین صورت که کنار خدایی که رب العالمین است ما قائل به قدرت های دیگر هستیم؛ این مساله زمانی که وارد عرصه حکومت می شود، به شکل های خطرناک جلوه می کند.
مبارزه جدی حضرت علی(ع) با رابطه یک سویه میان مردم و زمامداران
* امیرمؤمنان (ع) در تمام دوران حکومت خود با این تلقّى که حق از آنِ زمامداران است و تکلیف بر دوش مردمان و میان والى و رعیت رابطه ‏اى یک‏ سویى برقرار است، به شدّت مبارزه کرد و بر حقوق مدارى تأکید ورزید و حقوق متقابل دولت و ملّت را بیان کرد و بر اجراى آن ایستادگى نمود. امام على (ع) در خطبه ‏اى که در صفّین ایراد کرده چنین فرموده است: «أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِی عَلَیْکُمْ حَقًّا بِوِلَایَهِ أَمْرِکُمْ، وَ لَکُمْ عَلَیَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِی لِی عَلَیْکُمْ، فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْیَاءِ فِی التَّوَاصُفِ، وَ أَضْیَقُهَا فِی التَّنَاصُفِ. لَا یَجْرِی لِأَحَدٍ إِلّا جَرَى عَلَیْهِ، وَ لَا یَجْرِی عَلَیْهِ إلَّا جَرَى لَهُ. وَ لَوْ کَانَ لِأَحَدٍ أَنْ یَجْرِیَ لَهُ وَ لَا یَجْرِیَ عَلَیْهِ، لَکَانَ ذلِکَ خَالِصًا لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ، لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَ لِعَدْلِهِ فِی کُلَّ مَا جَرَتْ عَلَیْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ، وَلکِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ یُطِیعُوهُ، وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَیْهِ مُضَاعَفَهَ الثَّوَابِ تَفَضُّلًا مِنْهُ، وَ تَوَسُّعًا بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِیدِ أَهْلُهُ؛ امّا بعد، همانا خدا بر شما براى من حقّى قرار داد، چون زمامدارى شما را به عهده ‏ام نهاد، و شما را نیز حق است بر من، همانند حقّ من که شما راست برگردن. پس حق فراخ‏تر چیزهاست که وصف آن گویند و مجال آن تنگ، اگر خواهند از یکدیگر انصاف جویند. کسى را حقّى نیست جز که بر او نیز حقّى است، و بر او حقّى نیست جز آن‏که او را حقّى بر دیگرى است؛ و اگر کسى را حقّى بُوَد که حقّى بر او نَبُوَد، خداى سبحان است نه دیگرى از آفریدگان، چه او را توانایى بر بندگان است، و عدالت او نمایان است در هرچیز که قضاى او بر آن روان است، و دگرگونى‏ ها در آن نمایان. لیکن خدا حقّ خود را بر بندگان، اطاعت خویش قرار داده و پاداش آنان را در اطاعت، دو چندان یا بیشتر نهاده؛ از دَرِ بخشندگى که او راست و افزوندهى که وى را سزاست» (خطبه ۲۱۶)
تاکید حضرت علی(ع) بر پیشقدمی حکومت در رعایت کردن حقوق
* حضرت می فرمایند، آنکه در رعایت کردن باید پیشقدم شود، حکومت است و اگر حکومت رعایت نکرد نباید انتظار داشته باشد که مردم رعایت کنند. امیرمؤمنان على (ع) حقوق را طرفینى معرفى کرده و این حقیقت را یادآور شده که از جمله حقوق الهى، حقوقى است که براى مردم بر مردم قرار داده است و آن‏ها را چنان وضع کرده که هر حقّى در برابر حقّى دیگر قرار مى‏ گیرد. هر حقّى به نفع یک فرد و یا یک جمعیت موجب حقّى دیگر است که آن را متعهّد مى‏ کند؛ و هر حقّى آن‏گاه الزام ‏آور مى‏ گردد که دیگرى هم وظیفه خود را در مورد حقوقى که بر عهده دارد انجام دهد. آن حضرت چنین فرموده است: «ثُمَّ جَعَلَ - سُبْحَانَهُ - مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقًا افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْضٍ، فَجَعَلَهَا تَتَکَافَأُ فِی وُجوُهِهَا، وَ یُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضًا، وَ لَا یُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ؛ پس خداى سبحان برخى از حق‏هاى خود را براى بعض مردمان واجب داشت، و آن حق‏ها را برابرِ هم نهاد، و واجب شدنِ حقّى را مقابل گزاردن حقّى گذاشت؛ حقّى بر کسى واجب نَبُوَد مگر حقّى که برابر آن است گزارده شود» (خطبه ۲۱۶)
