«حسین پناهی» : و سکوت میکنی ، و فریاد زمانم را نمیشنوی. یکروز سکوت خواهم کرد. و تو آن روز برای اولـین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!…
درباره من
«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر قدر کسی به خدا نزدیکتر باشد، بیشتر از خدا شرم کرده وَ آدمیت او از کمال بیشتری برخوردار میشود ...
************
مولانا مولوی :
گر در طلب لقمه نانی،
نانی /
گر در طلب گوهر کانی،
کانی /
این نکته رمز اگر بدانی،
دانی /
هر چیز که اندر پی آنی،
آنی ...
*************************
« امام خمینی» :
همه باید نظر خودشان را بدهند /
و هیچ کدام هم برایشان حتی جایز نیست که یک چیزی را بفهمند و نگویند. /
باید وقتی می فهمند، اظهار کنند. /
این موافق هر که باشد ، باشد ، مخالف هرکه هم باشد ، باشد. /
( صحیفه امام،ج13،ص102)
ادامه...
خانوم هوشنگ خان انقدر عصبانی مزاج
وُ تند-خو وُ تند-گو بود که همه ازش حساب می-بردن ، از خوار-شوهر وُ
مادر-شوهرش گرفته تا خود ِ هوشنگ خان ِ بیچاره ... از بس که از این سریالآی
ِ اون-وَر ِ آبی وُ فیلمآی "هندی-آبگوشتی" تماشا کرده بود ، دائم دلشوره وُ
وَسواس ِ اینو داشت که «نکنه هوشنگ خان هم مثل مَردای بعضی از همین فیلمآ
وُ سریالآ خوشی زیر ِ دلش بزنه وُ سَر ِ زنش هـَــوو بیاره»! ... آخرش هم
بخاطر همین اخلاقآی ناجورش ، سَر از بیمارستان روانی در آورد. بعد از چل ،
پنجاه روز مرخص-اش کردن وُ برگشت خونه-اش. به اهل وُ بیتش هم از قبل سفارش
کرده بود که جلوی ِ دوست وُ آشنا بگن که یکی از همکلاسیآی ِ قدیمیش که
ترکیه زندگی میکنه وُ شوهرش تازه-گیآ مُرده ، با هزار خواهش وُ
تـَـمـَــنــا ازش دعوت کرده که مدتی بره اونجا وُ تَسلای خاطری براش باشه!
هر کس از دوست وُ همسایه وُ فامیل وقتیکه از سفرش به
ترکیه می-پرسیدن ، جواب میداد : «ای بابآ چه سفری ، چه خوشی-ای ی ی ...
هنوز یک هفته از سفرم نگذشته بود که دچار ضعف شدید شدم. دکتر خونوادگی ِ
دوستم بعد از کلی عکس وُ آزمایش تو بیمارستان ِ خودش ، خیلی رُک وُ
پوست-کنده به من گفتش "خانوم محترم ، متأسفانه دو سال قبل ، شما مبتلا به
اچ.آی.وی شدین وُ الان علامتآش بُروز کرده"! "من هر کاری بتونم براتون
میکنم ، ولی مرگ وُ زندگی ِ شما وُ شوهرتون دست ِ خداست ..."!».
بیچاره
هوشنگ خان وُ بچه-هاش هر چی التماس وُ درخواست میکردن که «آخه این چه
قصه-ای-یــِــــه از خودت درآوردی وُ تحویل مَردم میدی»؟ در جوابشون
چشم-غُره-ای میرفت وُ میگفت : «پس همینطور بیخیال بشینم وُ منتظر باشم تا
سَرم "هَوو و و" بیاد»!!! ...