بسم الله الرحمن الرحیم
حرف مفت! ...
حرف ِ
مفت ، فقط این نیست که کارمندی واسه خوشمزگی وُ جلب توجه همکارآش ، شروع
کنه به بافتن وُ پخش ِ شایعه-ی «قحطی نخود-لوبیا» در اداره وَ بعدشم یک
مُشت آدمآی بیکارتر از اون ، به خیال خودشون این «خبر داغ ِ داغ» رو ، به
هر کس که می-شنآسن تلفنی خبر بدَن ... بعدا هم که شب تشریف می-بَرن خونه ،
ببینن که همسر محترمه-شون با هزار «قرض وُ قوله» ، نصف خونه رو پُر کردن از
کیسه-های نخود-لوبیایی که قراره از فردا قحطی بشه! ...
حرف ِ مفت ، فقط این نیست که ببینی خانوم محترمه-تون با تبلیغات «تلویزیونی مـِـیــلی» ، «کـِــرم جوانـبـخـشـی "هالو-زَن"» خریده وَ بعد از یک هفته مصرف ، جوون-تر که نشده ، هیچ چ چ ــی ، بینی-شم به اندازه-ی یک هُلو سُرخ وُ تُـپُـل شده!
حرف ِ مفت ، فقط این نیست که این شامپو جدیده-ی «ده بیست سی چهل فقط یک شرکت تجاری نیست"!"» ، همین دیروز ، پَریروز ، تو برنامه-ی «سیمای خانواده»-ی ، حدود نیم ساعت راجع به این شامپو ، اطلاع-رسانی ، وَ در واقع تبلیغ میکرد! اونم وقتیکه میانگین پخش تبلیغات تلویزیونی "مـِـیـلی" ، حدود ساعتی یک میلیارد تومنه!!! ... یعنی هر ثانیه-اش میشه ... _ این اصلا مهم نیس ، مهم اینه که «قول شَرف» میدادن که پس از چهار ماه مصرف ، «حسن کچل» هم میشه «فـِــری موُ قشنگ»!؟ ...
وَ اما جان کلام ، میخواستم بهت بگم که این اصطلاح ِ «حرف ِ مُفت» از کجا اومده که طبق معمول ، حرفآم مثل این سریالهای «هندی-آبگوشتی» انقدر کش اومد تا به اینجا رسید! میگن ناصرالدین شاه در سفرش به فرنگ ، انقدر شیفته-ی دستگاه «تلگراف» شده بود که به محض برگشت به ایران ، قرارداد تأسیس اونو بین تهران وُ شهرهای بزرگ اون روز مملکت ، امضاء وَ برقرار میکنه.
رئیس تلگراف-خونه بعد از یکی ، دو هفته به عرض همایونی میرسونه که مردم اصلا روی خوشی به این دستگاه ارتباطی نشون نمیدن وُ میگن «اینم یک حقه-ای»ــیـه واسه خالی کردن جیب خلایق. شاه هم دستور میده «بهشون بگین که به فرمان همایونی ما ، استفاده از تلگراف ، برای همه به مدت یکماه مَجـّــانـیـــه»!
یکی دو روز بعد ، دستور مفت وُ مجانی شدن ِ تلگراف به گوش مردم میرسه. خلاصه ، مردم در عرض دو ، سه روز ، کارآمدی تلگراف رو باور میکنن. همین باعث میشه که سیل ِ جمعیت ِ بیکار وُ کنجکاو ، بطرف تلگراف-خونه-ها هجوم بیارن.
طولی نمی-کشه که اصحاب تلگراف-خونه از آوار ِ جمعیتی که هر روز سَرشون خراب میشد ، "جون به-لب" میشن وُ مطلب رو به عَرض همایونی میرسونند. شاه هم «به تریش قَباش بَر میخوره» وُ غضبناک دستور میده که بالا سَر تلگراف-خونه-ها تابتویی به این مضمون بزنن «به فرموده-ی شاه ، حرف ِ مُفت زدن ، از امروز ممنوعه»! ...
نوشته : عـبـــد عـا صـی