بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…
بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…

پاره آجر

    
 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s4.picofile.com/file/8183238942/BYTAF8WOT_1.jpeg

 

http://s6.picofile.com/file/8183238968/BYTAF8WOT_2.jpeg

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  مرد ثروتمندی با یکی از بهترین وَ بالاترین مدلهای خودرو در خیابانی نسبتا کم-تردد ، به سرعت می-تاخت ، انگار که در «شاهراهی آنچنانی» با رقیبی سَرسخت مشغول مسایقه بود. همینطور که «تُرک-تازی» میکرد ، پاره-آجری به شدت به اتومبیلش خورد ، وَ جیغ خط ِ ترمزی طولنی بر آسفالت خیابان نقش بست.

 با عصبانیت پیاده شده بود وَ داشت دنبال ضارب در پیاده-رو میگشت که پسرکی را با مشتی گره-کرده وَ عصبانی وُ گریان دید!؟

 وقتیکه به پسرک نزدیک شد ، زن معلولی را کنار او دید که از صندلی-چرخدار افتاده وَ نقش پیاده-رو شده بود. پسرک با خشم وُ گریه وَ کلماتی بُریده-بُریده به او حالی کرد که از این پیاده-رو ، کمتر کسی میگذرد وَ رانندگان ِ خودروهای آن خیابان هم هیچ توجهی به دست بلند کردنهای او وَ ایما وُ اشاره-هایش ندارند ، به همین خاطر پاره-آجری پرتاب کرده تا کسی شاید به دادش برسد ... 

در زندگی آنچنان سریع وُ بی-تفاوت گذر نکنیم تا کسی مجبور شود با پاره آجر ما را به خود آورد ...

 

  یازنویسی کامل وَ عکس : عـبـــد عـا صـی 

 

     

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.