همچنین آن حضرت در نامه‏ ۵۰ نهج البلاغه آورده است:
«أَلَا وَ إِنَّ لَکُمْ عِنْدِی أَنْ لَا أَحْتَجِزَ دُونَکُمْ سِرًّا إِلَّا فِی حَرْبٍ، وَ لَا أَطْوِیَ دُونَکُمْ أَمْرًا إِلَّا فِی حُکْمٍ، وَ لَا أُؤَخِّرَ لَکُمْ حَقًّا عَنْ مَحَلِّهِ، وَ لَا أَقِفَ بِهِ دُونَ مَقْطَعِهِ، وَ أَنْ تَکُونُوا عِنْدِی فِی الْحَقِّ سَوَاءً؛ فَإِذَا فَعَلْتُ ذلِکَ وَ جَبَتْ لِلَّهِ عَلَیْکُمُ النِّعْمَهُ، وَلِیَ عَلَیْکُمُ الطَّاعَهُ؛ بدانید حقّ شماست بر من که چیزى را از شما نپوشانم جز راز جنگ[که از پوشاندن آن ناچارم] ، و کارى را جز در حکم شرع بى‏راى زدن با شما انجام ندهم، و حقّ شما را از موقع آن به تأخیر نیفکنم، و تا آن را نرسانم وقفه‏ اى در آن روا ندانم، و همه شما را در حق برابر دانم؛ پس هنگامى که وظیفه خود را [نسبت به شما] انجام دادم، نعمت دادن شما بر خداست، و طاعت من برعهده شماست»
در صورت اداى حقوق متقابل، حکومت به درستى سامان مى‏ یابد و الفت و عزّت و عافیت همه جانبه فراهم مى ‏شود. آن حضرت فرموده است: «و بزرگ‏ترین حق ‏ها که خداوند واجب کرده است، حقّ سرپرست بر شهروندان و حقّ شهروندان بر سرپرست است، که خداى سبحان آن را واجب نمود، و حقّ هر یک را به عهده دیگرى واگذار فرمود، و آن را موجب برقرارى پیوند آنان کرد، و ارجمندى دین ایشان. پس حالِ شهروندان نیکو نگردد جز آن‏گاه که سرپرستان نیکو رفتار باشند، و سرپرستان نیکو رفتار نگردند، جز آن‏گاه که شهروندان درستکار باشند. پس چون شهروندان حقّ سرپرست را بگزارد، و سرپرست حقّ شهروندان را به جاى آرد، حق میان آنان بزرگ مقدار شود، و راه ‏هاى دین پدیدار، و نشانه‏ هاى عدالت برجا، و سنّت چنان‏که باید اجرا. پس کارِ زمانه آراسته گردد، و طمع در پایدارى دولت پیوسته، و چشم آز دشمنان بسته؛ و اگر شهروندان بر سرپرست چیره شود و یا سرپرست بر شهروندان ستم کند، اختلاف کلمه پدیدار گردد، و نشانه‏ هاى جور آشکار، و تبهکارى در دین بسیار. راه گشاده سنّت را رها کنند، و کار از روى هوا کنند، و احکام فروگذار شود و بیمارى جان‏ ها بسیار، و بیمى نکنند که حقّى بزرگ فرو نهاده شود و یا باطلى سترگ انجام داده. آن‏گاه نیکان خوار شوند، و بدکاران بزرگ مقدار، و تاوانِ فراوان بر گردن بندگان از پروردگار» (خطبه ۲۱۶)
شروط زمامداری؛ درایت، معرفت، عدالت، قوت و سلامت
* اداره امور مردمان، بر دوش گرفتن سنگین ‏ترین امانت‏ هاست، و زمامدارى آزمونى سخت و مسئولیتى بس خطیر است و فقط کسانى مى ‏توانند در این آزمون سربلند بیرون آیند و حقّ این امانت را بگذارند و مسئولیت خویش را ادا نمایند که شروط احراز این مسئولیت در آن‏ها محقّق باشد؛ و زمامدارانى مى‏ توانند حقوق مردمان را به درستى ادا نمایند و حکومت را به سوى اهدافش راه ببرند که به درایت و معرفت و عدالت و قوّت و سلامت متصف باشند و اگر جز این باشد تباهى و خودکامگى، و گمراهى و بیدادگرى، دولت و ملّت را نابود مى‏ سازد. امام على (ع) در این باره چنین هشدار داده است: « شما خوب مى ‏دانید که نه جایز است که بخیل بر ناموس و جان و غنیمت‏ ها و احکام مسلمانان ولایت یابد و پیشوایى آنان را عهده‏ دار شود تا در مال‏ هاى آنان حریص گردد؛ و نه نادان تا به نادانى خویش مسلمانان را به گمراهى بَرَد؛ و نه ستمکار تا به ستم، عطاى آنان را بِبُرَد؛ و نه حیف و میل کننده اموال، تا به مردمى ببخشد و مردمى را محروم سازد؛ و نه آن که به خاطرِ حکم کردن رشوه ستانَد تا حقوق را پایمال کند، و آن را چنان‏چه باید نرسانَد؛ و نه آن که سنّت را ضایع سازد، و امّت را به هلاکت دراندازد» (کلام ۱۳۱)
 

  عکس، ترجمه وَ تدوین :

 

 عـبـــد عـا صـی 

 

 

لبریز کردن ظرفهای نیازهای مادی ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s3.picofile.com/file/8209823950/AADAMH8YE_M8DDY_1.jpeg

 

http://s3.picofile.com/file/8209824176/AADAMH8YE_M8DDY_2.jpg

 در عالم مادیگراها : قیمت ِ خوشبختی چنده؟

 

http://s3.picofile.com/file/8209824500/AN3SHTAN_D8SHTANE_HADAFE_AALY.jpeg

 

اگر زندگی سعادتمندی میخواهی ، آنرا گره بزن 

 به هدفی متعالی ، نه به آدمها یا به چیزهای دیگر.

 

  لبریز کردن ظرفهای نیازهای مادی ... 

 جشن عروسی یکی از اعیان وُ ثروتمندان شهر بود وَ تمام افراد سرشناس شهر را دعوت کرده بودند ، ملای منطقه هم به این مجلس دعوت داشت. وقتیکه او میخواست وارد شود دو تا در را روبروی خود دید ، روی ِ یکی نوشته بودند «مَدعوین ِ بدون چشم-روشنی» وَ روی در ِ دیگر نوشته بودند «مَدعوین ِ با چشم-روشنی» ...  ملا که چشم-روشنی-ای همراه نیاورده بود از در ِ اول وارد شد. کمی که جلوتر رفت متوجه شد که این در منتهی میشود به کوچه-ای که مجلس جشن بر پا بود! ...

**********************************

 این داستان حکایت زندگی خیلی از آدمهاست. برقراری ِ رابطه-ی آنها با دیگران بر اساس ِ منافع ِ شخصی ِ خودشان است. اگر «چیزی به آنها بماسَد ، دست ِ ارتباط-شان دراز میشود ، در غیر این صورت ، دست ِ طمع-شان را غلاف میکنند»! ...
در واقع ، انگیزه-ی ایجاد ارتباط آنها با دیگران ، برای لبریز کردن ظرفهای نیازهای مادی-ست ...

 اصطلاح «نان به هم قرض دادن» هم مشمول ِ همین «بـِــده بـِــسـتـــان»-های مادی-ست.  بی-جهت نیست که در چنین فرهنگی ، آدمها دچار فقر شدید معنوی وَ عاطفی میشوند. پدر بزرگها وَ مادر بزرگهای ما بخاطر همین فضای مسموم است که خیلی وقتها آهی از سَر ِ حسرت میکشند وُ میگویند «قـدیـمـــآ کجایید که یادتون به خیر» ...
 

