بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…
بـیـگـنـــاهـــان ...

بـیـگـنـــاهـــان ...

«حسین پناهی» : و سکوت می‌کنی ، و فریاد زمانم را نمی‌شنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…

دو تصویر از مثانه ...


 




 

 





 

 

  دو تصویر از مثانه ... 
 

 

شنیدم رفت مردی شهرداری
برای یک سری کار اداری
ببخشید از ادب دور است گویی
گرفت او را در آنجا دستشویی
زمانی چند با این درد، سر کرد
پس از آن کم کم احساس خطر کرد
الهی حالت این وقت انسان
نگردد قسمت گرگ بیابان
به فکرش خورد تنها راه چاره
چه راهی؟ دستشویی اداره
اگرچه بود مشکل، استقامت
ولی خود را رساند آنجا به زحمت
همین که خواست داخل گردد آن مرد
یکی از پشت سر او را صدا کرد
که ای آقا همین طوری کجا؟ ایست
ببینم نظم و ترتیبی مگه نیست؟
بهت کی گفته این بخش از اداره
روالش کشکیه قانون نداره
برو پر کن هزار و صد تومن فیش
بریزش به حساب جاری جیش
به همراه دو تا عکس سه در چار
برو پیش مدیر بخش ادرار
ببر درخواستت رو عاجزانه
ضمیمهَ ش کن دو تصویر از مثانه
همون جا باش بعدش تا دم ظهر
دعا کن تا بشه در خواستت مهر
اگه صادر شد از اون جا اجازه
اتاق بعدی امضا میشه تازه
بده ثبتش کنند و در ادامه
بگیر از قسمت بهداشت نامه
مرتب حال اون بیچاره بد شد
از اون حالت که قبلش داشت رد شد
نشست و پا شد و نالید صدبار
سرش رو چند دفعه زد به دیوار
فشارش که از این حد بیشتر شد
زبونم لال، سر تا پاش تر شد
 

   شعر از :  «طنزهای حکیمانه»

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.