بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…
بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…

شایعه-های همیشگی ...


 
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s6.picofile.com/file/8195059450/SH8YE_E_4.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8195059250/SH8YE_E_3.jpeg

 

http://s3.picofile.com/file/8195055668/SH8YE_E_1.jpg

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

  در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درایت فراوانش مورد ستایش بود. روزی فیلسوف بزرگی که از آشنایان سقراط بود، با هیجان نزد او آمد و گفت :
سقراط، می دانی راجع به یکی ازشاگردانت چه شنیده ام؟
سقراط پاسخ داد:
لحظه ای صبر کن. قبل از این که به من چیزی بگویی، از تومی خواهم آزمون کوچکی را که نامش سه پرسش است ،پاسخ دهی.
مرد پرسید: سه پرسش؟ سقراط گفت:
بله درست است. قبل از این که راجع به شاگردم بامن صحبت کنی، لحظه ای آنچه را که قصدگفتنش را داری، امتحان کنیم.
اولین پرسش حقیقت است. کاملا مطمئنی که آنچه را که می خواهی به من بگویی حقیقت دارد؟
مرد جواب داد: نه، فقط در موردش شنیده ام .
سقراط گفت: بسیار خوب، پس واقعا نمی دانی که خبردرست است یا نادرست.
حالا بیا پرسش دوم را بگویم، پرسش خوبی آنچه را که در موردشاگردم می خواهی به من بگویی، خبرخوبی است؟
مردپاسخ داد: نه، برعکس ...
سقراط ادامه داد: پس می خواهی خبری بد در مورد شاگردم که حتی درمورد آن مطمئن هم نیستی ،بگویی؟ مرد کمی دستپاچه شد و شانه بالا انداخت.
سقراط ادامه داد: و اما پرسش سوم سودمند بودن است. آن چه را که می خواهی در مورد شاگردم به من بگویی ،برایم سودمند است؟
مرد پاسخ داد: نه ، واقعا ...
سقراط نتیجه گیری کرد: اگرمی خواهی به من چیزی رابگویی که نه حقیقت دارد و نه خوب است و نه حتی سودمند است؛ پس چرا اصلا آن رابه من می گویی؟!!

 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی 

 

     

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.