 نوشته ، عکس ، ترجمه وَ تدوین :

 

 عـبـــد عـا صـی 

 

 

مبارزه-ی مُشت با دَرَفش ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s6.picofile.com/file/8209632618/ESR8EEL_BARXORD_BAA_NOJAV8N8NE_FELEST3NY_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8209632950/ESR8EEL_BARXORD_BAA_NOJAV8N8NE_FELEST3NY_2.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8209633292/ESR8EEL_BARXORD_BAA_NOJAV8N8NE_FELEST3NY_3.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8209633500/ESR8EEL_BARXORD_BAA_NOJAV8N8NE_FELEST3NY_4.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8209633784/ESR8EEL_BARXORD_BAA_NOJAV8N8NE_FELEST3NY_5.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8209634076/ESR8EEL_BARXORD_BAA_NOJAV8N8NE_FELEST3NY_6.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8209634418/ESR8EEL_BARXORD_BAA_NOJAV8N8NE_FELEST3NY_7.jpg

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 بیت المقدس ، (پایگاه خبری سی.ان.ان) ، تصاویری از سرباز مسلح اسرائیلی که سعی دارد پسر یازده ساله-ی فلسطینی-ای را که ساعد بازویش شکسته  در نوار غربی فلسطین بازداشت کند ، در حالیکه بازویش را به دور گردن او چنبره زده است. این خبر در تعطیلات آخر هفته ، در رسانه-های اجتماعی فراگیر شده بود.

 تصاویری که چنبره زدن بازوی سرباز اسرائیلی به دور گردن پسرک وَ تلاش زنهای فلسطینی برای آزاد کردن او را نشان میدهد.

 

Jerusalem (CNN)Images of an armed Israeli soldier trying to arrest an 11-year-old Palestinian boy with a broken arm in the West Bank went viral on social media over the weekend.

The images show the soldier putting a headlock on the child while women pull on the soldier's back, trying to free the boy.

 

  ترجمه ، عکس وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

هر چیز که اندر پی آنی ، آنی ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s6.picofile.com/file/8209427018/DELBASTEGY_2.jpeg

 

http://s6.picofile.com/file/8209428018/DELBASTEGY_3.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8209427834/DELBASTEGY_1.jpg

 

  هر چیز که اندر پی آنی ، آنی ...


 خیلی وقتها ما "آگاهانه" دلبسته-ی کسانی یا چیزهایی میشویم که قلباً میدانیم که بر-حق نیستند یا باطل-اند ، ولی به روی مبارکمان نمیآوریم وَ همینطور به "سلامت وَ درستی"-شان تظاهر میکنیم ...  واضح-ست که این کار ما بخاطر منافع ناحق ِ مادی وُ دنیوی-ست یا فقط بخاطر "سلطه-ی هوای نَفس" ماست ؛ این رفتار ما در واقع نوعی "دهن-کجی"-ست نسبت به شخص یا چیزی که در جهت مخالف "امیال" ما قرار دارد. مثال ِ بارز وَ روشن ِ این نوع برخورد را در تخریب ِ آگاهانه-ی ِ "فرد" یا "قضیه"-ای سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی ، دینی ، وَ امثالهم ، در هر اجتماعی میشود رؤیت کرد. مصرع معروف مولانا مولوی  «هر چیز که اندر پی آنی ، آنی ...» ، یا روایات متعددی از حضرات معصومین (ص) که قریب به این مفهوم-ست که «هر کس در آخرت با دلبستگی-های خود مَحشور میشود» ، تأکید بر اصل ِ همین مطلب-ست. عارف بزرگ وَ مشهور "شیخ رجبعلی خیاط" هم در مطالب ِ ذیل به این موضوع اشاره کرده-اند :


* یکی از دوستان شیخ رجبعلی خیاط از ایشان نقل می‏کند، یک شخص دوغ فروشی بود در بازار دروازه تهران ، و یک دکان داشت و ملاقه دوغ را بالا می‏آورد و ریاکارانه می‏گفت: «تشنه به دوغ تازه، تشنه به دوغ تازه». جناب شیخ می‏گفت: «وقتی این دوغ فروش از دنیا رفت، یک روزی رفتم سر قبرش ، دیدم توی قبرش هم می‏گوید "تشنه به دوغ تازه، تشنه به دوغ تازه. « گر از دوست چشمی بر احسان اوست / تو در بند خویشی نه در بند دوست‏ » ...


