«حسین پناهی» : و سکوت میکنی ، و فریاد زمانم را نمیشنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…
درباره من
«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر قدر کسی به خدا نزدیکتر باشد، بیشتر از خدا شرم کرده وَ آدمیت او از کمال بیشتری برخوردار میشود ...
************
مولانا مولوی :
گر در طلب لقمه نانی،
نانی /
گر در طلب گوهر کانی،
کانی /
این نکته رمز اگر بدانی،
دانی /
هر چیز که اندر پی آنی،
آنی ...
*************************
« امام خمینی» :
همه باید نظر خودشان را بدهند /
و هیچ کدام هم برایشان حتی جایز نیست که یک چیزی را بفهمند و نگویند. /
باید وقتی می فهمند، اظهار کنند. /
این موافق هر که باشد ، باشد ، مخالف هرکه هم باشد ، باشد. /
( صحیفه امام،ج13،ص102)
ادامه...
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم /
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم /
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید /
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید /
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم وُ درآن خلوت دلخواسته گشتیم
/ ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
/ من همه محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام / بخت خندان وُ زمان رام خوشه ماه فرو ریخته در آب / شاخه ها دست بر آورده به مهتاب شب وُ صحرا وُ گل وُ سنگ
/ همه دل داده به آواز شباهنگ یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن
/ لحظه-ای چند بر این آب نظر کن آب،آیینه عشق گذران است
/ تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است باش فردا که دلت با دگران است /
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن با تو گفتم حذر از عشق؟ ندانم /
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
/ چون کبوتر لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم
/ بازگفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو در افتم همه جا گشتم وُ گشتم
/ حذر از عشق ندانم سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم /
اشکی از شاخه فرو ریخت / مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت اشک در چشم تو لرزید / ماه بر عشق تو خندید یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
/ پای دردامن اندوه کشیدم / نگسستم نرمیدم رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
/ نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم / نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم