بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…
بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…

شوق دیدار تو ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

   شوق دیدار تو ... 

 

 

http://s7.picofile.com/file/8250804392/DELAM_TANG_AST_3.jpg

 

http://s7.picofile.com/file/8250805234/DELAM_TANG_AST_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8250805626/DELAM_TANG_AST_6.jpg

 

http://s7.picofile.com/file/8250805776/DELAM_TANG_AST_5.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8250805918/DELAM_TANG_AST_2.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8250806200/DELAM_TANG_AST_4.jpg

 

 

 

 

   شوق دیدار تو ... 

 بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم / همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
 شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم / شدم آن عاشق دیوانه که بودم
 در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید / باغ صد خاطره خندید
 عطر صد خاطره پیچید / یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
 پر گشودیم وُ درآن خلوت دلخواسته گشتیم / ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
 تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت / من همه محو تماشای نگاهت
 آسمان صاف و شب آرام / بخت خندان وُ زمان رام
 خوشه ماه فرو ریخته در آب / شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
 شب وُ صحرا وُ گل وُ سنگ / همه دل داده به آواز شباهنگ
 یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن / لحظه-ای چند بر این آب نظر کن
 آب، آیینه عشق گذران است / تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
 باش فردا که دلت با دگران است / تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
 با تو گفتم حذر از عشق؟ ندانم / سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم
 روز اول که دل من به تمنای تو پر زد / چون کبوتر لب بام تو نشستم
 تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم / بازگفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
 تا به دام تو در افتم همه جا گشتم وُ گشتم / حذر از عشق ندانم
 سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم / اشکی از شاخه فرو ریخت / مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت
 اشک در چشم تو لرزید / ماه بر عشق تو خندید
 یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم / پای در دامن اندوه کشیدم / نگسستم نرمیدم
 رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم / نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم / نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

  «فریدون مشیری»


 عکس وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.