*  یکی از شاگردان مرحوم شیخ رجبعلی خیاط می‏گفت بعد از فوت مرحوم شیخ ، ایشان را در خواب دیدم از او سوال کردم در چه حالی؟ گفت: «فلانی ، من ضرر کردم!». با تعجب گفتم: «تو ضرر کردی، چرا؟». فرمود: « زیرا خیلی از بلاها که بر من نازل می‏شد با توسل آنها را دفع می‏کردم ‏ای کاش حرفی نمی‏زدم چون الان می‏بینم برای آنهایی که در دنیا بلاها را تحمل می‏کنند در اینجا چه پاداشی می‏دهند». " به نزد عارفان هر بـَــد بلا نیست / تمیز خوب و بد کار ما نیست ".


* جناب شیخ رجبعلی به هنگام دفن جوانی می‏گوید: « دیدم که حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) آغوش خود را بر جوان گشود، پرسیدم این جوان آخرین حرفش چه بود؟ گفتند این شعر: «منتظران را به لب آمد نفس / ای شه خوبان تو به فریاد رس».

 

 «مرجع سه مطلب فوق "پایگاه غـدیـر"»

 

  حاشیه-نویسی وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 

مُچ-گیری وَ دستگیری ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s6.picofile.com/file/8209309000/ROSWAA_KARDAN_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8209309242/KOMAK_DASTG3RY_2.jpeg

 

http://s6.picofile.com/file/8209309434/KOMAK_DASTG3RY_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8209309576/KOMAK_BE_NY8ZMAND_1.jpg

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

* از کاسبی پرسیدند : «چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی می کنی»؟ گفت : «آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم ، پیدا می کند ، چگونه فرشته روزیش مرا گم می کند!؟


* پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر ، به خواستگاری دختری رفت ، پدر دختر گفت: «تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد ، پس من به تو دختر نمی دهم...». بعدا ، پسری پولدار ، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر رفت ، پدر دختر با ازدواج موافقت کرد و در مورد اخلاق پسر گفت: «ان شاءالله خدا او را هدایت می کند!». دختر گفت: «پدر جان ، مگر خدایی که هدایت می کند ، با خدایی که روزی می دهد ، فرق دارد؟!».
 

*از حاتم طاعی پرسیدند : «بخشنده تر از خود دیده ای؟». گفت : «آری ، مردی که دارایی-اش تنها دو گوسفند بود ، یکی را شب برایم ذبح کرد. از خوش طعمی جگرش که تعریف کردم ، صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد!».
گفتند
: «تو چه کردی؟». گفت : «پانصد گوسفند به او هدیه دادم». گفتند: «پس تو بخشنده تری!». گفت : «نه، چون او هر چه داشت به من داد! اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم!».

* عارفی راگفتند : «خداوند را چگونه می بینی؟!». گفت : «آن گونه که همیشه می تواند مچم را بگیرد ، اما دستم را می گیرد ...».

 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

 


با چشم سیاه آمده در شعر که جآنی بشود


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s6.picofile.com/file/8209080384/OB8MAA_JANGAFRUZY_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8209080918/AW8MFAR3BYE_OB8MAA_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8209081400/OB8MAA_JANGAFRUZY_2.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8209081800/JANGE_NAFT_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8209082000/JANGE_OB8MAA_BAA_YAMAN_1.JPG

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

با چشم سیاه آمده در شعر که جانی بشود
تا عامل یک جنگ و نزاع همگانی بشود
با مردم آواره ی چشمش، چو اوباما باید
کاندید نوبل در جهت صلح جهانی بشود
موهای رها در وزش باد دلیلش این است:
تا عالم و آدم، همه مجنون و روانی بشود
با این شکرِ خنده اش آمار دیابت هر روز
بالا رود و باعث موج نگرانی بشود
از حالت موزون صدایش دل هر مومن و شیخ
می لرزد و مجذوب همین چرب زبانی بشود
حالم شده مانند به آن رعیت دلداده ی ده
ترسیده که معشوقه ی او همسر خانی بشود
حقم به خدا بردن دستان تو شد، می ترسم ...
مانند المپیک کُره، باز تبانی بشود
 

«احسان نصری»

 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی